پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

نوردیده امام-ویژه نامه سی و سومین سالگرد شهادت سید مصطفی خمینی-9

نور دیده امام‏

حجت‏ الاسلام و المسلمین‏ سید على‏ اکبر محتشمى‏ پور

با توجه به این که حادثه شهادت حضرت آیت‏الله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) در سالهاى آخر حاکمیت رژیم منحوس پهلوى اتفاق افتاد و این شهادت طوفان عظیمى از مبارزات مردم مسلمان و سلحشور ایران را به وجود آورد که زمینه سازپیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 ه. ش در ایران گردید لازم است پیرامون شخصیت این مرد بزرگ صحبت کنیم.
حضرت آیت‏الله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) یکى از معدود آقازاده‏هایى بودند که هم مدارج معنوى و اخلاقى، تزکیه و تهذیب‏نفس و سیر و سلوک و هم مدارج علمى را پشت سرگذاشتند و بى‏تردید یکى از مفاخر بزرگ عالم اسلام به شمار مى‏رفتند.
نبوغ علمى‏
در حوزه‏هاى علمیه معروف است که فرزندان مراجع و علما درسخوان نیستند و به پشتوانه علمى پدر اکتفا کرده و خود درسى نمى‏خوانند لیکن برخى از آقازاده‏ها هستند که مانند پدرانشان در علوم تبحّر دارند. از جمله این معدود شخصیتها مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) بود که در عنفوان جوانى مدارج بالاى علمى و اجتهاد مطلق را کسب کردند و آثار ارزشمندى را در علوم مختلف از جمله فقه اصول تفسیر و فلسفه به رشته تحریر در آوردند که مورد استفاد ارباب علم و معرفت مى‏باشد و هنوز پنجاه سالشان تمام نشده بود که به شهادت رسیدند و شهادت ایشان آثار و برکات بسیار زیادى در رابطه با شعله‏ور شدن مبارزات مردم ایران و حوادث یک سال و چند ماه بعد از شهادت معظم‏له را به دنبال داشت که به پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى در ایران منجر شد.عاش سعیداً و مات سعیداً
دیدگاه حوزه نجف‏
در این جا باید راجع به دیدگاههایى که شخصیتها و جهات مختلف حوزه های علمیه نسبت به ایشان داشتند صحبت کنیم، نخست دیدگاه «حوزه علمیه نجف». حوزه نجف داراى یک خصوصیت ویژه‏اى است و آن سابقه کهن این حوزه در جهان اسلام و موسس آن شیخ الطائفه است. ما هیچ حوزه‏اى را به قدمت حوزه نجف در جهان تشیع نداریم، این حوزه از دوران مرحوم شیخ طوسى (ره) متجاوز از هزار سال سابقه تدریس و تحقیق و اجتهاددر شعب مختلف علوم اسلامى و غیراسلامى داشته و دارد و کسانى که در این حوزه تحصیل مى‏کنند براى خود یک ویژگى خاصى را قایل هستند و اصولًا حوزه علمیه نجف از نظر استوارى در علوم و فنون اسلامى و استحکام مبانى علمى هیچ حوزه و مرکز علمی را درحد و مستوای علمی خود نمی دانست و فارغ التحصیلان حوزه های دیگر را به رفعت علمی نجف اشرف قبول نداشت و این مسئله استثناء بردار هم نبود؛ مثلًا مجتهدین و مراجع قم را به عنوان شخصیت‏هاى علمى و جامع قبول نداشتند و وقتى حضرت امام (س) به نجف اشرف آمدند با همین دید نگریسته شدند تا این که درسشان را شروع کردند طبیعى است کسانى در درس معظم‏له شرکت ‏کردند یا ازفضلای حوزه علمیه قم بودند و نسبت به ایشان شناخت داشته اند و از علاقمندان ایشان بودند و یا براى اینکه متوجه شوند که حضرت امام (س) در چه سطحى هستند و آیا کمالات ایشان در سطح مراجع نجف اشرف هست یا نه به درس رفتند و رفته رفته در برابر عظمت علمى حضرت امام سر تعظیم فرود آوردند و از شاگردان ایشان شدند لیکن بسیاری از علما، فضلا و طلاب سنتى نجف تحت تاثیر تبلیغات مسموم ایادی شاه با تفکر، اندیشه، راه و روش حضرت امام (س) در مسائل سیاسى مخالف بودند و به همین علت در درس ایشان حاضر نمى‏شدند و نتیجتاً مبانى علمى امام (س) را نشناخته و نمى‏توانستند میزان قدرت علمى ایشان را به دست آورند و بر اساس کینه عمیقى که نسبت به خط مشى سیاسى و مبارزاتى امام (س) داشتند و رسوبات زیادى که توسط عوامل رژیم شاه در نجف به وجود آمده بود، با حضرت امام (س) مغرضانه برخورد نموده و حتى سعى مى‏کردند چهره نورانى ایشان را لکه‏دار و مشوّه جلوه دهند.
در این جا نقش مرحوم آیت‏الله شهید حاج آقا مصطفى (ره) در نجف خیلى روشن دیده مى‏شود. با توجه به آزادى ایشان از برخى قیود در اکثر جلسات حضور یافته و با برزگان حوزه علمیه نجف و بیوت مراجع مثل بیت مرحوم آیت‏الله آقا سید عبدالهادى شیرازى ،آیت‏الله حکیم ،آیت‏الله شاهرودى، آیت‏الله خویى و آیت الله بجنوردی حشر و نشر داشت و در جلساتى که علما حضور به هم مى‏رساندند شرکت و در مباحث با حضور ذهن و تسلط فوق‏العاده‏اى که داشت وارد مى‏شد و در بسیارى از موارد با قدرت استدلال مسائل علمى را به نتیجه مطلوب مى‏رساند و اکثر علما شخصیتها و مجتهدین نجف در مقابل استدلال قوى ایشان همواره خاضع بودند. علاوه بر این حاج آقا مصطفى (ره) در سالهاى نخست ورودشان به نجف اشرف در درس مراجع طراز اوّل و مطرح حوزه مثل آیات عظام مرحوم حکیم ،شاهرودى، خویى ،شیخ باقر زنجانى و بجنوردى حضور به هم رسانده و با طرح اشکالات عمیق و استدلال‏هاى متین باعث تحولى درنگرش غیر صحیح حوزه نجف نسبت به حوزه علمیه قم شدند و عملًا توانمندى و تفوق علمى خود را بر کثیرى از علما و محافل علمى نجف ثابت کردند.
تدریس خارج اصول‏
در همین جا لازم است یادآور شوم که در سال 1346 ه. ش عده‏اى از طلاب مبرز و فضلاى سرشناس حوزه نجف از جمله مرحوم حجت‏الاسلام والمسلمین حاج شیخ على‏اصغر طاهرى (کنى) و حجج اسلام‏ آقایان على‏پور، سجادى، شریعتى، روحانى، موسوى برقعى و ... و این جانب با توجه به این که جاى درس و بحث اصول فقه حضرت امام (س) در حوزه نجف اشرف خالى بود و با عنایت به فوق‏العادگى مراتب علمى و سیطره و تسلّط کامل آیت‏الله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) به علوم قرآنی و مباحث عقلى و همچنین فقه و اصول و شناخت دقیق ایشان از مبانى ارزنده حضرت امام (س) و سایر فرهیختگان حوزه و اعاظم علماى قدیم و متأخرین تصمیم گرفتیم تا در کنار حضور در محفل درس فقه حضرت امام (س) از حاج آقا مصطفى (ره) درخواست کنیم تا درس خارج اصول را در نجف اشرف شروع کنند که این درخواست مورد اجابت ایشان قرار گرفت و از آن تاریخ تا پایان عمرشریف و پر برکتشان به مدت 10 سال یک دوره اصول فقه را با سبک تحقیقى نوین تدریس فرمودند که درخشش علمى ایشان بیشتر روشن گردید و محصول آن مجلدات کتاب «تحریرات فى الاصول» است که به زیور طبع در آمده و مورد بهره‏بردارى طلاب فضلا و علماى حوزه‏هاى علمیه قرار داد.
ما مى‏توانیم مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) را درنجف اشرف روزنه درخشانى به ژرفاى علمى حضرت امام (س) و سد منیع و مستحکمى در برابر هجمات و حملات ناجوانمردانه عوامل رژیم قلمداد کنیم دیدگاه بسیارى از علما و فضلاى عالى مقام نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) این بود که او یک مجتهد مسلم و شخصیتى است که مدارج علمى را در سطح بسیار بالا گذرانده و طبیعتاً آنها با توجه به این مراحل والا نسبت به امام (س) هم قضاوت مى‏کردند.
دیدگاه حوز قم‏
با توجه به این که مراحل تحصیلات حاج آقا مصطفى (ره) در حوزه علمیه قم بوده و اساتید مبرزى که نزد آنها درس خواندند همگى به مرتبه علمى ایشان واقف بودند در این حوزه اکثریت قریب به اتفاق علما مجتهدین و مراجع نسبت به آیت‏الله شهید یک دید محفوف به تعظیم، اکرام داشته‏اند اصولا هر کس با او یک جلسه مى‏نشست و در یک بحث علمى وارد مذاکره و گفتگو مى‏شد به تفوّق علمى قدرت استدلال و ذهن جوال و نقاد ایشان واقف و مجبور مى‏شد که این عظمت را تحسین کند. بنابراین حوزه قم آیت‏الله شهید حاج آقا مصطفى (ره) را یک عنصرى که باید در آینده اسلام جایگاه ویژه‏اى را داشته باشد مى‏دانست.
در این جا به عنوان نمونه به یک جریان و حادثه‏اى اشاره مى‏کنم. از سال 1350 ه-. ش به بعد یک بحث بسیار جدى در قم و نجف مطرح بود که آینده اسلام نهضت اسلامى و مرجعیت شیعه بعد از حضرت امام (س) با چه کسى باید باشد و امور به وسیله چه کسى اداره خواهد شد؟ در آن زمان این یک بحث در محافل خاص قم و جلسات بعضى از دوستان روحانیون مبارز در نجف اشرف مطرح بود که به هر حال ممکن است با گذشت هفتاد و چند سال از عمر شریف حضرت امام (س) خداى ناکرده براى ایشان اتفاقى بیفتد لذا از حالا باید مشخص شود که بعد از معظم‏له زعامت و مرجعیت شیعه در کجا باید قرار گیرد و چه کسى را باید به عنوان مرجع و زعیم به مردم معرفى کنند. حوزه علمیه قم و برادران ما در نجف اشرف روى دو نفر از میان شخصیتها و مدرسین والامقام و کسانى که مورد اعتماد مردم و امام (س) بودند نظر داشتند: یکى آیت‏الله منتظرى بود و دیگرى آیت‏الله حاج آقا مصطفى خمینى (ره)؛ که این دیدگاه، نشانگر ویژگى و شایستگیهاى آن شهید والامقام بود.
دیدگاه شخصیت‏ها
اما دسته سوم، دیدگاه سیاسیّون و شخصیت‏هاى مبارز نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) است.
