پایگاه خبری جماران: در آستانه آغاز سال 1401 سلسله گفت و گوهایی با چند شخصیت با سابقه در انقلاب اسلامی داشتیم و سعی کردیم خاطراتی که از مقاطع مختلف قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مخصوصا دوران رهبری امام خمینی(س)، دارند را بشنویم و به مخاطبان منتقل کنیم. طی روزهای گذشته کلیپ های کوتاهی از این گفت و گوها منتشر شد که با استقبال فراوانی از سوی مخاطبان مواجه شد و تصمیم گرفتیم متن مشروح آنها را نیز منتشر کنیم.
یکی از این گفت و گوها را با عباس سلیمی نمین، فعال سیاسی اصولگرا، انجام دادیم و خاطرات او از زمان حضور امام خمینی(س) در فرانسه و پس از آن دوران دفاع مقدس و تفاوت نگاه امام با مهندس بازرگان و بنی صدر را مرور کردیم؛ که مشروح این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
اولین ملاقات شما با امام چه زمانی و در کجا اتفاق افتاد؟ اگر خاطره ای از آن ملاقات دارید برای ما بفرمایید.
من اولین بار امام را در سال 57، زمانی که ایشان به فرانسه آمدند، زیارت کردم. چند روز از تولد اولین فرزند من گذشته بود که امام به فرانسه هجرت کردند. من هم آن موقع مثل خیلی از دانشجویان خارج کشور مشتاق دیدار ایشان بودم. لذا با وسیله خودمان به فرانسه آمدیم.
من در دوران مبارزات دانشجویی وصف امام را شنیده بودم اما لازم بود که خودم از نزدیک به یک ارزیابی نسبت به شخصیت ایشان برسم. گرچه در آن دوران جوان بودم، اما خیلی از شخصیت های سیاسی را از نزدیک محک زده و بعضی از آنها را نپسندیده بودم. مثلا در دوران نوجوانی مسئول انجمن حجتیه را از نزدیک ارزیابی کرده بودم. جلسه ای خدمت مرحوم حلبی بودیم و آنجا یک سری امرای ارتش شاهنشاهی آمده بودند و با ایشان ملاقات داشتند. من هم هنوز سیاسی نشده بودم. شاید سال اول یا دوم دبیرستان بودم؛ اول یا دوم دبیرستان با نظام گذشته که راهنمایی وجود نداشت.
اینها شروع به صحبت با آقای حلبی کردند که ما تاکنون مال مردم را نخورده ایم، به نوامیس مردم دست اندازی نکرده ایم و فقط بعضی ها را کتک زده ایم. من در ذهن کودکانه خودم گفتم ارتش چه ربطی به کتک زدن مردم دارد؟! اگر کتک زدن هم باشد، باید نیروی پلیس یا آن موقع گفته می شد شهربانی، این کار را بکند و چرا ارتشی ها این کار را کرده اند؟ آقای حلبی گفت اشکالی ندارد و شروع کرد راجع به این اعتراف آنها، که در ذهن یک نوجوان قابل پذیرش نبود، کاملا تطهیر کردن و اینکه شما جلسات انجمن بیایید.
البته بعدها به فاصله اندکی من متوجه شدم که اینها جزو رکن دو ارتش بوده اند و در واقع ذیل ساواک کار می کردند؛ و آن که کتک می گفتند شکنجه بود، اما جناب آقای حلبی به هیچ وجه نسبت به مردمی که توسط آنها شکنجه شده بودند حساسیت نشان نداد و گفت اشکالی ندارد. یعنی نسبت به مردم کاملا بی توجه بود در حالی که خودشان داشتند اعتراف می کردند ما کتک زده ایم. بعد من فهمیدم اینها جزو کمیته مشترک بوده اند و کمیته مشترک از اطلاعات شهربانی، اطلاعات ارتش و ساواک تشکیل می شد؛ سه رکن داشت. اینها در ارتباط با شکنجه مخالفان کودتا، استبداد و سلطه بیگانه نقش محوری داشتند.
