نامه هایی که میان صدام و آیت الله پیرامون صلح مبادله شده ، بهترین سند و دلیل است که می توان با دیکتاتورهای دنیا مذاکره کرد و به گفت و گو نشست و آنها را تسلیم منطق نمود ، لیکن نیاز به مدیریت ، سعه صدر ، تیزهوشی و صبوری ویژه دارد.
آقای محمود رعیت نژاد از آزادگان سرفراز دوران هشت سال دفاع مقدس و یکی از شخصیت های کتاب معروف « آن 23 نفر» از دیدار خود با صدام حسین می گوید: « صدام در آن جلسه جمله قشنگی گفت : دشمنانِ ما و شما که طاقت برادری ما و شما را نداشتند و می ترسیدند ما و شما امت واحده شویم و در یک جبهه علیه آنها بجنگیم ، جنگ را بین ما شعله ور کردند و ما را به دشمنی با شما واداشتند. آنها ما را فریب دادند و به ما وعده دادند که این جنگ شش روزه تمام می شود اما الان 20 ماه است جنگ هنوز ادامه دارد.»
از این اعتراف به ظاهر کوتاه و تاریخیِ صدام می توان نکات بسیاری از واقعیت ها را استخراج کرد که فعلا به چند مورد بسنده می شود:
1 – دشمنان اسلام به خوبی می دانستند در آستانه پیروزی انقلاب اگر دو کشور شیعی ایران و عراق متحد بشوند به ضرر هردو بلوک شرق و غرب در خاور میانه خواهد بود. بنابر این صدام را به تجاوز و تعدی به کشور ایران تحریک کردند و تا آخر هم ، هر دو بلوک با تجهیزات نظامیِ مدرن از وی حمایت نمودند.
2 – صدام به اعتراف صریح خود ، فریب دشمنان را خورد ، ولی چون تا مرفق در باتلاق گیر کرده و از طرفی گرفتار کبر و غرور بود، نتوانست خود را از آن منجلاب بیرون آورد؛ اما فریب خوردن از دشمن به قدری روشن و مبرهن بود که چاره ای به جز اعتراف نداشت.
3 – از سوی دیگر ما ایرانیان مجبور به دفاع از انقلاب ، وطن و ناموس خود بودیم و چاره ای جز این نداشتیم ، اما فرمانده جنگ مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی وقتی احساس کرد جنگ از حالت دفاعی خارج شده و رنگ و بوی فرسایشی و برادر کشی به خود گرفته است به رغم فرمایش و تاکید حضرت امام مبنی بر « جنگ ، جنگ تا رفع فتنه درعالم » تصمیم به صلح گرفت و امام را هم برای این اقدام سرنوشت ساز قانع کرد و البته امام نیز برغم تلخی ، از آن به جام زهر تعبیرآورد و پذیرفت.
4 – این که یک فرمانده در میان بحبوحه جنگ به اشتباه بودن ادامه راه متوجه شود و از آن منصرف گردد ، تنها از شخصیت های ممتازی مانند هاشمی بر می آید و این در واقع هنر هاشمی بود که او را با دیگران جدا می کرد حتی به حضرت امام پیشنهاد می کند ، حاضر است به خاطر انتخاب این تغییر محاکمه و اعدام بشود.
5 – نامه هایی که میان صدام و آیت الله پیرامون صلح مبادله شده ، بهترین سند و دلیل است که می توان با دیکتاتورهای دنیا مذاکره کرد و به گفت و گو نشست و آنها را تسلیم منطق نمود ، لیکن نیاز به مدیریت ، سعه صدر ، تیزهوشی و صبوری ویژه دارد و از دست هر کسی ساخته نیست.
6 – فرق مرحوم هاشمی با دیگران این بود که هاشمی فرزند زمان خویش بود و مقتضیات زمان خویش را به خوبی و درستی می شناخت و نسبت به آن حوادث واقعه موضع مناسب و متفاوت اتخاذ می کرد و به قول شهید سرباز سلیمانی برای هر رخدادی تاکتیک های مخصوص خود را داشت. به عبارت روشن تر او هرگز خود را اسیر اوضاع و شرایط زمان خود نکرد ، مثل بعضی ها خیال می کردند که تا قیامت باید با صدام جنگید اما او همیشه اوضاع و شرایط را به نفع کشور و مردم مدیریت کرد و تغییر داد ، بلی این هنر منحصر به فرد هاشمی بود.