سیاسیون و انقلابیون براى ایشان یک شخصیت مستقلى قایل بودند. چرا که حاج آقا مصطفى (ره) راجع به مسائل مختلف سیاسى صاحب نظر اندیشه تفکر و رسالت بود و خود براى مسائل مختلف سیاسى و مدیریتى، یک تز و دکترین خاصى داشت با توجه به این ویژگى و شناختى که مبارزین و شخصیت‏هاى سیاسى داشتند از ایشان نظرخواهى و مشورت مى‏کردند. نه تنها مبارزین مسلمان طرفدار امام بلکه کسانى که نسبت به حضرت امام (س) نظر مثبت نداشتند ایشان را طرف مشورت قرار مى‏دادند و در بحثهاى سیاسى بسیار حساس با ایشان وارد مذاکره و مشورت مى‏شدند. حتى مبارزین غیرایرانى از کشورهاى مختلف یکى از جایگاهها و پایگاههاى خود را در نجف بیت مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) مى‏دانستند. از لبنان، فلسطین، هندوستان، پاکستان و از افغانستان افراد و شخصیت‏هاى سرشناس مى‏آمدند. بعضى از آنان شاید بیش از یک بار با امام (س) ملا قات نمى‏کردند اما بارها در منزل حاج آقا مصطفى (ره) حضور پیدا کرده و به مذاکره و مشورت مى‏نشستند و نظرات ایشان براى آنها بسیار ارزشمند و راهگشا بود. البته علت این که حاج آقا مصطفى (ره) در چنین موقعیتى قرار داشت این بود که اولًا از ابتداى عمر در سایه پدرى همچون امام (س)، سیاستمدارى عمیق ریشه‏یاب و ژرفنگر پرورش یافته بود. علاوه بر این خود او داراى استعداد و هوشى فوق‏العاده بود و همواره با محافل گوناگون سیاسى و مذهبى در قم تهران و جاهاى دیگر ارتباط و در این محافل حضور فعال داشت و از اندیشه و تحلیل سیاسى اجتماعى حساب شده و متینى برخوردار بود. لذا شخصیت کاملا جا افتاده و مورد احترام داشت.
مبارزه مسلّحانه‏
ویژگى دیگرى که حاج آقا مصطفى (ره) داشت این بود که، در ظاهر یک مقدار بازتر ازامام (س) عمل مى‏کرد در عین حال که در برخى موارد رادیکال‏تر از امام (س) بود بدین‏گونه که حضرت امام (س) در رابطه با شیوه مبارزات معتقد به مبارزه مسلحانه نبودند و مى‏فرمودند که اگر این رژیم بخواهد در ایران سقوط کند هیچ راهى جز حضور یکپارچه مردم در صحنه ندارد، با مبارزات مسلحانه و یک گروه و یک حزب خاص شاه سقوط نمى‏کند و آمریکا از این مملکت بیرون نمى‏رود، نه یک حزب قوى مى‏تواند شاه را از بین ببرد براى این که شاه قوى‏تر از هر حزبى است و نه یک گروه مسلح؛ زیرا ارتش شاه قوى‏تر از همه گروههاى مسلح و احزاب است بلکه تنها قدرتى که مى‏تواند شاه و آمریکا را در ایران به سقوط بکشاند حضور یکپارچه مردم است.
این تفکر و تز امام (س) بود که بسیاری از مبارزین اعم از روحانى و غیر روحانى با آن موافق نبودند؛ آنها مى‏گفتند: «ممکن است نظر امام (س) درست باشد اما چطور مى‏توان مردم را به صحنه آورد؟ مردم را که با حرف نمى‏توان به صحنه آورد تمام دستگاههاى تبلیغاتى و رادیو و تلویزیون و روزنامه‏ها در خدمت شاه است و ما یا دهانمان بسته و یا در زندان تبعید و یا در شکنجه‏گاه هستیم». ولى حاج آقا مصطفى (ره) ضمن احترام به نظر امام (س) اعتقاد داشتند که از راههاى دیگر مبارزه نباید جلوگیرى کرد بلکه باید حرکتهاى مسلحانه را نیز تأیید کرد. ایشان همه را به یادگیرى آموزش نظامى و عملیات مسلحانه علیه رژیم تشویق مى‏کردند و معتقد بودند که مبارزه مسلحانه یکى از راههایى است که مى‏تواند رژیم را ساقط کند.
بر این اساس بخشى از مبارزین و سیاستمدارانى که در این زمینه با نظرات امام (س) مخالف بودند طبیعتاً جذب حاج آقا مصطفى (ره) مى‏شدند و او را قبول داشتند. بسیارى از آنها همان کسانى بودند که حضرت امام (س) آنها را به محضر خود راه نمى‏داد اما حاج آقا مصطفى (ره) این افراد را جذب و امیدوار و به امام (س) علاقمند مى‏کرد. اگرحاج آقا مصطفى (ره) در نجف نبود ممکن بود بخشى از مبارزین نسبت به امام (س) مسئله‏دار شوند.
یکى دیگر از نقشهایى که حاج آقا مصطفى (ره) در نجف اشرف ایفاء مى‏کرد جبران خلأ بیرونى منزل حضرت امام (س) و کارهایى بود که باید انجام مى‏شد لیکن دست‏اندرکاران بیت امام (س) به علت‏ ناتوانى فکرى و تحلیلى انجام نمى‏دادند یا نمى‏توانستند انجام دهند.
ارتباط با مقامات مذهبى- سیاسى‏
با عنایت به این که حاج آقا مصطفى (ره) یک شخصیت سیاسى داراى اندیشه و تفکر خاص و راه روش و منش مشخص در رابطه با مسائل سیاسى و مبارزاتى بود وقتى از ایران شخصیت‏هایى مثل آیت‏الله دکتر بهشتى، آیت‏الله مطهرى، حجت‏الاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى، آیت‏الله جنتى، آیت‏الله موسوى اردبیلى و آقاى شیخ على تهرانى و دیگران در ارتباط با مسائل مبارزاتى از قم و تهران و سایر مناطق به نجف مى‏آمدند اگر یک جلسه با امام (س) ملاقات و مذاکره داشتند درحاشیه آن جلساتى نیز با حاج آقا مصطفى (ره) داشتند و به مشورت می نشستند چرا که نیروهاى داخل دیدگاهها و نظرگاههاى حاج آقا مصطفى (ره) را هم در رابطه با کیفیت مبارزه و نحوه شکل‏گیرى انقلاب مى‏طلبیدند و درخواست داشتند همین طور کسانى که از اروپا و آمریکا مى‏آمدند نظیر بنى صدر ،قطب زاده، صادق طباطبایى دکتریزدى و دیگران در رابطه با مسائل سیاسى و مبارزاتى پس از ملاقات با امام (س) جلسات متعددى هم با حاج آقا مصطفى (ره) داشتند و لذا از وقتى که شهید بزرگوار بعضی ازآنها را راه نداد و حاضر نبود با آنها بنشیند و هم صحبت شود آنها شدیداً تحت فشار بودند و احساس کمبود مى‏کردند.
شیفتگى تود مردم‏
اما دیدگاه دسته چهارم: در اثر مراجعاتى که مردم با حاج آقا مصطفى (ره) داشتند ایشان را یک انسان وارسته متواضع و دوست داشتنى یافته بودند. یکى از ویژگى‏هاى این مرد بزرگ خضوع فروتنى و بى‏پیرایگى ایشان است. ایشان یک سرى برنامه‏هاى عادى داشت. مثلًا وقتى همراه با حضرت امام (س) براى اقامه نماز مغرب و عشاء و یا ظهر و عصر مى‏آمد بعد از اقامه نماز بدون هرگونه تشریفات و مانند یک طلبه عادى، چند دقیقه‏اى گوشه مسجد مى‏نشست و تسبیح و ذکر و صلوات استغفار و یا «لا اله الاالله» مى‏گفت و هنگامى که مسجد از جمعیت خالى مى‏شد، تنهاى تنها به راه مى‏افتاد و به طرف منزل خود حرکت مى‏کرد. همچنین شبهاى چهارشنبه به مسجد سهله مى‏رفت و بعد از اقامه نمازهاى مخصوص و عبادات خاصى که شب چهارشنبه در مسجد سهله وارد است، حدود نیم ساعت تا سه ربع عباى خود را روى خاکها و رملهاى مسجد سهله پهن مى‏کرد و وسط مسجد و در میان افراد عادى و به اصطلاح ما عوام الناس مى‏نشست و یا در مسجد کوفه قبل و بعد از عبادات مأثوره گعده مى‏کرد و خیلى خودمانى با دوستان طلبه و غیرطلبه به‏ گفتگو مى‏پرداخت و هیچ‏گونه تعیّن و تشخّصى از خود نشان نمى‏داد. این حالت فروتنى و تواضع موجب ارادت و علاقمندى طبقات مختلف اعم از عرب و غیر عرب نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) بود. براى ایشان عرب و عجم فرق نمى‏کرد. حتى اعراب و کسب نجف مى‏آمدند دست ایشان را مى‏بوسیدند و از ایشان احوالپرسى مى‏کردند و اگر سؤالى داشتند مطرح مى‏کردند و مى‏رفتند. ایشان گاهى به صحن و حرم مطهر على بن ابى طالب (ع) مى‏آمد عبا را پهن مى‏کرد روى زمین مى‏نشست و با طلاب و مردم معمولى و عادى هم صحبت مى‏شد و در مراسم و محافل شادى و عزاى عربهاى نجفى و همسایگان دور و نزدیک خود شرکت مى‏کرد.
حاج آقا مصطفى (ره) سالى چهار- پنج بار در موسم زیارت ابى عبدالله الحسین (ع) مسیر بین نجف و کربلا را که حدود 17- 16 فرسخ و دهها روستا بود و طى آن تقریباً چهار روز به طول مى‏انجامید پیاده مى‏رفت؛ در این مسیر روستایى نبود که شیفته اخلاق و رفتار مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) نشده باشد. این روستاییهاى عرب و عربهاى عراقى در مسیر نجف تا کربلا مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) را مى‏شناختند و مجذوب اخلاق رفتار و کمالات روحى ایشان شده بودند و وقتى به نجف مى‏آمدند، خدمت حاج آقا مصطفى (ره) مى‏رسیدند. ایرانیهایى هم که به عراق مى‏آمدند و به امام (س) دسترسى نداشتند و یا مى‏ترسیدند، با توجه به این که روش و منش حاج آقا مصطفى (ره) بر محور خضوع و تواضع بود دسترسى به ایشان برایشان خیلى ساده بود. شاید بسیارى از عراقیها، لبنانیها، سوریها و بسیارى از افغانیها و پاکستانیهاى مقیم نجف و به تبع آنها پاکستانى‏هاى پاکستان و افغانى‏هاى افغانستان که مقلد امام (س) شدند از کانال حاج آقا مصطفى (ره) به آن حضرت علاقمند شدند و در اثر معاشرت با ایشان و به سبب روش صحیح و برخورد و منش جذاب حاج آقا مصطفى (ره) مفتون، شیفته و مقلد حضرت امام (س) شده بودند.
دیدگاه حضرت امام (س)
دیدگاه پنجم عبارت از دیدگاه حضرت امام (س) نسبت به حاج آقا مصطفى (ره) است. قطعاً حضرت امام (س) بیش از هر کس دیگر، این شخصیت را مى‏شناخت و عظمت او را درک کرده بود چرا که چهل و چند سال از نزدیک او را تعلیم تربیت و پرورش داده بود. خصوصیت‏هایى باعث مى‏شد که امام (س) شیفته فرزند برومندش حاج آقا مصطفى (ره) شود و به او از عمق جان علاقه داشته باشد تا آن حد که در روز رحلت آن شهید عظیم‏الشأن در حاشیه مفاتیح الجنان با سوز دل تحریر فرمودند:
«بسمه تعالى- انالله و انا الیه راجعون. در روز یکشنبه نهم شهر ذى‏القعدةالحرام 1397 مصطفى خمینى ،نور بصرم و مهجه قلبم دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد. اللهم ارحمه و اغفرله و اسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین_ علیهم الصلوة والسلام»*.حضرت امام وقتی از رحلت آیت الله شهید حاج مصطفی (ره)با خبر شدند. سه بار آیه استرجاع را تلاوت کرده و دریک جمله بدین مضمون فرمودند:"مصطفی امید آینده اسلام بود."
