پایگاه خبری جماران: یک حقوقدان و کارشناس حوزه رسانه با تأکید بر اینکه تلویزیون داخلی ایران اصلا و اساسا مخاطب را به رسمیت نمی شناسد، گفت: آقایان اعتماد به نفس ندارند و مدام بهانه جویی می کنند که تلویزیون های معاند و فضای مجازی مردم را فریب می دهند؛ اینها بهانه جویی است. تلویزیون از کارکرد خارج شده و مطبوعات را هم از کارکرد ساقط کرده اند؛ بنابر این مرجعیت رسانه ای در ایران از بین رفته و متوجه نمی شوند که اگر تلویزیون و مطبوعات در این وضعیت باقی بمانند امنیت ملی کشور به خطر می افتد.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با کامبیز نوروزی را در ادامه می خوانید:
به نظر شما چرا در اعتراضات اخیر رسانه های کشور نمی توانند آن طور که باید نقش آفرینی کنند و به نظر می رسد که مرجعیت خبری خود را از دست داده اند؟
پاسخ این سؤال خیلی پیچیده نیست. در فضای رسانه ای داخل ایران، دو دسته رسانه داریم که یکی رادیو و تلویزیون و دیگری مطبوعات و خبرگزاری ها هستند. مطبوعات و خبرگزاری ها تحت فشارهای فراوانی قرار دارند که مطالبی را بنویسند یا ننویسند و بسیار دستشان بسته است. علاوه بر این، سوء مدیریت دولتی بر مطبوعات در دهه گذشته عملا وضعیت مطبوعات را بسیار بحرانی تر کرده و باعث کاهش شدید تیراژ آنها شده است. تیراژ روزنامه ها بسیار پایین آمده و حتی مشاهده روزنامه ها در محیط وب هم کاهش پیدا کرده است.
اما نقش مهم تر و بسیار نافذتر در فضای رسانه ای را تلویزیون بر عهده دارد. متأسفانه سازمان صدا و سیما تحت دیدگاهی دارد اداره می شود که در آن تمام اصول حرفه ای کار تلویزیونی و رسانه ای به کنار گذاشته شده و همین امر باعث شده که تلویزیون داخلی از سبد مصرف رسانه ای خانواده های ایرانیان بیرون برود.
یکی از نمایندگان تهران در مجلس شورای اسلامی صراحتا در خود تلویزیون اعلام کرد که «رسانه ملی در این اتفاقات خواب است». به نظر شما چرا باید چنین دیدگاهی در مورد رسانه ملی وجود داشته باشد؟
در هر کار رسانه ای «جذب مخاطب» مهمترین کاری است که یک رسانه باید انجام بدهد. برای جذب مخاطب باید سلیقه های متنوع و متکثر مخاطبان در نظر گرفته و به رسمیت شناخته شود؛ و صدا و تصویر این سلیقه ها در تلویزیون انعکاس پیدا کند. تلویزیون داخلی ایران اصلا و اساسا مخاطب را به رسمیت نمی شناسد. صدا و سیما صرفا پیام ها را به مخاطب دستور می دهد. یعنی صدا و سیما نه بر اساس وضعیت مخاطبان، بلکه بر اساس سلیقه شخصی و دروغی مدیرانش اداره می شود. مفهوم مخاطب و جذب مخاطب در صدا و سیمای ایران کلا کنار گذاشته شده است.
بعد از اتفاقات اخیر برنامه ای به نام «شیوه» از صدا و سیما پخش می شود و از مسئولین و کارشناسان حوزه های مختلف سیاسی و اجتماعی دعوت می کنند که در این برنامه گفت و گو یا به نوعی مناظره داشته باشند. این مدل برنامه ها چه قدر می تواند به جذب مخاطب تلویزیون کمک کند؟
«شیوه» برنامه بسیار خوبی هست، اما وجود چنین برنامه ای در تلویزیون یک استثناء است. باید به این نکته دقت کنیم که رسانه با یک برنامه نفوذ پیدا نمی کند. اعتبار و میزان استقبال عمومی از یک رسانه به مجموعه رفتارهای آن مربوط می شود. شما مشاهده کنید که الآن مشابه برنامه شیوه چند مورد در تلویزیون داریم؟! هیچ! از طرف دیگر شما به بخش های خبری و تحلیلی تلویزیون توجه بفرمایید. تقریبا سیاست تلویزیون همیشه یا سکوت و یا جانبداری از یک تفکر و یک سیاست خاص بوده است.
