پایگاه خبری جماران: نشریه حریم امام در تازه ترین شماره خود در گفت و گو با سه تن از چهره های سیاسی اصلاح طلب و اصولگرا به بررسی نقش و جایگاه مردم در اندیشه امام خمینی(س) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پرداخته است. وجه مشترک تمامی این گفت و گوها این است که چهره های سیاسی جناح های مختلف جایگاه مردم در اندیشه امام خمینی(س) را بسیار بالا می بینند و تأکید دارند راهی نداریم جز اینکه به اندیشه امام خمینی(س) در این زمینه برگردیم.
محمود صادقی: یکی از ویژگی های بارز حضرت امام مردم باوری ایشان بود
مشروح گفت و گوی محمود صادقی با حریم امام در خصوص جایگاه مردم در اندیشه امام خمینی(س) را در ادامه می خوانید:
موضوع گفت وگوی ما درباره مبانی اندیشه های سیاسی حضرت امام خمینی(س) با رویکرد اعتماد به مردم و مردم باوری است. مایلیم که در این باره با مقدمه ای ورود پیدا کنید تا به سؤالات اصلی خود برسیم.
به نظرم یکی از ویژگی های بارز حضرت امام(س) مردم باوری ایشان بود. از همان ابتدا که امام وارد عرصه فعالیت های اجتماعی و سیاسی شد، این ویژگی در گفتار و رفتارشان مشاهده می شد. همانطور که در خاطرات بسیاری از بزرگان آمده است، پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی از ادعای مرجعیت پرهیز داشت و با اصرار فراوان شاگردان و مردم آن جایگاه را می پذیرد. یکی از شخصیت های سیاسی که نمی خواهم نام ببرم، می گفت یک بار از تهران به منزل مراجع جدید رفتیم. وقتی به بیت امام رسیدیم درخواست یک نسخه از رساله عملیه کردیم، ایشان فرمود که بروید و از بیرون تهیه کنید. این خاطره برای من جالب بود، چرا که نشان می دهد ایشان در پی مقام و جایگاه مرجعیت نبودند. وارستگی اخلاقی و مخالفت با هوای نفس و پرهیز از شهرت طلبی از ویژگی های بارز حضرت امام از دوران جوانی بود. ایشان حقیقتاً شخصیت خودساخته ای بود. نسبت به مشکلات مردم آگاه بود. به خصوص اینکه در آن دوره رسانه مانند امروز وجود نداشت، اما ایشان از مشکلات اجتماعی و سیاسی آحاد ملت مطلع بود و نسبت به آن واکنش نشان می داد. حتی در موضوع کاپیتولاسیون به طور کامل از قضایا مطلع بود. این نشان می دهد که حضرت امام در متن جامعه حضور داشت.
زندگی ایشان هم در قم و هم در نجف کاملاً مردمی بود. بدون اینکه بخواهد در این زمینه تظاهر کند، زندگی کاملاً ساده و مردمی داشت.
وجه مردم باوری امام در دوره نهضت و مبارزات انقلابی چه نمود و ظهوری داشت؟
بله. سؤال خوبی است و به نظرم روش مبارزاتی حضرت امام بسیار مهم است که به آن بپردازیم. امام وقتی به جایی می رسد که باید کل رژیم پهلوی را نفی کند و به این نقطه می رسد که می فرماید این رژیم اصلاح پذیر نیست و حملات خود را مستقیماً متوجه شخص شاه می کند، در عین حال از ورود به روش های خشونت آمیز پرهیز می کرد و بر آگاهی های مردم تکیه داشت. در واقع این یک نوع انقلاب فرهنگی بود؛ چرا که روی باورها و فرهنگ مردم کار می کند و هیچ گاه زیر بار مبارزه مسلحانه نمی رود و با آن موافقت نمی کند. تا سال 1356 که نهضت فراگیر می شود و همه نحله ها و طیف ها و گرایش های سیاسی مذهبی و غیرمذهبی همگی به طور طبیعی رهبری حضرت امام را می پذیرند. ایشان تبدیل به یک رهبر بلامنازع مردمی می شود؛ به گونه ای که همگی گوش به فرمان امام سپردند. نوارهای کاست در آن زمان با سرعت زیادی تکثیر می شد و حتی به روستاها هم راه پیدا می کرد. مردم با گوش کردن صدای امام کار خودشان را انجام می دادند. بدون هیچ تشکیلات و دستگاهی سخنان امام در همه جای ایران منتشر می شد. در واقع با مشارکت حداکثری مردم انقلاب به پیروزی رسید و با کمترین هزینه، مردمی ترین انقلاب در جهان رقم خورد. در روزهای آخر دیدیم چگونه ارتش هم به سمت مردم و نهضت راه یافت و اغلب ارگان های دیگر به جمع انقلابیون پیوستند. در 19 بهمن ماه 1357 بود که همافرها با امام امت بیعت کردند. همچنین استقبالی که از حضرت امام در 12 بهمن شد، بی نظیر بود. خاطرات کادر پرواز شاهد دیگری در این باره است که شنیدنی است. به هر حال آن نحوه استقبال از حضرت امام جلوه دیگری از ایشان بود.
نکته دیگر سخنرانی امام در بهشت زهرا است که اعتقاد خود را به نقش مردم در حکمرانی بیان کرد و خطاب به رژیم فرمود: «من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم، من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد دولت تعیین میکنم.» در واقع قدرت خود را متکی کردند به مقبولیت مردمی. به نظر می آید که مردمی ترین انتخابات برای رهبری در آن دوره صورت گرفت؛ بدون اینکه به ظاهر رأیی به صندوق ها انداخته بشود. به هر حال مردم در انقلاب امام را به عنوان رهبر خود پذیرفتند و یکپارچه در نهضت شرکت کردند.