کمالات نفسانى و ویژگیهاى معنوی و شخصیت شناخته شده آن شهید، موجب علاقه زاید الوصف امام (س) نسبت به او شده بود. هر پدرى پسر خود را دوست دارد اما علاقه امام (س) به ایشان، مافوق علاقه یک پدر نسبت به پسر بود که علت آن ذیلًا شرح داده خواهد شد.
میزان تولّى و تبرّى‏
درکنار خصوصیتهاى نفسانى عقلانى و علمى یاد شده، ایشان در رابطه با مسائل سیاسى عمیق، قاطع و دقیق بود، و در موارد اصولى و ارزشى بسیار مقیّد و پایبند بود و به هیچ وجه مماشات و تسامح را روا نمى‏داشت.
حاج آقا مصطفى (ره) مصداق کامل آیه شریفه «محمد رسول‏الله والّذین معه أشدّاء على الکفّار رحماء بینهم» بود. ایشان نسبت به علاقمندان و طرفداران نهضت اسلامى و حضرت امام (س) بسیار رئوف، مهربان، صمیمى و فروتن بود. در این جا به عنوان شاهد مثال خاطراتى را عرض مى‏کنم:
1- در اولین سفرى که پس از تبعید حضرت امام (س) به نجف اشرف رفتم همراه با دو نفر از دوستان (مرحوم شیخ محسن زندیه و آقاى موسوى) در مرز عراق دستگیر شدیم و پس از پنج روز به زندان نجف منتقل و با وساطت برخى از آقایان آزاد شدیم. حاج آقا مصطفى (ره) که سوابق مرا در قم ظاهراً از طریق آشیخ عبدالعلى قرهى شنیده بودند یک روز نهار ما را به منزل حضرت امام (س) دعوت کردند.
این جانب در آن زمان (سال 1345 ه-. ش) جوانى 20 ساله بودم، دو نفر همراه من نیز یکى دو سال با من تفاوت سن داشتند. پس از نماز ظهر و عصر به بیرونى منزل حضرت امام (س) شرفیاب شدیم. حاج آقا مصطفى (ره) از اندرونى، یک سینى غذا آوردند. خوب به یاد دارم که در آن چلوخورشت بادمجان بود. ایشان در نهایت صمیمیت و رأفت همانند چند نفر دوست که سالها با هم سابقه رفاقت و الفت دارند همراه ما غذا صرف کردند و اظهار محبّت حضرت امام (س) را به ما اعلام فرمودند که پس از سالیان متمادى شیرینى و لذّت آن همه بزرگوارى و صمیمیت همچنان در ذائقه تاریخ حیات من باقى است.
2- در سال 1346 ه-. ش که براى بار دوم به نجف مشرف شده و براى ادامه تحصیل در جوار مرقد مطهر مولى‏الموحدین (ع) قصد اقامت کردم ،در حجره یکى از آقایان نجف در مدرسه خلیلى موقتاً اسکان یافتم مدتى گذشت و من از ادامه این وضع ناراحت بودم. در چنین شرایطى بود که حاج آقا مصطفى (ره) مطلع شدند و با حساسیت خاصى شخصاً اقدام کردند و بدون آنکه من متوجه شوم با آقاى شیخ نصرالله خلخالى متولى مدرسه مرحوم آیت‏الله بروجردى (ره) صحبت کرده و از او خواستند که در این مدرسه حجره‏اى در اختیار من قرار دهد. روزى خبردار شدم که یک حجره در مدرسه بروجردى به عنوان این جانب تخلیه و آماده شده است خیلى تعجب کردم بعدها فهمیدم که ایشان به این کار اقدام کرده است.
3- در سال 1350 ه-. ش رژیم بعث عراق تصمیم گرفت کلى افراد غیرعراقى مقیم و حتى افراد داراى شناسنامه عراقی را که اصالتاً غیر عراقى بودند اخراج کند. نزدیک اذان مغرب که افراد اکثراً بیرون بودند این طرح را به اجراء درآوردند. طلاب براى نماز مغرب و عشاء در مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى جمع شده بودند که ناگهان خبر آوردند بعثیها در نجف اقدام به دستگیرى تمام خارجیها اعمّ از کسبه و طلاب کرده‏اند و حضرت امام (س) را از وسط راه به منزل برگردانده اند.
حاج آقا مصطفى (ره) در مدرسه در صف اول جماعت بود، آن شب نماز را به امامت ایشان خواندیم بعثیها مراجع و بستگانشان را از این تصمیم استثناء کرده بودند. لذا براى ایشان مشکلى نبود و به احترام ایشان وارد مدرسه نشدند. حاج آقا مصطفى (ره) براى همراهى طلاب مدرسه و کسانى که براى نماز آمده بودند تا نزدیک نیمه شب در مدرسه ماندند، در حالى که نیروهاى بعثى پشت در مدرسه آماده حمله به داخل بودند و هر کس را که از مدرسه خارج‏ مى‏شد بلافاصله دستگیر مى‏کردند. آنها در نهایت به داخل مدرسه یورش بردند و تمام افرادى که داخل مدرسه بودند از جمله خود من را دستگیر کردند. وقتى ایشان به منزل خود مى‏روند، خانواده خود را براى دلدارى خانواده این جانب به منزل من مى‏فرستند و روز بعد جناب آقاى دعایى را براى استخلاص دوستان به بغداد اعزام مى‏کنند.
ولى همین بزرگوار که با دوستان چنین رئوفانه، عطوفانه و محبّت‏آمیز رفتار مى‏کرد در برابر اشخاص مرتبط با هیأت حاکم ایران و مخالفان نهضت اسلامى و کسانى که نسبت به مسائل ارزشى اسلام متعهد نبودند به شدت واکنش منفى نشان مى‏داد و حاضر نبود حتى یک لحظه با آنان نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد. برخورد قاطعانه آن شهید با سیدمحمد روحانى و افرادى که مخالف نهضت و امام (س) یا با سفارت در نجف اشرف مرتبط بودند مشهور بود. شاید داستان برخورد حاج آقا مصطفى (ره) با بعضى از لیبرالها را گفته باشم. از سال 1349 ه-. ش حاج آقا مصطفى (ره) دیگر قطب‏زاده را به خانه خود راه نداد و با او نشست و برخاست نداشت از علل آن موارد زیر بود:
1. هزینه کردن بى‏رویه بیت‏المال و اموالى که براى مبارزه مردم به خارج مى‏فرستادند. آقاى قطب زاده با این پولها که براى استمرار مبارزه و کمک به مبارزین به خارج مى‏آمد، سفرهای با هواپیما به این طرف و آن طرف مى‏رفت و بهترین هتلهاى بغداد بیروت سوریه و اروپا را اجاره مى‏کرد و حاج آقا مصطفى (ره) معتقد بود: «خرج چنین پولهایى مشروع نیست و حال آن که بچه‏هاى ما در ایران در میان زندانها آن طور جانفشانى مى‏کنند و امام (س) که رهبر این مردم است با این عسرت در نجف زندگى مى‏کند اما این آقایان همین طور اموال مسلمین را برمى‏دارند و این طرف و آن طرف خرج مى‏کنند.»
2. سربسته عرض مى‏کنم، عدم پایبندى، و التزام وى به احکام و تکالیف شرعى و اسلامى.
ارادت عملى به اهل بیت عصمت (ع)
ویژگى دیگر حاج آقا مصطفى (ره)، علاقمندى شدید او به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. ایشان از وقتى وارد نجف شد؛ یعنى سال 1344 ه-. ش تا سال 1356 ه-. ش که به شهادت رسیدند، 13- 12 سال، هر سال 6- 5 بار در مناسبتهاى زیارتى حضرت سیّدالشهداء (ع) مثل زیارت عرفه، اربعین، رجب و شعبان عاشقانه در آن گرماى طاقت‏فرساى عراق در تابستان و یا در سرماى سوزان کویرى نجف در زمستان با پاى پیاده به کربلا مى‏رفت و ، بارها مشاهده مى‏شد که پاهاى ایشان تاول زده واحیاناً از آنها خون جارى مى‏شد ولى باز آن را مى‏بست و به راه خود ادامه مى‏داد این نشان دهنده میزان عشق و علاقه آن شهید بزرگوار به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود.
در ماه مبارک رمضان ایشان نیمه‏هاى شب به حرم على بن ابى طالب (ع) مى‏آمدند و زیارت جامعه کبیره زیارتهاى مخصوص و هزار بار سوره مبارکه قدر را مى‏خواندند و تا سحر به تهجد و مناجات مشغول بودند. همه ساله در ده سوم ماه مبارک رمضان در مسجد کوفه معتکف مى‏شدند و به عبادت و خواندن اذکار خاص مى‏پرداختند.
مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) این حالات و روحیات ملکوتى و الهى را از پدر بزرگوارش آموخته بود چه این که همسر مکرم حضرت امام (س) نقل مى‏نمودند: «وقتى با امام (س) ازدواج کردم، از همان ماههاى اول ساعت را به من مى‏دادند تا کوک کنم. ماههاى اول نیم ساعت یا سه ربع مانده به اذان صبح براى نماز شب بلند مى‏شدند و به تدریج این مدّت افزایش یافت تا این که ایشان یک ساعت و نیم و حتى دو ساعت به اذان براى نماز برمى‏خاستند و از آن شبى که ساعت را به من دادند که کوک کنم تا پایان عمر یک شب هم این برنامه عبادى تعطیل نشد.» امام در عبادت و تهجد سر از پاى نمى‏شناخت. همسر حضرت امام (س) مى‏فرمودند: «بعضى از اوقات مى‏دیدم که آقا تا ساعت 12- 11 شب مطالعه مى‏کردند و احیاناً تا ساعت 1 نیمه شب ادامه پیدا مى‏کرد و مخصوصاً در مواقع مبارزه مى‏نشستند و اعلامیه مى‏نوشتند و بعد که مى‏خواستند بخوابند به من مى‏فرمودند که ساعت را کوک کردید؟» مى‏گفتم: «آقا شما تا این وقت شب بیدارید! حالا چطور مى‏توانید بیدار شوید؟!» مى‏فرمودند: «من احساس مى‏کنم که خواب زیاد براى من مناسب نیست و از خواب خسته مى‏شوم.»البته این سیره حضرت امام(س)جنبه آموزشی و تنبه نیز داشته است.
این حالت امام (س) نشانگر تسلط روحى ایشان بر جسم بود. بعضى از افراد اسیر و زندانى جسم هستند ولى بعضى دیگر بدنشان در اختیار روح است و جسم آنان در خدمت معنویات روح و جان آسمانى آنها است و حضرت امام (س) بدن و جسم خود را در استخدام خویش گرفته و برده خود کرده بود نه اینکه اسیر مادیات و بدن خود شود.