یکی از دلایلی که من از انجمن حجتیه کاملا دور شدم، این نگاه بسیار منفی بود که خودم در آن جلسه حضور داشتم و مرحوم آقای حلبی به گونه ای سخن گفت که گویا شکنجه مردم هیچ ایرادی ندارد. به اینها نگفت چه کار بدی کرده اید و توبه کنید. برای جذب اینها، کاملا تأیید کرد که گویا هیچ مشکلی نبوده است.
بعد که سیاسی شدم، برخی شخصیت های دیگر [را ارزیابی کردم]. یک دفعه مرحوم آقای ابراهیم یزدی از آمریکا به انگلیس آمده بود و از او دعوت کردیم در جمع بچه های [ایرانی] شهر صحبتی کند. قبل از اینکه وارد محیطی شود که برای مخاطبینش صحبت کند، از من پرسید که نظرات سیاسی اینها چه طوری است؟ گفتیم این طوری هستند. درست نقطه مقابل نظرات آقای یزدی بودند. چون آقای یزدی در آمریکا معتقد بود که انجمن های اسلامی نباید وارد کار سیاسی شوند و باید کارهای نظری و تئوریک انجام بدهند؛ خودش هم این کار را می کرد.
صداقت لازم را در مرحوم ابراهیم یزدی ندیدم
ما گفتیم بچه ها سیاسی هستند و اینگونه می اندیشند. با کمال تعجب دیدیم که وقتی ایشان این اطلاعات را از ما گرفت، به جلسه آمد و سخنرانی کرد، درست مطابق ذائقه مخاطبین عمل کرد. یعنی حرفی زد که آنها را جذب خودش کند. ایشان سمبل با شاخص نهضت آزادی در خارج از کشور بود. این را از ایشان دیدم و طبیعتا نهضت آزادی دیگر نمی توانست برای من جاذبه داشته باشد. چون صداقت لازم را در ایشان ندیدم.
یک بار من با آقای بنی صدر گفت و گویی داشتم. کتابی از آقای بنی صدر می خواست توسط اتحادیه(انجمن های اسلامی دانشجویان خارج از کشور) چاپ شود و اتحادیه موظف بود که برای همه انجمن های عضو بفرستد و بعد اگر همه انجمن ها تأیید کردند، کتاب را چاپ کند. اتحادیه برای ما فرستاد و من به عنوان مسئول انجمن شهرمان کتاب را خواندم و جواب دادم که این کتاب با آموزه های قرآن کاملا در تعارض است. مثلا آقای بنی صدر اصحاب کهف را آدم های ترسو و گریزان از مبارزه عنوان کرده بود در حالی که قرآن آنها را به عنوان نیروهای مبارز و ارزشمدار یاد می کند. بعد بچه های انجمن گفتند که آقای بنی صدر در جلسات تشکیلاتی هم خواهد آمد و آنجا خودتان با آقای بنی صدر صحبت کنید. من به آقای بنی صدر گفتم این حرف شما با آیه صریح قرآن سازگاری ندارد. آخرش خیلی توهین آمیز به من گفت شما کیش شخصیت دارید و اصلا یک نظر متفاوتی که آن هم نظر من نبود و آیه صریح قرآن بود را حاضر نبود تمکین کند.
امام به دنبال عزت فردی بود که به ایشان مراجعه می کند
طبیعتا با این تجربیات، وقتی امام به فرانسه آمدند، من دنبال این بودم که ببینم امام چگونه است. آیا امام هم دنبال جذب آدم ها به طرف خودش هست؟ آیا امام به دنبال جذب مرید است یا یک نگاه ارزشی به انسان دارد؟ آن موقع انقلابی گری تعاریفی داشت. بچه هایی که خارج از کشور بودند، به خصوص بچه های انگلیس، معتقد بودند که انگلیسی ها در حق ملت ایران جنایت کرده اند و ما باید در انگلیس که هستیم، کاری کنیم که به انگلیسی ها ضربه بزنیم. بچه هایی که از انگلیس رفتند از امام سؤال کردند و امام گفت شما حق ندارید و باید به قانون تن بدهید. این مطلب می توانست خیلی ها را از امام دور کند.
