حجت الاسلام و المسلمین سید على اکبر محتشمى پور
با توجه به این که حادثه شهادت حضرت آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) در سالهاى آخر حاکمیت رژیم منحوس پهلوى اتفاق افتاد و این شهادت طوفان عظیمى از مبارزات مردم مسلمان و سلحشور ایران را به وجود آورد که زمینه سازپیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 ه. ش در ایران گردید لازم است پیرامون شخصیت این مرد بزرگ صحبت کنیم.
حضرت آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) یکى از معدود آقازادههایى بودند که هم مدارج معنوى و اخلاقى، تزکیه و تهذیبنفس و سیر و سلوک و هم مدارج علمى را پشت سرگذاشتند و بىتردید یکى از مفاخر بزرگ عالم اسلام به شمار مىرفتند.
نبوغ علمى
در حوزههاى علمیه معروف است که فرزندان مراجع و علما درسخوان نیستند و به پشتوانه علمى پدر اکتفا کرده و خود درسى نمىخوانند لیکن برخى از آقازادهها هستند که مانند پدرانشان در علوم تبحّر دارند. از جمله این معدود شخصیتها مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) بود که در عنفوان جوانى مدارج بالاى علمى و اجتهاد مطلق را کسب کردند و آثار ارزشمندى را در علوم مختلف از جمله فقه اصول تفسیر و فلسفه به رشته تحریر در آوردند که مورد استفاد ارباب علم و معرفت مىباشد و هنوز پنجاه سالشان تمام نشده بود که به شهادت رسیدند و شهادت ایشان آثار و برکات بسیار زیادى در رابطه با شعلهور شدن مبارزات مردم ایران و حوادث یک سال و چند ماه بعد از شهادت معظمله را به دنبال داشت که به پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى در ایران منجر شد.عاش سعیداً و مات سعیداً
دیدگاه حوزه نجف
در این جا باید راجع به دیدگاههایى که شخصیتها و جهات مختلف حوزه های علمیه نسبت به ایشان داشتند صحبت کنیم، نخست دیدگاه «حوزه علمیه نجف». حوزه نجف داراى یک خصوصیت ویژهاى است و آن سابقه کهن این حوزه در جهان اسلام و موسس آن شیخ الطائفه است. ما هیچ حوزهاى را به قدمت حوزه نجف در جهان تشیع نداریم، این حوزه از دوران مرحوم شیخ طوسى (ره) متجاوز از هزار سال سابقه تدریس و تحقیق و اجتهاددر شعب مختلف علوم اسلامى و غیراسلامى داشته و دارد و کسانى که در این حوزه تحصیل مىکنند براى خود یک ویژگى خاصى را قایل هستند و اصولًا حوزه علمیه نجف از نظر استوارى در علوم و فنون اسلامى و استحکام مبانى علمى هیچ حوزه و مرکز علمی را درحد و مستوای علمی خود نمی دانست و فارغ التحصیلان حوزه های دیگر را به رفعت علمی نجف اشرف قبول نداشت و این مسئله استثناء بردار هم نبود؛ مثلًا مجتهدین و مراجع قم را به عنوان شخصیتهاى علمى و جامع قبول نداشتند و وقتى حضرت امام (س) به نجف اشرف آمدند با همین دید نگریسته شدند تا این که درسشان را شروع کردند طبیعى است کسانى در درس معظمله شرکت کردند یا ازفضلای حوزه علمیه قم بودند و نسبت به ایشان شناخت داشته اند و از علاقمندان ایشان بودند و یا براى اینکه متوجه شوند که حضرت امام (س) در چه سطحى هستند و آیا کمالات ایشان در سطح مراجع نجف اشرف هست یا نه به درس رفتند و رفته رفته در برابر عظمت علمى حضرت امام سر تعظیم فرود آوردند و از شاگردان ایشان شدند لیکن بسیاری از علما، فضلا و طلاب سنتى نجف تحت تاثیر تبلیغات مسموم ایادی شاه با تفکر، اندیشه، راه و روش حضرت امام (س) در مسائل سیاسى مخالف بودند و به همین علت در درس ایشان حاضر نمىشدند و نتیجتاً مبانى علمى امام (س) را نشناخته و نمىتوانستند میزان قدرت علمى ایشان را به دست آورند و بر اساس کینه عمیقى که نسبت به خط مشى سیاسى و مبارزاتى امام (س) داشتند و رسوبات زیادى که توسط عوامل رژیم شاه در نجف به وجود آمده بود، با حضرت امام (س) مغرضانه برخورد نموده و حتى سعى مىکردند چهره نورانى ایشان را لکهدار و مشوّه جلوه دهند.
در این جا نقش مرحوم آیتالله شهید حاج آقا مصطفى (ره) در نجف خیلى روشن دیده مىشود. با توجه به آزادى ایشان از برخى قیود در اکثر جلسات حضور یافته و با برزگان حوزه علمیه نجف و بیوت مراجع مثل بیت مرحوم آیتالله آقا سید عبدالهادى شیرازى ،آیتالله حکیم ،آیتالله شاهرودى، آیتالله خویى و آیت الله بجنوردی حشر و نشر داشت و در جلساتى که علما حضور به هم مىرساندند شرکت و در مباحث با حضور ذهن و تسلط فوقالعادهاى که داشت وارد مىشد و در بسیارى از موارد با قدرت استدلال مسائل علمى را به نتیجه مطلوب مىرساند و اکثر علما شخصیتها و مجتهدین نجف در مقابل استدلال قوى ایشان همواره خاضع بودند. علاوه بر این حاج آقا مصطفى (ره) در سالهاى نخست ورودشان به نجف اشرف در درس مراجع طراز اوّل و مطرح حوزه مثل آیات عظام مرحوم حکیم ،شاهرودى، خویى ،شیخ باقر زنجانى و بجنوردى حضور به هم رسانده و با طرح اشکالات عمیق و استدلالهاى متین باعث تحولى درنگرش غیر صحیح حوزه نجف نسبت به حوزه علمیه قم شدند و عملًا توانمندى و تفوق علمى خود را بر کثیرى از علما و محافل علمى نجف ثابت کردند.
تدریس خارج اصول
در همین جا لازم است یادآور شوم که در سال 1346 ه. ش عدهاى از طلاب مبرز و فضلاى سرشناس حوزه نجف از جمله مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ علىاصغر طاهرى (کنى) و حجج اسلام آقایان علىپور، سجادى، شریعتى، روحانى، موسوى برقعى و ... و این جانب با توجه به این که جاى درس و بحث اصول فقه حضرت امام (س) در حوزه نجف اشرف خالى بود و با عنایت به فوقالعادگى مراتب علمى و سیطره و تسلّط کامل آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) به علوم قرآنی و مباحث عقلى و همچنین فقه و اصول و شناخت دقیق ایشان از مبانى ارزنده حضرت امام (س) و سایر فرهیختگان حوزه و اعاظم علماى قدیم و متأخرین تصمیم گرفتیم تا در کنار حضور در محفل درس فقه حضرت امام (س) از حاج آقا مصطفى (ره) درخواست کنیم تا درس خارج اصول را در نجف اشرف شروع کنند که این درخواست مورد اجابت ایشان قرار گرفت و از آن تاریخ تا پایان عمرشریف و پر برکتشان به مدت 10 سال یک دوره اصول فقه را با سبک تحقیقى نوین تدریس فرمودند که درخشش علمى ایشان بیشتر روشن گردید و محصول آن مجلدات کتاب «تحریرات فى الاصول» است که به زیور طبع در آمده و مورد بهرهبردارى طلاب فضلا و علماى حوزههاى علمیه قرار داد.
ما مىتوانیم مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) را درنجف اشرف روزنه درخشانى به ژرفاى علمى حضرت امام (س) و سد منیع و مستحکمى در برابر هجمات و حملات ناجوانمردانه عوامل رژیم قلمداد کنیم دیدگاه بسیارى از علما و فضلاى عالى مقام نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) این بود که او یک مجتهد مسلم و شخصیتى است که مدارج علمى را در سطح بسیار بالا گذرانده و طبیعتاً آنها با توجه به این مراحل والا نسبت به امام (س) هم قضاوت مىکردند.
دیدگاه حوز قم
با توجه به این که مراحل تحصیلات حاج آقا مصطفى (ره) در حوزه علمیه قم بوده و اساتید مبرزى که نزد آنها درس خواندند همگى به مرتبه علمى ایشان واقف بودند در این حوزه اکثریت قریب به اتفاق علما مجتهدین و مراجع نسبت به آیتالله شهید یک دید محفوف به تعظیم، اکرام داشتهاند اصولا هر کس با او یک جلسه مىنشست و در یک بحث علمى وارد مذاکره و گفتگو مىشد به تفوّق علمى قدرت استدلال و ذهن جوال و نقاد ایشان واقف و مجبور مىشد که این عظمت را تحسین کند. بنابراین حوزه قم آیتالله شهید حاج آقا مصطفى (ره) را یک عنصرى که باید در آینده اسلام جایگاه ویژهاى را داشته باشد مىدانست.
در این جا به عنوان نمونه به یک جریان و حادثهاى اشاره مىکنم. از سال 1350 ه-. ش به بعد یک بحث بسیار جدى در قم و نجف مطرح بود که آینده اسلام نهضت اسلامى و مرجعیت شیعه بعد از حضرت امام (س) با چه کسى باید باشد و امور به وسیله چه کسى اداره خواهد شد؟ در آن زمان این یک بحث در محافل خاص قم و جلسات بعضى از دوستان روحانیون مبارز در نجف اشرف مطرح بود که به هر حال ممکن است با گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف حضرت امام (س) خداى ناکرده براى ایشان اتفاقى بیفتد لذا از حالا باید مشخص شود که بعد از معظمله زعامت و مرجعیت شیعه در کجا باید قرار گیرد و چه کسى را باید به عنوان مرجع و زعیم به مردم معرفى کنند. حوزه علمیه قم و برادران ما در نجف اشرف روى دو نفر از میان شخصیتها و مدرسین والامقام و کسانى که مورد اعتماد مردم و امام (س) بودند نظر داشتند: یکى آیتالله منتظرى بود و دیگرى آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى (ره)؛ که این دیدگاه، نشانگر ویژگى و شایستگیهاى آن شهید والامقام بود.
دیدگاه شخصیتها
اما دسته سوم، دیدگاه سیاسیّون و شخصیتهاى مبارز نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) است.