حاج آقا مصطفى (ره) هم این حالات را در اثر تعلیم و تربیت در سایه آن حضرت کسب کرده بود و بدنش در استخدام روحش بود مادیات او در استخدام معنویات وى بود فانى فى‏الله و محو خدا شده بود و در نیمه‏هاى شب که برمى‏خاست و به عبادت مى‏پرداخت محو و فانى فى ذات‏الله و در مسیر کربلا محو اولیاء خدا ائمه اطهار (ع) و مخصوصاً حضرت امام حسین (ع) بود هنگامى که موسم زیارتى کربلا نزدیک مى‏شد سر از پاى نمى‏شناخت و به آقاى حلیمى مى‏فرمود: «کاروان چطور شد و چه وقت راه مى‏افتى؟» و همواره در این امر پیشگام بود.
نحوه گزینش استاد
مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) ابتداى امر تا درس خارج اساتید مختلفى داشتند و به حد خارج هم که مى‏رسند استاد اصلى ایشان مرحوم آیت‏الله العظمى بروجردى (ره) بوده است و به درس آقاى داماد (ره) نیز مى‏رفتند و بعد یک درس هم در محضر امام (س) (تا وقتى که ایشان درقم بودند) مى‏خواندند. ایشان شخصاً اساتید خود را تشخیص مى‏داد و هرگز امام (س) نمى‏فرمود نزد چه کسى برو و درس بخوان گرچه ممکن بود اگر آن مرحوم از ایشان نظر بخواهد حضرت امام (س) نظر مشورتى را بگویند اما این‏گونه نبود که به حاج آقا مصطفى (ره) چیزى را تحمیل کنند.
از آبان سال 1343 ه-. ش که حضرت امام (س) به بورساى ترکیه تبعید شدند دست تقدیر الهى این گونه رقم زد که باید این پسر برود و در کنار پدر قرار گیرد و مستقیماً با او در ارتباط باشد و هم از نظر علمى و هم از نظر شکل‏گیرى شخصیت، تفکر و اندیشه‏ از وجود پدر بیشتر مستفیض گردد. لذا از آن سال تا پایان عمر استاد ممتاز و تقریباً منحصر به فرد ایشان شخص امام (س) بودند و در آن یک سال که امام (س) در بورسا تبعید بودند، حضرت امام (س) مربى تمام وقت و استاد شبانه‏روزى حاج آقا مصطفى (ره) بودند. فرق مى‏کند کسى که روزى یک ساعت پاى درس استاد بنشیند با کسى که 24 ساعت تحت تربیت استادى باشد و آن هم استادى که بعد از معصوم (ع) تالى تلوى نداشته است. آن وقت اگر در مقابل این زمینه و بستر مساعد یک استعداد فوق‏العاده و هوش سرشارى قرار بگیرد این باغبان مى‏تواند بهترین نهالها را در این زمین بکارد و بهترین ثمرات را از آن دریافت کند. امام (س) این بستر مناسب را در این یک سال به دست آورده و توانست بذرى را که مى‏خواهد در این بستر بکارد و بدین سان حاج آقا مصطفى (ره) امام (س) را به عنوان استاد اختصاصى خود برگزید و امام (س) هم فرزند ارشد خویش را به عنوان یکى از بهترین شاگردان خود تحت تعلیم و تربیت قرار داد. با توجه به این خصوصیات بود که حضرت امام (س) شیفته آن شهید گردیدند.
میزان شیفتگى نسبت به حضرت امام (س)
در نهایت ویژگى دیگرى که در حاج آقا مصطفى (ره) بود حالت شیفتگى و فناى در امام (س) است چون معظم‏له را فانى فى‏الله مى‏دید و مى‏خواست خود را فداى امام (س) کند و بنابراین دفاعش از امام (س) تا سر حد جان بود؛ حاضر بود خود را فدا کند براى این که امام (س) باقى بماند. دولت بعث عراق در ابتداى امر احساس مى‏کرد که مى‏تواند از طریق ایشان بر امام (س) تأثیر بگذارد. آنها روحیه ایشان و امام (س) را نشناخته بودند که هیچ کس نمى‏تواند در آنان اثر بگذارد و به خصوص حاج آقا مصطفى (ره) را نشناخته بودند که او کسى نبود که تأثیرپذیر از حکومت عراق یا ایران باشد.
دفاع از کیان مرجعیت‏
این دیدگاه اولى رژیم بعث بود اما به تدریج وضعیت تغییر کرد و در آنجا که مصالح اسلام و مصالح عالیه حوزه علمیه نجف مطرح شد یک مرتبه دیدند حاج آقا مصطفى (ره) برخورد بسیار قوى و موضع قاطعى به جانبدارى از حوزه علمیه نجف و شخص آیت‏الله حکیم گرفت. آن جا که حزب بعث عراق با بیت آیت‏الله حکیم درگیر شد به هیج وجه تصور نمى‏کرد که امام (س) و در مرحله بعد حاج آقا مصطفى (ره) به دفاع از آیت‏الله حکیم (ره) برخیزند با عنایت به این نکته که بیت مرحوم حکیم از دیرباز با دستگاه ایران و رژیم ارتباط داشت و رژیم شاه از طریق سفارت بغداد ارتباط خود را با بیت آیت‏الله حکیم (ره) مستحکم نگه داشته بود و هر چند مدت هیأت شخصیت و یا نماینده‏اى را به منزل ایشان مى‏فرستاد ،البته خود آقاى حکیم یک عنصر مستقل و چهره عالى مقام بود که هم با برنامه‏هاى ضد اسلامى شاه مخالفت مى‏نمود و هم از امام (س) طرفدارى مى‏کرد و آن نظر مخصوص را بعد از فاجعه 15 خرداد راجع به اجتهاد و مرجعیّت حضرت امام (س) داده بود، ولى دولت عراق‏ تصور نمى‏کرد با آن پیشینه اطرافیان مرحوم آیت‏الله حکیم (ره)، حاج آقا مصطفى (ره) و امام (س) در کنار آقاى حکیم و علیه دولت عراق قرار بگیرند ولى دفعتاً متوجه شدند که مرحوم آیت‏الله حاج آقا مصطفى (ره) براى مصالح اسلام با تمام قدرت در کنار آیت‏الله حکیم قرار گرفت؛ در شرایطى که نجف یک پارچه در وحشت و اضطراب بود و مراجع جرأت نزدیک شدن به خانه آقاى حکیم را نداشتند چه رسد به طلاب و فضلا ،آن شهید بزرگوار به منظور تقویت و تأیید آیت‏الله حکیم ارتباط مستمرى با ایشان برقرار کرد.
از این پس بود که روش دولت بعثى عراق نسبت به ایشان تغییر کرد و تقریباً خصمانه شد و این حالت همچنان تا پایان عمر مرحوم شهید آیت‏الله حاج آقا مصطفى (ره) همچنان ادامه پیدا کرد.
دیدگاه رژیم شاه‏
شاید این واقعیتها در پرونده‏هاى ادارات مختلف وزارت امور خارجه و ساواک وجود داشته باشد که رژیم شاه با توجه به تحرکات مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) و ارتباطات وسیعى که با گروههاى مبارزاتى و شخصیت‏هاى انقلابى در خارج و داخل کشور داشت و با توجه به تحرک خاص ایشان که از دید ساواک مخفى نبود و با عنایت به سوابق ایشان و برخورد قاطعانه‏اى که با ساواک و زندانبانان و دژخیمان ایران در سال 1343 ه-. ش در هنگام دستگیرى داشتند ایشان را در خارج از کشور به عنوان عمود و ستون فقرات مبارزات ضد شاهى شناخته و قلمداد مى‏کردند.
آنها فکر می کردند که امام (س) پیرمرد شده و دیگر توان مبارزه و قدرت تحلیل ندارد و هرکارى که امام (س) مى‏کند حاصل فکر حاج آقا مصطفى (ره) است و تصور مى‏کردند که ایشان امام (س) را بر علیه رژیم تحریک مى‏کند و اگر او نباشد امام (س) دیگر آن امام (س) سال 1342 ه-. ش نیست.رژیم به این نتیجه رسید که باید این پدر یا این پسر را از بین ببرد. ابتدا طرح ترور خود امام (س) بود. فکر مى‏کردند اگر امام (س) را از بین ببرند به اصطلاح صورت مسئله را محو کرده‏اند و دیگر مشکل و مسئله‏اى وجود ندارد.
میزان تأثیرگذارى بر روند مبارزه از نظر رژیم‏
یکى دیگر از خصوصیات و ویژگیهایى که در آیت‏الله شهید حاج آقا مصطفى (ره) بود استعداد سرشار و نبوغ این شخصیت وارسته و خلف صالح حضرت امام (س) در عرصه‏هاى گوناگون بود. ایشان توانسته بود آنچنان رشد کند که یکى از «امیدهاى ارزشمند جهان اسلام» گردد. سابقه این زمینه و استعداد از ابتداى نهضت وجود داشته است. در بررسیهایى که کارشناسان ساواک کرده بودند ایشان را یک شخصیت بسیار خطرناک بعد از حضرت امام (س) براى کیان و هستى رژیم سلطنتى وابسته به غرب و امریکا شناخته بودند، زیرا در 15 خرداد 1342 ه-. ش که رژیم مزدور و وابسته تصور مى‏کرد که با دستگیرى قائد عظیم‏الشان و رهبر بزرگ اسلام حضرت امام خمینى (س) هسته مرکزى و اصلى مبارزات ملت و روحانیت اسلام را در هم شکسته و راه و پیام امام (س) بلکه نام و نشان ایشان را در مسیر زعامت و رهبرى اسلامى و هدایت و پیشوایى مردم به فراموشى سپرده است آزاد بودن این شخصیت بزرگ و فرزند برومند حضرت امام (س) توطئه خائنانه دشمن را خنثى کرد. ایشان با سازماندهى نسبى و رهبرى‏هایى که بعد از دستگیرى امام (س) در قم مى‏نمود و در سخنرانى‏ها گفتگوها، جلسات خصوصى و نیمه‏عمومى و همین طور در گردهمایى بزرگى که پس از دستگیرى حضرت امام خمینى (س) در صحن حضرت معصومه (ع) برپا شد توانست گروههاى پراکنده و بهت‏زده آن روز و همچنین روحانیت را رهبرى و متحد ساخته و انرژى ببخشد و به مبارزه تشویق و ترغیب نماید و شور و هیجان جدیدى بیافریند و آنها را به آینده امیدوار سازد و موجى در حرکت جامعه مذهبى و روحانى ایران به وجود بیاورد و به نهضت و قیام حضرت امام (س) تداوم بخشد. به طورى که بعد از آن مراحل هجرت علماى قم و شهرستانهاى ایران به تهران شروع شد و ملت مسلمان با اجتماع در محافل اسلامى مثل مساجد تکیه‏ها و حسینیه‏ها و به وسیله خطابه‏هاى آتشینى که توسط وعاظ و علما علیه دستگاه ظلم و ستم شاهنشاهى ایراد مى‏شد رژیم را در مقابل یک واقعیت حتمى قرار دادند و آن واقعیت این که یاد راه و پیام حضرت امام (س) همچنان زنده و پویا در قلب جامعه وجود دارد. بدین ترتیب رژیم مجبور شد که آزادى حضرت امام (س) را امضاء کند و پس از چند ماه ایشان با عظمت آزاد و وارد شهر مقدس قم شدند.