امام درست نقطه مقابل آن چیزی قرار گرفت که مرسوم شده بود و همه پذیرفته شده بودند. این روش را تخطئه کرد و گفت عزت شما خیلی بالاتر است. اگر قانون شکنی کنید تحقیر خواهید شد و چون تحقیر شما کار درستی نیست، لذا در دوران اقامتتان باید طبق قانون عمل کنید. این خیلی برای من مهم بود که امام کاری نداشت به اینکه حرفی که می زند آن فرد را از خودش دور و یا نزدیک می کند. امام به دنبال عزت فردی بود که به ایشان مراجعه می کند.
البته من بعدها، وقتی در زمینه تاریخ کار کردم، دیدم که امام این مطلب را سال های خیلی قبل از اینکه به فرانسه بیایند بیان کرده اند. مثلا آقای شانه چی در خاطراتش می گوید که سال 40 وقتی آیت الله بروجردی مرحوم شدند، من به نمایندگی از جبهه ملی به قم رفتم تا یک ارزیابی داشته باشم از شخصیتی هایی که بعد از آقای بروجردی مطرح بودند. او نام می برد؛ مثلا می گوید وقتی رفتم پیش فلانی خیلی تحویل گرفتند و ناهار و رساله مجانی دادند و آن شخصیت کلی تلاش کرد که من را جذب کند. وقتی خدمت امام رسیدیم خیلی عادی، گفتیم رساله تان؟ گفتند بروید تهیه کنید. هیچ کار ویژه ای از امام برای جذب ما شاهد نبودیم. بعد می گوید من آمدم و نوشتم آیت الله خمینی تنها کسی است که تقوای بالایی دارد. این خیلی مهم است. چون سیاستمداران همواره به دنبال طرح خودشان و توسعه نفوذ خودشان هستند اما امام را کاملا دور از این مسائل می بینید.
امام اصلا مثل جریانات سیاسی دیگر عمل نمی کند
این را برای جوانانی می گویم که امام را از نزدیک درک نکرده اند. اصلا برای امام مهم نیست که چه اتفاقی می افتد و وظیفه خودش را انجام می دهد. هم قبل از پیروزی انقلاب و هم بعد از پیروزی انقلاب، امام هیچ تفاوتی نمی کند. شاید دوستان تصور کنند وقتی امام قدرت سیاسی را در ایران به دست می آورد، کاملا متفاوت می شود؛ خیر، هیچ تفاوتی را در مشی امام شاهد نیستید. امام اصلا مثل جریانات سیاسی دیگر عمل نمی کند. من اینجا لازم است بعضی خاطرات را بگویم.
در انقلاب، جریان امام یک نقطه نظر، مشی و رقبایی داشت. متأسفانه خیلی ها، حتی زمانی که ماهیت آن جریانات کاملا آشکار شد، باز هم از آن جریانات دفاع کردند. مثلا دفاع آقای بازرگان از مجاهدین خلق در سال 60 خیلی عجیب است. آنها را فرزندان خودش خواند که مسأله خیلی غیر قابل پذیرشی است. در حالی که سال 60 دیگر همه مسائل آشکار شده بود. هم مارکسیست شدن آنها آشکار شده بود و هم تعارضان و اینکه اسلحه را زمین نگذاشته بودند. یعنی می خواستند هم در عرصه های سیاسی باشند و هم سلاحشان را حفظ کنند؛ که کاملا با هم متعارض است.