سیاسیون و انقلابیون براى ایشان یک شخصیت مستقلى قایل بودند. چرا که حاج آقا مصطفى (ره) راجع به مسائل مختلف سیاسى صاحب نظر اندیشه تفکر و رسالت بود و خود براى مسائل مختلف سیاسى و مدیریتى، یک تز و دکترین خاصى داشت با توجه به این ویژگى و شناختى که مبارزین و شخصیتهاى سیاسى داشتند از ایشان نظرخواهى و مشورت مىکردند. نه تنها مبارزین مسلمان طرفدار امام بلکه کسانى که نسبت به حضرت امام (س) نظر مثبت نداشتند ایشان را طرف مشورت قرار مىدادند و در بحثهاى سیاسى بسیار حساس با ایشان وارد مذاکره و مشورت مىشدند. حتى مبارزین غیرایرانى از کشورهاى مختلف یکى از جایگاهها و پایگاههاى خود را در نجف بیت مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) مىدانستند. از لبنان، فلسطین، هندوستان، پاکستان و از افغانستان افراد و شخصیتهاى سرشناس مىآمدند. بعضى از آنان شاید بیش از یک بار با امام (س) ملا قات نمىکردند اما بارها در منزل حاج آقا مصطفى (ره) حضور پیدا کرده و به مذاکره و مشورت مىنشستند و نظرات ایشان براى آنها بسیار ارزشمند و راهگشا بود. البته علت این که حاج آقا مصطفى (ره) در چنین موقعیتى قرار داشت این بود که اولًا از ابتداى عمر در سایه پدرى همچون امام (س)، سیاستمدارى عمیق ریشهیاب و ژرفنگر پرورش یافته بود. علاوه بر این خود او داراى استعداد و هوشى فوقالعاده بود و همواره با محافل گوناگون سیاسى و مذهبى در قم تهران و جاهاى دیگر ارتباط و در این محافل حضور فعال داشت و از اندیشه و تحلیل سیاسى اجتماعى حساب شده و متینى برخوردار بود. لذا شخصیت کاملا جا افتاده و مورد احترام داشت.
مبارزه مسلّحانه
ویژگى دیگرى که حاج آقا مصطفى (ره) داشت این بود که، در ظاهر یک مقدار بازتر ازامام (س) عمل مىکرد در عین حال که در برخى موارد رادیکالتر از امام (س) بود بدینگونه که حضرت امام (س) در رابطه با شیوه مبارزات معتقد به مبارزه مسلحانه نبودند و مىفرمودند که اگر این رژیم بخواهد در ایران سقوط کند هیچ راهى جز حضور یکپارچه مردم در صحنه ندارد، با مبارزات مسلحانه و یک گروه و یک حزب خاص شاه سقوط نمىکند و آمریکا از این مملکت بیرون نمىرود، نه یک حزب قوى مىتواند شاه را از بین ببرد براى این که شاه قوىتر از هر حزبى است و نه یک گروه مسلح؛ زیرا ارتش شاه قوىتر از همه گروههاى مسلح و احزاب است بلکه تنها قدرتى که مىتواند شاه و آمریکا را در ایران به سقوط بکشاند حضور یکپارچه مردم است.
این تفکر و تز امام (س) بود که بسیاری از مبارزین اعم از روحانى و غیر روحانى با آن موافق نبودند؛ آنها مىگفتند: «ممکن است نظر امام (س) درست باشد اما چطور مىتوان مردم را به صحنه آورد؟ مردم را که با حرف نمىتوان به صحنه آورد تمام دستگاههاى تبلیغاتى و رادیو و تلویزیون و روزنامهها در خدمت شاه است و ما یا دهانمان بسته و یا در زندان تبعید و یا در شکنجهگاه هستیم». ولى حاج آقا مصطفى (ره) ضمن احترام به نظر امام (س) اعتقاد داشتند که از راههاى دیگر مبارزه نباید جلوگیرى کرد بلکه باید حرکتهاى مسلحانه را نیز تأیید کرد. ایشان همه را به یادگیرى آموزش نظامى و عملیات مسلحانه علیه رژیم تشویق مىکردند و معتقد بودند که مبارزه مسلحانه یکى از راههایى است که مىتواند رژیم را ساقط کند.
بر این اساس بخشى از مبارزین و سیاستمدارانى که در این زمینه با نظرات امام (س) مخالف بودند طبیعتاً جذب حاج آقا مصطفى (ره) مىشدند و او را قبول داشتند. بسیارى از آنها همان کسانى بودند که حضرت امام (س) آنها را به محضر خود راه نمىداد اما حاج آقا مصطفى (ره) این افراد را جذب و امیدوار و به امام (س) علاقمند مىکرد. اگرحاج آقا مصطفى (ره) در نجف نبود ممکن بود بخشى از مبارزین نسبت به امام (س) مسئلهدار شوند.
یکى دیگر از نقشهایى که حاج آقا مصطفى (ره) در نجف اشرف ایفاء مىکرد جبران خلأ بیرونى منزل حضرت امام (س) و کارهایى بود که باید انجام مىشد لیکن دستاندرکاران بیت امام (س) به علت ناتوانى فکرى و تحلیلى انجام نمىدادند یا نمىتوانستند انجام دهند.
ارتباط با مقامات مذهبى- سیاسى
با عنایت به این که حاج آقا مصطفى (ره) یک شخصیت سیاسى داراى اندیشه و تفکر خاص و راه روش و منش مشخص در رابطه با مسائل سیاسى و مبارزاتى بود وقتى از ایران شخصیتهایى مثل آیتالله دکتر بهشتى، آیتالله مطهرى، حجتالاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى، آیتالله جنتى، آیتالله موسوى اردبیلى و آقاى شیخ على تهرانى و دیگران در ارتباط با مسائل مبارزاتى از قم و تهران و سایر مناطق به نجف مىآمدند اگر یک جلسه با امام (س) ملاقات و مذاکره داشتند درحاشیه آن جلساتى نیز با حاج آقا مصطفى (ره) داشتند و به مشورت می نشستند چرا که نیروهاى داخل دیدگاهها و نظرگاههاى حاج آقا مصطفى (ره) را هم در رابطه با کیفیت مبارزه و نحوه شکلگیرى انقلاب مىطلبیدند و درخواست داشتند همین طور کسانى که از اروپا و آمریکا مىآمدند نظیر بنى صدر ،قطب زاده، صادق طباطبایى دکتریزدى و دیگران در رابطه با مسائل سیاسى و مبارزاتى پس از ملاقات با امام (س) جلسات متعددى هم با حاج آقا مصطفى (ره) داشتند و لذا از وقتى که شهید بزرگوار بعضی ازآنها را راه نداد و حاضر نبود با آنها بنشیند و هم صحبت شود آنها شدیداً تحت فشار بودند و احساس کمبود مىکردند.
شیفتگى تود مردم
اما دیدگاه دسته چهارم: در اثر مراجعاتى که مردم با حاج آقا مصطفى (ره) داشتند ایشان را یک انسان وارسته متواضع و دوست داشتنى یافته بودند. یکى از ویژگىهاى این مرد بزرگ خضوع فروتنى و بىپیرایگى ایشان است. ایشان یک سرى برنامههاى عادى داشت. مثلًا وقتى همراه با حضرت امام (س) براى اقامه نماز مغرب و عشاء و یا ظهر و عصر مىآمد بعد از اقامه نماز بدون هرگونه تشریفات و مانند یک طلبه عادى، چند دقیقهاى گوشه مسجد مىنشست و تسبیح و ذکر و صلوات استغفار و یا «لا اله الاالله» مىگفت و هنگامى که مسجد از جمعیت خالى مىشد، تنهاى تنها به راه مىافتاد و به طرف منزل خود حرکت مىکرد. همچنین شبهاى چهارشنبه به مسجد سهله مىرفت و بعد از اقامه نمازهاى مخصوص و عبادات خاصى که شب چهارشنبه در مسجد سهله وارد است، حدود نیم ساعت تا سه ربع عباى خود را روى خاکها و رملهاى مسجد سهله پهن مىکرد و وسط مسجد و در میان افراد عادى و به اصطلاح ما عوام الناس مىنشست و یا در مسجد کوفه قبل و بعد از عبادات مأثوره گعده مىکرد و خیلى خودمانى با دوستان طلبه و غیرطلبه به گفتگو مىپرداخت و هیچگونه تعیّن و تشخّصى از خود نشان نمىداد. این حالت فروتنى و تواضع موجب ارادت و علاقمندى طبقات مختلف اعم از عرب و غیر عرب نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) بود. براى ایشان عرب و عجم فرق نمىکرد. حتى اعراب و کسب نجف مىآمدند دست ایشان را مىبوسیدند و از ایشان احوالپرسى مىکردند و اگر سؤالى داشتند مطرح مىکردند و مىرفتند. ایشان گاهى به صحن و حرم مطهر على بن ابى طالب (ع) مىآمد عبا را پهن مىکرد روى زمین مىنشست و با طلاب و مردم معمولى و عادى هم صحبت مىشد و در مراسم و محافل شادى و عزاى عربهاى نجفى و همسایگان دور و نزدیک خود شرکت مىکرد.
حاج آقا مصطفى (ره) سالى چهار- پنج بار در موسم زیارت ابى عبدالله الحسین (ع) مسیر بین نجف و کربلا را که حدود 17- 16 فرسخ و دهها روستا بود و طى آن تقریباً چهار روز به طول مىانجامید پیاده مىرفت؛ در این مسیر روستایى نبود که شیفته اخلاق و رفتار مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) نشده باشد. این روستاییهاى عرب و عربهاى عراقى در مسیر نجف تا کربلا مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) را مىشناختند و مجذوب اخلاق رفتار و کمالات روحى ایشان شده بودند و وقتى به نجف مىآمدند، خدمت حاج آقا مصطفى (ره) مىرسیدند. ایرانیهایى هم که به عراق مىآمدند و به امام (س) دسترسى نداشتند و یا مىترسیدند، با توجه به این که روش و منش حاج آقا مصطفى (ره) بر محور خضوع و تواضع بود دسترسى به ایشان برایشان خیلى ساده بود. شاید بسیارى از عراقیها، لبنانیها، سوریها و بسیارى از افغانیها و پاکستانیهاى مقیم نجف و به تبع آنها پاکستانىهاى پاکستان و افغانىهاى افغانستان که مقلد امام (س) شدند از کانال حاج آقا مصطفى (ره) به آن حضرت علاقمند شدند و در اثر معاشرت با ایشان و به سبب روش صحیح و برخورد و منش جذاب حاج آقا مصطفى (ره) مفتون، شیفته و مقلد حضرت امام (س) شده بودند.
دیدگاه حضرت امام (س)
دیدگاه پنجم عبارت از دیدگاه حضرت امام (س) نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) است. قطعاً حضرت امام (س) بیش از هر کس دیگر، این شخصیت را مىشناخت و عظمت او را درک کرده بود چرا که چهل و چند سال از نزدیک او را تعلیم تربیت و پرورش داده بود. خصوصیتهایى باعث مىشد که امام (س) شیفته فرزند برومندش حاج آقا مصطفى (ره) شود و به او از عمق جان علاقه داشته باشد تا آن حد که در روز رحلت آن شهید عظیمالشأن در حاشیه مفاتیح الجنان با سوز دل تحریر فرمودند:
«بسمه تعالى- انالله و انا الیه راجعون. در روز یکشنبه نهم شهر ذىالقعدةالحرام 1397 مصطفى خمینى ،نور بصرم و مهجه قلبم دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد. اللهم ارحمه و اغفرله و اسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین_ علیهم الصلوة والسلام»*.حضرت امام وقتی از رحلت آیت الله شهید حاج مصطفی (ره)با خبر شدند. سه بار آیه استرجاع را تلاوت کرده و دریک جمله بدین مضمون فرمودند:"مصطفی امید آینده اسلام بود."