از طرف دیگر این را باید توجه داشت که ما الآن در عصر تکنولوژی ارتباطات به سر می بریم و در این عصر، دسترسی مردم به انواع منابع خبری بسیار آسان است.
الآن در کشور ما همین دسترسی ها هم محدود شده اند. به طور مثال اپلیکیشن های خارجی یا فیلتر شده اند و یا مردم اطلاع کافی از آنها ندارند. یعنی تلگرام، اینستاگرام، توئیتر و واتس آپ فیلتر هستند و به نظر می رسد اپلیکیشن هایی که مورد استقبال مردم قرار بگیرند، فیلتر می شوند و اپلیکیشن های داخلی هم مورد استقبال مردم قرار نمی گیرد. تحلیل شما از این اوضاع چیست؟
اولا این فیلترینگ غیر قانونی است و ثانیا تمسک مسئولین نظام به فیلترینگ دقیقا نشان دهنده آن است که تلویزیون و فضای رسانه ای داخلی در برابر نظام گردش ارتباطات شکست خورده است. یعنی می دانند که قدرت رقابت با سه چهار تلویزیون فارسی زبان خارج از کشور یا گردش اطلاعات در اپلیکیشن ها را ندارند. این به معنای اقرار به شکست و ضعف مفرط است؛ و گرنه، تلویزیون داخلی کشور با ده ها شبکه و بودجه ای حدود 25 تا 30 هزار میلیارد تومان در سال، چرا از سبد مصرف رسانه ای داخل کشور تقریبا بیرون افتاده است؟
اجازه بدهید یک مثال به کار ببرم که قبلا هم این را نوشته ام. در زمان جنگ تجهیزات نظامی عراق خیلی بیشتر از ما بود و هر وقت هم که تجهیزات نظامی او فرسوده می شد یا در جنگ از بین می رفت، به فوریت جایگزین می کرد و بهترش را هم جایگزین می کرد. ولی ما در جنگ همیشه برای تأمین تجهیزات نظامی با مشکلات فراوان مواجه بودیم. اما هیچ وقت در جنگ نگفتند که فرض کنید فلان عملیات ما با موفقیت روبه رو نشده، چون تجهیزات عراقی ها قوی تر است. یعنی اعتماد به نفس بود و الآن آقایان اعتماد به نفس ندارند و مدام بهانه جویی می کنند که تلویزیون های معاند و فضای مجازی مردم را فریب می دهند؛ اینها بهانه جویی است.
تلویزیون از کارکرد خارج شده و مطبوعات را هم از کارکرد ساقط کرده اند؛ بنابر این مرجعیت رسانه ای در ایران از بین رفته و متوجه نمی شوند که اگر تلویزیون و مطبوعات در این وضعیت باقی بمانند امنیت ملی کشور به خطر می افتد.
در قضیه زندان اوین و مسائل دیگر این روزها با انواع و اقسام خبرهای ضد و نقیض رسانه های رسمی کشور مواجه هستیم. این نوع خبررسانی چه قدر باعث از بین رفتن مرجعیت خبری رسانه های داخلی شده است؟
امروزه زمانی نیست که بشود اخبار را پنهان کرد. تولید اطلاعات و دسترسی به اطلاعات بسیار آسان شده است. چنانکه می بینیم همین فیلترینگی هم که به سختی دارند اعمال می کنند، چندان پاسخگو نبوده و به هر حال دسترسی وجود دارد. بنابر این، سیاست سانسور خبری و بستن خبر عملا دیگر نه فقط ممکن نیست، بلکه به «اغتشاش خبری» منتهی می شود. در همین واقعه دردناک و همچنان مجهول آتش سوزی زندان اوین، از اولین دقایق این حادثه، اخبار و تصاویرش در فضای مجازی منتشر شد. اما سیاستی که در ساختارهای حکومتی دنبال می شود، سیاست سانسور خبر است.