اصلا خیلی از تعارضات داخلی مشخص شده بود. یعنی آنها خیلی از دوستان خودشان را جنایتکارانه حذف کرده بودند؛ نه فقط در ارتباط با نیروهایی که مسلمان بودند و اینها می خواستند مارکسیست شوند، بعدها مشخص شد بعضی ها که اختلاف دیدگاه داشتند. مثلا کسانی که معتقد بودند مبارزه مسلحانه کار درستی نیست را حذف فیزیکی کردند. ما شما امام را ببینید. دیدگاه آقای بنی صدر کاملا با امام متفاوت است. اما امام به خاطر احترام به مردم، انتخاب آنها را تا آخرین لحظه صیانت و بلکه تقویت می کند. خیلی مهم است که یک شخصیت سیاسی با فردی مخالف باشد و نه تنها دیدگاه مخالف خودش را پنهان بدارد، بلکه دیدگاهی که قبول ندارد را کمک کند تا او موفق شود.
امام با سیاستمداران دیگر خیلی متفاوت است
ما اگر با کسی یک کمی اختلاف داریم، می خواهیم او نابود شود تا به دیگران ثابت شود که حرف من درست است. یعنی او آنچنان زمین بخورد که نتواند بلند شود. اما امام اصلا این طوری نیست. همان موقعی که امام فرانسه بودند آقای بازرگان به آنجا آمد و مشخص بود که دیدگاه های آقای بازرگان با امام کاملا متفاوت است. اما وقتی شورای انقلاب آقای بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت انتخاب می کنند، امام این را می پذیرد. البته در حکمشان توصیه می کنند که از تشکیلات حزبی خارج شود و در دولت موقت حزبی عمل نکنید. یعنی مبانی دولت موقت را قبول ندارند. ولی در عین حال امام اینقدر به دولت موقت کمک می کنند که وقتی امام به قم می روند، دولت موقت مدام از امام خواهش می کنند که ما نمی توانیم دولت را اداره کنیم و شما از قم به تهران بیایید تا به کمک شما بتوانیم مسائل را پیش ببریم. یعنی امام اینقدر در مسیر یاری جریانی که انتخاب شده قرار می گیرند که خود آن جریان دست کمک به سوی امام دراز می کند.
من در اولین ملاقات یک ارزیابی از امام دستم آمد که امام با سیاستمداران دیگر خیلی متفاوت است. در نوع نشست و برخواست امام با دانشجویان و کسانی که به دیدار امام می آمدند، من چند روز پاریس ماندم و واقعا امام را خیلی متفاوت یافتم. بعدها امام ثابت کرد که اصلا منیّت برایشان معنا ندارد و فقط رشد جامعه است.
در قضیه بنی صدر بعضی از یاران امام نامه های بسیار تند و حتی غیر مؤدبانه به امام می نویسند که شما یک چیزهایی به ما یاد داده اید اما با حمایت از آقای بنی صدر، درست نقطه مقابل چیزی که به ما یاد داده اید را دارید عمل می کنید. یعنی امام را به دورویی متهم می کند. اما این هیچ تأثیری بر امام نمی گذارد که بعضی از شاگردان نزدیک اینگونه برداشت می کنند و واکنش نشان می دهند. امام همچنان از آقای بنی صدر به عنوان منتخب مردم حمایت می کند. تا زمانی که آقای بنی صدر با یک گروه مسلح برانداز پیوند می خورد که دیگر حوزه فکر و اندیشه مطرح نیست و دیگر او قطعا صلاحیت ریاست جمهوری ندارد. یعنی در حوزه فکر، اصلا خود امام مطرح نیستند که کمک کنند به کسی که از لحاظ فکری کاملا مخالف خودشان است.