کمالات نفسانى و ویژگیهاى معنوی و شخصیت شناخته شده آن شهید، موجب علاقه زاید الوصف امام (س) نسبت به او شده بود. هر پدرى پسر خود را دوست دارد اما علاقه امام (س) به ایشان، مافوق علاقه یک پدر نسبت به پسر بود که علت آن ذیلًا شرح داده خواهد شد.
میزان تولّى و تبرّى
درکنار خصوصیتهاى نفسانى عقلانى و علمى یاد شده، ایشان در رابطه با مسائل سیاسى عمیق، قاطع و دقیق بود، و در موارد اصولى و ارزشى بسیار مقیّد و پایبند بود و به هیچ وجه مماشات و تسامح را روا نمىداشت.
حاج آقا مصطفى (ره) مصداق کامل آیه شریفه «محمد رسولالله والّذین معه أشدّاء على الکفّار رحماء بینهم» بود. ایشان نسبت به علاقمندان و طرفداران نهضت اسلامى و حضرت امام (س) بسیار رئوف، مهربان، صمیمى و فروتن بود. در این جا به عنوان شاهد مثال خاطراتى را عرض مىکنم:
1- در اولین سفرى که پس از تبعید حضرت امام (س) به نجف اشرف رفتم همراه با دو نفر از دوستان (مرحوم شیخ محسن زندیه و آقاى موسوى) در مرز عراق دستگیر شدیم و پس از پنج روز به زندان نجف منتقل و با وساطت برخى از آقایان آزاد شدیم. حاج آقا مصطفى (ره) که سوابق مرا در قم ظاهراً از طریق آشیخ عبدالعلى قرهى شنیده بودند یک روز نهار ما را به منزل حضرت امام (س) دعوت کردند.
این جانب در آن زمان (سال 1345 ه-. ش) جوانى 20 ساله بودم، دو نفر همراه من نیز یکى دو سال با من تفاوت سن داشتند. پس از نماز ظهر و عصر به بیرونى منزل حضرت امام (س) شرفیاب شدیم. حاج آقا مصطفى (ره) از اندرونى، یک سینى غذا آوردند. خوب به یاد دارم که در آن چلوخورشت بادمجان بود. ایشان در نهایت صمیمیت و رأفت همانند چند نفر دوست که سالها با هم سابقه رفاقت و الفت دارند همراه ما غذا صرف کردند و اظهار محبّت حضرت امام (س) را به ما اعلام فرمودند که پس از سالیان متمادى شیرینى و لذّت آن همه بزرگوارى و صمیمیت همچنان در ذائقه تاریخ حیات من باقى است.
2- در سال 1346 ه-. ش که براى بار دوم به نجف مشرف شده و براى ادامه تحصیل در جوار مرقد مطهر مولىالموحدین (ع) قصد اقامت کردم ،در حجره یکى از آقایان نجف در مدرسه خلیلى موقتاً اسکان یافتم مدتى گذشت و من از ادامه این وضع ناراحت بودم. در چنین شرایطى بود که حاج آقا مصطفى (ره) مطلع شدند و با حساسیت خاصى شخصاً اقدام کردند و بدون آنکه من متوجه شوم با آقاى شیخ نصرالله خلخالى متولى مدرسه مرحوم آیتالله بروجردى (ره) صحبت کرده و از او خواستند که در این مدرسه حجرهاى در اختیار من قرار دهد. روزى خبردار شدم که یک حجره در مدرسه بروجردى به عنوان این جانب تخلیه و آماده شده است خیلى تعجب کردم بعدها فهمیدم که ایشان به این کار اقدام کرده است.
3- در سال 1350 ه-. ش رژیم بعث عراق تصمیم گرفت کلى افراد غیرعراقى مقیم و حتى افراد داراى شناسنامه عراقی را که اصالتاً غیر عراقى بودند اخراج کند. نزدیک اذان مغرب که افراد اکثراً بیرون بودند این طرح را به اجراء درآوردند. طلاب براى نماز مغرب و عشاء در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى جمع شده بودند که ناگهان خبر آوردند بعثیها در نجف اقدام به دستگیرى تمام خارجیها اعمّ از کسبه و طلاب کردهاند و حضرت امام (س) را از وسط راه به منزل برگردانده اند.
حاج آقا مصطفى (ره) در مدرسه در صف اول جماعت بود، آن شب نماز را به امامت ایشان خواندیم بعثیها مراجع و بستگانشان را از این تصمیم استثناء کرده بودند. لذا براى ایشان مشکلى نبود و به احترام ایشان وارد مدرسه نشدند. حاج آقا مصطفى (ره) براى همراهى طلاب مدرسه و کسانى که براى نماز آمده بودند تا نزدیک نیمه شب در مدرسه ماندند، در حالى که نیروهاى بعثى پشت در مدرسه آماده حمله به داخل بودند و هر کس را که از مدرسه خارج مىشد بلافاصله دستگیر مىکردند. آنها در نهایت به داخل مدرسه یورش بردند و تمام افرادى که داخل مدرسه بودند از جمله خود من را دستگیر کردند. وقتى ایشان به منزل خود مىروند، خانواده خود را براى دلدارى خانواده این جانب به منزل من مىفرستند و روز بعد جناب آقاى دعایى را براى استخلاص دوستان به بغداد اعزام مىکنند.
ولى همین بزرگوار که با دوستان چنین رئوفانه، عطوفانه و محبّتآمیز رفتار مىکرد در برابر اشخاص مرتبط با هیأت حاکم ایران و مخالفان نهضت اسلامى و کسانى که نسبت به مسائل ارزشى اسلام متعهد نبودند به شدت واکنش منفى نشان مىداد و حاضر نبود حتى یک لحظه با آنان نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد. برخورد قاطعانه آن شهید با سیدمحمد روحانى و افرادى که مخالف نهضت و امام (س) یا با سفارت در نجف اشرف مرتبط بودند مشهور بود. شاید داستان برخورد حاج آقا مصطفى (ره) با بعضى از لیبرالها را گفته باشم. از سال 1349 ه-. ش حاج آقا مصطفى (ره) دیگر قطبزاده را به خانه خود راه نداد و با او نشست و برخاست نداشت از علل آن موارد زیر بود:
1. هزینه کردن بىرویه بیتالمال و اموالى که براى مبارزه مردم به خارج مىفرستادند. آقاى قطب زاده با این پولها که براى استمرار مبارزه و کمک به مبارزین به خارج مىآمد، سفرهای با هواپیما به این طرف و آن طرف مىرفت و بهترین هتلهاى بغداد بیروت سوریه و اروپا را اجاره مىکرد و حاج آقا مصطفى (ره) معتقد بود: «خرج چنین پولهایى مشروع نیست و حال آن که بچههاى ما در ایران در میان زندانها آن طور جانفشانى مىکنند و امام (س) که رهبر این مردم است با این عسرت در نجف زندگى مىکند اما این آقایان همین طور اموال مسلمین را برمىدارند و این طرف و آن طرف خرج مىکنند.»
2. سربسته عرض مىکنم، عدم پایبندى، و التزام وى به احکام و تکالیف شرعى و اسلامى.
ارادت عملى به اهل بیت عصمت (ع)
ویژگى دیگر حاج آقا مصطفى (ره)، علاقمندى شدید او به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. ایشان از وقتى وارد نجف شد؛ یعنى سال 1344 ه-. ش تا سال 1356 ه-. ش که به شهادت رسیدند، 13- 12 سال، هر سال 6- 5 بار در مناسبتهاى زیارتى حضرت سیّدالشهداء (ع) مثل زیارت عرفه، اربعین، رجب و شعبان عاشقانه در آن گرماى طاقتفرساى عراق در تابستان و یا در سرماى سوزان کویرى نجف در زمستان با پاى پیاده به کربلا مىرفت و ، بارها مشاهده مىشد که پاهاى ایشان تاول زده واحیاناً از آنها خون جارى مىشد ولى باز آن را مىبست و به راه خود ادامه مىداد این نشان دهنده میزان عشق و علاقه آن شهید بزرگوار به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود.
در ماه مبارک رمضان ایشان نیمههاى شب به حرم على بن ابى طالب (ع) مىآمدند و زیارت جامعه کبیره زیارتهاى مخصوص و هزار بار سوره مبارکه قدر را مىخواندند و تا سحر به تهجد و مناجات مشغول بودند. همه ساله در ده سوم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه معتکف مىشدند و به عبادت و خواندن اذکار خاص مىپرداختند.
مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) این حالات و روحیات ملکوتى و الهى را از پدر بزرگوارش آموخته بود چه این که همسر مکرم حضرت امام (س) نقل مىنمودند: «وقتى با امام (س) ازدواج کردم، از همان ماههاى اول ساعت را به من مىدادند تا کوک کنم. ماههاى اول نیم ساعت یا سه ربع مانده به اذان صبح براى نماز شب بلند مىشدند و به تدریج این مدّت افزایش یافت تا این که ایشان یک ساعت و نیم و حتى دو ساعت به اذان براى نماز برمىخاستند و از آن شبى که ساعت را به من دادند که کوک کنم تا پایان عمر یک شب هم این برنامه عبادى تعطیل نشد.» امام در عبادت و تهجد سر از پاى نمىشناخت. همسر حضرت امام (س) مىفرمودند: «بعضى از اوقات مىدیدم که آقا تا ساعت 12- 11 شب مطالعه مىکردند و احیاناً تا ساعت 1 نیمه شب ادامه پیدا مىکرد و مخصوصاً در مواقع مبارزه مىنشستند و اعلامیه مىنوشتند و بعد که مىخواستند بخوابند به من مىفرمودند که ساعت را کوک کردید؟» مىگفتم: «آقا شما تا این وقت شب بیدارید! حالا چطور مىتوانید بیدار شوید؟!» مىفرمودند: «من احساس مىکنم که خواب زیاد براى من مناسب نیست و از خواب خسته مىشوم.»البته این سیره حضرت امام(س)جنبه آموزشی و تنبه نیز داشته است.
این حالت امام (س) نشانگر تسلط روحى ایشان بر جسم بود. بعضى از افراد اسیر و زندانى جسم هستند ولى بعضى دیگر بدنشان در اختیار روح است و جسم آنان در خدمت معنویات روح و جان آسمانى آنها است و حضرت امام (س) بدن و جسم خود را در استخدام خویش گرفته و برده خود کرده بود نه اینکه اسیر مادیات و بدن خود شود.