برای ما بفرمایید که جمهوریت نظام در نظرگاه امام خمینی(س) چه جایگاهی داشت؟
جمهوری اسلامی که امام مطرح کردند، به نظرم امر بسیار بدیع و غیرمترقبه در فضای سیاسی بود. اینکه یک مرجع تقلید دینی از جمهوریت بخواهد نام ببرد و آن را در فضای سیاسی کشور حاکم کند، امری بسیار بدیع بود. این مدل از حکمرانی مورد پذیرش همه گروه ها قرار گرفت و همین ایده در سقوط رژیم شاهنشاهی بسیار نقش داشت. همچنین خود همین ایده یک نوع انقلاب تلقی می شد؛ یعنی از لحاظ نظری یک مرجع تقلید شناخته شده بخواهد جمهوری را در فضای سیاسی کشور مطرح کند. پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی آن کاریزمای امام و جایگاه بالای ایشان حفظ شد و به حدی بود که نیاز این حس نمی شد مدل «جمهوری اسلامی» بخواهد به رأی گذاشته بشود، چرا که این ایده ای مطرح از سوی امام بود. از مرحوم پدرم شنیدم که در شروع نهضت در مخالفت با رفراندوم شاه و ملت شعارشان این بود: «ما تابع قرآنیم، رفراندوم نمی خواهیم.» این تلقی در ذهن ها بود که گویی روحانیت با رفراندوم مخالف است. اما خود ایشان برای تأسیس جمهوری اسلامی فرمود که باید رفراندوم برگزار بشود و شکل حکومت به رأی مستقیم مردم گذاشته بشود. به هر ترتیب رفراندوم برگزار شد و اکثریت قاطع مردم به آن «آری» گفتند.
قانون اساسی از لحاظ حقوقی توانسته یک معمایی را حل کند. معما این بود که حکومت چطور می تواند هم دینی باشد و هم جمهوری؟ به ظاهر یک موضوع پارادوکسیکال به نظر می رسد. اما نویسندگان قانون اساسی با رهبری حضرت امام و بهره گیری از رهنمودهای ایشان هم نظریه ولایت فقیه را در قانون اساسی گنجاندند و هم بر آرای عمومی تأکید کردند. در اصل 107 قانون اساسی به رهبری امام خمینی(س) که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده، تصریح شده است و هم اینکه تعیین رهبری پس از ایشان بر عهده خبرگان منتخب مردم محول شده است. این نشان می دهد که ساختار نظام جمهوری اسلامی به رأی مردم متکی است. البته شورای نگهبان هم در متن قانون اساسی آمده است که بر مصوبات مجلس شورای اسلامی نظارت کند تا از چارچوب شرع اسلام و قانون اساسی خارج نشوند. با این حال این وجه مردمی بودن و عدالتگرا بودن حضرت امام را نشان می دهد؛ به خصوص توجه ایشان به محرومان و مستضعفان. خودشان فرمودند که من یک موی این کوخ نشینان را بر کاخ نشینان ترجیح می دهم. هم در دوران مبارزات نهضت و هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی توجه زیادی به مسئله فاصله فقر و غنا داشت. هر چه ما به سال های آخر عمر امام نزدیک می شویم، می بینیم این مسئله پررنگتر می شود. در مبحث قانونگذاری هم قوانینی از جمله قانون کار مطرح بود که گرایش عدالت گرایانه و عدالت اجتماعی مناسبات میان کارگر و کارفرما مطرح شد و شورای نگهبان آن را مخالف با احکام اولیه شرعی می دید. امام در این قضیه ورود کرد و به شورای نگهبان توصیه فرمود به ضرورت عدالت توجه داشته باشند. ایشان برای حل این بن بست راه حل هایی ارائه دادند که منجر به تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام شد. خاستگاه آن تحول همین ویژگی مردمی بودن امام بود؛ یعنی تأمین عدالت اجتماعی. در واقع فقه سنتی در مواجهه با برخی از مسائل جدید جامعه به بن بست هایی برخورد که امام با آن رویکرد بن بست شکنی کرد. می خواهم این را عرض کنم که امام بین اسلامی بودن و مردمی بودن نظام تعارضی نمی دید. قانون اساسی هم به نظر بنده همین گونه است. در عمل هم وقتی ما به بن بست هایی رسیدیم، ایشان آن را حل فرمود.
آیا نمونه و مصداقی از وجه مردمی بودن و بها دادن حضرت امام به جمهوریت و اراده و خواست مردم در اداره امور جامعه سراغ دارید که برای ما بیان بفرمایید؟
بله. شاید نکته ای در اینجا لازم باشد گفته بشود و آن درباره پیش نویس قانون اساسی است. ما پیش نویسی از قانون اساسی داشتیم که بعداً کنار گذاشته شد و در واقع یک نسخه دومی جایگزین آن شد. آن طور که بیان کردند، امام با آن پیش نویس اولیه قانون اساسی موافق بود و بنا بود همان پیش نویس به رفراندوم گذاشته بشود. اما برخی از اشخاص اصرار کردند که قانون اساسی در مجلس خبرگان قانون اساسی نگاشته بشود. چون این وعده ای بود که قبل از پیروزی انقلاب داده شد. یعنی قانون اساسی در مجلس خبرگان یا همان مجلس مؤسسان تدوین بشود و سپس به رأی مردم گذاشته بشود. امام هم بنا بر این اصرار دستور تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی را داد. به هر حال آن پیش نویس اولیه شکل دیگری داشت که بنا بر آنچه نقل شده، حضرت امام هم در ابتدا با آن موافقت داشت. در عمل هم ایشان فرمود من یک طلبه هستم. از این رو به قم تشریف برد و دولت را به دست روشنفکران و کسانی که تجربه کار اجرایی داشتند، سپرد. آقای بازرگان، نخست وزیر شد. اما متأسفانه دولت موقت نتوانست با فضای انقلاب همراه بشود و مشکلاتی به وجود آمد که منجر به سقوط آن دولت شد. پس از آن دوره امام بنا نداشت که روحانیت را به طور مستقیم وارد مناصب دولتی کند. رویکرد ایشان این بود که روحانیت در جایگاه رهبر مذهبی و دینی و اخلاقی مردم قرار دارد و در همین جایگاه هم باقی بماند و بیشتر بر امور نظارت کند. در واقع هدایت معنوی مردم باید توسط روحانیت صورت بگیرد. از این رو می بینیم اولین رئیس جمهور غیرروحانی است؛ حتی دومین رئیس جمهور هم غیرروحانی است. بعد از آن حوادث و ترورها و شهادت یاران امام خمینی(س) ما شاهد رئیس جمهور شدن فردی روحانی هستیم. اما در دوره اول و دوم کاملاً پیدا بود که امام با رئیس جمهور شدن یک فرد روحانی مخالفت داشت. حتی گزینه هایی برای نامزد شدن ریاست جمهوری مطرح بودند، اما حضرت امام به آنها تن نمی داد. حتی برخی از اشخاص و گروه های سیاسی مرحوم حاج احمد آقا را اعلام کردند به عنوان نامزد خودشان. اما حضرت امام از این مسئله کاملاً پرهیز می کرد. به هر حال بنا به ضرورت آیت الله خامنه ای نامزد انتخابات ریاست جمهور شد. همه این اتفاقات که می توان ساعت ها درباره آنها صحبت کرد، از وجوه مختلف مردمی بودن امام خمینی(س) در دوره پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. این نکته را هم یادآوری کنیم که حضرت امام حتی فرماندهی کل قوا را به رئیس جمهور محول کرد. مقامی که بسیار حساس است و این نشان از اعتماد امام به رأی و نظر مردم داشت.
