نیروی کاریزماتیک که باعث محبوبیت و مقبولیت یک شخصیتِ خاص در افکار عمومی است ؛ یک واقعیت غیرقابل انکار است . و اینکه امام خمینی یک شخص کاریزما بود ، اینهم غیر قابل انکار است .
به گزارش جماران، هادی سروش در یادداشتی درباره نیروی کاریزمای امام خمینی (س) نوشت: نیروی کاریزماتیک که باعث محبوبیت و مقبولیت یک شخصیتِ خاص در افکار عمومی است ؛ یک واقعیت غیرقابل انکار است . و اینکه امام خمینی یک شخص کاریزما بود ، اینهم غیر قابل انکار است .
روا نیست ؛ کاریزمای امام راحل بدون در نظر گرفتن زمینه ها و خصوصیات بی مانند او ؛ به صِرفِ احساسات از سوی ارادتمندانش معنا شود! و یا خروجیِ این کاریزماتیک در تک رایی و خودمحوری معناشود! چون همیشه و در مورد همه افرادِ کاریزما باعث عدم قدرت بر نقد و ارزیابی عملکرد فردِ محبوب نمیشود.
تاریخ زنده ی ده ساله رهبری امام نه تنها از صفحه تاریخ محو نشده بلکه در اذهان ما موجود است.
در مورد امام از چه کسی و کجا ، توان نقد و حتی اعتراض و مخالفت گرفته شد؟
از حوزه علمیه تا دانشگاه و از احزاب تا هیات مذهبی در ادبیات شفافانه و یا کنایه وار ابراز نظر کردند و بلکه به راحتی نامه نقد و اعتراض و مخالفت ارسال میکردند . برای ما که در "عصر خمینی" هستیم بدون مراجعه به تاریخ و زیرورو کردن آرشیو ؛ نامه هایی مانند نامه نهضت آزادی و یا نامه جامعه مدرسین و یا نامه فلان مرجع تقلید و یا نهادهای نظام مانند ؛ شورای نگهبان و .. در خاطر ما موجود است ، همانطوریکه پرسش و نقدهای سران قوا نسبت به برخی تصمیمات امام و یا سکوت امام در برابر برخی جریانات و اشخاص ، در خاطرات و یا متن خطبه های جمعه شان موجود است .
قصه "۹۹ نفر" از نمایندگان مجلس شورا که اظهار مخالفت علنی نسبت به دولت وقت که مشهور به "نخست وزیر امام" بود، برای نادرستی چنین استنادی به دوران رهبری امام خمینی کافی است .
اضافه بر اینکه با گوشه نگاهی به خاطرات سران قوا در زمان حضرت امام ، مَنفذ هر شک و شک آفرینی در این رابطه را مسدود میکند ، مانند خاطره مرحوم آیت الله هاشمی در مورد ملاقاتش با امام در قم در جریان بنی صدر و سخنانِ جدیی که ایشان با امام داشته ، و نیز نامه عجیب شهید آیت الله بهشتی به امام که حکایت از ناراحتی ایشان در مورد جریان نفاق و بنی صدر داشته ، و.. از جمله مواردی است که برای داوری در این موضوع ضروری است .
آیا با وجود چنین نمونه هایی که امروز منابع آن در اختیار همگان است ، نمیتوان گفت : قدرت کاریزماتیک امام مانع از نقد و مخالفت بوده و حتی مقامات عالی هم امکان گفتگوی انتقادی نداشتند؟!
ده ها و یا شاید صدها نمونه روشن موجود است که هر انسان منصفی را به فضای کاملا آزاد زمان امام در بحث هایی که محضر ایشان میشده ، دلالت میکند.
اما در مورد کاریزمایی رسول الله (ص) و حضرت امیر (ع) و کاریزماشکنی آنان باید با دید جامع مسئله بررسی شود. عنایت نمایید ؛ استمرار کاریزمای حضرت رسول (ص) برای مومن و مشرک حیرت آور بوده تا حدی که برای بدست آوردنِ قطره ای از آب وضو پیامبر (ص) ، مسلمین از یکدیگر سبقت میگرفتند !