هم سرنوشتى با حضرت امام (س)
تجربه تلخ ساواک و رژیم شاه از آزادى محدود و عدم دستگیری مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) در 15 خرداد 1342 ه-. ش منجر به هم سرنوشتى ایشان با پدر بزرگوار و ارجمندشان شد. در جریان کاپیتولاسیون و معامله خائنان رژیم شاه با آمریکا و فروش ایران و تاراج کشور مقدس اسلامى به پاى امریکا و متقابلًا موضعگیرى قاطع و سرنوشت‏ساز حضرت امام در مقابل این قانون رسوا و مفتضح و ایران بر باد ده، شاه را بر آن داشت که تنها به دستگیرى و تبعید رهبر عالى‏قدر اسلام اکتفا نکند بلکه وى را نیز دستگیر نماید که همچون جریان 15 خرداد مرجع و پناه مبارزان و روحانیت و محور تجمع مردم در قم و یا هر جاى ایران نباشد.
لذا حاج آقا مصطفى (ره) را نیز دستگیر کرده و در قزل قلعه زندانى نمودند، و هوش‏ ذکاوت فداکارى، شهامت و سرسختى آیت‏الله شهید در مقابل ستمگران و مزدوران آمریکا باعث شد که دشمن پس از چند ماه که از زندانى ایشان گذشته بود بیشتر به جوهره ناب و گرانقدرى که در ذات ایشان بود پى ببرد و این خود باعث شد که ایشان را تبعید کنند و در کنار حضرت امام (س) به دور از میهن و در تبعیدگاهها مثل بورساى ترکیه و نجف قرار دهند.
البته تبعید ایشان به ترکیه و بورسا در سخت‏ترین شرایط غربت و تنهایى حضرت امام (س) باعث شد که او یار مددکار و کمکى براى پدر باشد تا آن روح بلند الهى و جان و هستى ملت بزرگ ایران در مبارزات ضد شرک و استکبار در تنهایى و غربت جانکاه و دورى از ملت رشید اسلام همچنان شاداب و سرزنده بماند.
ایشان در آن زمان که حضرت امام (س) را به عراق تبعید کردند و نقشه کشیدند تا از راههاى شیطانى و از طریق حیله‏گرانه آن بزرگ مرد تاریخ را با مشکلات دیگرى درگیر کنند و مقاومت و پایدارى آن رهبر بزرگ را به خیال خام خود درهم بشکنند همچون سپرى فولادین سدى مستحکم و یاورى بیدار و آگاه در کنار حضرت امام (س) قرارگرفت و توانست خطراتى را که متوجه آن حضرت بود یکى پس از دیگرى از بین ببرد.
آیت‏الله حاج آقا مصطفى (ره) بهترین غمخوار و مدافع حضرت امام (س) بود و از هستى و موقعیت شخصى خود در حساس‏ترین لحظات بحرانى مبارزات مایه‏ها گذاشت و از خود گذشتگى‏هاى شایانى نشان داد تا این مشعل فرا روى مردم ما همچنان فروزان باقى بماند. این مرد بزرگ بى‏تابانه، خستگى‏ناپذیر و مقتدرانه در کنار شمع وجود حضرت امام (س) و در جوار تابش هرچه فروزانتر آن خورشید تابناک ایران تلاش کرد، جوشید و خروشید و از توطئه‏ها و دسیسه‏هاى دشمن، بى‏باکانه ممانعت به عمل آورد و در این راه از هیچ خطرى نمى‏هراسید و سرانجام عاشقانه و بى‏محابا در کنار آن مشعل فروزان پروانه‏وار سوخت. و به حق او مصداق بارز آیه شریفه «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظرو ما بدّلوا تبدیلا» مى‏باشد و در شمار یکى از شهداى پر افتخار اسلام قرار دارد که خداوند متعال فرمود: «و من یخرج من بیته مهاجراً الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله» چه رسد به آنکه دشمن جنایتکار دست به این جنایت هولناک زد و با شواهدى که وجود داشت براى بسیارى از دوستان ما در نجف اشرف عنوان «شهادت» براى آن مرد بزرگ از مسلّمات بود.
آخرین سفر به دمشق‏
حاج آقا مصطفى (ره) اکثر سالها درتابستان یکى دو ماه به سوریه و لبنان تشریف مى‏بردند؛ هم براى مسائلى که مربوط به حضرت امام (س) بود و ارتباطاتى که در عراق میسر نبود و این ارتباطات از سوریه و لبنان با ایران و کشورهاى دیگر و شخصیتهاى مختلف مى‏توانست به راحتى انجام شود و هم تغییر آب و هوایى باشد که به دلیل حجم کار براى ایشان ضرورى بود. این سفرها اکثراً با یکى دو نفر از دوستان معظم‏له انجام مى‏شد مثل حاج آقاى بجنوردى و یا سیدمحمدرضا اشکورى.
در تابستان سال 1356 ه-. ش علاوه بر آقاى بجنوردى حاج احمد آقا هم براى مدت کوتاهى در سوریه و لبنان همراه حاج آقا مصطفى (ره) بودند. در این سفر یک روزى که آقایان در منزلشان در شارع‏الامین نشسته بودند، به حاج آقا مصطفى (ره) مى‏گویند: «فردى آمده است که کف‏بین است و یک سرى مسائل را مى‏گوید آیا اجازه مى‏فرمایید وارد شود؟» با توجه به این که آن مرحوم خوش مشرب بودند و در مجالس و محافل تنوعى ایجاد مى‏کردند مى‏فرمایند بگویید بیاید و کف آقایان را ببیند. آن فرد مى‏آید و حاج آقا مصطفى (ره) دستشان را نشان مى‏دهند و مى‏گویند که در دست من چه مى‏بینى؟ او نگاه مى‏کند و مى‏گوید شما زیاد زنده نمى‏مانید. نقل مى‏کنند که حاج آقا مصطفى (ره) با یک برخورد منفى با آن شخص روبه‏رو مى‏شود؛ البته این در راستاى واقعیتى است که در اسلام وجود دارد و آن این است که کسانى از راههاى شیطانى و غیراسلامى به یک سرى مسائل دست پیدا مى‏کنند اسلام به هیچ وجه آن را قبول ندارد و نمى‏پذیرد. البته ایشان مطلب آن فرد را انکار نکرد ولى این که کسى بیاید و بگوید تو مى‏میرى!! مطلبی است که تنها خداوند متعال می داند.
رؤیاى پرمعنا
جریان دیگرى که قبل از شهادت ایشان اتفاق افتاد این بود که کسانى از طرف ساواک براى ترور امام (س) و حاج آقا مصطفى (ره) از ایران به عراق آمده بودند و خبر این هم به ایشان رسیده بود. ماهها قبل از شهادت حاج آقا مصطفى (ره)، ایشان یک‏بار خوابى دیده بودند بدین مضمون که شترى آمده و کنار منزل امام (س) روى زمین نشسته است و بعد از مدت کوتاهى برمى‏خیزد و به طرف منزل حاج آقا مصطفى (ره) مى‏رود. تعبیر خود ایشان این بود که این شتر علامت مرگ بوده و به مشیت الهى از خانه امام (س) دور شده است.
شب موعود!
آرى حادثه دردناک رحلت، دقیقاً یکشنبه 9 ذیقعده واقع شد. روز قبل، طبق‏ معمول که ایشان در جلسه درس حضرت امام (س) شرکت کردند و نماز ظهر و عصر در مسجد شیخ انصارى (ره) به جماعت برگزار شد و ایشان هم حضور داشتند. ما عصر شنبه به درس اصول حاج آقا مصطفى (ره) رفتیم ایشان سرحال و سلامت بودند و شب هم به مدرسه آیت‏الله العظمى بروجردى آمدند و نماز را هم طبق معمول خواندند و به منزل برگشتند.
در آن شب یکى دو تا ملاقات داشتند. بعضى از دوستان هم به دیدن ایشان رفته بودند و از جمله کسانى که آن شب با ایشان ملاقات داشت برادر عزیزمان آقاى سیدمحمود دعایى بود. ایشان در آن شب براى همسر شهیدحاج آقا مصطفى (ره) که بیمار بودند، پزشک برده بود. بعد از آن دو نفر دیگر میهمان داشتند که تا ساعت 12- 5/11 با ایشان ملاقات مى‏کنند. آنچه مسلم است ایشان تا پاسى از شب سالم و خوب بوده است.
چگونگى اطلاع از خبر شهادت‏
من جریان شهادت را باید این طور تشریح کنم که بعد از این که ساعت 12- 5/11 ملاقات‏هاى حاج آقا مصطفى (ره) تمام مى‏شود طبق معمول شبها یک ساعت مطالعه مى‏کردند و مدتى قبل از طلوع فجر هم تهجد و نماز صبح و بعد از نماز صبح مقدارى استراحت مى‏کردند شبها به صورت‏ طبیعى نزدیک اذان صبح چراغ اطاق ایشان روشن مى‏شد و صغرى خانم (پیرزن یزدى بود که از زمانى که حاج آقا مصطفى (ره) با صبیّه مرحوم حاج شیخ مرتضى حائرى (ره) ازدواج مى‏کنند، همراه همسر حاج آقا مصطفى (ره) به بیت آمده بود به خانم حاج آقا کمک مى‏کرد و بسیار به این خانواده وفادار و به معظم‏له علاقمند بود) نزدیک اذان صبح که مى‏شد، براى حاج آقا مصطفى (ره) یک لیوان آب مى‏آورد او نقل مى‏کند که من دیدم آن شب از مدتى قبل از اذان صبح چراغى روشن است، صبح روز یکشنبه 9 ذیقعده، اول آبان ماه سال 1356 ه-. ش مى‏آید و درمى‏زند و در حالى که لامپ روشن بوده جوابى نمى‏شنود فکر مى‏کند حاج آقا مشغول نماز است و خوب نیست که مزاحم شود مى‏رود 10 دقیقه دیگر برمى‏گردد ولى باز هم جواب نمى‏شنود چند دقیقه صبر مى‏کند و دوباره در مى‏زند و حاج آقا جواب نمى‏دهد در را کمى باز مى‏کند مى‏بیند ایشان سر را روى کتاب گذاشته و به حالت سجده روى کتاب است. در را کاملًا باز و فکر مى‏کند که ایشان خواب است و مى‏گوید آقا، آقا ولى جواب نمى‏شنود این بار مى‏آید و خانم حاج آقا را صدا مى‏زند و مى‏گوید: آقا ظاهراً حالشان به هم خورده است همگى بالا مى‏آیند و ایشان را تکان مى‏دهند و ایشان به یک طرف مى‏افتد در این جاست که صداى شیون بلند مى‏شود، و سراسیمه براى مراجعه به پزشک به کوچه مى‏ریزند و در مسیر به حجت‏الاسلام والمسلمین آقاى دعایى برخورد مى‏کنند و جریان را به ایشان خبر مى‏دهند بلافاصله بدن پاک آن شهید را به بیمارستان منتقل مى‏نمایند و تشخیص اطباء پس از معاینه این بوده است که دیگر کار از کار گذشته است.