وجه مردمی بودن حضرت امام چه تأثیری در باورهای مردم و نقش آنان در اداره جامعه داشت؟
ویژگی مردمی بودن حضرت امام تأثیر بسیاری در پذیرش ایشان به عنوان رهبری جامعه از سوی مردم داشت. حتی برای طیف های سیاسی که چندان باور مذهبی نداشتند، رهبری امام مورد پذیرش قرار گرفت و این تأثیرات همان نگاه و رویکرد ایشان بود. پس از پیروزی انقلاب هم این باور به لحاظ ساختار سیاسی جاری شد؛ یعنی مردم به عینه مسئله انتخابات و جمهوریت و رفراندوم را در نظام جدید مشاهده کردند. همه اینها جلوه های آن پذیرش امام به عنوان رهبری جامعه بوده است. مردم در مدیریت جامعه احساس شخصیت کردند و سعی داشتند نقش فعالی داشته باشند. همان تشکیل شوراهای شهر و روستا موجب شد که مردم خود و نقش خودشان را باور کنند. به تعبیر شهید بهشتی که می فرمود اگر ما از «امام امت» سخن می گوییم، از «امامت امت» هم سخن می گوییم. در مسئله امام امت، «امت» آنقدر شخصیت پیدا می کند که هر فرد به تعبیر قانون اساسی خودش را در جایگاه رهبر می بیند که در مدیریت جامعه مداخله دارد. اینها به سهیم شدن مردم در امور مختلف از جمله در سازندگی کشور تأثیر داشته است. برای مثال در نهاد جهاد سازندگی مردم با جان و دل در آن شرکت می کردند. به خصوص در سال های اول که نشان از اشتیاق مردم به سازندگی و مشارکت در امور اجتماعی بود. در آن سال ها هیچ کس به دنبال دستمزد نبود. وقتی هم جنگ آغاز شد، وجه مردمی امام به داد کشور رسید. وقتی جنگ به صورت مردمی اداره می شد، همه آحاد مردم، اعم از مرد و زن، پیر و جوان برای دفاع از میهن خود بسیج شدند و در دفاع مقدس حضور داشتند و همین باعث شد که جلوی آن ارتش مجهز صدام را گرفت. صدام که می گفت سه روزه می خواهد تهران را فتح کند؛ ما دیدیم که مردم خرمشهر چگونه وارد میدان شدند و ایستادگی کردند. مردم هشت سال با همه سختی ها در صحنه حضور داشتند و در نهایت دشمن را شکست دادند. مردم جلوه های تازه ای را از خلوص خودشان نشان دادند و به رهبری حضرت امام از کشور و نظام خودشان دفاع کردند.
در قضیه پذیرش قطعنامه وقتی امام فرمود من جام زهر را نوشیدم، دوباره موج عظیم مردمی ایجاد کرد و مردم دوباره به جبهه ها هجوم آوردند و مجدداً ارتش صدام را به عقب نشینی وادار کردند.
وقتی امام رحلت فرمود، ما شاهد تشییع پیکر عظیم و باشکوهی از سوی مردم بودیم. این نشان می داد آن نقطه پایانی زندگانی امام چقدر شبیه آن نقطه آغازین ورود ایشان به ایران است. این مردمی بودن امام حفظ شد و مسئله مهمی هم بود.
به نظر شما چرا این وجه مردمی بودن که در دوره حیات حضرت امام پررنگ بود، پس از رحلت ایشان کمرنگ شده است؟ علت آن را در چه می دانید؟
متأسفانه وقتی انحرافی در نظام جمهوری اسلامی ایران رخ می داد، برخی در صدد این هستند که این انحراف را به خود بنیانگذار جمهوری اسلامی نسبت بدهند. این ناشی از برداشت های انحرافی از بیانات امام است. برای مثال وقتی امام فرمود حفظ نظام ضروری است، برخی اینگونه تلقی کردند که ما باید به هر شکلی نظام را حفظ کنیم؛ ولو به ضرر مردم باشد و مردم آن را نخواهند. در حالی که اعتبار نظام به خود همین مردم است و امام نظام را بدون مردم، نظام نمی دانست. مصلحت نظام هم باید در جهت حفظ و تأمین مصالح مردم باشد. در فرمان بازنگری قانون اساسی هم وقتی مسئله تشخیص مصلحت نظام مطرح شد، امام تأکید داشت که این مجمع نباید تبدیل به قوه ای در عرض سایر قوا بشود و جمهوریت مردم را به خطر نیندازد. تشکیل این مجمع برای آن بود که نظام با بن بست مواجه نشود. البته امام به اعضای شورای نگهبان توصیه می فرمود که خودتان مصلحت نظام را در نظر بگیرید تا دیگر نیازی به راه حل های فوقالعاده مثل مجمع تشخیص مصلحت نظام نباشد. اما به هر حال بعدها اینگونه تلقی شد که این مجمع بناست فقط نظام را حفظ کند و کاری هم به مصلحت خود مردم ندارد! در مسئله ولایت فقیه نیز اینگونه است و طبق نظر امام ولایت مطلقه فقیه برای این است که در جایی که احکام اولیه با مصالح عمومی تعارض دارد مصلحت جامعه تأمین شود. نه اینکه مصلحت نظام منفک از مردم. آنچه مدنظر حضرت امام بود، همین است نه اینکه ولی فقیه مطلقالعنان باشد. به نظر من این معنا از ولایت مطلقه فقیه بسیار موجه و قابل دفاع است و اساساً بدون آن اداره جامعه میسر نیست.
