دکتر محمدرضا بهشتی گفت: اگر از من توصیف بخواهند در درجه اول ایشان را «جست و جو گر حقیقت» می دانم؛ فردی که این انگیزه نه تنها از ابتدای زندگی تا آخر این انگیزه را حفظ کرد و زیاد نیستند در میان اندیشمندان کشورمان کسانی که این آهنگ در سراسر زندگی آنها حکم فرما باشد و بماند.
به گزارش خبرنگار جماران، محمدرضا بهشتی – فرزند ارشد شهید بهشتی - در همایش «آراء و اندیشه های اقتصادی – اجتماعی شهید بهشتی» که به مناسبت چهل و دومین سالگرد شهادت آیت الله بهشتی در 5شنبه اول تیر 1402 که در موسسه دین و اقتصاد برگزار می شد، گفت: بنده اینجا نه به عنوان انتساب به شهید بهشتی، بلکه به عنوان کسی که توفیق الهی یافت و به لطف خدا و یمن روزگار مدتی را با ایشان همراه شدیم سخن می گویم و در طول بیست و سه سالی که بودیم به عنوان گزارشگری که با مباحث ایشان آشنا شدم، اگر از من توصیف بخواهند در درجه اول ایشان را «جست و جو گر حقیقت» می دانم؛ فردی که این انگیزه نه تنها از ابتدای زندگی تا آخر این انگیزه را حفظ کرد و زیاد نیستند در میان اندیشمندان کشورمان کسانی که این آهنگ در سراسر زندگی آنها حکم فرما باشد و بماند. مثلا چهره ای مثل کانت تا شصت سالگی که «نقد عقل محض» را منتشر کرد، در اعجاب است که دستاوردهایش را مورد نقد قرار دهد و جسارت این را دارد. ولی او هم در اواخر عمر نگهبان و مدافع اندیشه اش می شود و حوصله اش کمتر می شد.
وی افزود: مرحوم بهشتی با سابقه تحصیلات خوب و عمیقی که در حوزه علوم اسلامی داشت و انصافا تیزهوشی ها و برجستگی هایی در این زمینه برخوردار بود، به گفته معاصرانش در 24 سالگی به استنباط در فقه می رسد و در کلام و فلسفه با اندیشمندان مختلفی آشنا شد. بعد، ایشان به این نتیجه می رسد که در جهان امروز باید افق خود را به فراتر از فرهنگ جامعه خود ببریم و به سراغ اندیشمندان دیگری غیر از اندیشمندان خودمان می رود. مثلا مجموعه آثار کانت در کتابخانه ایشان بود که بخش هایی خوانده شده بود. دکتر احمدی کتاب دکارت را ترجمه کرده بود و نزد ایشان می آمد برای تحصحیح و کتاب مارکس را هم مطالعه و حتی جلسات نقد و بررسی درباره آن داشت. درباره هگل و هایدگر و سارتر مطالعاتی داشته اند. پیداست که ایشان برنامه ای درازمدت برای خود در نظر گرفته بود.
او افزود: حدود یک سال و نیم قبل از شهادت، خانواده یکی از شهدای گرانقدر انقلاب منزل ما آمده بودند و جمع صمیمی خانوادگی شد و بعد از این که اینها رفتند من دیدم شهید بهشتی با حسرت به کتابخانه نگاه می کند و وقتی علت را پرسیدم با اشاره به کتابخانه گفت کار اصلی ما اینجاست و من احساس می کنم به دلایل مسئولیت هایی که دارم از این کار باز مانده ام و غمگینم که نمی توانم اینجا به اندازه کافی وارد شوم.
وی با بیان این که «ما با یک منظومه فکری در مورد ایشان رو به رو هستیم و نه این که از هر اندیشه ای تکه ای بردارد و کنار هم بگذارد به اصطلاحی که می گویند «التقاط» صورت گیرد، گفت: در مورد شهید بهشتی با فردی رو به رو هستیم که در حوزه نظر و عمل به یک منظومه فکری درون سازگار رسیده است. نکته دیگر این که مرحوم بهشتی در مواجهه با اندیشه ها بسیار منصف و با دقت بود. با یک نظر به این قصد آشنا نمی شد تا صرفا بداند یا در جهت تایید خود استفاده کند و یا به وسیله آن مچ گیری کند. او جست و جو گر حقیقت بود و اگر در جایی در سخنی حقیقتی می یافت حتی اگر دشمنش بود آن را نادیده نمی گرفت.
فرزند شهید بهشتی با بیان این نکته که او انصافا سعه صدر داشت و من هنوز آمادگی آن اندازه از سعه صدر را ندارم، گفت: ما جلسه ای در اتریش داشتیم و مرحوم بهشتی هم آنجا آمدند و دوستان آنجا همه مارکسیست هایی بودند که از اروپای شرقی آمده بودند و فضا فضای جالبی نبود و بالای یک بار برگزار شد. مرحوم بهشتی چون نتوانسته بود نمازش را بخواند، در ابتدا نمازش را خواند و بعد درباره اسلام و ماتریالیسم صحبت کرد. بعد، در سوال و جواب یک فردی نزدیک به نیم ساعت صد سوال از پیدایش بشر تا امروز مطرح کرد و سپس بیرون رفت. این رفتار درستی نبود و دوستان انجمن اسلامی هم ناراحت شدند. بهشتی در کمال آرامش گفتند به دلیل ضیق وقت این تعداد سوال را نمی تواند جواب دهد و سه سوال را جواب می دهد و بعد گفتند چقدر خوب بود که دوستمان می ماندند و جواب سوال را می شنیدند.