حاج آقا مصطفى (ره) هم این حالات را در اثر تعلیم و تربیت در سایه آن حضرت کسب کرده بود و بدنش در استخدام روحش بود مادیات او در استخدام معنویات وى بود فانى فىالله و محو خدا شده بود و در نیمههاى شب که برمىخاست و به عبادت مىپرداخت محو و فانى فى ذاتالله و در مسیر کربلا محو اولیاء خدا ائمه اطهار (ع) و مخصوصاً حضرت امام حسین (ع) بود هنگامى که موسم زیارتى کربلا نزدیک مىشد سر از پاى نمىشناخت و به آقاى حلیمى مىفرمود: «کاروان چطور شد و چه وقت راه مىافتى؟» و همواره در این امر پیشگام بود.
نحوه گزینش استاد
مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) ابتداى امر تا درس خارج اساتید مختلفى داشتند و به حد خارج هم که مىرسند استاد اصلى ایشان مرحوم آیتالله العظمى بروجردى (ره) بوده است و به درس آقاى داماد (ره) نیز مىرفتند و بعد یک درس هم در محضر امام (س) (تا وقتى که ایشان درقم بودند) مىخواندند. ایشان شخصاً اساتید خود را تشخیص مىداد و هرگز امام (س) نمىفرمود نزد چه کسى برو و درس بخوان گرچه ممکن بود اگر آن مرحوم از ایشان نظر بخواهد حضرت امام (س) نظر مشورتى را بگویند اما اینگونه نبود که به حاج آقا مصطفى (ره) چیزى را تحمیل کنند.
از آبان سال 1343 ه-. ش که حضرت امام (س) به بورساى ترکیه تبعید شدند دست تقدیر الهى این گونه رقم زد که باید این پسر برود و در کنار پدر قرار گیرد و مستقیماً با او در ارتباط باشد و هم از نظر علمى و هم از نظر شکلگیرى شخصیت، تفکر و اندیشه از وجود پدر بیشتر مستفیض گردد. لذا از آن سال تا پایان عمر استاد ممتاز و تقریباً منحصر به فرد ایشان شخص امام (س) بودند و در آن یک سال که امام (س) در بورسا تبعید بودند، حضرت امام (س) مربى تمام وقت و استاد شبانهروزى حاج آقا مصطفى (ره) بودند. فرق مىکند کسى که روزى یک ساعت پاى درس استاد بنشیند با کسى که 24 ساعت تحت تربیت استادى باشد و آن هم استادى که بعد از معصوم (ع) تالى تلوى نداشته است. آن وقت اگر در مقابل این زمینه و بستر مساعد یک استعداد فوقالعاده و هوش سرشارى قرار بگیرد این باغبان مىتواند بهترین نهالها را در این زمین بکارد و بهترین ثمرات را از آن دریافت کند. امام (س) این بستر مناسب را در این یک سال به دست آورده و توانست بذرى را که مىخواهد در این بستر بکارد و بدین سان حاج آقا مصطفى (ره) امام (س) را به عنوان استاد اختصاصى خود برگزید و امام (س) هم فرزند ارشد خویش را به عنوان یکى از بهترین شاگردان خود تحت تعلیم و تربیت قرار داد. با توجه به این خصوصیات بود که حضرت امام (س) شیفته آن شهید گردیدند.
میزان شیفتگى نسبت به حضرت امام (س)
در نهایت ویژگى دیگرى که در حاج آقا مصطفى (ره) بود حالت شیفتگى و فناى در امام (س) است چون معظمله را فانى فىالله مىدید و مىخواست خود را فداى امام (س) کند و بنابراین دفاعش از امام (س) تا سر حد جان بود؛ حاضر بود خود را فدا کند براى این که امام (س) باقى بماند. دولت بعث عراق در ابتداى امر احساس مىکرد که مىتواند از طریق ایشان بر امام (س) تأثیر بگذارد. آنها روحیه ایشان و امام (س) را نشناخته بودند که هیچ کس نمىتواند در آنان اثر بگذارد و به خصوص حاج آقا مصطفى (ره) را نشناخته بودند که او کسى نبود که تأثیرپذیر از حکومت عراق یا ایران باشد.
دفاع از کیان مرجعیت
این دیدگاه اولى رژیم بعث بود اما به تدریج وضعیت تغییر کرد و در آنجا که مصالح اسلام و مصالح عالیه حوزه علمیه نجف مطرح شد یک مرتبه دیدند حاج آقا مصطفى (ره) برخورد بسیار قوى و موضع قاطعى به جانبدارى از حوزه علمیه نجف و شخص آیتالله حکیم گرفت. آن جا که حزب بعث عراق با بیت آیتالله حکیم درگیر شد به هیج وجه تصور نمىکرد که امام (س) و در مرحله بعد حاج آقا مصطفى (ره) به دفاع از آیتالله حکیم (ره) برخیزند با عنایت به این نکته که بیت مرحوم حکیم از دیرباز با دستگاه ایران و رژیم ارتباط داشت و رژیم شاه از طریق سفارت بغداد ارتباط خود را با بیت آیتالله حکیم (ره) مستحکم نگه داشته بود و هر چند مدت هیأت شخصیت و یا نمایندهاى را به منزل ایشان مىفرستاد ،البته خود آقاى حکیم یک عنصر مستقل و چهره عالى مقام بود که هم با برنامههاى ضد اسلامى شاه مخالفت مىنمود و هم از امام (س) طرفدارى مىکرد و آن نظر مخصوص را بعد از فاجعه 15 خرداد راجع به اجتهاد و مرجعیّت حضرت امام (س) داده بود، ولى دولت عراق تصور نمىکرد با آن پیشینه اطرافیان مرحوم آیتالله حکیم (ره)، حاج آقا مصطفى (ره) و امام (س) در کنار آقاى حکیم و علیه دولت عراق قرار بگیرند ولى دفعتاً متوجه شدند که مرحوم آیتالله حاج آقا مصطفى (ره) براى مصالح اسلام با تمام قدرت در کنار آیتالله حکیم قرار گرفت؛ در شرایطى که نجف یک پارچه در وحشت و اضطراب بود و مراجع جرأت نزدیک شدن به خانه آقاى حکیم را نداشتند چه رسد به طلاب و فضلا ،آن شهید بزرگوار به منظور تقویت و تأیید آیتالله حکیم ارتباط مستمرى با ایشان برقرار کرد.
از این پس بود که روش دولت بعثى عراق نسبت به ایشان تغییر کرد و تقریباً خصمانه شد و این حالت همچنان تا پایان عمر مرحوم شهید آیتالله حاج آقا مصطفى (ره) همچنان ادامه پیدا کرد.
دیدگاه رژیم شاه
شاید این واقعیتها در پروندههاى ادارات مختلف وزارت امور خارجه و ساواک وجود داشته باشد که رژیم شاه با توجه به تحرکات مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) و ارتباطات وسیعى که با گروههاى مبارزاتى و شخصیتهاى انقلابى در خارج و داخل کشور داشت و با توجه به تحرک خاص ایشان که از دید ساواک مخفى نبود و با عنایت به سوابق ایشان و برخورد قاطعانهاى که با ساواک و زندانبانان و دژخیمان ایران در سال 1343 ه-. ش در هنگام دستگیرى داشتند ایشان را در خارج از کشور به عنوان عمود و ستون فقرات مبارزات ضد شاهى شناخته و قلمداد مىکردند.
آنها فکر می کردند که امام (س) پیرمرد شده و دیگر توان مبارزه و قدرت تحلیل ندارد و هرکارى که امام (س) مىکند حاصل فکر حاج آقا مصطفى (ره) است و تصور مىکردند که ایشان امام (س) را بر علیه رژیم تحریک مىکند و اگر او نباشد امام (س) دیگر آن امام (س) سال 1342 ه-. ش نیست.رژیم به این نتیجه رسید که باید این پدر یا این پسر را از بین ببرد. ابتدا طرح ترور خود امام (س) بود. فکر مىکردند اگر امام (س) را از بین ببرند به اصطلاح صورت مسئله را محو کردهاند و دیگر مشکل و مسئلهاى وجود ندارد.
میزان تأثیرگذارى بر روند مبارزه از نظر رژیم
یکى دیگر از خصوصیات و ویژگیهایى که در آیتالله شهید حاج آقا مصطفى (ره) بود استعداد سرشار و نبوغ این شخصیت وارسته و خلف صالح حضرت امام (س) در عرصههاى گوناگون بود. ایشان توانسته بود آنچنان رشد کند که یکى از «امیدهاى ارزشمند جهان اسلام» گردد. سابقه این زمینه و استعداد از ابتداى نهضت وجود داشته است. در بررسیهایى که کارشناسان ساواک کرده بودند ایشان را یک شخصیت بسیار خطرناک بعد از حضرت امام (س) براى کیان و هستى رژیم سلطنتى وابسته به غرب و امریکا شناخته بودند، زیرا در 15 خرداد 1342 ه-. ش که رژیم مزدور و وابسته تصور مىکرد که با دستگیرى قائد عظیمالشان و رهبر بزرگ اسلام حضرت امام خمینى (س) هسته مرکزى و اصلى مبارزات ملت و روحانیت اسلام را در هم شکسته و راه و پیام امام (س) بلکه نام و نشان ایشان را در مسیر زعامت و رهبرى اسلامى و هدایت و پیشوایى مردم به فراموشى سپرده است آزاد بودن این شخصیت بزرگ و فرزند برومند حضرت امام (س) توطئه خائنانه دشمن را خنثى کرد. ایشان با سازماندهى نسبى و رهبرىهایى که بعد از دستگیرى امام (س) در قم مىنمود و در سخنرانىها گفتگوها، جلسات خصوصى و نیمهعمومى و همین طور در گردهمایى بزرگى که پس از دستگیرى حضرت امام خمینى (س) در صحن حضرت معصومه (ع) برپا شد توانست گروههاى پراکنده و بهتزده آن روز و همچنین روحانیت را رهبرى و متحد ساخته و انرژى ببخشد و به مبارزه تشویق و ترغیب نماید و شور و هیجان جدیدى بیافریند و آنها را به آینده امیدوار سازد و موجى در حرکت جامعه مذهبى و روحانى ایران به وجود بیاورد و به نهضت و قیام حضرت امام (س) تداوم بخشد. به طورى که بعد از آن مراحل هجرت علماى قم و شهرستانهاى ایران به تهران شروع شد و ملت مسلمان با اجتماع در محافل اسلامى مثل مساجد تکیهها و حسینیهها و به وسیله خطابههاى آتشینى که توسط وعاظ و علما علیه دستگاه ظلم و ستم شاهنشاهى ایراد مىشد رژیم را در مقابل یک واقعیت حتمى قرار دادند و آن واقعیت این که یاد راه و پیام حضرت امام (س) همچنان زنده و پویا در قلب جامعه وجود دارد. بدین ترتیب رژیم مجبور شد که آزادى حضرت امام (س) را امضاء کند و پس از چند ماه ایشان با عظمت آزاد و وارد شهر مقدس قم شدند.