به هر حال انحرافی که ایجاد شد، ناشی از سوء برداشت از همین مسئله بود. این انحراف به وجه جمهوریت نظام آسیب زد. الان به گونه ای شده که حتی دفاع از مبانی امام خمینی(س) هم کار دشواری شده است. ما در آخرین انتخابات ها، یعنی انتخابات اسفند 1398 و انتخابات خرداد 1400 دیدیم که چگونه مشارکت مردمی به پایین ترین حد خودش رسید. این در اثر آن انحرافات از مبانی امام راحل است. ما راهی نداریم جز اینکه به مواضع و مبانی حقیقی حضرت امام بازگردیم. امامی که می فرمود به من خدمتگزار بگویید و نه رهبر. ما نیازمند بازگشت به چنین امامی هستیم.
هادی قابل: پایه تمام کارهای حضرت امام مردم بود
مشروح گفت و گوی حریم امام با حجت الاسلام و المسلین هادی قابل دراین خصوص را در ادامه می خوانید:
موضوع گفت و گوی ما درباره مردم باوری حضرت امام در گفتار و سیره ایشان، هم در دوران مبارزات و نهضت و هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. در ابتدا مصادیقی از مردم باوری ایشان را بیان بفرمایید.
آنچه از سخنان حضرت امام درباره مردم باوری داریم و در عمل هم شاهد آن بودیم این است که ایشان با مردم یک رابطه سیاسی و مرحله ای و گذرا و موقتی نداشت؛ بلکه رابطه ایشان با مردم رابطه بسیار عمیق و اعتقادی بود. ایشان به مردم بها می داد و در واقع امام، انقلاب اسلامی را انقلاب مردمی می دانست و حتی در فرمایشات ایشان هم هست که فرمود: انقلاب اسلامی ایران، انقلاب مردمی است. بنابراین ما می بینیم امام رابطه بسیار تنگاتنگی با مردم داشت. به یاد داریم وقتی امام را در باغ شاه حصر کردند، به ایشان گفتند شما با کدام نیرو می خواهید در مقابل حکومت بایستید؟ به هر حال شاه، ارتش و نیروی نظامی و سازمان هایی دارد. امام جمله ای را فرمود و آن اینکه: «سربازان من در گهواره ها و در شکم مادرشان هستند.» یعنی نسلی که قرار است در آینده در جامعه حضور داشته باشد، به عنوان سرباز نهضت معرفی کرد. در دوران مبارزات انقلاب اسلامی می بینیم که آن نسل با میانگین سنی 15 الی 20 سال و جوانان آن دوران به حمایت از امام برخاستند. در نتیجه مردم، یعنی پدران و مادران و بستگان همان جوانان هم به صحنه آمدند و انقلاب شکوهمند تاریخی را در سال 1357 شکل دادند و طومار رژیم پهلوی را درهم پیچیدند؛ رژیمی که تا بن دندان مسلح و مورد حمایت قدرت های سیاسی دنیا بود. این مسئله باعث شد که امام روی مردم کاملاً سرمایه گذاری کند و همه آنچه فراهم آمده را از مردم بداند.
حضرت امام رحمهالله علیه همچنین در تنفیذ حکم بازرگان، نخست وزیر دولت موقت اینگونه می نویسد:
«جناب آقای مهندس مهدی بازرگان بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است و به موجب اعتمادی که به ایمان راسخ شما به مکتب مقدس اسلام و اطلاعی که از سوابقتان در مبارزات اسلامی و ملی دارم، جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص، مأمور تشکیل دولت موقت مینمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید.»
دو نکته در این فرمایش حضرت امام وجود دارد و آن اینکه می فرماید: «بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران... .» یعنی هم مشروعیت و هم قانونی بودن حکم را منوط به آرای اکثریت قاطع ملت می کند و می فرماید چون این ملت در تظاهرات و راهپیمایی ها من را به عنوان رهبر جنبش قبول کرده اند، من هم شما را مأمور تشکیل دولت موقت می کنم. بر اساس همین خواست اکثریت مردم و اینکه مردم ایشان را به رهبری جنبش انتخاب کرده بودند، شورای انقلاب و دولت موقت را تشکیل داد و باز به خواست مردم اصل و قانون اساسی جمهوری اسلامی را به رأی قاطبه ملت گذاشتند و رأی گرفتند. بنابراین پایه تمام کارهای حضرت امام مردم بود. از این رو جایگاه مردم در نزد ایشان بسیار رفیع است و رکن اساسی انقلاب و جمهوری اسلامی را مردم می دانست. بر همین اساس نه تنها در گفتارشان، بلکه در عمل همین گونه بود. یعنی از دورانی که نهضت در ایران پا گرفت، تمام پیروزی ها با حضور مردم بوده است. امام هم قبل از پیروزی انقلاب و هم پس از پیروزی انقلاب مردم را پایه و اساس می دانست. در واقع وقتی حکومت مستقر شد و جمهوری اسلامی شکل گرفت، همچنان مردم نقش فعال و مستقیمی در اداره کشور داشتند. تا پایان عمر پر برکتشان بر حضور، اعتماد، حمایت، نقش و درایت مردم در تمام شئون مملکتداری تأکید داشت.
حضرت امام توانست جنگ هشت ساله و دفاع در برابر رژیم بعثی و متجاوز عراق را با همین مردم اداره کند. با اینکه ما امکانات نظامی و نیروهای آماده و تربیت شده برای جنگ به اندازه کافی نداشتیم؛ نیروی زمینی و هوایی و دریایی ارتش به خاطر جا به جایی حکومت آن انسجام لازم را در اوایل جنگ نداشت. هر چند بعدها این انسجام شکل گرفت. به هر حال این نیروهای مردمی بودند که به صحنه آمدند و دوره های آموزشی نظامی را دیدند و وارد جنگ با بعثی ها شدند. در واقع بسیج مردمی بود که جنگ را به پیش برد. از این رو، مشخص می شود که جایگاه مردم در اندیشه ها و عمل امام خمینی(س) خیلی روشن است. ایشان هر وقت دغدغه ای داشت، آن را با مردم در میان می گذاشت و به طور شفاف با مردم سخن می گفت. نتیجه این شد که مردم به اهداف و آرمان های حضرت امام باورمند شدند. در آن زمان اعتماد بین مردم و امام متقابل بود و این اعتماد از سر عشق و علاقه و شیفتگی متقابل بود.