مشکل این تناقض از اینجا شروع می شود که از یک سو خبر منتشر شده اما از طرف دیگر مراجع رسمی که خبرهای دقیقی دارند نمی توانند اخبار را منتشر کنند. از اینجا تناقض گویی شروع می شود و این تناقض گویی موجب بی اعتباری منبع خبر می شود. عدم اطلاع رسانی درست موجب بی اعتباری خبر می شود. فرض بفرمایید در همین موضوع مرگ خانم مهسا امینی، اگر همان روزهای اول به سرعت گزارش دقیق داده می شد، به شکلی که افکار عمومی اقناع شود، شاید این بحرانی که الآن کشور درگیرش هست را نداشتیم.
بگذارید من این طور مثال بزنم. خبر یک کالا است. متقاضی خبر، مثل هر کالای دیگری، به دنبال بهترین و مطمئن ترین خبر می رود. تقاضا به سمت بازار عرضه حرکت می کند. یعنی مثلا شما وقتی می خواهید یک کفش بخرید، به چند فروشگاه مراجعه می کنید تا بهترین کفش را با بهترین قیمت خریداری کنید. خبر هم به همین شکل است. مصرف کنندگان خبر به سمت خبرهای بنجول، مبتذل و تقلبی نمی روند؛ همان طور که کفش بنجول و تقلبی نمی خرند و اگر فروشگاهی بخواهد کفش بنجل و تقلبی بفروشد، کسی از او خرید نمی کند و ورشکست می شود. رسانه ای که خبر بنجول، مبتذل و تقلبی منتشر کند، مصرف کننده ای نخواهد داشت. یعنی به عنوان یک منبع خبر، مردم به او اعتماد نمی کنند.
خارج شدن رسانه های رسمی از مرجعیت خبری و یا به عبارتی فقدان مرجعیت رسانه های داخلی چه آسیب هایی را می تواند به همراه داشته باشد؟
جهان امروز جهان رسانه است. ما دنیا و پیرامون خودمان را از نگاه رسانه می بینیم. فرض بفرمایید تمام اخبار مربوط به زندان اوین را ما با چشم خودمان ندیده ایم و با گوش خودمان نشنیده ایم؛ تمام مردم موضوع زندان اوین را از رسانه ها دیده اند و شنیده اند. موضوع مهسا امینی، نیکا شاکرمی، مسابقه فوتبال و هر چیز دیگری را ما با چشم رسانه می بینیم. در این جهان رسانه ای وقتی مرجعیت رسانه های داخلی از بین می رود، ما دیگر نمی توانیم خودمان و جامعه و کشور خودمان را از نگاه رسانه های داخلی که دغدغه های ملی دارند تماشا کنیم.
در واقع جامعه چشمان خودش را می سپرد به رسانه هایی که اهداف دیگری دارند و پروژه های دیگری را دنبال می کنند. اینجا است که از بین رفتن مرجعیت رسانه ای، تلویزیون ناکارآمد و مطبوعات ضعیف به امنیت ملی گره می خورد. به هر حال ما می دانیم که هر رسانه ای یک چهارچوب و پروژه خاص دارد و طبق اصل آزادی رسانه ها حقشان است و می توانند این را داشته باشند. می دانیم بعضی رسانه ها دنبال تغییرات خیلی عمیق در نظام سیاسی ایران هستند.
وقتی مرجعیت رسانه های داخلی از بین می رود، در جریان رقابت رسانه ای، رسانه های ملی داخلی اثرشان را از دست می دهند؛ و دقیقا رقابت را به همان رسانه هایی واگذار می کنند که دنبال اهداف دیگری هستند.
یعنی رسانه هایی که هیچ دلسوز ملت ما نیستند و می خواهند بر موج اعتراضات مردم ما سوار شوند و اهداف خودشان را دنبال کنند...