این برای من خاطره بسیار مهمی بود که بعدها در مطالعات و تحقیقاتم خیلی عمیق تر شدم نسبت به نگاهی که امام به مردم دارد. یعنی واقعا مردم و رشد مردم برایشان در رأی قرار دارد. ما فقط با «محترم داشتن مردم» می توانیم رشد مردم را دنبال کنیم. یعنی تا به اندیشه، نگاه و انتخاب مردم احترام نگذاریم، نمی توانیم رشدی را از آن مردم کنیم. امام در این زمینه حاضر بودند، به خاطر مردم، توهین یاران خودشان را هم بپذیرند، تا مردم در یک انتخاب سیاسی خودشان به جمع بندی برسند.
عظمت شخصیتی امام برای ما یک تجربه نو بود
امام بزرگی و عظمتی داشت که برای ما پدیده تجربه نشده ای بود
شما در ایام نزدیک به عید هم با امام ملاقات داشته اید؟ اگر خاطره ای از آن ملاقات دارید برای ما بفرمایید. امام در آن ملاقات چه توصیه هایی داشتند؟
اسفند سال 59 بود که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی سفری به هند داشتیم. سال 59 هیأت هایی به کشورهای مختلف رفت و ما هم توفیق داشتیم که سفری برویم. با اجازه امام، آن سفر طول کشید. مسلمانان شبه قاره هند کنفرانس بزرگی در آن کشور داشتند و سفری که قرار بود یک هفته باشد، با تأکید امام یک هفته بیشتر شد و ما هفته اول اسفند به تهران رسیدیم و بعد از یکی دو هفته با امام ملاقات خصوصی داشتیم؛ در همان اتاق کوچک امام که من آن اتاق کوچک را در واقع یک دنیا می بینم، چرا که روح بلند امام این معنا را ایجاد می کرد.
ملاقات پنج شش نفره خدمت امام بود و من جسارت کردم و دخترم که آن موقع سه چهار ساله بود را با خودم همراه کردم. جالب این بود که من دخترم را هدایت کردم به طرف امام بیاید و دست امام را ببوسد و او مبهوت چهره امام شده بود. یعنی هرچه من او را هدایت می کردم، ایستاده بود و به امام نگاه می کرد. بعدها که بزرگ شد از او پرسیدم چرا جلو نرفتی؟ گفت من امام را نوری می دیدم که خیلی مبهوت او بودم. او نگاه کودکانه خودش را به من گفت ولی واقعا امام همین طور بود.
امام بزرگی و عظمتی داشت که برای ما پدیده تجربه نشده ای بود. یعنی در جاهای مختلف با یک عظمت مادی مواجه می شدید اما امام یک اتاق بسیار ساده داشت و خود عظمت شخصیتی امام برای ما یک تجربه نو بود؛ که این هم خیلی مهم است. امام فرمول های خاص خودش را داشت. یعنی چون برای مسئولیت های دنیوی هیچ ارزشی قائل نبود الّا جنبه خدمت به مردم، لذا می بینید که فلان شخصیت برجسته دولتی و سیاسی پیش امام می آید و امام خیلی ساده برخورد می کند. اما عارفی که اصلا در جامعه مطرح نیست، پیش امام می آمد و امام می گفت حتما باید با لباس رسمی باشم. یعنی حتی مراودات امام بر اساس یک سری مسائلی بود که ما اصلا نمی فهمیدیم.
امام کمتر حرف می زدند و بیشتر در اظهارات دیگران تأمل می کردند. حتی در مورد مسائل سیاسی همین طور بود. مقامات سیاسی مسائلی که به نظرشان خیلی حاد می آمد را حاد مطرح می کردند، اما امام اصلا به این مسائل نمی پرداختند. یعنی تصور این آقایان این بود که امام حتما در برابر این گزارش ها واکنشی نشان خواهند داد ولی امام مثلا راجع به تقوا بحث هایی را مطرح می کردند. اینها در شناخت امام خیلی مهم است. یعنی امام آن نگاه مادی که ما در مسائل روزمره خودمان داریم را اصلا نداشت؛ در جلسه ای که من حضوری داشتم، این مطلب را خیلی واضح تر دیدم.