او زمان جنگ پوتین به پا کرد و در جبهه ها حاضر شد که حسودان و مخالفانش که از گود نشینانِ نق بزنِ بودند می گفتند :« آخوند نباید لباس جُندی بپوشد» وقتی هم لباس صلح به تن کرد و سردار صلح شد، همان های نوعی گفتند که هاشمی به امام جام زهر نوشانید ، اما وی بی اعتنا به این بی هنری ها تنها به وظیفه تاریخی خود فکر و عمل کرد و هرگز از این هیاهوها نهراسید. این شاخصه ها و امتیازات ، هاشمی را از دیگران به راحتی جدا می کرد و به او شخصیت دیگری می داد.
7 – در ماجرای معروف جنگ خلیج فارس سال 1369 که آمریکا به عراق حمله کرد ، بعضی از شخصیت های اصولگرا و اصلاح طلب در صدد حمایت از صدام برآمدند و گفتند سوار تانک شده و کنار صدام با آمریکا و اسرائیل خواهند جنگید ، اما هاشمی عصر شنبه بیستم مرداد ، در جلسه شورای عالی امنیت ملی بی طرفی ایران در این جنگ خانمانسوز را به تصویب رسانید و در همان شب به بیت رهبری رفت و موافقت ایشان را هم گرفت و با این موضعِ مدبرانه و عاقلانه کشور و انقلاب را از یک تهدید و چالش جدی به سلامتی عبور داد که اگر مدیریت وی نبود ما حتما یک بار دیگر به یک جنگ چندساله دیگر البته این بار با آمریکا گرفتار می شدیم.
8 – هاشمی بعد از جنگ ، تنها به روابط ایران و عراق شیعی که بسیار هم مهم بود بسنده نکرد ، به سراغ عربستان سنی هم رفت که چند سال بود به سبب همین جنگ و بعد کشتار زائران خانه خدا ، رابطه اش با ایران به سردی گراییده و در نهایت قطع شده بود. به رغم این که حضرت امام فرموده بود « ما اگر از صدام و آمریکا بگذریم از آل سعود نخواهیم گذشت» ، اما در سایه تدبیر ستودنی هاشمی و موافقت امام این ارتباط برقرار شد و زائران بعد از چند سال محرومیت به مکه و مدینه اعزام شدند.
اما هاشمی به این حد قانع نشد در نگاه وی عربستان جایگاه خاص خود را داشت ، او معتقد بود اگر ایران و عربستان رابطه حسنه داشته باشند ، خاور میانه از حیاط خلوت بیگانگان خارج می شود و این هم شدنی هست ، هاشمی سال 1370 در حاشیه اجلاس سازمان های اسلامی در داکارِ سنگال با ملک فهد پادشاه عربستان دیدار کرد و درهمان جلسه به روابط میان دو کشور تحرک و حیات دوباره بخشید . سپس سفرهایی که به عربستان کرد برای اولین بار درب زیارتگاه بقیع به روی زائران ایرانی و حتی خانم ها گشوده شد ، وی دیداری که از مناطق تاریخی و شیعی فدک داشت با خود فیلم بردار برد و از چشمه فاطمه سلام الله علیها و جاهای مهم دیگر فیلم ، عکس و گزارش تهیه کرد و آن را به اقصی نقاط عالم مخابره نمود.
اما افسوس که حاکمیت جریان انحرافی به سرکردگی یک فرد مرموز و نامیزان ، تفکر صلح جویانه ، مقتدرانه و میانبرهاشمی را به انزوا برد و ما دوباره گرفتار تنش ها ، درگیری ها و خونریزی ها در منطقه خاور میانه شدیم.
در پنجمین سالگرد عروج ناگهانی این شخصیت بزرگ به شدت حسرت خاطرات شیرین دوران سازندگی ایشان را می خوریم ، به روح پر فتوحش سلام و درود می فرستیم و بسیار دل تنگ افکار ، اندیشه ها و خطبه های پرصلابتش هستیم.