بنده طبق معمول صبحها اول آفتاب برخاسته و به بازار مى‏آمدم و مقدارى نان و پنیر و وسایل آن روز خانه را تهیّه و به منزل برمى‏گشتم و بعد هم برنامه روزانه تحصیلى شروع مى‏شد. از منزل بیرون آمدم و براى صبحانه با مقدارى نان و پنیر از طرف بازارچه "حُِویش" به منزل می آمدم از دور آقاى دعایى را دیدم که چشمانش اشک‏آلود و بسیار پژمرده بود تا به من رسید دست به گردن من انداخت و شروع به گریه کرد، گفتم: چه خبر شده؟ وحشت کرده بودم، گفت: مگر خبر ندارى؟ گفتم: نه گفت: یتیم شدیم گفتم: چه شده؟ گفت که امام (س) هم یتیم شد گفتم! این حرفها چیست که مى‏زنى مگر چه شده است؟ گفت: حاج آقا مصطفى (ره) از دنیا رفت. گویا تمام دنیا جلوى چشم من تیره و تار شد. متشنج شده بودم چون احساس مى‏کردم که در نجف پشتوانه قدرتمند ما فرو ریخته است احساس مى‏کردم که این حادثه جانکاه امام (س) را سخت بى‏تاب مى‏کند لذا همه امیدها فرو مى‏ریزد و ما هم که به اصطلاح تمام هستى‏مان را در این مسیرداشتیم چرا که مى‏دانستیم که این مسیر مسیر خدایى است و وقتى این زمینه‏هاى مستعد و تسهیل کننده از بین برود دیگر چیزى براى ادامه راه باقى نخواهد ماند و لذا بى‏اختیار در گوشه بازار نشستم و نانها را زمین گذاشتم و تا مدتى سر در میان دستها اشک مى‏ریختم. بعد وسایل را به خانه آوردم خانواده سؤال کرد که چه خبر شده این چه وضعى است؟ گفتم: دیگر همه چیز تمام شد. با اضطراب گفتند: چه شده؟ خبر را براى آنها هم نقل کردم. اهل منزل ما یکپارچه عزادار شدند این خبر اکثر خانه‏هایى را که خبردار مى‏شدند عزادار مى‏کرد گرچه یک عده‏اى از مخالفین امام (س) و مرتبطین با دستگاه شاه! در نجف از این حادثه خوشحال بودند امّا واقعاً پیرمردها مانند کسى که فرزند خود را از دست داده باشد پریشان و نگران و اشکبار بودند جوانها مثل این که برادر خود را از دست داده‏اند نوجوانها مانند کسى که پدر را از دست داده اشک مى‏ریختند همه عزادار شده بودند.
تعطیلى حوز علمى نجف‏
این مرسوم نبود که به خاطر وفات یکى از علما و مراجع درجه 2 حوزه علمیه نجف اشرف کاملًا تعطیل شود. وقتى یکى از مراجع شخصیتهاى طراز اوّل از دنیا مى‏رفت حوزه تعطیل مى‏شد. مثلًا حضرت آیت‏الله حکیم (ره) و یا آیت‏اللّه آقاى شاهرودى و یا مرحوم آیت‏الله بجنوردى که از دنیا رفتند حوزه تعطیل شد. اما وفات کسانى که در مرحله بعد بودند و یا کسانى که سابقه دیرینه در نجف نداشتند سبب تعطیلى حوزه نمى‏شد ولى شخصیت آیت‏الله شهید حاج آقا مصطفى (ره) به گونه‏اى بود که با خبر رحلت ایشان درسها تعطیل شد و این واکنش گویاى این واقعیت است که ایشان خود مستقلًا یک شخصیت مورد احترام حوزه نجف (با آن ویژگیهاى خاص هزارساله) بوده
واکنش حضرت امام (س) از خبر رحلت‏
ساعت حدود 30/7 صبح بود که به طرف منزل امام (س) رفتم که ببینم راجع به این ضایعه عظیم چه باید کرد. در بیرونى، طلاب و دوستان نگران کم‏کم جمع مى‏شدند و سخن از این بود که چگونه خبر را به اطلاع حضرت امام (س) برسانیم و چه کسى مى‏تواند مسؤولیت سنگین آن را به عهده بگیرد وحشت از این بود که اگر خبر به گونه‏اى نامناسب به ایشان برسد، مسئله‏اى ناگوار براى شخص امام (س) پیش آید. بیشتر از همه حاج احمد آقا (ره) متأثر بود و نمى‏دانست چه کند چون در درجه اول بار سنگین مسؤولیت به عهد شخص ایشان بود. به هر صورت قرار شد که حاج احمدآقا و آیت الله سید عباس خاتم یزدی خدمت امام بروند وقتی وارد اتاق می شوند امام سئوال می کنند حال مصطفی چطور است؟نگرانی و اندوه شدید حاج احمد آقا وآقای خاتم موجب می شود که امام متوجه شوند و لذا فرمودند:مصطفی فوت کرد؟

بعد از رسیدن خبر شهادت به حضرت امام (س) معظم‏له همان طورى که دست خود را روى زمین گذاشته بودند به نقطه نامعلومى چشم دوختند و سه بار آیه شریفه استرجاع «انالله و انا الیه راجعون» را تلاوت فرمودند و سپس دست را از روى زمین برداشته و فقط یک جمله فرمودند که: «مصطفى (ره) امید آینده اسلام بود» و بعد آقایان بلند مى‏شوند و بیرون مى‏آیند.
عرض تسلیت علما
در کوچه‏هاى اطراف منزل امام طلاب سر را به دیوار گذاشته و گریه مى‏کردند به حاج احمد آقا (ره) گفتیم که درست نیست امام (س) در منزل تنها باشد و باید درب خانه براى آمد و رفت آقایان جهت عرض تسلیت باز گردد و روضه‏اى خوانده شود ساعت 8 صبح درب منزل امام (س) باز شد و داخل حیاط و محوطه کوچک خانه فرش انداختیم و علما فضلا و شخصیت‏هاى حوزه علمیه نجف براى تسلیت گویى به حضرت امام (س) وارد شدند. از اولین نفرات آقاى سیدمحمد روحانى بود که به اصطلاح براى تسلیت گویى!!! آمد ورود این فرد مثل تیرى بود که به قلب دوستان مى‏خورد. او در نجف یکى از مخالفین سرسخت حاج آقا مصطفى (ره) بود و بیت او مرکز و کانون پخش شایعات و اکاذیب نسبت به ایشان،امام و دوستان بود.
حاج آقا مصطفى (ره) روحیات و کینه سیدمحمد روحانى را نسبت به خود این گونه بیان مى‏کردند که ایشان روزى از یکى از کوچه‏هاى باریک نجف عبور مى‏کرد که مشاهده مى‏کند از آن سو سیدمحمد روحانى وارد کوچه شد ایشان مى‏فرمود: دیدم سیدمحمد مستأصل شده که چه کند؛ اگر بیاید به دلیل باریک بودن کوچه به حاج آقا مصطفى (ره) برخورد مى‏کند و اگر برگردد خوشایند نیست لذا به داخل کوچ بن‏بستى که دو سه تا خانه داشت مى‏پیچد وقتى مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) به آن کوچه مى‏رسد به داخل کوچه بن‏بست نگاهى کرده مى‏بیند او پشتش را به طرف مدخل کوچه و روبروى یک خانه ایستاده بود و وقتى حاج آقا مصطفى (ره) عبور مى‏کند او نیز از کوچه بیرون مى‏آید و به راهش ادامه می دهد.
سیدمحمد روحانى به منزل امام آمد و با آن چهره گندمگون و چشمهای ریز به صورت حضرت امام (س) خیره شده بود و من با تمام وجود احساس مى‏کردم که به دل و جان امام (س) چنگ مى‏زند و شاید مى‏خواست آثار فرسایش وجود امام (س) را در این غم بزرگ ببیند و ذوب شدن ایشان را نظاره‏گر باشد.
روضه‏خوانى در منزل حضرت امام (س)
هر کس وارد آن خانه مى‏شد بى‏اختیار اشک مى‏ریخت و اما امام (س) همچون کوهى استوار بود و به هیچ وجه آثار شکست، غصه و درد در چهر ایشان هویدا نبود.یکى از روضه‏خوان‏ها که وارد شد گفت: این حالت امام (س) بسیار خطرناک است، باید کارى کرد که ایشان گریه کند. اگر اجازه بدهید من روضه بخوانم تا امام (س) را به گریه وادار کنیم براى این که اگر پدر در مرگ پسرش بهت‏زده شود ولى اشک او جارى نشود و بغض او نترکد این بغض در درون روح و جان او مى‏ترکد و او شروع به روضه خواندن کرد، هر وقت براى یکى از ائمه معصومین (علیهم‏السلام) روضه‏اى خوانده مى‏شد حضرت امام (س) اشک مى‏ریخت این بار هم که به مناسبت روضه على‏اکبر امام حسین (علیه‏السلام) را خواندند و همه گریه مى‏کردند، ایشان چشمان را به سمت زمین دوخته بود و قطرات اشک آرام آرام از گوشه‏ چشمانشان جارى شد.
تشخیص پزشک: «رحلت، غیرعادى است»
من با توجه به احساس مسؤولیتى که مى‏کردم همراه با برخى از دوستان به طرف بیمارستان رفتیم. در این جا به طور اتفاقى یکى از پزشکان مسلمان ایرانى که از اروپا براى زیارت عتبات مقدسه و حضرت امام به نجف اشرف آمده بود و یکى از دوستان روحانى (مرحوم آقاى شیخ محمدحسین املایى) این پزشک را خبر کرده بود و او براى معاینه به بیمارستان آمد پزشک معتقد بود که براى روشن شدن واقعیت مسئله لازم است کالبد شکافى شود تا علت مرگ مشخص شود.
دکتر معتقد بود که ایشان نه سکته قلبى و نه سکته مغزى کرده‏اند بلکه عامل دیگرى غیر از سکته ایشان را به شهادت رسانده و چراغ عمرشان را خاموش کرده است و با کالبد شکافى این مسئله روشن مى‏شود دلیلى را که این پزشک متخصص و مسلمان اقامه مى‏کرد این بود که اگر سکته قلبى باشد در ناحیه سینه و قلب یک سرى عوارض مانند فشارها و دردهاى شدید احساس مى‏کند که باعث مى‏شود بیمار بلند شده و راه برود و خود را به در و دیوار بزند صدا کند و بیمار در جا نمى‏میرد. ولى در سکته مغزى ممکن است انسان در جا از دنیا برود و کسى که مطالعه مى‏کند و سرش پایین است و در چنین حالتى مبتلا به عارضه سکته مغزى مى‏شود خونریزى از بینى و دهان دارد. و چون هیچ‏گونه خونریزى صورت نگرفته است لذا سکته مغزى هم نیست. از طرفى روى پوست سینه و پشت ایشان لکه‏هاى بنفش ظاهر شده بود و پزشک از این علایم تشخیص داد که ایشان مسموم شده و با مسمومیت خاصى از دنیا رفته و او اظهار مى‏کرد که در دنیا سرویسهاى امنیتى براى از بین بردن برخى از شخصیتهاى سیاسى و افراد مخالف که نمى‏خواهند مشخص شود چه کسى او را از بین برده و یا ترور و اعدام کرده است یک مقدار مواد سمى را در آب چاى یا قهوه مى‏ریزند که هیچ مزه خاصى هم ندارد و هیچ آثارى در زندگى روزمره فرد پیدا نمى‏شود و تنها اثرى که دارد این است که به مرور زمان در مدت محدودی، کم کم این شخص به غذا و مواد خوراکى بى‏اشتها مى‏شود و یک مرتبه از دنیا مى‏رود، بدون این که کسى بخواهد به صورت آشکار او را ترور کند.