البته من ملاقات هایی به صورت عمومی داشتم. یعنی در حسینیه جماران مکرر به عنوان مستمع آمده بودم اما این هم یکی از تجربیات من در ملاقات حضوری با امام بود.
امام به درستی معتقد بود تنها راه امنیت پایدار در ایران این است که خود مردم به گونه ای عمل کنند که این ذهنیت در هیچ کسی ایجاد نشود که می تواند بر ملت ایران مسلط شود
اگر خاطره ای از پذیرش قطعنامه 598 دارید برای ما بفرمایید. چرا پذیرش این قطعنامه از سوی ایران حدود یک سال طول کشید؟
یکی از مسائلی که در شناخت امام خیلی می تواند به ما کمک کند، بحث پایان جنگ است. امام به عنوان یک شخصیت عابد و آگاه نسبت به تاریخ و مسائل سیاسی به درستی معتقد بود تنها راه امنیت پایدار در ایران این است که خود مردم به گونه ای عمل کنند که این ذهنیت در هیچ کسی ایجاد نشود که می تواند بر ملت ایران مسلط شود. امام «امنیت پایدار» را توسط قدرت ملی قابل تحقق می دانستند؛ نه از طریق سازمان ها و مسائل سیاسی. یعنی امام وظیفه خودش می دانست کمک کند که «قدرت ملی» بتواند «امنیت ملی» را رقم بزند.
اما یک مطلبی اینجا باید قابل تأمل باشد که این مطلب یک سری الزامات دارد و اگر آن الزامات نباشد، قطعا نوع تصمیمات امام هم تغییر می کند. خیلی ها با نگاه امام همراه نبودند. بعضی ها می خواهند این مطلب را متوجه شخصیت خاصی کنند، این کار درستی نیست؛ به نظر من خیلی ها همراه نبودند. در واقع خیلی ها می خواستند مسئولیت را از دوش خودشان بردارند؛ مسئولیت خطیری که دفاع از تثبیت امنیت ملی را باید رقم می زدند.
یک سری واقعیت هایی بر امام روشن شد و مسجل شد که امام ابزارهای لازم را در اختیار ندارد. بعضی ها می گویند مردم حاضر بودند تا آخرین قطره خونشان برای امام و رهبری امام در این زمینه فداکاری کنند اما در عین حتی بروز و ظهور ایثارگری مردم هم مجاری می خواست و اگر آن مجاری وظیفه خودشان را به خوبی انجام نمی دادند، آن هم قابل تحقق نبود. امام این را دریافت کردند که امنیت ملی از این طریق حاصل خواهد شد اما اگر از این طریق حاصل نشد باید شیوه دیگری را دنبال کرد. یعنی بین حداکثر و هیچ هم می شود جایی ایستاد و از حقوق مردم صیانت کرد.
امامی که تا آخرین لحظه تأکید دارد حضور مردم در جنگ می تواند امنیت ملی را موجب شود، یعنی آنچنان عبرتی باید برای زیاده خواهان رقم بخورد که هیچ زیاده خواهی دیگر جرأت این کار را نداشته باشد، اما وقتی دید که برخی واقعیت ها دارد مسأله دیگری را ترسیم می کند، خودش را شکست؛ خیلی مهم است. چون هیچ سیاستمداری خودش را نمی شکند. امام خودش را شکست و سخن دیگری گفت و البته بعد هم دیدیم چون خاطر خدا و مردم در این مسیر بود، خدا هم کمک کرد تا در این قضیه عزت واقعی را متوجه امام کند.
