در تمامی سال های حضور آقا در عراق، ماه رمضان مصادف با تابستان گشته بود. آقا تمام رمضان را روزه می گرفتند و نزدیک به افطار، برنامه پیاده روی و ذکر گفتن خود را روی بام خانه انجام می دادند. در آن دوران کلاس های درس آقا و داداش، از کلاس های پر جمعیت و شلوغی بودند که اکثر طلاب و فضلا در آنها شرکت می کردند. هر زمان آقا برای نماز ظهر و عصر به مسجد می رفتند، جمعیت کثیری به ایشان اقتدا می کردند، ما نیز به صف نمازگزاران می پیوستیم و سعی می کردیم تا کسی متوجه نسبت ما به آقا نشود.
پایگاه خبری جماران: در نظر داریم گزیده ای از کتاب خاطرات سرکار خانم فریده مصطفوی، دختر گرامی حضرت امام خمینی(س)، که با عنوان «گذر ایام» توسط انتشارات عروج به چاپ رسیده را در ایام نوروز منتشر کنیم و دهمین بخش از این خاطرات که با عنوان «استقرار در نجف» در صفحه 194 این کتاب به چاپ رسیده را در ادامه می خوانید:
اقامت ما در پشت مرز عراق، همزمان با درگیری میان نیروهای عراقی و کردها شده بود. ما که در پادگان لب مرز مستقر بودیم، از صدای تیراندازی و اوضاع ناآرام منطقه بی بهره نماندیم. حضور خازن جون با دبّه بزرگ ترشی که به همراه خود آورده بود و همچنین حضور خانم، که با کمترین امکانات، بهترین شرایط را فراهم آورده و خم به ابرو نمی آوردند، سختی سفر را برای ما بسیار کم رنگ کرد.
بعد از آنکه بالأخره موفق به عبور از مرز شدیم، خودمان را با ماشین به کاظمین رساندیم. بعد از آن سوار ماشین دیگری شده و به سوی نجف به راه افتادیم. زمانی که رو به روی درب منزل آقا از ماشین پیاده شدیم، حجم وصف ناپذیری از شادی در وجودمان موج می زد.
آقا بر سر نماز بودند و داداش در پی اطلاع از ما به گاراژ رفته بودند. زمانی که به خانه وارد شدیم دور تا دور آقا را احاطه کردیم و تمام دلتنگی ها را به دیداری از یاد بردیم. ما سه ماه در نجف مستقر بودیم و برای زیارت کربلا در رفت و آمد. در کربلا نیز فردی منزل خود را با تمامی وسایل و امکانات در اختیار آقا قرار داده بود لذا رفت و آمد به کربلا برایمان آسان می نمود.
یکی از بارزترین ویژگی های منازل عراق، آشپزخانه های بسیار کوچک آن بود. به یاد دارم عرض آشپزخانه منزل آقا در نجف تنها یک متر بود. با تمام این کوچکی، چه آشپزی ها و مهمانداری های مفصلی که در آنجا صورت نمی گرفت و همه اینها به همت مدیریت بی نظیر خانم امکان پذیر گشته بود. حیاط منزل نجف حدودا 20 متر بود. تمام کف حیاط را به حصیر پوشانده بودیم و محل اجتماع همگی ما ر حیاط تعیین شده بود. همزمان با ورود ما به نجف، کلیه خانواده های روحانیون برای دیدار ما آمدند که از جمله آنها می توان به خانواده آیات آقایان خویی، خوانساری، صادقی، خانواده بزرگ خلخالی، شاهرودی، بجنوردی، اشکوری، عسگری، قوچانی، شیرازی، سید محمد روحانی، بروجردی و خانواده شهید صدر به همراه گروهی از طلاب و اعضای دفتر آقا اشاره کرد.
مدیریت اصلی خانه های نجف و کربلا بر عهده خانم بود، اگرچه کارگرها و همچنین ما دخترهان نیز کمک حال بودیم اما با فرماندهی خانم، کلیه کارها انجام می پذیرفت. در منزل کربلا اتاقی که به عنوان بیرونی قرار داده شده بود، همواره مملو از جمعیت بود و رفت و آمدهای بسیاری به آنجا صورت می گرفت. گاهی آقا در آنجا به نماز می ایستادند و تمام جمعیت بلافاصله به ایشان اقتدا می کردند و نمازهای بسیار دلنشینی خوانده می شد.
در تمامی سال های حضور آقا در عراق، ماه رمضان مصادف با تابستان گشته بود. آقا تمام رمضان را روزه می گرفتند و نزدیک به افطار، برنامه پیاده روی و ذکر گفتن خود را روی بام خانه انجام می دادند. در آن دوران کلاس های درس آقا و داداش، از کلاس های پر جمعیت و شلوغی بودند که اکثر طلاب و فضلا در آنها شرکت می کردند. هر زمان آقا برای نماز ظهر و عصر به مسجد می رفتند، جمعیت کثیری به ایشان اقتدا می کردند، ما نیز به صف نمازگزاران می پیوستیم و سعی می کردیم تا کسی متوجه نسبت ما به آقا نشود.
در یکی از سفرها من به همراه فهیمه خانم وارد نجف شدیم. هرچه به کارگرها اطلاع دادیم، حاضر به باز کردن درب خانه به روی ما نشدند. بالأخره آنقدر نشانی از ما گرفتند تا درب را به روی ما باز کردند. از آنجایی که ما بسیار خسته بودیم، به سرعت به خواب رفتیم. زمانی که برای نماز صبح بیدار شدیم متوجه شدیم همگی اهل منزل به کربلا رفته اند. ما دختران همواره عادت داشتیم زمانی که به منزل آقا وارد می شویم، بلافاصله به دیدن ایشان برویم، آقا با دیدن ما، دست های مهربانشان را باز می کردند و تا آنجا که دست هایشان جا داشت، ما را در آغوش می کشیدند و بر سر ما بوسه می زدند. چقدر آن لحظات برایمان شیرین و به یاد ماندنی بود.