این شدت علاقه مردم به شکلی درآمده بود که ابوسفیان اعتراف کرد که کسرا و قیصر را دیدم ولی چنین علاقه ای که این مردم به این مرد دارند را هرگز ندیده ام !
ودرمورد امام علی (ع) شور و عشق در میان اصحاب خاص حضرت بگونه ای بود که تاریخ انگشت حیرت به دهان گرفته !
نمونه ای آن ؛ جناب عدی طائی است که از شیفتگان حضرت علی (ع) است و سه پسرش در رکاب آن حضرت در صفین شهید شدند و بعد از شهادت امام علی (ع) وقتی بر معاویه وارد شد چنین گفت : من درباره علی انصاف را رعایت نکردم که او کشته شد و من زنده ماندم! ..
پس تا اینجا کاریزمایِ مستمر و فزاینده و حیرت آور رسول الله و امیرالمومنین علیهما الصلات و السلام از قطعیات حدیث و تاریخ است .
حضرت پیامبر خدا (ص) و امیرالمومنین (ع) در عین چنین کاریزمایی ، "کاریزماشکن" هم بودند ، اما کاریزما شکن با هر گونه کاریزمایی که موجب غلو درباره شان میشد ، تا مبادا مردم در گفتگو با آنان دچار لکنت و سختی شوند. و اضح است که این اخلاق منیع آنان که اظهار نهایت آقائی و تواضع بود ؛ نفی نیروی کاریزمایی پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) را نمیکند، بلکه آثار منفی آن را منتفی میکند.
مثلا ؛ امیرالمومنین (ع) کاریزما شکن بود ، اما آیا محبان او ؛ از عشق و ادب نسبت او دست برداشتند؟!
پس چرا جناب عدی در مجلس معاویه گفت : آنقدر با هیبت بود که در حضورش جرات تکلم نداشتیم، آنقدر عظمت داشت که چشمها را به طرفش بلند نمیکردیم.
آیا امام راحل در طول دوران رهبری عزتمندانه اش ؛ در برابر آن کاریزماتیک ، کاریزما شکن نبود؟! پاسخ منفی این سوال در دید خوشبینانه حکایت از عدم توجه به دوران رهبری آن بزرگوار دارد!
دو جریانی که مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی نقل نموده در خور توجه است ؛
یکی جریان شکایت مردِخرمشهری از امام که به ثبت قضایی میرسد و احضاریه رسمی به امام ارسال میشود ، نشان از چیست؟!
و دیگری اینکه ؛ ایشان خبر عدم اجازه حضور یکی از چهره های سیاسی در سِمتی را میدهد ، امام از علت حذف آن شخص سوال میکند و ایشان جواب میدهد چون باشما مخالف است ! و امام برخورد میکند مگر من از اصول دین هستم که کسی نباید مخالفت کند ؟!
در پایان این جملات امام خمینی که مانند آفتاب گرم موجب آب شدن هر اثر سوء ای بر کاریزمای آن بزرگوار است را ارائه میکنم و خواهش میکنم با دقت تا پایانش را بخوانید که فرمود :
"اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر .. اسلام ما را موظف کرده که خدمت کنیم. در اسلام و پیش من رهبرى مطرح نیست، برادرى مطرح است. من با مردم ایران برادر هستم، و خود را خادم و سرباز آنان میدانم .. تا حیات دارم خدمتگزار همه هستم، خدمتگزار ملتهای اسلامى، خدمتگزار ملت بزرگ ایران، خدمتگزار دانشگاهیان و روحانیان، خدمتگزار همه قشرهاى کشور ، .. حاضرم براى کوچکترین افراد تواضع و کوچکى کنم . خمینى دست یکایک شما را میبوسد و به یکایک شما احترام میگذارد و یکایک شما را رهبر خودش میداند، ... من وقتى مطالعه روحیه مردان و زنان جوان از دست داده را میکنم که شجاعانه در مقابل مصائب ایستادگى کرده و میکنند ، براى خود احساس شرمندگى میکنم.."
امید است نویسندگان گرفتار ولع "نقدامام" که امروزه تبدیل به یک "پُز ویژه" شده ، نشوند.