اجازه بدهید به صراحت عرض کنم، رسانه هایی که دیدگاه سیاسی آنها «براندازی» است.
یعنی وقتی مرجعیت رسانه های داخلی از بین می رود، فضای رسانه ای طبیعتا در اختیار این دسته از رسانه ها قرار می گیرد. کسانی که رسانه های داخلی را محدود می کنند و مانع از فعالیت حرفه ای آنها می شوند، کسانی که تلویزیون را به این وضعیت انداخته اند که کارکردش را از دست داده و حتی بعضی اوقات موجب تحریک مردم هم می شود، توجه کنند که با این شیوه فضای رسانه ای کشور را در اختیار رسانه های دیگری می گذارند که اساسا دنبال چیزهای دیگری هستند.
شاید بتوان گفت رسانه های رسمی کشور اظهارنظرهای رسمی را منعکس می کنند که بعضا این اظهارنظرها مورد استقبال مخاطب قرار نمی گیرد. مثلا نماینده مجلس می گوید معترضان فقط 150 نفر هستند و یا یک مقام رسمی کشور می گوید تعداد آنها خیلی ناچیز است و رسانه های رسمی کشور آنها را منعکس می کنند. انعکاس این نوع اخبار چه قدر به مرجعیت خبری رسانه های کشور آسیب زده است؟
رسانه «بوق» نیست؛ که فقط هر چیزی مقامات گفتند را عینا بازتاب بدهد. یک نماینده یا یک مقام عالی کشور چیزی می گوید و رسانه باید آن را نقل کند اما رسانه رسالت این را هم دارد که خبر اصیل پیدا و عرضه کند. مثلا اگر در موضوع اردبیل یک مقام رسمی بگوید آن فرد بیماری داشته و تلویزیون آن را نقل کند هیچ اشکالی ندارد اما نباید خبرش را منحصر به آن کند و پیگیری خبر نداشته باشد. پیگیری خبرو انعکاس نظرهای دیگر هم وظیفه رسانه است.
تلویزیون ایران در چهارچوب سلسله مراتب قدرت و صرفا در جهت تبلیغ قدرت عمل می کند و در جهت گردش اطلاعات عمل نمی کند. شما به عنوان یک روزنامه نگار می دانید که اهمیت خبر بر اساس ارزش خبر تعیین می شود و ارزش خبر است که جایگاه آن را در اخبار روزنامه یا رسانه ای مثل تلویزیون مشخص می کند و یک خبر ارزش این را دارد که تیتر یک شود. اما در تمام بخش های خبری تلویزیون، شاید یک غیر خبر 20:30، سلسله مراتب خبر بر اساس سلسله مراتب قدرت تنظیم می شود؛ اول خبر رئیس جمهور، دوم خبر رئیس مجلس، سوم خبر رئیس قوه قضائیه، چهارم اخبار وزرا و بعد بقیه اخبار.
این یک شیوه کاملا منسوخ است که ما زمانی در تلویزیون های اتحاد جماهیر شوروی و آلمان شرقی می دیدیم. این شیوه خبررسانی اصولا جاذبه خبر را از بین می برد. یعنی مثلا اگر حادثه ای اتفاق افتاده و فرض کنید در یک مدرسه بخاری آتش گرفته و 10 نفر بچه سوخته اند، این خبر بعد از خبر سخنرانی رئیس مجلس در فلان شهرستان در تلویزیون منعکس می شود. دیگر این خبر، خبر نیست. در واقع تلویزیون به گردش اطلاعات نمی اندیشد و به تبلیغ قدرت فکر می کند. وقتی سیاست آن «تبلیغ قدرت» و «تثبیت قدرت» شد، دیگر رسانه نیست و فقط یک تراکت تبلیغاتی می شود.