هم سرنوشتى با حضرت امام (س)
تجربه تلخ ساواک و رژیم شاه از آزادى محدود و عدم دستگیری مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) در 15 خرداد 1342 ه-. ش منجر به هم سرنوشتى ایشان با پدر بزرگوار و ارجمندشان شد. در جریان کاپیتولاسیون و معامله خائنان رژیم شاه با آمریکا و فروش ایران و تاراج کشور مقدس اسلامى به پاى امریکا و متقابلًا موضعگیرى قاطع و سرنوشتساز حضرت امام در مقابل این قانون رسوا و مفتضح و ایران بر باد ده، شاه را بر آن داشت که تنها به دستگیرى و تبعید رهبر عالىقدر اسلام اکتفا نکند بلکه وى را نیز دستگیر نماید که همچون جریان 15 خرداد مرجع و پناه مبارزان و روحانیت و محور تجمع مردم در قم و یا هر جاى ایران نباشد.
لذا حاج آقا مصطفى (ره) را نیز دستگیر کرده و در قزل قلعه زندانى نمودند، و هوش ذکاوت فداکارى، شهامت و سرسختى آیتالله شهید در مقابل ستمگران و مزدوران آمریکا باعث شد که دشمن پس از چند ماه که از زندانى ایشان گذشته بود بیشتر به جوهره ناب و گرانقدرى که در ذات ایشان بود پى ببرد و این خود باعث شد که ایشان را تبعید کنند و در کنار حضرت امام (س) به دور از میهن و در تبعیدگاهها مثل بورساى ترکیه و نجف قرار دهند.
البته تبعید ایشان به ترکیه و بورسا در سختترین شرایط غربت و تنهایى حضرت امام (س) باعث شد که او یار مددکار و کمکى براى پدر باشد تا آن روح بلند الهى و جان و هستى ملت بزرگ ایران در مبارزات ضد شرک و استکبار در تنهایى و غربت جانکاه و دورى از ملت رشید اسلام همچنان شاداب و سرزنده بماند.
ایشان در آن زمان که حضرت امام (س) را به عراق تبعید کردند و نقشه کشیدند تا از راههاى شیطانى و از طریق حیلهگرانه آن بزرگ مرد تاریخ را با مشکلات دیگرى درگیر کنند و مقاومت و پایدارى آن رهبر بزرگ را به خیال خام خود درهم بشکنند همچون سپرى فولادین سدى مستحکم و یاورى بیدار و آگاه در کنار حضرت امام (س) قرارگرفت و توانست خطراتى را که متوجه آن حضرت بود یکى پس از دیگرى از بین ببرد.
آیتالله حاج آقا مصطفى (ره) بهترین غمخوار و مدافع حضرت امام (س) بود و از هستى و موقعیت شخصى خود در حساسترین لحظات بحرانى مبارزات مایهها گذاشت و از خود گذشتگىهاى شایانى نشان داد تا این مشعل فرا روى مردم ما همچنان فروزان باقى بماند. این مرد بزرگ بىتابانه، خستگىناپذیر و مقتدرانه در کنار شمع وجود حضرت امام (س) و در جوار تابش هرچه فروزانتر آن خورشید تابناک ایران تلاش کرد، جوشید و خروشید و از توطئهها و دسیسههاى دشمن، بىباکانه ممانعت به عمل آورد و در این راه از هیچ خطرى نمىهراسید و سرانجام عاشقانه و بىمحابا در کنار آن مشعل فروزان پروانهوار سوخت. و به حق او مصداق بارز آیه شریفه «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظرو ما بدّلوا تبدیلا» مىباشد و در شمار یکى از شهداى پر افتخار اسلام قرار دارد که خداوند متعال فرمود: «و من یخرج من بیته مهاجراً الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله» چه رسد به آنکه دشمن جنایتکار دست به این جنایت هولناک زد و با شواهدى که وجود داشت براى بسیارى از دوستان ما در نجف اشرف عنوان «شهادت» براى آن مرد بزرگ از مسلّمات بود.
آخرین سفر به دمشق
حاج آقا مصطفى (ره) اکثر سالها درتابستان یکى دو ماه به سوریه و لبنان تشریف مىبردند؛ هم براى مسائلى که مربوط به حضرت امام (س) بود و ارتباطاتى که در عراق میسر نبود و این ارتباطات از سوریه و لبنان با ایران و کشورهاى دیگر و شخصیتهاى مختلف مىتوانست به راحتى انجام شود و هم تغییر آب و هوایى باشد که به دلیل حجم کار براى ایشان ضرورى بود. این سفرها اکثراً با یکى دو نفر از دوستان معظمله انجام مىشد مثل حاج آقاى بجنوردى و یا سیدمحمدرضا اشکورى.
در تابستان سال 1356 ه-. ش علاوه بر آقاى بجنوردى حاج احمد آقا هم براى مدت کوتاهى در سوریه و لبنان همراه حاج آقا مصطفى (ره) بودند. در این سفر یک روزى که آقایان در منزلشان در شارعالامین نشسته بودند، به حاج آقا مصطفى (ره) مىگویند: «فردى آمده است که کفبین است و یک سرى مسائل را مىگوید آیا اجازه مىفرمایید وارد شود؟» با توجه به این که آن مرحوم خوش مشرب بودند و در مجالس و محافل تنوعى ایجاد مىکردند مىفرمایند بگویید بیاید و کف آقایان را ببیند. آن فرد مىآید و حاج آقا مصطفى (ره) دستشان را نشان مىدهند و مىگویند که در دست من چه مىبینى؟ او نگاه مىکند و مىگوید شما زیاد زنده نمىمانید. نقل مىکنند که حاج آقا مصطفى (ره) با یک برخورد منفى با آن شخص روبهرو مىشود؛ البته این در راستاى واقعیتى است که در اسلام وجود دارد و آن این است که کسانى از راههاى شیطانى و غیراسلامى به یک سرى مسائل دست پیدا مىکنند اسلام به هیچ وجه آن را قبول ندارد و نمىپذیرد. البته ایشان مطلب آن فرد را انکار نکرد ولى این که کسى بیاید و بگوید تو مىمیرى!! مطلبی است که تنها خداوند متعال می داند.
رؤیاى پرمعنا
جریان دیگرى که قبل از شهادت ایشان اتفاق افتاد این بود که کسانى از طرف ساواک براى ترور امام (س) و حاج آقا مصطفى (ره) از ایران به عراق آمده بودند و خبر این هم به ایشان رسیده بود. ماهها قبل از شهادت حاج آقا مصطفى (ره)، ایشان یکبار خوابى دیده بودند بدین مضمون که شترى آمده و کنار منزل امام (س) روى زمین نشسته است و بعد از مدت کوتاهى برمىخیزد و به طرف منزل حاج آقا مصطفى (ره) مىرود. تعبیر خود ایشان این بود که این شتر علامت مرگ بوده و به مشیت الهى از خانه امام (س) دور شده است.
شب موعود!
آرى حادثه دردناک رحلت، دقیقاً یکشنبه 9 ذیقعده واقع شد. روز قبل، طبق معمول که ایشان در جلسه درس حضرت امام (س) شرکت کردند و نماز ظهر و عصر در مسجد شیخ انصارى (ره) به جماعت برگزار شد و ایشان هم حضور داشتند. ما عصر شنبه به درس اصول حاج آقا مصطفى (ره) رفتیم ایشان سرحال و سلامت بودند و شب هم به مدرسه آیتالله العظمى بروجردى آمدند و نماز را هم طبق معمول خواندند و به منزل برگشتند.
در آن شب یکى دو تا ملاقات داشتند. بعضى از دوستان هم به دیدن ایشان رفته بودند و از جمله کسانى که آن شب با ایشان ملاقات داشت برادر عزیزمان آقاى سیدمحمود دعایى بود. ایشان در آن شب براى همسر شهیدحاج آقا مصطفى (ره) که بیمار بودند، پزشک برده بود. بعد از آن دو نفر دیگر میهمان داشتند که تا ساعت 12- 5/11 با ایشان ملاقات مىکنند. آنچه مسلم است ایشان تا پاسى از شب سالم و خوب بوده است.
چگونگى اطلاع از خبر شهادت
من جریان شهادت را باید این طور تشریح کنم که بعد از این که ساعت 12- 5/11 ملاقاتهاى حاج آقا مصطفى (ره) تمام مىشود طبق معمول شبها یک ساعت مطالعه مىکردند و مدتى قبل از طلوع فجر هم تهجد و نماز صبح و بعد از نماز صبح مقدارى استراحت مىکردند شبها به صورت طبیعى نزدیک اذان صبح چراغ اطاق ایشان روشن مىشد و صغرى خانم (پیرزن یزدى بود که از زمانى که حاج آقا مصطفى (ره) با صبیّه مرحوم حاج شیخ مرتضى حائرى (ره) ازدواج مىکنند، همراه همسر حاج آقا مصطفى (ره) به بیت آمده بود به خانم حاج آقا کمک مىکرد و بسیار به این خانواده وفادار و به معظمله علاقمند بود) نزدیک اذان صبح که مىشد، براى حاج آقا مصطفى (ره) یک لیوان آب مىآورد او نقل مىکند که من دیدم آن شب از مدتى قبل از اذان صبح چراغى روشن است، صبح روز یکشنبه 9 ذیقعده، اول آبان ماه سال 1356 ه-. ش مىآید و درمىزند و در حالى که لامپ روشن بوده جوابى نمىشنود فکر مىکند حاج آقا مشغول نماز است و خوب نیست که مزاحم شود مىرود 10 دقیقه دیگر برمىگردد ولى باز هم جواب نمىشنود چند دقیقه صبر مىکند و دوباره در مىزند و حاج آقا جواب نمىدهد در را کمى باز مىکند مىبیند ایشان سر را روى کتاب گذاشته و به حالت سجده روى کتاب است. در را کاملًا باز و فکر مىکند که ایشان خواب است و مىگوید آقا، آقا ولى جواب نمىشنود این بار مىآید و خانم حاج آقا را صدا مىزند و مىگوید: آقا ظاهراً حالشان به هم خورده است همگى بالا مىآیند و ایشان را تکان مىدهند و ایشان به یک طرف مىافتد در این جاست که صداى شیون بلند مىشود، و سراسیمه براى مراجعه به پزشک به کوچه مىریزند و در مسیر به حجتالاسلام والمسلمین آقاى دعایى برخورد مىکنند و جریان را به ایشان خبر مىدهند بلافاصله بدن پاک آن شهید را به بیمارستان منتقل مىنمایند و تشخیص اطباء پس از معاینه این بوده است که دیگر کار از کار گذشته است.