حکومت دینی در نظر حضرت امام خمینی(س) چه ویژگی هایی دارد؟
حضرت امام بر دو بُعد اساسی در تشکیل حکومت تأکید داشت: یکی جمهوریت و دیگری اسلامیت. این دو اساس حکومت دینی است که امام آن را تأسیس کرد و از آغاز همین مسئله را هم مطرح فرمود. لذا تأکید امام در شکل جمهوری اسلامی، این بود: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر.» در واقع این دو رکن را مورد توجه قرار داد. جمهوری حکومتی است که مردم در آن حرف اول را می زنند و مبتنی بر آرا و خواست اکثریت قاطع مردم باشد. کما اینکه در رفراندوم جمهوری اسلامی این چنین بود که اکثریت قاطع ملت رأی به جمهوری اسلامی دادند.
بُعد اسلامیت که امام به عنوان رکن اساسی در حکومت مطرح کرد، بدان معناست که احکام و دستورات اسلام در این حکومت باید اجرا بشود. در واقع قوانین نباید ضد احکام شریعت باشد. نباید قوانینی تصویب بشوند که حکم خدا را نقض کنند. طبیعتاً باید حرمت دستورات خداوند در جمهوری اسلامی حفظ بشوند. این هم بُعد اسلامیت بود که حضرت امام بدان تأکید داشت.
از این رو، آن حکومت مدنظر امام در همین دو بُعد و دو رکن اساسی استوار است؛ اول مردمی بودن حکومت، یعنی برخاسته از خواست و اراده و رأی مردم باشد و دوم مقررات و قوانین مصوب در چارچوب شریعت اسلام.
ایشان خیلی تأکید داشت که هر چه سریعتر باید هم اصل این مدل از حکومت به رأی مردم استوار بشود و هم انتخابات ها در این نوع مدل از حکومت نقش داشته باشد. به همین دلیل هم رفراندوم برگزار شد و هم پس از آن، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری.
در بسیاری از کشورهای دنیا وقتی انقلابی شکل می گرفت تا چند سال بعد، مردم را در امر مدیریت کشور دخیل نمی کردند. همان کسانی که به عنوان رهبران انقلاب شناخته می شدند، کشور را اداره می کردند تا رفته رفته بتوانند اهدافی که خودشان دارند پیاده و طرفدارانی در این زمینه پیدا کنند. در واقع درصدد این بودند که ساختار حکومت را بر اساس مطلوب خودشان شکل بدهند. امام چون به ملت و مردمش تکیه کرده بود و به مردم اعتماد داشت، از شورای انقلاب خواست که زمینه رأی و نقش مردم در همه عرصه ها و ارکان حکومت فراهم کنند. همین طور هم شد و نمایندگان مجالس و ریاست جمهوری بر مبنای انتخابات و رأی مستقیم مردم مشخص می شدند.
حضرت امام جمله ای دارد که شاید لازم باشد در اینجا آن را یادآوری کنیم. ایشان می فرماید: «همه اطلاع دارید که آن چیزی که برای همه ما لازم است این است که در فکر این باشیم که مردم را در صحنه نگاه دارید و این یک سرش بسته به دولت است و رئیس جمهور و مجلس، یک سرش هم مربوط به خود مردم، اگر این طرف را شما نگه دارید، از ملتمان مطمئن هستیم که به حسب غالب و اکثریت آن طرف را حفظ می کنند.»
این سخن نشان از اعتماد کامل ایشان به مردم است. می فرماید وقتی حکومت به مردم اعتماد کند، مردم هم آن حکومت را حفظ می کنند. این نکته ای است که در اندیشه و عمل امام دیده می شود.
ایشان واقعاً به مردم خود اعتماد داشت و در مقابل مردم هم واقعاً به امام و رهبر خودشان اعتماد داشتند. این اعتماد متقابل بود که هم ساختار حکومت را شکل داد و هم جنگ را به خوبی مدیریت کرد.
آیا رکن مردم باوری در حکومت دینی حضرت امام که بدان اشاره کردید، مبنای دینی هم دارد؟
بله. همانطور که عرض کردم مردم رکن اصلی انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی هستند و ما در دستورات اولیای دین همین را مشاهده می کنیم. رسول خدا (ص) در لحظات پایانی عمر خود به امیرالمؤمنین (ع) وصیت می کند و می فرماید: یا علی، اگر مردم برای امر حکومت به تو روی آوردند آن را بپذیر و این مسئولیت را بر عهده بگیر. اما اگر مردم به سمتت نیامدند، مبادا به خاطر حکومت شمشیر بکشی و حکومت را به زور قدرت بخواهی به دست بیاوری... . امیرالمؤمنین به همین وصیت هم عمل کرد. وقتی دید مردم به سمت او نیامدند، اصراری به تصدی امر حکومت نفرمود. در تاریخ ذکر شده که عباس عموی پیامبر به خانه امیرالمؤمنین (ع) آمد و به ایشان گفت: دستت را بگشا تا با تو بیعت کنم... . همانطور که می دانید وقتی بیعتی از سوی یک بزرگی صورت می گرفت، موجب این می شد که تمام افراد آن طایفه هم بیعت کنند. از طرفی عده زیادی از مردم با ابوبکر بیعت کرده بودند. این اتفاق موجب این می شد که حکومت دو پاره بشود. به همین دلیل امیرالمؤمنین (ع) بیعت عباس عموی خود را نپذیرفت و وصیت پیامبر اکرم (ص) را یادآوری کرد.
پس از اینکه عثمان خلیفه سوم کشته شد، مردم به سمت امیرالمؤمنین رفتند تا با ایشان بیعت کنند. در آنجا این جمله را بیان می فرماید: «لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها» یعنی اگر آن اجتماع عظیم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقابل پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند و دست روی دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روی شانهاش میانداختم و مانند روز اول کنار مینشستم.
آن چیزی که امیرالمؤمنین (ع) را وادار به پذیرش امر خلافت می کند، خواست مردم بود. یعنی حال که یار و یاور برای امر خلافت پیدا شده و خدا هم در برابر ظلم و ستم ها از ما پیمان گرفته است که سکوت نکنیم، خلافت را می پذیرد. در واقع امام معصوم هم بر اساس همین نکته و این رکن اصلی خلافت را پذیرفت. رکن اصلی این است که حکومت خواست مردم می باشد و این مردم هستند که باید درباره آن تصمیم بگیرند.