در زمینه جایگزینی رسانه های رسمی به رسانه های خارجی اشاره کردید. به نظر می رسد یک بخش دیگر هم سلبریتی ها و شبکه های اجتماعی مثل توئیتر است. البته گفته می شود که ربات ها هم در این فضا حضور دارند. مثل اینکه گفته می شود بخش زیادی از بالغ بر 200 میلیون توئیت با هشتگ مهسا امینی کار ربات است. اینکه این فضا را به حضور سلبریتی ها و ربات ها تقلیل بدهیم، چه قدر باعث تحلیل های غیر واقعی می شود؟
سلبریتی ها به عنوان شهروندان این کشور حق دارند که نظر بدهند. اصلا نمی توانیم بگوییم که یک فوتبالیست، آوازخوان، موسیقیدان، هنرپیشه، خطاط، نقاش یا هر هنرمند دیگری نباید در مسائل اجتماعی و سیاسی نظر بدهد؛ حق قانونی آنها است. اما در مورد اینکه سلبریتی ها مرجعیت پیدا کرده اند می خواهم دو نکته عرض کنم. اولا این سلبریتی ها را خود تلویزیون بزرگ می کند. در برنامه ها و تبلیغات مختلف طوری آنها را جلوه می دهد که طبیعتا بزرگ می شوند؛ اگر چه خیلی از سلبریتی ها به اعتبار تلاش خودشان بزرگ شده اند. نکته دوم اینکه سیاست جاری کشور، به خصوص در دو دهه گذشته، به شکلی بوده است که شخصیت های سیاسی را اغلب دفع کرده و اجازه حضور به آنها در عرصه سیاسی نداده اند.
خیلی جالب هست که همان جریان برانداز هم در این سیاست مشترک است. شما ببینید که هم براندازان و هم جریان های نواصولگرا به آقای خاتمی بد و بیراه می گویند. وقتی که شما در جامعه شخصیت های سیاسی را حذف می کنید و با نظارت استصوابی نمی گذارید که وارد مجلس شوند، دائم در معرض تهدید محاکمه و امثال اینها هستند، صدای آنها از تلویزیون شنیده نمی شود و در واقع اینها را از چرخه فعالیت سیاسی کشور حذف می کنید، طبیعتا افراد دیگری جایگزینشان می شوند.
من عرض کردم که سلبریتی حق دارد در مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور نظر بدهد. اما طبیعی است که یک فوتبالیست، خواننده یا موسیقیدان حرفه اش چیز دیگری است و تحلیلگر سیاسی نیستند. همین امروز بسیاری از شخصیت های سیاسی داخل ایران نگران وضعیت کشور هستند؛ نگران هستند که بحران موجود به کجا خواهد انجامید. اما در خارج از کشور که هیچ، در داخل اصلا صدای آنها شنیده نمی شود. جایی برای حرف زدن ندارند مگر همین فضای مجازی که آن را هم با این تنگناها مواجه کرده اند.
اینکه موضوع را تقلیل بدهیم به حضور ربات ها در این فضا و بگوییم بخش اعظم این فضا ربات است، چه قدر به غیر واقعی دیدن قضیه دامن می زند؟
این یک ساده انگاری و چشم بستن بر واقعیت است. فرض می گیریم یک بار، دو بار، سه بار، 10 بار ربات ها دارند کار می کنند، اما بقیه چیست؟ نظام اطلاع رسانی رسمی کشور هنوز در مورد مسأله مهسا امینی، نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیل زاده، مسأله اردبیل و زندان اوین نتوانسته افکار عمومی را قانع کند. اینجا اشکال از شما است. اجازه بدهید یک مثال بزنم. فرض می گیریم شما با یک فارس زبان به زبان آلمانی صحبت کنید، نمی فهمد شما چه چیزی می گویید و یک نفر به زبان فارسی حرف او را می شنود و می فهمد. الآن زبانی که رسانه های داخلی و به خصوص تلویزیون دارند با او صحبت می کنند، مثل همین مثالی که ما گفتیم، زبانی است که مردم با آن آشنا نیستند و نمی پذیرند.