بنده طبق معمول صبحها اول آفتاب برخاسته و به بازار مىآمدم و مقدارى نان و پنیر و وسایل آن روز خانه را تهیّه و به منزل برمىگشتم و بعد هم برنامه روزانه تحصیلى شروع مىشد. از منزل بیرون آمدم و براى صبحانه با مقدارى نان و پنیر از طرف بازارچه "حُِویش" به منزل می آمدم از دور آقاى دعایى را دیدم که چشمانش اشکآلود و بسیار پژمرده بود تا به من رسید دست به گردن من انداخت و شروع به گریه کرد، گفتم: چه خبر شده؟ وحشت کرده بودم، گفت: مگر خبر ندارى؟ گفتم: نه گفت: یتیم شدیم گفتم: چه شده؟ گفت که امام (س) هم یتیم شد گفتم! این حرفها چیست که مىزنى مگر چه شده است؟ گفت: حاج آقا مصطفى (ره) از دنیا رفت. گویا تمام دنیا جلوى چشم من تیره و تار شد. متشنج شده بودم چون احساس مىکردم که در نجف پشتوانه قدرتمند ما فرو ریخته است احساس مىکردم که این حادثه جانکاه امام (س) را سخت بىتاب مىکند لذا همه امیدها فرو مىریزد و ما هم که به اصطلاح تمام هستىمان را در این مسیرداشتیم چرا که مىدانستیم که این مسیر مسیر خدایى است و وقتى این زمینههاى مستعد و تسهیل کننده از بین برود دیگر چیزى براى ادامه راه باقى نخواهد ماند و لذا بىاختیار در گوشه بازار نشستم و نانها را زمین گذاشتم و تا مدتى سر در میان دستها اشک مىریختم. بعد وسایل را به خانه آوردم خانواده سؤال کرد که چه خبر شده این چه وضعى است؟ گفتم: دیگر همه چیز تمام شد. با اضطراب گفتند: چه شده؟ خبر را براى آنها هم نقل کردم. اهل منزل ما یکپارچه عزادار شدند این خبر اکثر خانههایى را که خبردار مىشدند عزادار مىکرد گرچه یک عدهاى از مخالفین امام (س) و مرتبطین با دستگاه شاه! در نجف از این حادثه خوشحال بودند امّا واقعاً پیرمردها مانند کسى که فرزند خود را از دست داده باشد پریشان و نگران و اشکبار بودند جوانها مثل این که برادر خود را از دست دادهاند نوجوانها مانند کسى که پدر را از دست داده اشک مىریختند همه عزادار شده بودند.
تعطیلى حوز علمى نجف
این مرسوم نبود که به خاطر وفات یکى از علما و مراجع درجه 2 حوزه علمیه نجف اشرف کاملًا تعطیل شود. وقتى یکى از مراجع شخصیتهاى طراز اوّل از دنیا مىرفت حوزه تعطیل مىشد. مثلًا حضرت آیتالله حکیم (ره) و یا آیتاللّه آقاى شاهرودى و یا مرحوم آیتالله بجنوردى که از دنیا رفتند حوزه تعطیل شد. اما وفات کسانى که در مرحله بعد بودند و یا کسانى که سابقه دیرینه در نجف نداشتند سبب تعطیلى حوزه نمىشد ولى شخصیت آیتالله شهید حاج آقا مصطفى (ره) به گونهاى بود که با خبر رحلت ایشان درسها تعطیل شد و این واکنش گویاى این واقعیت است که ایشان خود مستقلًا یک شخصیت مورد احترام حوزه نجف (با آن ویژگیهاى خاص هزارساله) بوده
واکنش حضرت امام (س) از خبر رحلت
ساعت حدود 30/7 صبح بود که به طرف منزل امام (س) رفتم که ببینم راجع به این ضایعه عظیم چه باید کرد. در بیرونى، طلاب و دوستان نگران کمکم جمع مىشدند و سخن از این بود که چگونه خبر را به اطلاع حضرت امام (س) برسانیم و چه کسى مىتواند مسؤولیت سنگین آن را به عهده بگیرد وحشت از این بود که اگر خبر به گونهاى نامناسب به ایشان برسد، مسئلهاى ناگوار براى شخص امام (س) پیش آید. بیشتر از همه حاج احمد آقا (ره) متأثر بود و نمىدانست چه کند چون در درجه اول بار سنگین مسؤولیت به عهد شخص ایشان بود. به هر صورت قرار شد که حاج احمدآقا و آیت الله سید عباس خاتم یزدی خدمت امام بروند وقتی وارد اتاق می شوند امام سئوال می کنند حال مصطفی چطور است؟نگرانی و اندوه شدید حاج احمد آقا وآقای خاتم موجب می شود که امام متوجه شوند و لذا فرمودند:مصطفی فوت کرد؟
بعد از رسیدن خبر شهادت به حضرت امام (س) معظمله همان طورى که دست خود را روى زمین گذاشته بودند به نقطه نامعلومى چشم دوختند و سه بار آیه شریفه استرجاع «انالله و انا الیه راجعون» را تلاوت فرمودند و سپس دست را از روى زمین برداشته و فقط یک جمله فرمودند که: «مصطفى (ره) امید آینده اسلام بود» و بعد آقایان بلند مىشوند و بیرون مىآیند.
عرض تسلیت علما
در کوچههاى اطراف منزل امام طلاب سر را به دیوار گذاشته و گریه مىکردند به حاج احمد آقا (ره) گفتیم که درست نیست امام (س) در منزل تنها باشد و باید درب خانه براى آمد و رفت آقایان جهت عرض تسلیت باز گردد و روضهاى خوانده شود ساعت 8 صبح درب منزل امام (س) باز شد و داخل حیاط و محوطه کوچک خانه فرش انداختیم و علما فضلا و شخصیتهاى حوزه علمیه نجف براى تسلیت گویى به حضرت امام (س) وارد شدند. از اولین نفرات آقاى سیدمحمد روحانى بود که به اصطلاح براى تسلیت گویى!!! آمد ورود این فرد مثل تیرى بود که به قلب دوستان مىخورد. او در نجف یکى از مخالفین سرسخت حاج آقا مصطفى (ره) بود و بیت او مرکز و کانون پخش شایعات و اکاذیب نسبت به ایشان،امام و دوستان بود.
حاج آقا مصطفى (ره) روحیات و کینه سیدمحمد روحانى را نسبت به خود این گونه بیان مىکردند که ایشان روزى از یکى از کوچههاى باریک نجف عبور مىکرد که مشاهده مىکند از آن سو سیدمحمد روحانى وارد کوچه شد ایشان مىفرمود: دیدم سیدمحمد مستأصل شده که چه کند؛ اگر بیاید به دلیل باریک بودن کوچه به حاج آقا مصطفى (ره) برخورد مىکند و اگر برگردد خوشایند نیست لذا به داخل کوچ بنبستى که دو سه تا خانه داشت مىپیچد وقتى مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) به آن کوچه مىرسد به داخل کوچه بنبست نگاهى کرده مىبیند او پشتش را به طرف مدخل کوچه و روبروى یک خانه ایستاده بود و وقتى حاج آقا مصطفى (ره) عبور مىکند او نیز از کوچه بیرون مىآید و به راهش ادامه می دهد.
سیدمحمد روحانى به منزل امام آمد و با آن چهره گندمگون و چشمهای ریز به صورت حضرت امام (س) خیره شده بود و من با تمام وجود احساس مىکردم که به دل و جان امام (س) چنگ مىزند و شاید مىخواست آثار فرسایش وجود امام (س) را در این غم بزرگ ببیند و ذوب شدن ایشان را نظارهگر باشد.
روضهخوانى در منزل حضرت امام (س)
هر کس وارد آن خانه مىشد بىاختیار اشک مىریخت و اما امام (س) همچون کوهى استوار بود و به هیچ وجه آثار شکست، غصه و درد در چهر ایشان هویدا نبود.یکى از روضهخوانها که وارد شد گفت: این حالت امام (س) بسیار خطرناک است، باید کارى کرد که ایشان گریه کند. اگر اجازه بدهید من روضه بخوانم تا امام (س) را به گریه وادار کنیم براى این که اگر پدر در مرگ پسرش بهتزده شود ولى اشک او جارى نشود و بغض او نترکد این بغض در درون روح و جان او مىترکد و او شروع به روضه خواندن کرد، هر وقت براى یکى از ائمه معصومین (علیهمالسلام) روضهاى خوانده مىشد حضرت امام (س) اشک مىریخت این بار هم که به مناسبت روضه علىاکبر امام حسین (علیهالسلام) را خواندند و همه گریه مىکردند، ایشان چشمان را به سمت زمین دوخته بود و قطرات اشک آرام آرام از گوشه چشمانشان جارى شد.
تشخیص پزشک: «رحلت، غیرعادى است»
من با توجه به احساس مسؤولیتى که مىکردم همراه با برخى از دوستان به طرف بیمارستان رفتیم. در این جا به طور اتفاقى یکى از پزشکان مسلمان ایرانى که از اروپا براى زیارت عتبات مقدسه و حضرت امام به نجف اشرف آمده بود و یکى از دوستان روحانى (مرحوم آقاى شیخ محمدحسین املایى) این پزشک را خبر کرده بود و او براى معاینه به بیمارستان آمد پزشک معتقد بود که براى روشن شدن واقعیت مسئله لازم است کالبد شکافى شود تا علت مرگ مشخص شود.
دکتر معتقد بود که ایشان نه سکته قلبى و نه سکته مغزى کردهاند بلکه عامل دیگرى غیر از سکته ایشان را به شهادت رسانده و چراغ عمرشان را خاموش کرده است و با کالبد شکافى این مسئله روشن مىشود دلیلى را که این پزشک متخصص و مسلمان اقامه مىکرد این بود که اگر سکته قلبى باشد در ناحیه سینه و قلب یک سرى عوارض مانند فشارها و دردهاى شدید احساس مىکند که باعث مىشود بیمار بلند شده و راه برود و خود را به در و دیوار بزند صدا کند و بیمار در جا نمىمیرد. ولى در سکته مغزى ممکن است انسان در جا از دنیا برود و کسى که مطالعه مىکند و سرش پایین است و در چنین حالتى مبتلا به عارضه سکته مغزى مىشود خونریزى از بینى و دهان دارد. و چون هیچگونه خونریزى صورت نگرفته است لذا سکته مغزى هم نیست. از طرفى روى پوست سینه و پشت ایشان لکههاى بنفش ظاهر شده بود و پزشک از این علایم تشخیص داد که ایشان مسموم شده و با مسمومیت خاصى از دنیا رفته و او اظهار مىکرد که در دنیا سرویسهاى امنیتى براى از بین بردن برخى از شخصیتهاى سیاسى و افراد مخالف که نمىخواهند مشخص شود چه کسى او را از بین برده و یا ترور و اعدام کرده است یک مقدار مواد سمى را در آب چاى یا قهوه مىریزند که هیچ مزه خاصى هم ندارد و هیچ آثارى در زندگى روزمره فرد پیدا نمىشود و تنها اثرى که دارد این است که به مرور زمان در مدت محدودی، کم کم این شخص به غذا و مواد خوراکى بىاشتها مىشود و یک مرتبه از دنیا مىرود، بدون این که کسى بخواهد به صورت آشکار او را ترور کند.
سؤال پزشک این بود که: آیا ایشان غیر از خانه خود در جاى دیگرى هم مواد خوراکى مىخورد؟ طبیعى است که حاج آقا مصطفى (ره) با توجه به نشاط و تحرکى که داشت، در بیوتات مختلف نجف رفت و آمد مىکرد و این اماکن هم به سهولت محل تردّد عوامل ساواک و سفارت شاه بود که با قیافههاى مختلف و با چهره ظاهرالصلاح به آنجا مىآمدند و طبیعى است که به راحتى مىتوانستند این ماده را در چاى که براى حاج آقا مصطفى (ره) مىبردند، ریخته باشند و ایشان هم چایى را میل کند و متوجه هم نشود.
