علی ربیعی هشدار می دهد: متاسفانه علائم حاکی از آن است که در میانهی بحران بیان برخی اظهارات خام و نپخته توسط برخی از دولتیها _که دنبال مقصریابیهای واهی و کودکانه هستند_ و همچنین صاحبان تریبونهای رسمی با اعلامیههای تحریک کننده نشانگر عدم درک موضوع و گفتگو است. مطالعات و تجارب نشان میدهد پس از بحرانها، هیچ کدام از عوامل و کنشگران درون بحران همانند پیش از بحران نخواهند بود. ما با جامعه و نسلهای تغییریافتهای که این روزها را در حافظه خود جای دادهاند، افرادی که به جریان اعتراض نپیوستند اما این دوران بر آنها آثار روانی داشته است.
به گزارش جماران؛ علی ربیعی، وزیر پیشین کار در کانال تلگرامی خود نوشت: پیشتر نوشته بودم اعتراضات خیابانی بالاخره در جایی فروکش میکنند اما ذهنیت و علل اعتراض باقی میماند که با هر اثر پروانهای میتواند تکرار شود.
نوشتم؛ در این میان، سه نکته نگران کننده نیز وجود دارد: علتیابی بحران مثل همیشه به یک مناقشه در سیاست داخلی تبدیل شده و احتمالا رسانهها و تریبونهای رسمی، انگشت اتهام به سمت گروههای سیاسی اصلاحطلب یا به تعبیرجدیدشان «مسبب وضع موجود» و... نشانهگیری میکنند و ماجرا به نوعی خاتمه یافته تلقی میشود. دوم تحلیل نادرست و نگرانی سوم هم عدم اصلاح و تداوم سیاستهای گذشته به گونهای که امور بر روال سابق جریان می یابد.
با این وصف، گام اول فهم و درک مسئله میباشد. پدیده رخداده در این ماهها بههیچوجه تکعلّی نبوده و ترکیبی از عللی همچون فقر، سقوط طبقه متوسط به پایین، قرار گرفتن سه دهک در فقر مطلق، ارزشهای فردی و نسلی تغییر یافته، زنان خواهان ابراز وجود و در مجموع جامعهای ناامید از حضور در جامعه جهانی و بسته شدن روزنه تغییرخواهیهای رفتاری از طریق صندوقها است. تجارب نشان میدهد معمولا تفکیک عارضه از بیماری صورت نمیگیرد و در حالتی دیگر این سنتی که سیاستگذار با احاله پدیده به عوامل بیرونی به دنبال آسودگی خاطر و گام ننهادن در مسیر دشوار اصلاحگری است.
هرچند نویسنده معتقد است که عوامل خارجی همواره به عنوان عنصری سوءاستفادهگر در تمامی رخدادهای سیاسی_اجتماعی ایران حضور داشته و دارد اما در صورت فقدان زمینهها، حضور جامعهای بانشاط و دولتی با سرمایه اجتماعی بالا، هیچگاه امکان عمل نمییابد.
به نظر من، حرکتهای راهبردی اصلاحی از همین لحظه باید آغاز شود.
بر این اساس، گام اول، سپردن ریشهیابی و تبیین مسئله توسط نهادهای علمی مورد وثوق جامعه است. نتایج این مطالعات میتواند حرکت گام دوم را رقم بزند.
بر پایه مطالعات صورت گرفته و نتایج آن، اصلاحات در عرصههای سیاسی _ایجاد روزنههای امید به کنش تغییر از طریق صندوق_، ایجاد فصل مشترک با ارزشهای نسلهای جدید در عرصههای فرهنگی و اجتماعی، گسترش فعالیت نهادهای میانجی و سازمانهای مردم نهاد ضروری است. یکی از مهمترین این سیاستها مربوط به حوزه فضای مجازی است. هرگونه تصمیم غلط بدون تردید، بیکاری و واکنش گسترده به همراه خواهد داشت.
در گام سوم تجدید نظر در سیاستهای رسانهای، بازکردن فضای گفتگو و عدم فشار به رسانههای تبیینگر که رسالت میانداری را دنبال میکنند، امری اجتنابناپذیر است. بازگرداندن اعتماد مردم به رسانههای داخلی میتواند تفاهم بر سر خواستههای واقعی مردم را ممکن کند. به نظر من آنانی که در این سالها با پیروی از سیاستهای تکصدایی و راندن رسانههای مستقل به حاشیه مقصران اصلی در قربانیسازی ذهنیت جامعه توسط بدخواهان ایران هستند.
متاسفانه علائم حاکی از آن است که در میانهی بحران بیان برخی اظهارات خام و نپخته توسط برخی از دولتیها _که دنبال مقصریابیهای واهی و کودکانه هستند_ و همچنین صاحبان تریبونهای رسمی با اعلامیههای تحریک کننده نشانگر عدم درک موضوع و گفتگو است.
مطالعات و تجارب نشان میدهد پس از بحرانها، هیچ کدام از عوامل و کنشگران درون بحران همانند پیش از بحران نخواهند بود. ما با جامعه و نسلهای تغییریافتهای که این روزها را در حافظه خود جای دادهاند، افرادی که به جریان اعتراض نپیوستند اما این دوران بر آنها آثار روانی داشته است.
نهادهای درگیر مانند دانشگاه و علم، آموزش و پرورش، هنر و ورزش، نهادهای اقتصادی و حتی نهادهای امنیتی و ساختارهای تصمیمگیر متاثر از این شرایط هستند. به تعبیری پس از بحران، هیچکس مثل قبل نیست. حداقل در ساحت اذهان، این دگرگونیها پدید آمده و شکل گرفتهاند.
چنانچه سیاستگذاری و حکمرانی بر همان مناط سابق باشد، اینبار هم دو ساختار سیاستگذار و ذهن جامعه تعارض جدیدی را تجربه خواهند کرد. باید با هوشمندی به سمت تغییراتی آرامبخش، ثباتساز و پیشرونده حرکت کنیم.