کسانی که ربات، فضای مجازی و تلویزیون های فارسی زبان خارج از کشور را بهانه می کنند برای ناتوانی خودشان، باید اول به این سؤال جواب بدهند که چرا یک سازمان عظیم به نام صدا و سیما با چند 10 هزار نفر پرسنل و یک رقم درآمدی شاید حدود 30 هزار میلیارد تومان، نمی تواند بر جامعه تأثیر بگذارد و افکار عمومی را به سمت خودش بکشد؟ در مسابقات فوتبال وقتی یک تیم می بازد تقصیر را گردن زمین می اندازند که زمین خراب بود، داور که به نفع گرفت یا مثلا فدراسیون فوتبال که به جای یکشنبه بازی را دوشنبه انداخت؛ نمی گوید بازی او ضعیف بوده که باخته و بهانه جویی می کند.
منطقی که در بحث نظام گردش اطلاعات در ایران به کار می برند مثل همین است. به ضعف خودشان نگاه نمی کنند که این ضعف کجا است و چقدر خطرات مهلکی دارد برای کشور تولید می کند؛ به شکلی که مدیریت افکار عمومی را دقیقا در اختیار رسانه هایی گذاشته که پروژه های دیگری دارند. آنها باید به این سؤال پاسخ بدهند که چرا تلویزیون از سبد مصرف خانواده ها بیرون رفته است؟
به نظر شما چطور می توان مرجعیت خبری را به رسانه های داخلی برگردانیم؟ به بعضی موارد در همین گفت و گو اشاره کردید مثل اینکه افکار و سلیقه های مختلف به رسانه ها دعوت شوند و نظراتشان را بگویند. چه کارهای دیگری باید در این زمینه انجام بدهیم؟
اگر اراده اصلاحی وجود داشته باشد، سخت نیست. اولین مورد این است که صدا و سیما باید اصلاحات گسترده ای را هم در بخش خبر و تحلیل و هم در بخش سایر برنامه ها بپذیرد؛ به شکلی که مخاطب را جلوی خودش بنشاند و اعتبار از دست رفته اش را بازسازی کند. تلویزیون باید از حالت دستگاه مبلغ قدرت به رسانه ای برای اطلاع رسانی تبدیل شود و باید اصل بی طرفی را رعایت کند، اخبار درست به مردم منتقل کند و در خبررسانی ابتکار عمل را به دست بیاورد.
مثلا وقتی تراژدی زندان اوین اتفاق می افتد، تلویزیون باید پیش از هر رسانه ای و فضای مجازی بلافاصله به عنوان «خبر فوری» آن خبر را منتشر و تمام جزئیاتش را بی طرفانه به مردم اعلام کند. تلویزیون باید از دستگاه تبلیغاتی قدرت به یک رسانه برای اطلاع رسانی حرفه ای تبدیل شود.
به نظر شما تلویزیون ایران چقدر برای انجام این کار آزادی عمل دارد؟ همه می دانند که تلویزیون ایران وابسته به نهادهای خاص است. به نظر شما چقدر می تواند حداقل در بخش اطلاع رسانی استقلال خودش را حفظ کند؟
طبیعتا سازمان های بالادستی صدا و سیما باید چنین اراده ای داشته باشند. به خصوص باید به این نکته توجه کنند که فضای رسانه ای عمیقا با موضوع امنیت ملی مرتبط است. باید به این توجه کنند که مردم باید به فضای رسانه ای داخلی اعتماد کنند. اگر این اتفاق نیفتد، مردم ایشان خودشان، جامعه و حکومتشان را از درون چشم رسانه هایی خواهند دید که به فکر براندازی هستند؛ این یعنی امنیت ملی ما به خطر می افتد. حفظ امنیت ملی و تمامیت ارضی غیر از آنکه نیازمند توانایی های نظامی و اقتصادی است، نیازمند توانایی رسانه ای هم هست. یعنی شما رسانه ای داشته باشید که نه اینکه خبر را به مردم دستور بدهدو مبلغ قدرت باشد، بلکه با انتشار خبر صحیح، تحلیل های کارشناسی درست و بازتاب سلیقه های متنوع و متکثر مردم جذب کند. امنیت ملی و نظام سیاسی کشور ما این طور محفوظ باقی می ماند.
