محمد اسفندیاری، دین پژوه در برنامه شیوه در شبکه 4 سیما با موضوع «اسلام سیاسی، اسلام اجتماعی» گفت: امیرالمومنین حاکم کوفه، وقتی می خواهد حکومتش را معرفی کند نمی گوید در حکومتم نماز جمعه ام اینقدر است، فلان اعمالم اینقدر است. می فرماید: در پایتخت من کوفه کسی نیست که در رفاه نباشد. علی (ع) که دنیا را سه طلاقه کرده بود، مردم جامعه خودش را، مردمی که آب قنات نداشتند را دنبال آب حیات نمی فرستاد! وعده اخروی به آنها نمی داد. ما اگر می گوییم اسلام سیاسی و اسلام سیاسی حکومتی دارد که جمهوری اسلامی است، الگویش باید نهج البلاغه باشد.
به گزارش جماران؛ محمد اسفندیاری، دین پژوه در برنامه شیوه در شبکه 4 سیما با موضوع «اسلام سیاسی، اسلام اجتماعی» گفت: مشکل در اسلام سیاسی نیست؛ مشکل در تلقی های غلط از سیاست است که به اسم اسلام سکه زده شده است. هر کسی با اسلام آشنا باشد تایید می کند که اسلام یک دین سیاسی است.
تا پیش از انقلاب اسلامی ایران اسلام غیرسیاسی بر صندلی متهم نشسته بود. خیلی ها شکایت می کردند که چرا اسلام وارد میدان مبارزه و دفاع از مردم نمی شود. حتی سهراب سپهری که شاعر گوشه گیری بود و اصلا در فضاهای اجتماعی و سیاسی نبود در شعر مشهور خود می گوید که من قطاری دیدم که فقه می برد و چه سنگین می برد و قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت. این زبان حال خیلی ها بود.
اسلام در دهه 40 و 50 وارد درگیری های سیاسی و اجتماعی شده بود.
اسفندیاری گفت: حکومت امیرالمومنین یک حکومت 100 درصد اخلاقی بود.
رهدار، استاد علوم سیاسی: «اسلام سیاسی» اصلا جعل غربی هاست! اسلام به تعبیر حضرت امام همه اش سیاست است
اسلام سیاسی جعل شده به عنوان اسلامی است که مدعی حکومت است؛ اسلامی که مدعیست که در برابر طرح غرب برای اداره اجتماع انسانی طرح دارد. آشکارا جعل این واژه در برابر طرح غرب است.
اسلام به تعبیر حضرت امام همه اش سیاست است. کسی که می گوید «اسلام سیاسی» انگار می گوید ما یک اسلام غیرسیاسی هم داریم.
غربی ها وقتی اسلام سیاسی را طرح می کنند مصادیقی را ذکر می کنند: طالبان، داعش حتی القاعده و در نهایت جمهوری اسلامی! در حالی که ما در راه مخالفت با آنها کلی شهید داده ایم.
غربی ها در برابر اسلام سیاسی یک واژه دیگر را هم جعل کرده اند، به اسم اسلام مدنی یا اسلام اجتماعی به این معنا که اسلام کاری به حکومت ندارد و به رفتار مردم کار دارد و مسلمان ها را می گوید تک تک اخلاقی زیست کنند و مالزی و ترکیه را هم نمونه آن ذکر می کنند.
امام خمینی 10 سال در راس یک نظام سیاسی قرار داشت و تا مرز عصمت کنش کرد
شهید آوینی می گفت ظهور امام خمینی (ره) مسئله عصمت اهل بیت علیه السلام را برای ما حل کرد. ما پیش از این عصمت را وجدانا می پذیرفتیم. ولی ما در قرن 20 آدمی غیرمعصوم را دیدیم که تا مرز عصمت زیست. در مرکز ثقل سیاست هم زیست. مخالفین امام خمینی نتوانستند به او بگویند که دغل بازی کرد.
امام 10 سال در راس یک نظام سیاسی قرار داشت و به تعبیر شهید آوینی تا مرز عصمت کنش کرده که اعجاب مخالفینش را برانگیخته است.