جمله ای را از حضرت امام خمینی(س) نقل می کنم. ایشان می فرماید: «انقلاب هایی که در دنیا صورت می گیرد، بر یکی از این دو ابرقدرت متکی است؛ اما انقلاب مردم ما انقلابی متکی به خود مردم است.»
یعنی این مردم هستند که با خواست و اراده شان انقلاب را تحقق بخشیدند. اگر دولتی بخواهد موفق باشد، علاوه بر اینکه باید برای خدا کار کند و به دیگران چشمداشتی نداشته باشد، باید با مردم باشد. بدون مردم نمی شود کار کرد. موفقیت هم بدون مردم حاصل نمی شود. امام از عمق جانش به این مسئله اعتقاد داشت که بدون مردم نمی شود هیچ کاری از پیش برد. با اسلحه و قدرت و چند نیروی نظامی نمی توان بر مردم حکومت کرد. اگر آن مردم نخواهند، هیچ توفیقی حاصل نمی شود؛ چرا که همان مردم در مقابل اسلحه و نیروی نظامی ایستادگی می کنند و نمی گذارند کاری با تحمیل از پیش برود. کما اینکه آن مردم در مقابل شاه ایستادگی کردند. اگر مردم نخواهند، نتیجه کار حکومت ختم به خیر نمی شود و به سرنوشت حکومت هایی مانند رژیم صدام و معمر قذافی بدل خواهد شد. اگر مردم حکومتی را نخواهند، آن حکومت هر چقدر هم مسلح باشد، هیچ کاری از دستش بر نمی آید. این واقعیتی است که تاریخ هم به ما آن را نشان داده و ثابت کرده است. اینکه ماجرای کشته شدن عثمان رخ داد، به این علت بود که مردم اعتماد خودشان را از دست دادند. در نتیجه عده ای دور خانه اش جمع شدند و او را به قتل رساندند. هیچ کس هم نتوانست از عثمان دفاع کند؛ حتی آنهایی که در کنار عثمان به نان و نوایی رسیده بودند، نتوانستند از او دفاع کنند. معاویه آنقدر تعلل کرد و حاضر نشد برای دفاع از عثمان برود. آنقدر تعلل کرد که بالاخره عثمان کشته شد. بعدها پیراهن عثمان را برای او بردند. آن پیراهن را عَلَم کرد و چون دید امیرالمؤمنین (ع) خلیفه شده و موقعیتش به خطر افتاده است، مسئله خون خواهی خلیفه مقتول را مطرح کرد و آن جنگ ها و برادرکشی مسلمانان را به راه انداخت.
بنابراین چون مردم رکن اصلی انقلاب هستند، حضرت امام تأکیدشان هم به مردم بود.
به نظر شما این ویژگی مردم باوری حضرت امام را آیا در سیره عملی مسئولان نظام امروزی مشاهده می کنیم یا خیر؟
حضرت امام خمینی(س) ویژگی های مثبت فراوانی داشت؛ اما باید توجه داشت که اگر ایشان چنین ویژگی هایی داشت، دلیلی نمی شود دیگران هم این ویژگی ها را داشته باشند. با این حال یک سری معیارها در حکومت نقش دارد و در حال حاضر بحث ما مردم باوری در حکومتداری است. مردمداری در نگاه امام، از ویژگی های اساسی ایشان بود. قبل از پیروزی انقلاب و تا وقتی که انقلاب به پیروزی رسید و پس از آن، در برابر آشوب هایی که گروهک ها در گوشه و کنار این کشور به وجود آوردند، همچنین حمله ظالمانهای که صدام به ایران کرد، در تمام این مراحل، سرمایه امام، مردم بود. این مردمداری امام باعث شد که ایشان و کشور ما در همه این عرصه ها پیروز بشود. اگر امام به مردم تکیه نمی کرد و مردم را واقعاً قبول نداشت و مثل برخی مردم را موی دماغ قدرت و حکومت خودش می دید، قطعاً در یکی از این عرصه های دشوار، کشور با شکست مواجه و چه بسا حکومت هم ساقط می شد. اگر تاریخ انقلاب را بررسی کنیم، می بینیم چقدر مردم در جایجای حوادث نقش فعالی داشتند. تا یک انفجاری می شد کل مردم به خیابان ها می آمدند. این حمایت مردم دست و پای همه آنهایی را بست که گمان می کردند این کارها باعث سقوط جمهوری اسلامی می شود. برای مثال انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را در نظر بگیرید. در این انفجار بسیاری از مسئولین عالی رتبه کشور به شهادت رسیدند. انفجار دفتر نخست وزیری را در نظر بگیرید. رئیس جمهور و نخست وزیر همزمان به شهادت رسیدند. این برای انقلاب تازه و نوپا ضربه بسیار خطرناکی به شمار می آمد. دشمن خائن هم همین را مدنظر داشت. اما خیال می کرد خیلی راحت می تواند نظام را ساقط کند و خودش قدرت را در دست بگیرد. اما هر یک از این اتفاقاتی که می افتاد، سیل جمعیت به خیابان ها می آمد. تظاهرات و راهپیمایی های عظیمی شکل می گرفت و مردم از این گروهک های خائن به وطن اظهار نفرت می کردند. همین ها باعث ماندگاری انقلاب اسلامی شد.
خود همان جنگی که به ایران تحمیل کردند، کافی بود برای اینکه انقلاب صدمه ببیند. ماجراهایی که در کردستان و ترکمن صحرا و ... به وجود آمد، ممکن بود اصل انقلاب را نشانه برود و هر یک را ما نگاه کنیم، واقعاً برای یک انقلاب نوپا کافی بود تا آن را از پا دربیاورد و تمامش کند. اما حضرت امام بر مردم تکیه داشت و نه حتی بر نیروهای مسلح. تکیه امام بر حضور مردم در صحنه بود. تا وقتی که مردم در صحنه باشند، هیچ آسیبی به انقلاب و جمهوری اسلامی و رهبری نهضت وارد نمی آید.
