پایگاه خبری جماران: رئیس حوزه های علمیه خوزستان گفت: امام همچنان در دل و عمق فطرت مردم جا دارد. مردم مقام معظم رهبری را هم که قبول دارند، به عنوان اینکه ایشان شاگرد امام است.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با آیت الله سید محمدعلی موسوی جزایری امام جمعه سابق اهواز و عضو مجلس خبرگان رهبری در پی می آید:
با توجه به اینکه حضرت امام فرمودند: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد»، از دیدگاه حضرتعالی شالودههای جمهوری اسلامیِ مورد نظر امام چه بود؟
شالودهها در یک کلمه، «اسلام» بود. حضرت امام فرمود: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» چون برخی میخواستند واژه «دمکراتیک» را اضافه کنند، به امام خبر رسید که برخی میگویند: «جمهوری دموکراتیک اسلامی»، امام فرمود: «دموکراتیک» کلمه غربی است و ما فرهنگ غرب را قبول نداریم، چیزی که قبول داریم فقط جمهوری اسلامی است. جمهوری به معنای متکی بودن به آراء مردم است، اسلامی هم یعنی همه قوانین از اسلام گرفته شده است، اما اگر بخواهید چیز دیگری به آن اضافه کنید قبول نداریم.
نگاه حضرت امام به جایگاه مردم در «جمهوریت» چه بود؟
حضرت امام ترتیبی اتخاذ کردند که تمام تشکیلات کشور بر اساس آراء مردم باشد؛ یعنی مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی و رئیس جمهور با رأی مردم انتخاب میشوند. هیئت دولت دو مرحلهای است؛ از یک طرف به رئیس جمهور و از طرف دیگر به مجلس وصل است. پس همه ارکانهای نظام وابسته به آراء مردم است. از طرف دیگر ماهیت نظام، اسلام است و امام غیر از اسلام چیز دیگری را قبول نداشت که با اسلام فاصله ایجاد کند.
لطفا از جایگاه حضرت امام در بین مردم هم سخن بگویید؟
امام همچنان در دل و عمق فطرت مردم جا دارد. مردم مقام معظم رهبری را هم که قبول دارند، به عنوان اینکه ایشان شاگرد امام است.
مطمئن باشید همه در سطح کشور از چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا، ارادتمند حضرت امام هستند و من کسی را سراغ ندارم که تعمداً نسبت به امام بیارادت باشد.
اگر در ذکر یاد امام غفلتی صورت گیرد، توصیه شما چیست؟
ممکن است غفلتی صورت گیرد. توصیه من این است که همه ما وظیفه داریم که به او تذکر دهیم.
به عنوان حسن ختام خاطرۀ شیرینی از حضرت امام بگویید.
یک روز وضع در جبهه خیلی بد بود. با دفتر امام تماس گرفتم، آقای رسولی محلاتی گوشی را برداشت و به ایشان گفتم: «آقای رسولی! اوضاع خیلی بد است» و مقداری به ایشان وضعیت بد جبهه را شرح دادم. آقای رسولی محلاتی گفت: «الان بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا آمده بود و ضد حرفهای شما را به امام میگفت و مدعی بود وضع خیلی خوب است، ما بر اوضاع مسلط هستیم، دشمن را هم تار و مار کردیم و هیچ مشکلی نداریم.» به ایشان گفتم: «ای آقای رسولی! این حرفها خلاف واقع است.» ایشان گفت: «خب امام چه کار کند؟ حرف شما را قبول کند یا حرف آقای بنیصدر را قبول کند؟»
من دیدم وضع اینگونه است با خودم گفتم که باید خدمت امام بروم و مقداری با ایشان صحبت کنم. بعد از اینکه به تهران رسیدم، دفتر امام برای روز بعد به من وقت ملاقات داد. من از فرصت استفاده کردم و پیش آقای بهشتی رفتم. با ایشان مفصّل صحبت کردم و گفتم: «آقای بهشتی خودت باید به اهواز بیایی و وخامت اوضاع را ببینی.» ایشان گفت: «من درصدد هستم بیاییم اما مانعی دارم.» پرسیدم: «مانع چیست؟» ایشان پاسخ داد: «مانع آقای خامنهای است. با اینکه علاقه زیادی دارم و مصرّ هستم که به اهواز بروم اما آقای خامنهای اجازه نمیدهد و میگوید، تو نباید بروی و من باید بروم.» من گفتم: «جناب آقای بهشتی وقت این حرفها نیست! بین شما و آقای خامنهای هیچ فرقی وجود ندارد و باید از طرف حضرت امام یک نفر به اهواز برود. چون سطح مسئله بالاتر از من است، و الا من که هستم و تا آخرین قطره خون ایستادهایم و آماده شهادت هستیم، ولی وضعیت بدتر از این حرفها است، لذا از طرف حضرت امام یک نفر باید بیاید؛ یا شما یا آقای خامنهای».
بعد به من پیام دادند که آقای خامنهای میآید. روز بعد که خدمت حضرت امام رفتم و خواستم صحبت کنم، امام پیشدستی کرد و فرمود: «آمدی، بگویی وضع خیلی بد است؟ وضع هیچ بد نیست. ان شاءالله خوب است. شما هر چه زودتر به اهواز برگردید و مطمئن باشید که پیروزید». ایشان چند بار تکرار کرد که «شما پیروزید. شما شک نکنید که پیروز هستید». در ادامه قضایای دیگری اتفاق افتاد که من به این مقدار اکتفا میکنم.