مخالفت حضرت امام (س) براى کالبدشکافى
دکتر پیشنهاد کرد که کالبدشکافى شود ولى وقتى حضرت امام (س) خبردار شدند، منع کردند و فرمودند: «بالاخره ایشان که از دنیا رفته، محترم است و حالا کالبدشکافى هم بشود و ثابت شود که ایشان مسموم شده، چه دردى را دوا مىکند، او را زنده نمىکند و حیات جدیدى به او نمىدهد جز این که هتک حرمت یک انسان مؤمنى که از دنیا رفته است، باشد.» ایشان فرمودند: «مصطفى (ره) را به کربلا ببرید و در آنجا مراحل غسل و طواف انجام شود.» حدود ساعت 10 صبح بود که براى رفتن به کربلا آماده شدیم. من با دوتن از دوستان، متکفّل این کار شدیم و بدن مطهّر حاج آقا مصطفى (ره) را داخل یک مینىبوس قرار دادیم و ماشینهایى هم که به وسیله آقا شیخ نصرالله خلخالى (رحمتالله علیه) اجاره شد دهها اتومبیل، اتوبوس و به طرف کربلا حرکت کرد، جنازه را به کربلا آوردیم و آن پیکر عزیز در غسالخانهاى که در کنار رود فرات نزدیک خیمهگاه ابىعبدالله الحسین (علیهالسلام) بود، با آب فرات توسط مرحوم سید علی شاهرودی فرزند مرحوم آیت اللله العظمی سید محمود شاهرودی شستشو و غسل داده شد.
من که داخل غسالخانه بودم، در هنگام غسل آثارى را که پزشک مىگفت، بالعیان مشاهده کردم و دیدم که روى سینه و پشت شانه حاج آقا مصطفى (ره) لکههاى بنفش رنگى بود.
در اینجا بدن مطهّر حاج آقا مصطفى (ره) غسل داده شد و کفن گردید و قرار شد تا حرم مطهّر حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) و ابوالفضل العباس (علیهالسلام) تشییع کنیم. وقتى روحانیت و مردم کربلا و کسانى که با حضرت امام (س) آشنا بودند خبردار شدند و بلندگوهاى صحن مطهّر ابى عبدالله الحسین (علیهالسلام)، خبر رحلت حاج آقا مصطفى (ره) را به زبان عربى، اعلام کرد، مردم عاشقانه براى تشییع جنازه آمدند.
تشییع جنازه از خیمهگاه ابى عبدالله الحسین (علیهالسلام) آغاز شد، عمارى ایشان را به حرم امام حسین (علیهالسلام) آوردند و داخل حرم طواف داده شد و مقدارى هم در آنجا تأمل نمودیم و زیارت خواندیم، بعد جنازه را به حرم حضرت ابوالفضلالعباس (علیهالسلام) آوردیم و مراسم طواف و زیارت در حرم حضرت ابوالفضلالعباس (علیهالسلام) انجام شد. پس از مراسم تشییع جنازه و طواف به طرف نجف حرکت کردیم، نزدیک غروب جنازه به مدرسه جامعة النجف الاشرف منتقل و در مسجد مربوط به آن مدرسه مستقر گردید و قرار شد که تشییع جنازه در نجف اشرف، صبح روز دوشنبه 10 ذیقعده انجام شود و لذا در آن شب در کنار بدن مطهر حاج آقا مصطفى (ره) یکى، دو نفر ماندند و مراسم دعا، نیایش و تلاوت قرآن تا صبح برقرار بود.
برخورد امام (س) با مادر و همسر داغدار شهید!
من لازم مىدانم مرورى بر سخنان و حالات حضرت امام (س) در آن مقطع داشته باشم، با توجه به این که تمام نگاهها
متوجه عکسالعمل معظمله بود. حضرت امام (س) روز اول پس از نماز ظهر و عصر، وقتى از مسجد ترکها خارج شدند، مستقیماً به طرف منزل حاج آقا مصطفى (ره) تشریففرما شدند. علت این اقدام آن بود که خانواده و نزدیکان آن شهید عزیز را تسلّى دهند. وقتى ایشان وارد منزل مىشوند، بستگان نزدیک، مادر همسر، دختر آن مرحوم دور امام (س) را مىگیرند و شیون، گریه و بىتابى مىکنند، وقتى انسان این فضا و حالت را در نظر مىگیرد، به یاد روز عاشورا و آن لحظات آخرى مىافتد که امام حسین (علیهالسلام) به در خیام حرم آمد و مىخواست وداع آخر را انجام دهد. در حالى که امید همه زنان و کودکان به شخص امام حسین (علیهالسلام) بود و این امید مىرفت که قطع شود، قلبها در سینه به سختى مىتپید و نفسها در سینه تنگى مىکرد و لذا همه به جزع و فزع افتاده بودند. آنجا بود که امام حسین (علیهالسلام) از قدرت ولایت الهیه استفاده کرد و دست روى قلب آنان مخصوصاً خواهر عزیز خود گذاشت و او را امر به صبر، شکیبایى و تحمل کرد و از آن پس، یک اطمینان و آرامش فوقالعادهاى بر دل و جان زینب (علیهاالسلام) و سایر زنان در خیمه امام حسین (علیهالسلام) مستولى گشت.
به نظر من، حضرت امام (س) هم در آن شرایط سخت و حساس، چنان حرکتى را انجام داد و با استمداد از خداوند متعال و با چند جمله کوتاه آرامش و طمأنینه را به قلب این مادر داغدیده و همسر زجر کشیده مستولى کرد. وقتى همه شیون مىکنند و دست به دامن ایشان مىشوند، معظمله خطاب به این مادر و همسر مىفرمایند: «این امانتى بود که خداوند به شما داد و حال امانت خود را پس گرفت، شما صبر کنید و صبرتان هم براى خدا باشد.» این جملات مانند آبى بود که روى آتش عشق و فراق آن عزیز ریخته مىشد.
شب شام غریبان
شب شام غریبان حاج آقا مصطفى (ره)، وقتى حضرت امام (س) بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در مدرسه آیتالله العظمى بروجردى (ره) به بیت برگشتند، مردم دستهدسته براى دیدن امام (س) و تسلى ایشان مىآمدند و در آنجا مداحان و خطبا صحبت مىکردند و روضه مىخواندند.
یکى از کسانى که در آن شب صحبت بسیار خوب و آرامشبخشى براى حضار کرد، یکى از خطباى عرب که شاعر هم بود، مىباشد. ایشان بعد از قرائت آیه شریفه: «و اذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین» وارد این بحث شد که یکى از شرایط زعامت، امامت و رهبرى پیامبران از جمله حضرت ابراهیم (علیهالسلام) این است که ابتدامراحل سخت امتحان را پشت سر مىنهادند و مبتلا مىشدند و یکى از بزرگترین ابتلائات حضرت ابراهیم، ابتلاء به ذبح فرزندش اسماعیل بود، صبر، شکیبایى و بردبارى او سبب شد که به این مقام عظمى نایل شود.
پس از ذکر این مطلب، آن را به حضرت امام (س) تطبیق داد و در ارتباط با زعامت و امامت ایشان سخن گفت که مورد توجه خاص شخصیتهاى حاضر جلسه قرار گرفت ولى هیچگونه تأثیرى در چهره مبارک امام (س) مشاهده نشد. یکى از عرفا و اولیاءالله اظهار کرده بود که امام (س) با همان توجهى که در ابتداى رسیدن خبر کرد و آیه استرجاعى که خواند، همه چیز را از قلب خود بیرون کرد و توجه به آینده پسر و وضعیتى که به وجود آمده بود را از قلب بیرون راند و توجه به خدا را جایگزین آن کرد. حضرت امام (س) این حادثه را به عنوان یکى از الطاف خفیه خدا ذکر مىکند و آن را مصیبت نمىنامد.
مراسم تشییع جنازه
اول صبح روز بعد جنازه را از مدرسه "جامعة النجف" به مسجد بهبهانى منتقل کردیم (معمولًا مراسم تشییع جنازه علما و مراجع در نجف اشرف از این مسجد آغاز مىشود) اقشار مختلف مردم، فضلا، طلاب و مراجع در آن مسجد جمع شدند و حضرت امام خمینى (س) همچون کوهى استوار و نستوه در آن روز در جمع علما و مراجع حاضر شدند و صفحاتى از قرآن تلاوت کردند و با اجازه معظمله تشییع جنازه در ساعت 9 صبح روز دوشنبه 10 ذیقعده دوم آبانماه 1356 ه-. ش از مسجد بهبهانى آغاز شد؛ درحالى که خیابانها مغازهها و بازار بزرگ نجف براى انجام این مراسم تعطیل شده بود، تشییع جنازه آیتالله شهید بسیار باشکوه بود بر سر درب بازار و صحن مطهر حضرت على بن ابىطالب (علیهالسلام)، پلاکارد از طرف اهالى نصب گردیده بود و این مصیبت را به امام زمان (ارواحنا فداه) و حضرت امام (س) و حوزههاى علمیه و امت اسلامى تسلیت گفته بودند از بلندگوى گلدستههاى صحن حضرت علىبنابىطالب (علیهالسلام) قرآن قرائت مىشد و گوینده به عربى برنامه تشییع جنازه حاج آقا مصطفى (ره) را لحظهلحظه گزارش و اعلام مىکرد و به کسانى که در این مراسم شرکت کرده بودند تسلیت مىگفت. یک التهاب و هیجان خاصى در آن روز در نجف حاکم بود و علما و بزرگان طلاب فضلا مردم کوچه و بازار و عربها در این مراسم شرکت کرده بودند. کسانى که از روحیات امام (س) شناخت نداشتند در کمال تعجب و ناباورى مشاهده کردند که حضرت امام (س) همانگونه و به همان مقدارى که در مراسم تشییع جنازه دیگران شرکت مىکردند اکتفا نمودند و قبل از این که جنازه وارد بازار بزرگ نجف شود راه خود را کج کردند و به طرف منزل تشریف بردند.
اقامه نماز توسط آیتالله العظمی خویى
جنازه با همان وضعیت از بازار عبور کرد و در فلکه صحن مقدس حضرت على (علیهالسلام) جمعیّت مقدارى توقف کرده و سپس وارد صحن شد و پیکر پاک آن شهید را به طرف قبله صحن بردند و در جلو گذاشتند، همه منتظر بودند که ببینند چه کسى نماز بر جنازه آیتالله شهید (ره) اقامه خواهد کرد در اینجا بود که حضرت آیتالله العظمى خویى (ره) آمدند و با اجازه و پیشنهاد قبلى حضرت امام (س) برپیکر آن شهید والا مقام نماز اقامه کردند.