وقتی می خواهید تولید داخلی پارچه را افزایش بدهید چه کار می کنید؟ کیفیت پارچه را افزایش می دهید و قیمتش را کاهش می دهید تا خریداران فرضا به جای اینکه پارچه ایتالیایی بخرند، پارچه ایرانی خریداری کنند. همین نگاه را باید برای اطلاعات و اخبار و رسانه داشت. رسانه را درست کنید تا مردم به جای رسانه خارج از کشور به رسانه داخل کشور مراجعه کنند.
این در مورد تلویزیون بود. اما در مورد مطبوعات، همین الآن بالغ بر 20 روزنامه نگار و عکاس خبری در بازداشت هستند. باید امنیت خبرنگاران تضمین شود. باید برای بحران اقتصادی مطبوعات راه حلی پیدا کنند. امنیت خود مطبوعات تضمین شود که بتوانند نقشی در فضای رسانه ای کشور داشته باشند. فیلترینگ را بردارند و اجازه بدهند همه چیز در داخل بچرخد. با گردش آزاد اطلاعات فضای رسانه ای داخلی قابلیت احیا پیدا می کند.
باز من تأکید می کنم که در این بین اصلاح در تلویزیون بسیار مهم است. تلویزیون باید مخاطبش را به رسمیت بشناسد؛ امروز چه در بخش های سرگرمی و موسیقی و چه در بخش اخبار و تحلیل، مخاطبش را به رسمیت نمی شناسد. به همین دلیل است که خود رئیس سازمان صدا و سیما گفت غیر از برنامه های پخش مستقیم فوتبال، پر بیننده ترین برنامه تلویزیون یک سریال است که آن هم حدود 15 درصد مخاطب دارد. این فاجعه است و نشان می دهد اصولا تلویزیون در ایران نه تنها اثرش را از دست داده بلکه گاهی وقت ها ناخواسته به رسانه های دنبال براندازی خوراک می دهد.
موضوع مرجعیت رسانه ای را حداقل چهار پنج سال است که ما داریم مطرح می کنیم اما نه در دولت و نه در سازمان های حکومتی دیگر هیچ اعتنایی به این ضرورت نشده است. از اوایل دولت آقای روحانی موضوع مرجعیت رسانه ای دارد مطرح می شود اما هیچ کس اعتنایی نمی کند. وضعیت الآن به اینجا رسیده که ما در کشور با یک بحران خیلی بزرگ مواجه هستیم و فضای گردش اطلاعات هم در ایران کاملا به شکلی در آمده که رسانه های داخلی تقریبا در آن اثرشان را از دست داده اند.
شما ببینید همین برنامه شیوه که یک ساعت و نیم اجرا می شود و حدود 14 برنامه داشته، مورد توجه مردم قرار گرفته است. شاید اثری نگذاشته ولی دیده شده است. از طرف دیگر دو شبکه تلویزیون برنامه های تحلیلی گذاشته اند و کسانی را آورده اند که عملا با حرفشان به مردم توهین و حرکت اخیر مردم را تحلیل جنسی کرده اند و نفرت آفریده اند. برنامه شیوه را با آن دو برنامه مقایسه کنند و ببینند کدام بهتر است. حرف هایی زده اند که فرزندان شهدای عزیز و گرانقدر دفاع مقدس معترض شدند به این فرد که هیچ صلاحیتی هم ندارد و تلویزیون پایگاه او شده و حرفی زده که توهین به این شهدای بزرگوار است.
ما همیشه گفته ایم «فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ». اگر واقعا شما اهل بصیرت هستید عبرت بگیرید از وضعیتی که این سال ها در تلویزیون پیش آمده و آثارش را هم داریم می بینیم. اگر نهادهای بالادستی صدا و سیما نگاهشان به مفهوم رسانه و گردش اطلاعات اصلاح کنند و بدانند که گردش آزاد اطلاعات باعث تقویت امنیت ملی و دلگرمی بیشتر مردم می شود، حتما می توانند که این تغییرات را در صدا و سیما ایجاد کنند.