سؤال پزشک این بود که: آیا ایشان غیر از خانه خود در جاى دیگرى هم مواد خوراکى مى‏خورد؟ طبیعى است که حاج آقا مصطفى (ره) با توجه به نشاط و تحرکى که داشت، در بیوتات مختلف نجف رفت و آمد مى‏کرد و این اماکن هم به سهولت محل تردّد عوامل ساواک و سفارت شاه بود که با قیافه‏هاى مختلف و با چهره ظاهرالصلاح به آنجا مى‏آمدند و طبیعى است که به راحتى مى‏توانستند این ماده را در چاى که براى حاج آقا مصطفى (ره) مى‏بردند، ریخته باشند و ایشان هم چایى را میل کند و متوجه هم نشود.
مخالفت حضرت امام (س) براى کالبدشکافى‏
دکتر پیشنهاد کرد که کالبدشکافى شود ولى وقتى حضرت امام (س) خبردار شدند، منع کردند و فرمودند: «بالاخره ایشان که از دنیا رفته، محترم است و حالا کالبدشکافى هم بشود و ثابت شود که ایشان مسموم شده، چه دردى را دوا مى‏کند، او را زنده نمى‏کند و حیات جدیدى به او نمى‏دهد جز این که هتک حرمت یک انسان مؤمنى که از دنیا رفته است، باشد.» ایشان فرمودند: «مصطفى (ره) را به کربلا ببرید و در آنجا مراحل غسل و طواف انجام شود.» حدود ساعت 10 صبح بود که براى رفتن به کربلا آماده شدیم. من با دوتن از دوستان، متکفّل این کار شدیم و بدن مطهّر حاج آقا مصطفى (ره) را داخل یک مینى‏بوس قرار دادیم و ماشین‏هایى هم که به وسیله آقا شیخ نصرالله خلخالى (رحمت‏الله علیه) اجاره شد دهها اتومبیل، اتوبوس و به طرف کربلا حرکت کرد، جنازه را به کربلا آوردیم و آن پیکر عزیز در غسالخانه‏اى که در کنار رود فرات نزدیک خیمه‏گاه ابى‏عبدالله الحسین (علیه‏السلام) بود، با آب فرات توسط مرحوم سید علی شاهرودی فرزند مرحوم آیت اللله العظمی سید محمود شاهرودی شستشو و غسل داده شد.
من که داخل غسالخانه بودم، در هنگام غسل آثارى را که پزشک مى‏گفت، بالعیان مشاهده کردم و دیدم که روى سینه و پشت شانه حاج آقا مصطفى (ره) لکه‏هاى بنفش‏ رنگى بود.
در اینجا بدن مطهّر حاج آقا مصطفى (ره) غسل داده شد و کفن گردید و قرار شد تا حرم مطهّر حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) و ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) تشییع کنیم. وقتى روحانیت و مردم کربلا و کسانى که با حضرت امام (س) آشنا بودند خبردار شدند و بلندگوهاى صحن مطهّر ابى عبدالله الحسین (علیه‏السلام)، خبر رحلت حاج آقا مصطفى (ره) را به زبان عربى، اعلام کرد، مردم عاشقانه براى تشییع جنازه آمدند.
تشییع جنازه از خیمه‏گاه ابى عبدالله الحسین (علیه‏السلام) آغاز شد، عمارى ایشان را به حرم امام حسین (علیه‏السلام) آوردند و داخل حرم طواف داده شد و مقدارى هم در آنجا تأمل نمودیم و زیارت خواندیم، بعد جنازه را به حرم حضرت ابوالفضل‏العباس (علیه‏السلام) آوردیم و مراسم طواف و زیارت در حرم حضرت ابوالفضل‏العباس (علیه‏السلام) انجام شد. پس از مراسم تشییع جنازه و طواف به طرف نجف حرکت کردیم، نزدیک غروب جنازه به مدرسه جامعة النجف الاشرف منتقل و در مسجد مربوط به آن مدرسه مستقر گردید و قرار شد که تشییع جنازه در نجف اشرف، صبح روز دوشنبه 10 ذیقعده انجام شود و لذا در آن شب در کنار بدن مطهر حاج آقا مصطفى (ره) یکى، دو نفر ماندند و مراسم دعا، نیایش و تلاوت قرآن تا صبح برقرار بود.
برخورد امام (س) با مادر و همسر داغدار شهید!
من لازم مى‏دانم مرورى بر سخنان و حالات حضرت امام (س) در آن مقطع داشته باشم، با توجه به این که تمام نگاهها
متوجه عکس‏العمل معظم‏له بود. حضرت امام (س) روز اول پس از نماز ظهر و عصر، وقتى از مسجد ترکها خارج شدند، مستقیماً به طرف منزل حاج آقا مصطفى (ره) تشریف‏فرما شدند. علت این اقدام آن بود که خانواده و نزدیکان آن شهید عزیز را تسلّى دهند. وقتى ایشان وارد منزل مى‏شوند، بستگان نزدیک، مادر همسر، دختر آن مرحوم دور امام (س) را مى‏گیرند و شیون، گریه و بى‏تابى مى‏کنند، وقتى انسان این فضا و حالت را در نظر مى‏گیرد، به یاد روز عاشورا و آن لحظات آخرى مى‏افتد که امام حسین (علیه‏السلام) به در خیام حرم آمد و مى‏خواست وداع آخر را انجام دهد. در حالى که امید همه زنان و کودکان به شخص امام حسین (علیه‏السلام) بود و این امید مى‏رفت که قطع شود، قلبها در سینه به سختى مى‏تپید و نفسها در سینه تنگى مى‏کرد و لذا همه به جزع و فزع افتاده بودند. آنجا بود که امام حسین (علیه‏السلام) از قدرت ولایت الهیه استفاده کرد و دست روى قلب آنان مخصوصاً خواهر عزیز خود گذاشت و او را امر به صبر، شکیبایى و تحمل کرد و از آن پس، یک اطمینان و آرامش فوق‏العاده‏اى بر دل و جان زینب (علیهاالسلام) و سایر زنان در خیمه امام حسین (علیه‏السلام) مستولى گشت.
به نظر من، حضرت امام (س) هم در آن شرایط سخت و حساس، چنان حرکتى را انجام داد و با استمداد از خداوند متعال و با چند جمله کوتاه آرامش و طمأنینه را به قلب این مادر داغدیده و همسر زجر کشیده مستولى کرد. وقتى همه شیون مى‏کنند و دست به دامن ایشان مى‏شوند، معظم‏له خطاب به این مادر و همسر مى‏فرمایند: «این امانتى بود که خداوند به شما داد و حال امانت خود را پس گرفت، شما صبر کنید و صبرتان هم براى خدا باشد.» این جملات مانند آبى بود که روى آتش عشق و فراق آن عزیز ریخته مى‏شد.
شب شام غریبان‏
شب شام غریبان حاج آقا مصطفى (ره)، وقتى حضرت امام (س) بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در مدرسه آیت‏الله العظمى بروجردى (ره) به بیت برگشتند، مردم دسته‏دسته براى دیدن امام (س) و تسلى ایشان مى‏آمدند و در آنجا مداحان و خطبا صحبت مى‏کردند و روضه مى‏خواندند.
یکى از کسانى که در آن شب صحبت بسیار خوب و آرامش‏بخشى براى حضار کرد، یکى از خطباى عرب که شاعر هم بود، مى‏باشد. ایشان بعد از قرائت آیه شریفه: «و اذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین» وارد این بحث شد که یکى از شرایط زعامت، امامت و رهبرى پیامبران از جمله حضرت ابراهیم (علیه‏السلام) این است که ابتدامراحل سخت امتحان را پشت سر مى‏نهادند و مبتلا مى‏شدند و یکى از بزرگترین ابتلائات حضرت ابراهیم، ابتلاء به ذبح فرزندش اسماعیل بود، صبر، شکیبایى و بردبارى او سبب شد که به این مقام عظمى نایل شود.
پس از ذکر این مطلب، آن را به حضرت امام (س) تطبیق داد و در ارتباط با زعامت و امامت ایشان سخن گفت که مورد توجه خاص شخصیتهاى حاضر جلسه قرار گرفت ولى هیچ‏گونه تأثیرى در چهره مبارک امام (س) مشاهده نشد. یکى از عرفا و اولیاءالله اظهار کرده بود که امام (س) با همان توجهى که در ابتداى رسیدن خبر کرد و آیه استرجاعى که خواند، همه چیز را از قلب خود بیرون کرد و توجه به آینده پسر و وضعیتى که به وجود آمده بود را از قلب بیرون راند و توجه به خدا را جایگزین آن کرد. حضرت امام (س) این حادثه را به عنوان یکى از الطاف خفیه خدا ذکر مى‏کند و آن را مصیبت نمى‏نامد.
مراسم تشییع جنازه‏
اول صبح روز بعد جنازه را از مدرسه "جامعة النجف" به مسجد بهبهانى منتقل کردیم (معمولًا مراسم تشییع جنازه علما و مراجع در نجف اشرف از این مسجد آغاز مى‏شود) اقشار مختلف مردم، فضلا، طلاب و مراجع در آن مسجد جمع شدند و حضرت امام خمینى (س) همچون کوهى استوار و نستوه در آن روز در جمع علما و مراجع حاضر شدند و صفحاتى از قرآن تلاوت کردند و با اجازه معظم‏له تشییع جنازه در ساعت 9 صبح روز دوشنبه 10 ذیقعده دوم آبانماه 1356 ه-. ش از مسجد بهبهانى آغاز شد؛ درحالى که خیابانها مغازه‏ها و بازار بزرگ نجف براى انجام این مراسم تعطیل شده بود، تشییع جنازه آیت‏الله شهید بسیار باشکوه بود بر سر درب بازار و صحن مطهر حضرت على بن ابى‏طالب (علیه‏السلام)، پلاکارد از طرف اهالى نصب گردیده بود و این مصیبت را به امام زمان (ارواحنا فداه) و حضرت امام (س) و حوزه‏هاى علمیه و امت اسلامى تسلیت گفته بودند از بلندگوى گل‏دسته‏هاى صحن حضرت على‏بن‏ابى‏طالب (علیه‏السلام) قرآن قرائت مى‏شد و گوینده به عربى برنامه تشییع جنازه حاج آقا مصطفى (ره) را لحظه‏لحظه گزارش و اعلام مى‏کرد و به کسانى که در این مراسم شرکت کرده بودند تسلیت مى‏گفت. یک التهاب و هیجان خاصى در آن روز در نجف حاکم بود و علما و بزرگان طلاب فضلا مردم کوچه و بازار و عربها در این مراسم شرکت کرده بودند. کسانى که از روحیات امام (س) شناخت نداشتند در کمال تعجب و ناباورى مشاهده کردند که حضرت امام (س) همان‏گونه و به همان مقدارى که در مراسم تشییع جنازه دیگران شرکت مى‏کردند اکتفا نمودند و قبل از این که جنازه وارد بازار بزرگ نجف شود راه خود را کج کردند و به طرف‏ منزل تشریف بردند.
اقامه نماز توسط آیت‏الله العظمی خویى‏
جنازه با همان وضعیت از بازار عبور کرد و در فلکه صحن مقدس حضرت على (علیه‏السلام) جمعیّت مقدارى توقف کرده و سپس وارد صحن شد و پیکر پاک آن شهید را به طرف قبله صحن بردند و در جلو گذاشتند، همه منتظر بودند که ببینند چه کسى نماز بر جنازه آیت‏الله شهید (ره) اقامه خواهد کرد در اینجا بود که حضرت آیت‏الله العظمى خویى (ره) آمدند و با اجازه و پیشنهاد قبلى حضرت امام (س) برپیکر آن شهید والا مقام نماز اقامه کردند.