این مسئله کاملاً روشن است که اگر رهبران جامعه اعتماد و حمایت و پشتیبانی اکثریت مردم خود را داشته باشند، ماندگار خواهند بود و می توانند به حکومت خود ادامه بدهند و به اهدافشان برسند؛ اما اگر حمایت و پشتیبانی مردم را نداشته باشند، قطعاً اینها متزلزل خواهند شد. ممکن است چند صباحی به قدرت خودشان ادامه بدهند؛ اما عاقبت حکومت از دست آنها گرفته و ساقط خواهد شد. این را حضرت امام هم در فرمایشات خود دارد. امیرالمؤمنین(ع) هم این موضوع را در فرمایشات خود دارد. اساساً این موضوع تز مرکزی مکتب تشیع است. تمام حکومت و قدرت و تحقق آرمان ها موکول به حضور مردم است. اگر حمایت و اعتماد مردم باشد، موفقیت حاصل می شود و اگر نه، موفقیتی در کار نخواهد بود و تضمینی هم برای موفقیت به وجود نمی آید.
مهمترین کاری که حضرت امام در دوران نهضت انقلابی انجام داد، چه بود؟
واقعیت این است که در طول آن 15 سال، کاری که حضرت امام انجام داد، آگاهی بخشی به جامعه و مردم بود. البته این آگاهی بخشی در آن دوره، همراه با امکانات این دوره نبود. در آن دوره فضای مجازی و اینترنت وجود نداشت. کانال های ارتباطی مثل تلویزیون و رادیو هم در انحصار رژیم بود. از همین رو امام نمی توانست از این امکانات بهره برداری کند و با مردم سخن بگوید. با این حال ایشان حلقه ای از یاران خود از روحانیت مبارز را داشت؛ روحانیت آگاه که بخشی از آنان در زندان ها بودند و بخشی دیگر در میان مردم. بخش دیگر حلقه یاران امام از میان دانشگاهیان و فرهنگیان بود. هم در میان معلمان نیروهای بسیار کارآمد و خوبی را داشتیم و هم در میان اساتید دانشگاه و دانشجویان. اینها زبان حضرت امام در جامعه بودند. مطالب و اندیشه های امام را مرور می کردند و به مردم آگاهی بخشی می دادند. هر چه بر آگاهی مردم افزوده می شد، آمادگی مردم هم برای حضور در صحنه و انقلاب بیشتر می شد. نمی توان مردمی را بر شرایط جامعه آگاه نکرد و از آنها خواست که به صحنه بیایند. کسی که آگاهی ندارد، چرا باید به صحنه بیاید در حالی که هیچ نمی داند انگیزه او از حضور در جامعه چیست؟ بنابراین این آگاهی بخشی در سطح جامعه توسط نیروها و حلقه های مختلف حضرت امام شکل گرفته بود. امام نیز همین را می خواست. علت اینکه ایشان قبول کرد یاران اطراف خود حزب تشکیل بدهند، همین مسئله آگاهی بخشی بود. ایشان حتی از وجوهات شرعی هم استفاده کرد و به حزب جمهوری اسلامی داد تا بتواند زودتر شکل بگیرد و فعال بشود. همه اینها به این سبب بود که ایشان دید بهترین راه برای آگاهی بخشی مردم و سازماندهی آنان برای حضور در صحنه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه، وجود حزب است. به همین سبب حتی در قانون اساسی این مسئله پیش بینی شد. بعد هم در جامعه ما بحث قانون احزاب مطرح شد. این مقدمه ای بود برای اینکه جامعه به آگاهی برسد. جامعه به فهم دقیق از مسائل جهان برسد تا بتواند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد. بر این اساس ما می بینیم حتی در قانون اساسی که با عنایت خود امام شکل گرفت و امام هم نظرات خودش را درباره آن می فرمود و نمایندگان خبرگان قانون اساسی در آنجا بحث می کردند، یکی از راه ها برای شکست بن بست ها در کشور رفراندوم می باشد؛ یعنی مراجعه به آرای عمومی. اگر مسئله مهمی در حوزه های سیاسی، اقتصادی، بین المللی، اجتماعی و ... به وجود بیاید، می توان آن را به رفراندوم گذاشت. مردم هر رأیی که بدان دادند، رهبران جامعه هم به رأی و نظر و خواست مردم هم احترام بگذارند و آن را عملیاتی کنند. البته یکی از گلایه هایی که امروزه وجود دارد این است که چرا در طول این 43 سال فقط در زمان رهبری امام رفراندوم صورت گرفته است. در زمان حضرت امام دو رفراندوم داشتیم: یکی رفراندوم برای خود ساختار حکومت بود و دیگری برای بازنگری قانون اساسی. پس از آن این امکان بسته شد. من معتقد هستم برای اینکه امام می خواست مردم جامعه با حکومت بیگانه نباشند و آگاه باشند، لذا تمام تلاش خود را می کرد تا در همه عرصه ها از آگاهی برخوردار باشند. اینکه امام فرمود باید صداوسیما دانشگاه باشد، یعنی همانطور که ما از یک دانشگاه در رشته های مختلف آگاهی می گیریم، صداوسیما نیز باید همین رویکرد را داشته باشد و به مردم خود آگاهی بدهد. متخصصان باید بیایند و نظرات خودشان را بگویند. نه یک نظر، بلکه نظرات مختلف گفته بشود تا به فرمایش قرآن «فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» بهترین نظر برگزیده و اجرا بشود. آن وقت مردم از میان آن صحبت ها و سخنانی که گفته می شود، یکی را بر می گزینند. به هر حال در دانش اقتصادی مکتب ها و دیدگاه های مختلفی وجود دارد. در دانش ها و حوزه های دیگری مثل مسائل فرهنگی همینطور. هر کسی طرفدار یک نظریه اقتصادی یا فرهنگی می باشد. باید بیاید و نظریه خودش را در صداوسیما بگوید. در همه زمینه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی متخصصان آن رشته باید بتوانند آرا و نظرات خود را بیان کنند و به مردم آگاهی بخشی بدهند و سپس مردم از میان همه دیدگاه ها آن دیدگاه برتر را بر می گزینند. همه صاحبنظران فرصت طرح نظر و اندیشه خود را پیدا می کنند. نباید اینگونه باشد که صداوسیما منحصر در یک گروه و دسته خاص بشود. نباید چنین بشود که همه گروه ها و تفکرات امکان حضور در صداوسیما داشته باشند، دانشگاه هم شکل می گیرد و مردم هم رشد پیدا می کنند و نسبت به بسیاری از مسائل آگاه می شوند و سپس می توانند در عرصه های مختلف تصمیمات درستی را اتخاذ کنند. وقتی مردم را محرم و آگاه نمی کنیم، وقتی هم نیاز به رفراندوم پیدا می کنیم، ترس داریم نکند مردم در این رفراندوم بخواهند چیزی را قبول کنند که مطلوب حکومت نباشد. اگر اجازه بدهیم مردم رشد پیدا کنند و در صداوسیما مناظرهها و گفت و گوها و بحث ها و چالش های فکری به وجود بیاید، باعث رشد جامعه می شود. وقتی هم باعث رشد جامعه شد، جامعه انتخاب خوبی را می کند.