امیرالمومنین به هیچ وجه در آزادی سیاسی کوتاه نیامد؛ به مردم گفت نمی خواهم برای اینکه شما را به بهشت ببرم، خودم را جهنمی کنم!
حضرت علی (ع) بیت المال را بر اساس شکم مردم تقسیم می کرد نه بر اساس ایمان مردم و انقلابی بودن آنها
محمد اسفندیاری، دین پژوه گفت: امیرالمومنین در حکومتش از دو اصل به هیچ وجه کوتاه نیامد: یکی عدالت اقتصادی و دیگری آزادی.
عدالت اقتصادی به معنی بسیار پررنگش و آزادی سیاسی هم.
امیرالمومنین در بیت المال مساوات را رعایت میکرد. بین عرب، عجم، غلام و آزاد فرقی نمیگذاشت، ولی دامنه اش خیلی گسترده تر بود.
وقتی عمر خلیفه شد به افرادی که پیشگام بودند در اسلام، زودتر اسلام آورده بودند، جهاد کرده بودند، سهم بیشتری داد.
وقتی امیرالمومنین به خلافت رسید گفت نه! هیچ. بین فردی که شمشیر زده و کسی که خانه اش خوابیده فرقی نیست. من بیت المال را بر اساس شکم مردم تقسیم می کنم نه بر اساس ایمان مردم و انقلابی بودن آنها.
طلحه و زبیر از اصحاب پیامبر بودند و جهاد کرده بودند و ناراحت شدند. امیرالمومین به آنها گفت هر کاری کردید پاداشش در آن دنیاست.
امیرالمومنین رانت نداد، امتیاز به هیچکس نداد، با پول دهان کسی را نبست. برعکس معاویه که با پول می بست.
امیرالمومنین به هیچ وجه در آزادی سیاسی کوتاه نیامد. طلحه و زبیر از امیرالمومنین مکدر شدند. سیره پیامبر و امیرالمومنین این گونه بود که به هر کس که می دیدند تشنه قدرت است، مقام نمی دادند. به چه دلیل؟ چون کسی که قدرت طلب است وقتی به او مقام بدهید او از آن به بعد فقط به فکر مقام می شود، هدفش فقط مقام است.
طلحه و زبیر بصره و کوفه را می خواستند. بعد از مدتی آمدند پیش امیرالمومنین. اختلاقی پیش آمده بود و گفتند ما می خواهیم به مکه برویم. امیرالمومنین فرمود بفرمایید. گفتند می خواهیم برویم عمره انجام بدهیم. امیرالمومنین فرمود: به خدا قسم قصد عمره ندارند قصد خدعه دارند و می خواهند بروند و به جنگ ما بیایند. و همین شد. از کوفه رفتند به مکه و با عایشه همدست شدند و سپاهی گران علیه امیرالمومنین راه انداختند. اما امیرالمومنین آزادی آنها را سلب نکرد، نگفت ممنوع الخروجید!
{امیرالمومنین} ایستاد و از آزادی دفاع کرد، ولو اینکه بیایند و با او بجنگند. حکومت پایه اش متزلزل می شود؟ خب بشود. اگر امیرالمومنین جلوی آنها را می گرفت الان ما اینجا نمی نشستیم و بگوییم امیرالمومنین!
ما اگر می گوییم امیرالمومنین به خاطر این است که اخلاق را در سیاست آورد.
نمونه دیگر هم خوراج است. آنها خروج کرده بودند علیه امیرالمومنین. به مسجد می آمدند و به امیرالمومنین بد و بیراه می گفتند.
امیرالمومنین نکته ای را در مورد نگاه مرد به زن گفت و یکی از خوارج که نشسته بود دید امیرالمومنین نکته قشنگی را فرمودند. خارجی گفت: خدا بکشد این علی را! چقدر دانا است، چه چیزهایی می فهمد!
مردم رفتند به سوی این خارجی که او را بکشند. امیرالمومنین گفت نه نه دست نگه دارید مردم! ولش کنید! به ما فحش داد جوابش فحش است که از ما دور باد. یا باید او را ببخشیم که سیره ما این جور است. این سیره امیرالمومنین با خوراج بود. به آنها هم گفت تا وقتی دست به شمشیر نبردید ماه به ماه بیایید و حقوقتان را از بیت المال بگیرید. راحت هم می توانید به مسجد بیایید.