البته ما قطعنامه را رد نکرده بودیم؛ قطعنامه را مدافع حقوق مردم و محکوم کننده متجاوز نمی دانستیم و با توصیه امام قرار شده بود روی قطعنامه کار کنند تا از آن طریق هم بتوانند حقوق مردم را صیانت کنند. لذا آن را به عنوان یک فرصت نگه داشته بودند و در عین حال به جبهه تأکید می کردند جنگ را اداره کنید تا بتوانیم متجاوز را در صحنه ادب و برای دیگران سرمشق کنیم. البته از طریق دیپلماسی تلاش شد و دبیرکل سازمان ملل قول هایی داد که اگر بپذیرید من کمیته ای را برای تعیین متجاوز مشخص می کنم. او هم به قولش عمل کرد و بعد از مدت کوتاهی صدام را به عنوان متجاوز اعلام کرد که حاصل تلاش های با جهتگیری امام بود.
امام می گفتند صدام و نظام بین الملل قابل اعتماد نیست
با فاصله کوتاهی این موضوع برای مردم روشن شد
اما به لحاظ یک تجربه سیاسی، بسیار با اهمیت است که تا چند روز قبل امام به درستی استراتژی خودشان را در صحنه مشخص شدن سرنوشت جنگ دنبال می کردند، اما نظرشان را عوض و اعلام کردند که قطعنامه را می پذیرند. امام می گفتند صدام و نظام بین الملل قابل اعتماد نیست و با فاصله کوتاهی برای مردم روشن شد. یعنی ما قطعنامه را پذیرفتیم و مزدوران صدام یعنی منافقین از جبهه شمال و خودش از جبهه جنوب مجددا حمله کردند و با تأکید امام، همه فهمیدند نگاه امام نسبت به صدام درست بود و متجاوز را پس زدند و با حضور مردم مسأله دفع شد.
لذا وقتی امام در این قضیه خودش را برای مردم هزینه می کند و برنامه ای که داشت رقم می خورد را با پذیرش قطعنامه کاملا خنثی کرد، خدا هم برای او عزتی رقم زد که در تاریخ جاودانه خواهد بود.
آیا اتفاقاتی که چند سال اخیر در زمینه معیشت مردم رخ داده، زمان 10 ساله حیات حضرت امام پس از پیروزی انقلاب هم سابقه داشته است؟ اگر چنین وضعیتی رخ می داد امام چه واکنشی نشان می داد؟
سخت است و با «اگر» نمی شود قضاوت کرد. چون بعضی ها می گویند اگر دکتر شریعتی الآن بود، ضد انقلاب می شد. در تاریخ خیلی نمی توان روی «اگر» تکیه کرد.
اگر نکته ای در پایان دارید برای ما بفرمایید.
ان شاء الله سال بسیار خوبی داشته باشید. البته من به این سال خیلی خوش بین هستم و به نظر من هم در عرصه بین الملل و هم عرصه داخلی گشایش هایی ایجاد می شود. من پارسال خیلی نگران بودم اما امسال احساس خوبی دارم. البته من به لحاظ سیاسی خیلی سختگیر هستم اما الآن احساس مثبت و خوبی دارم. مسائلی که در سطح جهان دارد رقم می خورد خیلی به نفع ما است.
روسیه منافع خودش را دنبال می کند اما در قالب برجام است
برجام که با کارشکنی روسیه با چالش روبرو شده است.
نه؛ درست نقطه مقابل چیزی است که شما می گویید. به نظر من درست است که او منافع خودش را دنبال می کند اما منافع ما هم کاملا در آن مستتر است. ما امروز دو منبع داریم که می توانیم قطعات موشک و مسائل استراتژیک را تأمین کنیم، یکی روسیه و دیگری چین است. اگر آمریکایی ها طوری تحریم کنند که ما هم نتوانیم با روسیه تعامل داشته باشیم، نصف برجام بی فایده می شود. یعنی او منافع خودش را دنبال می کند اما در قالب برجام است. اگر قرار باشد برجام بسته شود و روسیه نتواند به ما قطعه بفروشد و سایر چیزهایی که در تحریم ها نمی توانیم تهیه کنیم، ما ضرر می کنیم.