وی گفت: بهشتی را انسان متعادلی دیدم که انصاف و تعادل در عرصه نظر و عمل داشت و نتیجه این می شود که روزگاری از یک سو و روزگار دیگری از سمت دیگر مورد هجمه قرار گرفت. مرحوم بهشتی برداشتی درباره حرکت اجتماعی و تجربه دهه سی تا سال های انقلابش به آن رسیده بود، این بود که کار متشکل لازم است. یکی از دوستان می گفت ایشان 33 جمع را در تشکیل و حمایت و عضویت شان دخالت داشت و این تلاش فردی بود که به کار جمعی اعتقاد و باور داشت و از آن تک تازهایی که جلو می پرد، نبودند.
این استاد دانشگاه افزود: ایشان به تحزب اعتقاد داشت و برای انجام آن اقدام کرد و در این راه جدی بود. در همین زمینه هم ایشان مورد تهاجم بود که چرا حزب تشکیل داده ای؛ برخی از روی تعصب و برخی از روی دلسوزی . یکی از دوستان می گفت ما همه کارهای بهشتی را فهمیدیم، اما این حزب درست کردن را نفهمیدیم. جالب است که همین دوستان بعدها با فاصله زمانی به این نتیجه رسیدند که نبود تشکل یکی از خلاء هاست. یا برخی دوستان با مناظرات شهید بهشتی مخالف بودند و این کار را دون شأن بهشتی می دانستند. اما شهید بهشتی در همان مناظرات هم روحیه سازگاری داشت چنانچه معروف است وقتی در یکی از مناظرات کیانوری به عنون رقیب یک آیه قرآن را اشتباه قرائت کرد آن را علنی نکرده، بلکه در یادداشتی به او متذکر شد که آیه را درست بخواند. در مناظرات گفت و گوهای ایشان با فداییان اکثریت بسیار موثر بود و در تفکرات رهبران این گروه تأثیر داشت.
فرزند شهید بهشتی به مذاکرات آن شهید اشاره کرد و گفت: می گفتند با آمریکایی ها و با هایزر مذاکره کرده است؛ البته ایشان هیچ وقت با هایزر مذاکره نکرد، اما از مذاکره ابایی و از این که قرار بگیرد در برابر کسانی که در مقابلش بودند، ابایی نداشت به او. می گفتند آمریکایی است، چون با آمریکایی ها مذاکره کرده است. جالب است آنها که به بهشتی درباره مذاکره ایراد می گرفتند امروز می گویند چرا برای حل مشکلات مملکت مذاکره نمی کنید؟!
وی سپس به خاطره ای مهم از بهشتی اشاره کرد و گفت: اوایل انقلاب خیلی ها اصرار داشتند که فهرست کارکنان ساواک منتشر شود؛ حتی به شهید بهشتی در این زمینه تهمت هایی هم می زدند و من از بس شنیدم به ایشان گفتم که چرا منتشر نمی کنید؟ ایشان با کمال خونسردی گفت این کار را نمی کند چون در آن فهرست از باغبان تا بازجو هست و ممکن است برخی افراد که کارمند ساواک بودند مانند باغبان آنجا، توسط مردم و افرادی که از ساواک آسیب دیده بودند، با اقدامات فردی و شخصی مورد تعرض قرار گیرند.
محمدرضا بهشتی به اتهام سرمایه دار بودن پدرش اشاره کرد و گفت: در یکی از روزها یک اتوبوس شرکت واحد جلوی خانه ما آمد و معلوم شد که بین مسافران بحث شده و راننده هم وارد بحث شده که بهشتی سرمایه دار است و خانه اش در کجای تهران قرار دارد و در نهایت راننده اتوبوس با بستن درها اعلام کرده بود که کسی را پیاده نمی کند و همه را به جلوی خانه ما آورد تا نشان دهد خانه ما کجاست. گفتگوی رضا کیانیان را هم شنیده اید، البته آقای کیانیان بخش هایی از خاطره اش واقعی نیست، اما در مجموعشهید بهشتی زندگی یک کارمند متوسط به بالا را داشت و سرمایه اش هم بیشتر همان خانه بود که توسط حقوق معلمی به دست آورده بود و هیچ تصرفی هم در بیت المال نداشت.
او در پایان به برخی تفکرات در بهشتی گریزی و بهشتی ستیزی اشاره کرد و گفت: عجیب است گویی به نوعی مازوخیسم دچار شدیم؛ یعنی خودمان را آزار می دهیم و از آزار خودمان لذت ببریم. وقتی هنوز در ارزیابی خود و گذشته جامعه مان به نگاه واقع بینانه نرسیده باشیم قدمی به سمت جلو بر نخواهیم داشت. حرکت از صفر هم وجود ندارد. به هر حال مرحوم بهشتی از تجربه های سی تیر تا 15 خرداد و انقلاب با افت و خیزهایی تجربه هایی کسب کرده بود و این تجربه ها را در اندیشه مرحوم بهشتی و منش و رفتار و گفتار ایشان به خوبی می توان دید. بهشتی آنچه می اندیشید درست است را تلاش می کرد عمل کند و از کسانی بود که با فکرش زندگی کرد و با فکرش از دنیا رفت. بین ما و نسل جوان فاصله زیادی افتاده است و ای کاش بتوانیم تجربه خود و گذشتگانمان را به آنها منتقل کنیم.