مردم کوفه با امیرالمومنین راه نمی آمدند. در جنگ، صلح و ... امیرالمومنین می گفت چاره ای نیست، نمی شود مردم را سرکوب کرد. امیرالمومنین گفت: مردم می دانم چه می خواهید، شمشیر! ولی من این جوری نیستم که بخواهم شما را مطیع کنم، اما خودم را خراب کنم، برای اینکه شما را به بهشت ببرم، خودم را جهنمی کنم. می دانم مردم می شود شما را به زور مطیع کرد. امیرالمومنین شمشیر را داشت، اما شمشیر را غلاف کرده بود. شما را درست کنم و خودم فاسد بشوم، هرگز!
امیرالمومنین به مردم می گوید من با شما مدارا می کنم و می دانم چطور شما را اصلاح کنم، اما نمی خواهم شما را اصلاح کنم با فاسد کردن خودم، یعنی با زور!
روی همین حساب، چون امیرالمومنین سیاستش اخلاقی بود، می گفتند امیرالمومنین سیاستمدار نیست!
امیرالمومنین شکایت می کند و می گوید حتی قریش آمدند گفتند که انسان شجاعی هستی ولی جنگ و تاکتیک های سیاسی را نمی دانی!
علی اخلاق را حاکم بر سیاست کرد. امیرالمومنین می گوید قسم به خدا، معاویه از من زیرک تر و باهوش تر نیست، اما او پیمان شکنی می کند، تبهکاری می کند. اگر قرار بود پیمان شکنی اصل باشد من می توانستم زیرک ترین افراد باشم.
امیرالمومنین اصلی را رعایت می کرد که خیلی از ما فراموش می کنیم. برای او پیروزی اخلاقی مهم بود، نه پیروزی سیاسی.
حضرت علی (ع) وقتی می خواهد حکومتش را معرفی کند نمی گوید نماز جمعه ام اینقدر است، می گوید در پایتختم کسی نیست که در رفاه نباشد
امیرالمومنین حاکم کوفه، وقتی می خواهد حکومتش را معرفی کند نمی گوید در حکومتم نماز جمعه ام اینقدر است، فلان اعمالم اینقدر است. می فرماید: در پایتخت من کوفه کسی نیست که در رفاه نباشد.
علی (ع) که دنیا را سه طلاقه کرده بود، مردم جامعه خودش را، مردمی که آب قنات نداشتند را دنبال آب حیات نمی فرستاد! وعده اخروی به آنها نمی داد.
می فرماید: هیچ کسی در کوفه نیست مگر اینکه در رفاه است. من چنین جامعه ای درست کردم. این ملاک جامعه اسلامی است. امیرالمومنین روی سه مصداق انگشت می گذارد: پایین ترین افراد در کوفه کسانی هستند که نان گندم می خورند، مسکن دارند و از آب گوارای فرات می نوشند.
ما اگر می گوییم اسلام سیاسی و اسلام سیاسی حکومتی دارد که جمهوری اسلامی است، الگویش باید نهج البلاغه باشد.
امیرالمومنین مردم را خودی و غیرخودی نمی داند
الگوی حکومتی که در عهدنامه مالک اشتر است مال غیر معصوم است. امیرالمومنین مالک اشتر را حاکم مصر می کند و معصوم هم نیست و امیرالمونین می گوید این مانیفیست حکومت توست. الگوی ما علی نیست، خب مالک اشتر باشد.
امیرالمومنین مالک اشتر را به مصر می فرستد چه می کند؟ اگر ما بودیم می گفتیم مردم خودی غیرخودی، با حجاب و بی حجاب، حزب اللهی غیرحزب اللهی. امیرالمومنین می گوید مالک به مصر برو، تمدن دیرپایی دارد، فرهنگ متنوعی دارد، بدان! مردم را دو قسم کن، یا هم دین تو هستند یا هم نوع تو هستند. هم دین تو نیست، عیبی ندارد، انسان که هست. امیرالمومنین این جور می بیند. خودی غیرخودی نمی کند.