سپس آقاى شیخ نصرالله خلخالى پیشنهاد کردند که جنازه حاج آقا مصطفى (ره) در مقبره مرحوم آیت‏الله آقاى شیخ محمدحسین اصفهانى معروف به کمپانى که از عرفا، حکما و مجتهدین بزرگ حوزه علمیه نجف بود دفن شود؛ این مقبره در ضلع شمالى ایوان مطلّا و مصفّاى على بن ابى‏طالب (علیه‏السلام) و در جوار مقبره علامه حلّى (که از بزرگان علماى اسلام است) قرار دارد و فاصله این مقبره با ضریح مطهرحضرت امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب (علیه‏السلام) حدود 15- 20 متر بیشتر نیست (طاب ثراه و هنیئاً له).
پس از اقامه نماز جنازه مطهر بر دوش صدها عالم فاضل مجتهد و مردم عاشق تشییع و به داخل حرم مطهر على بن ابى‏طالب (علیه‏السلام) انتقال داده شد سپس در زیر آن قبه ملکوتى زیارت علوى قرائت و پیکر مطهر بر گرد ضریح مولى‏الموحدین (علیه‏السلام) طواف داده شد و در مقبره مرحوم کمپانى (ره) به خاک سپرده شد پس از مراسم خاکسپارى سیل جمعیت براى عرض تسلیت به بیت حضرت امام خمینى (س) سرازیر شدند و در آنجا یکى از وعاظ لبنانى سخنرانى شیوایى ایراد کرد که در ضمن آن خطاب به حضرت امام خمینى (س) چنین گفت: «سیّدى و مولاى ان کنت فقدت المصطفى (ره) فانک لن تفقده» اگر امروز مصطفى در کنار شما نیست ولى هرگز مصطفى را از دست ندادید چرا که همه فضلا و طلاب حوزه علمى نجف فرزندان شما و چونان مصطفاى (ره) شما هستند ما همه مصطفاهاى شما هستیم. این سخنان تأثیر شگرفى در طلاب و فضلاى حوزه علمى نجف داشت که احساس فرزندى امام (س) نه تنها در حاضرین بوجود آمده بود بلکه این سخن را هنگامى که طلاب و فضلاى غایب از آن محضر هم که مى‏شنیدند احساس مشابهى داشتند.
مجالس بزرگداشت در نجف‏
بدین‏سان مجالس و محافل عزادارى براى‏ آن مرحوم آغاز شد. خود حضرت امام (س) اولین جلسه فاتحه را در مسجد هندى (که بزرگترین و محورى‏ترین مسجد در نجف اشرف مى‏باشد و معمولًا فاتحه‏هاى بزرگ در آن برقرار مى‏شود) در شبهاى چهارشنبه، پنج‏شنبه و جمعه 12، 13 و 14 ذیعقده به طرز باشکوهى برگزار کردند و عموم طبقات مردم از شهرهاى مختلف عراق مثل بغداد ،کاظمین، عماره، سامرا، شهرهای بلد کربلا، دیوانیه ،حله کوفه و کسانى که از دیگر شهرستان‏هاى عراق شرکت کردند این جلسات از نظر کیفیت نورانیت معنویت شکوه و عظمت خاصى داشت. در این سه شب آقاى سیدجواد شبّر یکى از وعاظ مبارز و مجاهد عراق درباره شخصیت، فضایل اخلاقى مقام علمى و بینش سیاسى اجتماعى آیت‏الله شهید مصطفى خمینى (ره) و شخصیت بى‏نظیر و مقام صبر شکیبایى ایمان و اطمینان حضرت امام (س) سخنرانى کرد. مراسم دیگرى نیز در نجف از سوى بعضى مراجع مثل آیت‏الله خویى در مسجد خضراء هیأتهاى علمى کشورهاى لبنان، ایران، عراق، پاکستان، افغانستان و ... برگزار شد.
آغاز مجدّد دروس حوزه به اصرار حضرت امام (س)
مدت 10 روز از شهادت غمبار و فقدان ناگهانى شهید آیت‏الله حاج آقا مصطفى (ره) (طاب ثراه) گذشته بود و همچنان حوزه علمیه نجف در حال تعطیلى مطلق عزادارى و برگزارى مجالس و محافل سوگوارى و ماتم بود دوستان تصمیم داشتند این برنامه را تا اربعین آن شهید بزرگوار ادامه دهند امّا حضرت امام (س) این مجسمه شکیبایى زهد و تقوى فرمودند: «درسها نباید تعطیل باشد آقایان درسهاى خودشان را شروع کنند» و به شاگردان و علاقمندان نزدیک استاد علامه مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) که در این اندوه عظیم بسیار متأثر و بى‏تاب بودند به عنوان تسلیت و دلدارى پیغام دادند که: «شما باید زنده‏ساز باشید و در این گونه امور بى‏تابى نکنید، به درس و بحث و تزکیه نفس و خودسازى بپردازید» و تأکید فرمودند که: «شما به عنوان اولین گام در حوزه نجف درسهاى خود را شروع کنید».
به هر حال حضرت امام (س) به خاطر این که آن سد و مانع را بشکنند در روز سه‏شنبه 18 ذیقعده 1398 ه-. ق مطابق با 10 آبان ماه 1356 ه-. ش فعالیت کامل خود اعم از تدریس و اقامه نماز جماعت را شروع کردند و به تبع ایشان فضلا ،مدرسین و طلاب کار تحصیلى خود را آغاز نمودند لذا در این روز (شروع مجدد درس) جمعیت زیادى به مسجد شیخ انصارى (ره) آمده بودند؛ هم طلاب و فضلایى که شاگرد امام بودند و هم کسانى که به طور رسمى در درس حضرت‏ امام (س) حاضر نمى‏شدند همگى آمده بودند چون احتمال مى‏دادند ایشان در روز اول درس سخن و صحبتى راجع به حادثه شهادت حاج آقا مصطفى (ره) داشته باشند که اتفاقاً چنین هم بود و ایشان در روز اول درس و بحث‏شان یک سخنرانى بسیار مستدل و آرامش‏بخش ایراد فرمودند که حاکى از صفا، روحیه عالى، متانت، اعتماد، اطمینان، طمأنینه، باور، اعتقاد، ایمان و خلوص ایشان بود.
امام خمینى (س) در سخنرانى مهم خود، حادثه شهادت مرحوم آیت‏الله حاج آقا مصطفى (ره) را على‏رغم بزرگى شأن آن شهید یک «لطف» از جانب خداوند تلقى و آن را از «الطاف خفیه الهى» خواندند، ایشان در این صحبت به نقش مهم روحانیت در نهضتهاى اسلامى اشاره کردند و نمونه‏هایى از واقعیتهاى تاریخى را ذکر کردند و به تمام کسانى که همیشه با فرصت‏طلبى خود سعى مى‏کنند نان را به نرخ روز بخورند و به اصطلاح نان مبارزات را در زمانى که مبارزه به ثمر مى‏نشیند تناول مى‏کنند و چهارده سال مهر سکوت بر لب زدند و فقط به هنگام مهیّا شدن شرایط و زمینه‏هاى مناسب و مساعد و بى‏خطر روى صحنه مى‏آیند و مى‏کوشند که نقش محورى روحانیت را نادیده بگیرند و در برابر واقعیات بایستند جواب دندان‏شکن و قاطع دادند.
امام (س) با ژرف‏اندیشى ویژه خود اوضاع سیاسى ایران و دنیا را تحلیل کرده و به مواضع فاسد رژیم سیاه و ننگین پهلوى اشاره فرمودند و به تمام گروهها هشدار دادند و آنها را بسیج کردند تا مفاسد دستگاه سفاک شاه را برملا نمایند و همه را با اتحاد یکپارچگى و هماهنگى در رابطه با نجات ملت غیور و شریف ایران و نجات ملت‏هاى مستضعف جهان سفارش کردند.
از غروب خورشید مصطفى تا طلوع فجر انقلاب‏
شهادت آن مرد بزرگ و عکس‏العمل بى‏پیراى حضرت امام (س) که نشانگر کمال خلوص و نهایت تسلیم در برابر مشیّت و خواست حضرت حق جلّ و علا بود در روزها و هفته‏هاى بعد شعله‏هاى فروزانى را در میان اقشار مختلف مردم در سراسر ایران افروخت که موجب امواج خروشان انقلاب شد.
آرى به مجرّد این که خبر رحلت آن سلاله رسول‏الله (ص) به ایران رسید در شهرهاى مختلف توسط شخصیت‏هاى مذهبى سیاسى مجالس و محافل بزرگداشت و سوگوارى برقرار شد و هرچه مى‏گذشت برخلاف معمول شور و حماسه مردم بیشتر و بر انبوه جمعیّت افزوده مى‏شد. شب هفت آن شهید که تمام گروهها احزاب و سازمانهاى سیاسى به شخصیتهاى مذهبى علما و مجتهدان پیوستند و مشترکاً در مسجد ارک‏ تهران، مجلس فاتحه براى آیت‏الله شهید حاج آقا مصطفى (ره) اعلام کردند، مسجد و میدان ارک مالامال از جمعیّت شد و اولین زنگ خطر براى رژیم پوسید سلطنتى به صدا درآمد. على‏رغم اعمال سیاست‏هاى بازدارنده از سوى ساواک این محافل در گوشه و کنار شهرها و مراکز استان‏ها هرچه باشکوهتر ادامه پیدا کرد تا آن که رفته‏رفته به چهلم شهادت نزدیک شدیم. شخصیت‏هاى حوزه علمیه قم و یاران حضرت امام (س) و دوستان آن شهید بزرگوار در جلسات متعدد برنامه‏ریزى کردند که یک مجلس بسیار باشکوه در شهر مذهبى قم برگزار شود و توسط علما و افراد سرشناس در شهرها و مناطق مختلف کشور از عموم مردم خواسته شود که در آن شرکت کنند و قرار مى‏شود در این مجلس کسانى که تازه از زندان آزاد شده‏اند و گروههاى ضداسلامى از آنان چهره‏هاى بریده از مبارزه به تصویر کشیده بودند سخنرانى کنند و ملت را به یک مبارزه جدّى با رژیم تا سرحدّ پیروزى دعوت کنند و قطعنامه‏اى نیز آماده شد و در آن خواسته‏هاى اصولى و محورى اقشار مختلف شرکت‏کننده اعلام گردیده.
این مجلس عظیم با محتواى گرانسنگى که داشت زلزله‏اى را بوجود آورد که تخت و تاج سلطنت را لرزاند رژیم به شدت وحشت‏زده شد و تصمیم گرفت با این پدیده جدید مبارزه نماید.
متقابلًا حضرت امام (س) گام به گام مردم را هدایت و رهبرى و توطئه‏هاى دستگاه حاکمه ایران را خنثى مى‏نمود تا آن که مقاله معروف «رشیدى مطلق» علیه حضرت امام (س) در روزنام اطلاعات، جرقه‏اى در انبار باروت احساسات ملت زد و کانون انفجار در قم بود که منجر به شهادت جمعى از مردان زنان و کودکان این شهر گردید و این انفجار به سایر شهرها سرایت کرد و داستان مسلسل چهلم‏هاى شهرهاى ایران که تا سرنگونى شاه ادامه یافت از آثار و برکاتى است که نقط آغازین آن، شهادت و چهلم مرحوم آیت‏الله حاج آقا مصطفى خمینى (ره) بود.روحش شاد.

*صحیفه نور،ج3،ص 233
 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.