سپس آقاى شیخ نصرالله خلخالى پیشنهاد کردند که جنازه حاج آقا مصطفى (ره) در مقبره مرحوم آیتالله آقاى شیخ محمدحسین اصفهانى معروف به کمپانى که از عرفا، حکما و مجتهدین بزرگ حوزه علمیه نجف بود دفن شود؛ این مقبره در ضلع شمالى ایوان مطلّا و مصفّاى على بن ابىطالب (علیهالسلام) و در جوار مقبره علامه حلّى (که از بزرگان علماى اسلام است) قرار دارد و فاصله این مقبره با ضریح مطهرحضرت امیرالمؤمنین على بن ابىطالب (علیهالسلام) حدود 15- 20 متر بیشتر نیست (طاب ثراه و هنیئاً له).
پس از اقامه نماز جنازه مطهر بر دوش صدها عالم فاضل مجتهد و مردم عاشق تشییع و به داخل حرم مطهر على بن ابىطالب (علیهالسلام) انتقال داده شد سپس در زیر آن قبه ملکوتى زیارت علوى قرائت و پیکر مطهر بر گرد ضریح مولىالموحدین (علیهالسلام) طواف داده شد و در مقبره مرحوم کمپانى (ره) به خاک سپرده شد پس از مراسم خاکسپارى سیل جمعیت براى عرض تسلیت به بیت حضرت امام خمینى (س) سرازیر شدند و در آنجا یکى از وعاظ لبنانى سخنرانى شیوایى ایراد کرد که در ضمن آن خطاب به حضرت امام خمینى (س) چنین گفت: «سیّدى و مولاى ان کنت فقدت المصطفى (ره) فانک لن تفقده» اگر امروز مصطفى در کنار شما نیست ولى هرگز مصطفى را از دست ندادید چرا که همه فضلا و طلاب حوزه علمى نجف فرزندان شما و چونان مصطفاى (ره) شما هستند ما همه مصطفاهاى شما هستیم. این سخنان تأثیر شگرفى در طلاب و فضلاى حوزه علمى نجف داشت که احساس فرزندى امام (س) نه تنها در حاضرین بوجود آمده بود بلکه این سخن را هنگامى که طلاب و فضلاى غایب از آن محضر هم که مىشنیدند احساس مشابهى داشتند.
مجالس بزرگداشت در نجف
بدینسان مجالس و محافل عزادارى براى آن مرحوم آغاز شد. خود حضرت امام (س) اولین جلسه فاتحه را در مسجد هندى (که بزرگترین و محورىترین مسجد در نجف اشرف مىباشد و معمولًا فاتحههاى بزرگ در آن برقرار مىشود) در شبهاى چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه 12، 13 و 14 ذیعقده به طرز باشکوهى برگزار کردند و عموم طبقات مردم از شهرهاى مختلف عراق مثل بغداد ،کاظمین، عماره، سامرا، شهرهای بلد کربلا، دیوانیه ،حله کوفه و کسانى که از دیگر شهرستانهاى عراق شرکت کردند این جلسات از نظر کیفیت نورانیت معنویت شکوه و عظمت خاصى داشت. در این سه شب آقاى سیدجواد شبّر یکى از وعاظ مبارز و مجاهد عراق درباره شخصیت، فضایل اخلاقى مقام علمى و بینش سیاسى اجتماعى آیتالله شهید مصطفى خمینى (ره) و شخصیت بىنظیر و مقام صبر شکیبایى ایمان و اطمینان حضرت امام (س) سخنرانى کرد. مراسم دیگرى نیز در نجف از سوى بعضى مراجع مثل آیتالله خویى در مسجد خضراء هیأتهاى علمى کشورهاى لبنان، ایران، عراق، پاکستان، افغانستان و ... برگزار شد.
آغاز مجدّد دروس حوزه به اصرار حضرت امام (س)
مدت 10 روز از شهادت غمبار و فقدان ناگهانى شهید آیتالله حاج آقا مصطفى (ره) (طاب ثراه) گذشته بود و همچنان حوزه علمیه نجف در حال تعطیلى مطلق عزادارى و برگزارى مجالس و محافل سوگوارى و ماتم بود دوستان تصمیم داشتند این برنامه را تا اربعین آن شهید بزرگوار ادامه دهند امّا حضرت امام (س) این مجسمه شکیبایى زهد و تقوى فرمودند: «درسها نباید تعطیل باشد آقایان درسهاى خودشان را شروع کنند» و به شاگردان و علاقمندان نزدیک استاد علامه مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) که در این اندوه عظیم بسیار متأثر و بىتاب بودند به عنوان تسلیت و دلدارى پیغام دادند که: «شما باید زندهساز باشید و در این گونه امور بىتابى نکنید، به درس و بحث و تزکیه نفس و خودسازى بپردازید» و تأکید فرمودند که: «شما به عنوان اولین گام در حوزه نجف درسهاى خود را شروع کنید».
به هر حال حضرت امام (س) به خاطر این که آن سد و مانع را بشکنند در روز سهشنبه 18 ذیقعده 1398 ه-. ق مطابق با 10 آبان ماه 1356 ه-. ش فعالیت کامل خود اعم از تدریس و اقامه نماز جماعت را شروع کردند و به تبع ایشان فضلا ،مدرسین و طلاب کار تحصیلى خود را آغاز نمودند لذا در این روز (شروع مجدد درس) جمعیت زیادى به مسجد شیخ انصارى (ره) آمده بودند؛ هم طلاب و فضلایى که شاگرد امام بودند و هم کسانى که به طور رسمى در درس حضرت امام (س) حاضر نمىشدند همگى آمده بودند چون احتمال مىدادند ایشان در روز اول درس سخن و صحبتى راجع به حادثه شهادت حاج آقا مصطفى (ره) داشته باشند که اتفاقاً چنین هم بود و ایشان در روز اول درس و بحثشان یک سخنرانى بسیار مستدل و آرامشبخش ایراد فرمودند که حاکى از صفا، روحیه عالى، متانت، اعتماد، اطمینان، طمأنینه، باور، اعتقاد، ایمان و خلوص ایشان بود.
امام خمینى (س) در سخنرانى مهم خود، حادثه شهادت مرحوم آیتالله حاج آقا مصطفى (ره) را علىرغم بزرگى شأن آن شهید یک «لطف» از جانب خداوند تلقى و آن را از «الطاف خفیه الهى» خواندند، ایشان در این صحبت به نقش مهم روحانیت در نهضتهاى اسلامى اشاره کردند و نمونههایى از واقعیتهاى تاریخى را ذکر کردند و به تمام کسانى که همیشه با فرصتطلبى خود سعى مىکنند نان را به نرخ روز بخورند و به اصطلاح نان مبارزات را در زمانى که مبارزه به ثمر مىنشیند تناول مىکنند و چهارده سال مهر سکوت بر لب زدند و فقط به هنگام مهیّا شدن شرایط و زمینههاى مناسب و مساعد و بىخطر روى صحنه مىآیند و مىکوشند که نقش محورى روحانیت را نادیده بگیرند و در برابر واقعیات بایستند جواب دندانشکن و قاطع دادند.
امام (س) با ژرفاندیشى ویژه خود اوضاع سیاسى ایران و دنیا را تحلیل کرده و به مواضع فاسد رژیم سیاه و ننگین پهلوى اشاره فرمودند و به تمام گروهها هشدار دادند و آنها را بسیج کردند تا مفاسد دستگاه سفاک شاه را برملا نمایند و همه را با اتحاد یکپارچگى و هماهنگى در رابطه با نجات ملت غیور و شریف ایران و نجات ملتهاى مستضعف جهان سفارش کردند.
از غروب خورشید مصطفى تا طلوع فجر انقلاب
شهادت آن مرد بزرگ و عکسالعمل بىپیراى حضرت امام (س) که نشانگر کمال خلوص و نهایت تسلیم در برابر مشیّت و خواست حضرت حق جلّ و علا بود در روزها و هفتههاى بعد شعلههاى فروزانى را در میان اقشار مختلف مردم در سراسر ایران افروخت که موجب امواج خروشان انقلاب شد.
آرى به مجرّد این که خبر رحلت آن سلاله رسولالله (ص) به ایران رسید در شهرهاى مختلف توسط شخصیتهاى مذهبى سیاسى مجالس و محافل بزرگداشت و سوگوارى برقرار شد و هرچه مىگذشت برخلاف معمول شور و حماسه مردم بیشتر و بر انبوه جمعیّت افزوده مىشد. شب هفت آن شهید که تمام گروهها احزاب و سازمانهاى سیاسى به شخصیتهاى مذهبى علما و مجتهدان پیوستند و مشترکاً در مسجد ارک تهران، مجلس فاتحه براى آیتالله شهید حاج آقا مصطفى (ره) اعلام کردند، مسجد و میدان ارک مالامال از جمعیّت شد و اولین زنگ خطر براى رژیم پوسید سلطنتى به صدا درآمد. علىرغم اعمال سیاستهاى بازدارنده از سوى ساواک این محافل در گوشه و کنار شهرها و مراکز استانها هرچه باشکوهتر ادامه پیدا کرد تا آن که رفتهرفته به چهلم شهادت نزدیک شدیم. شخصیتهاى حوزه علمیه قم و یاران حضرت امام (س) و دوستان آن شهید بزرگوار در جلسات متعدد برنامهریزى کردند که یک مجلس بسیار باشکوه در شهر مذهبى قم برگزار شود و توسط علما و افراد سرشناس در شهرها و مناطق مختلف کشور از عموم مردم خواسته شود که در آن شرکت کنند و قرار مىشود در این مجلس کسانى که تازه از زندان آزاد شدهاند و گروههاى ضداسلامى از آنان چهرههاى بریده از مبارزه به تصویر کشیده بودند سخنرانى کنند و ملت را به یک مبارزه جدّى با رژیم تا سرحدّ پیروزى دعوت کنند و قطعنامهاى نیز آماده شد و در آن خواستههاى اصولى و محورى اقشار مختلف شرکتکننده اعلام گردیده.
این مجلس عظیم با محتواى گرانسنگى که داشت زلزلهاى را بوجود آورد که تخت و تاج سلطنت را لرزاند رژیم به شدت وحشتزده شد و تصمیم گرفت با این پدیده جدید مبارزه نماید.
متقابلًا حضرت امام (س) گام به گام مردم را هدایت و رهبرى و توطئههاى دستگاه حاکمه ایران را خنثى مىنمود تا آن که مقاله معروف «رشیدى مطلق» علیه حضرت امام (س) در روزنام اطلاعات، جرقهاى در انبار باروت احساسات ملت زد و کانون انفجار در قم بود که منجر به شهادت جمعى از مردان زنان و کودکان این شهر گردید و این انفجار به سایر شهرها سرایت کرد و داستان مسلسل چهلمهاى شهرهاى ایران که تا سرنگونى شاه ادامه یافت از آثار و برکاتى است که نقط آغازین آن، شهادت و چهلم مرحوم آیتالله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) بود.روحش شاد.
*صحیفه نور،ج3،ص 233