حضرت امام در یکی از جملات خود فرمود: اکثریت وقتی تصمیم بگیرند مطمئن باشید اکثریت قاطع مردم خطا نمی کند. اکثریت مردم هیچ وقت اشتباه نخواهند کرد. ایشان به مردمی فکر می کرد که آگاه به مسائل و جریانات هستند و بر اساس همین آگاهی و آشنایی وقتی تصمیم بگیرند اشتباه نمی کنند.
بسیاری از اشخاص در آن دوره بر جمهوری دموکراتیک، جمهوری خلق و ... تأکید داشتند؛ اما اکثریت قاطع به «جمهوری اسلامی» رأی دادند. همان جمهوری اسلامی که امام فرمود نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیشتر. ما همین را قبول داریم و واقعیت جامعه ما همین است.
این آگاهی مردم را می رساند. در جنگ هم چون به مردم آگاهی می داد، مردم هم خیلی راحت به صحنه های نبرد حق علیه باطل ورود کردند. زن ها طلاهای خودشان را می فروختند و به رزمندگان می دادند. برای این بود که امام به مردم آگاهی بخشی می داد و لذا آگاهی مردم در جنگ و همه عرصه ها باعث پیروزی شد.
آیا آرمان ها و عملکرد حضرت امام در جامعه امروزی هم مطرح است یا اینکه از آن فضا فاصله گرفته ایم؟ اگر فاصله گرفته ایم علت آن را چه می دانید؟
متأسفانه عملکرد بعضی از روحانیون و حاکمان ما به گونه ای بوده که حتی آرمان ها و اندیشه های امام برای نسل جوان ما مورد سؤال قرار گرفته است. در واقع جوانان ما چون آن آگاهی کامل را نسبت به اندیشه های امام ندارند و ایشان را خوب نشناختند، داوری صحیحی هم ندارند. متأسفانه چون برخی از افراد استفاده ابزاری از سخنان امام می کنند، باعث ضربه زدن به آرمان های امام و اندیشه های ایشان شده است.
همانطور که ما احادیث اهلبیت علیهمالسلام را نگاه می کنیم و می بینیم برخی از احادیث شاذ است و در شرایط خاصی صادر شده اند و برای همیشه ملاک نبوده اند، بلکه مقطعی بودند، باید دانست که سخنان حضرت امام هم همینطور است. برخی از بیانات ایشان در شرایط خاصی و برای دوره ای گفته شده است. نمی توان به عنوان اصل همیشگی از آن بیانات استفاده کرد. اما برخی از سخنان امام، اصول اندیشه ای حضرت امام قلمداد می شود که برای جامعه امروز هم راهگشا است. باید روی اینها کار بشود. یعنی اصول اندیشه ای امام را در اختیار جامعه قرار بدهیم؛ نه اینکه مثلاً امام در جایی تعریفی کرده و همان تعریف را ملاک وصف حال آن فرد تا پایان عمرش قرار بدهیم. اگر امام از کسی تعریف و تمجیدی کرده باشد، ناظر به همان زمان و همان دوره بود. اگر آن فرد دیگر آن خصوصیات را ندارد، امام که از وضعیت حال وی اطلاع ندارد. خود ایشان فرمود که ملاک حال فعلی افراد است.
مثال دیگر اینکه امام فرمود جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم. این گفته مربوط به زمان جنگ بود و برای همان فتنه گرانی بود که همه دست به دست هم داده بودند و پشت سر صدام قرار گرفته بودند تا جمهوری اسلامی را از پا دربیاورند. بنا نیست طبق این فرموده با همه دنیا سر جنگ داشته باشیم. برخی از سخنان ناظر به زمان خاص خود است و ما باید اینها را لحاظ کنیم و اصول اندیشه های حضرت امام خمینی(س) را نیز بشناسیم و بتوانیم آنها به آیندگان منتقل کنیم.
خداوند انشاءالله به همه ما توفیق بدهد.
لاله افتخاری: مردم باوری در گفتار و سیره امام کاملاً مشهود بود
مشروح گفت و گوی حریم امام با لاله افتخاری، عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری، و نماینده مردم تهران در دورههای هفتم، هشتم و نهم مجلس شورای اسلامی در این خصوص را در ادامه می خوانید:
موضوع گفت و گوی ما درباره اصول و اندیشه حضرت امام با مسئله اعتماد ایشان به مردم و مردم باوری است. در ابتدا با این سؤال شروع کنیم که مردم و افکار عمومی در منظر حضرت امام چه جایگاهی دارد؟
نگاه و عملکرد حضرت امام خمینی رحمهالله علیه و مقام معظم رهبری و اساساً نظام جمهوری اسلامی بر مبنای اسلام است. دیگر مسئولان جمهوری اسلامی هم باید بر همین مبنا باشند. به هر حال اگر تاکنون اینگونه نبوده است، آنها خود از مسیر منحرف شده اند. همچنین شاخص هایی که مردم ما باید انتخاب کنند، باید بر اساس اسلام باشد. اسلام بر جایگاه مردم تأکید دارد. برای همین است که داستان انبیا در قرآن آمده است و نشان می دهد مردمی که از انبیا تبعیت کردند، چطور توانستند موفق بشوند و آنها که تبعیت نکردند، چگونه نعمت های فراوان را از دست دادند. مردم با نقش خود می توانند سرنوشت خود را تغییر بدهند. همانگونه که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ اللهَ لا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ». در سیره انبیاء و ائمه معصومین هم مشاهده می کنیم چگونه در میان مردم حضور داشتند و مردم با آنان صحبت می کردند. قرآن کریم هم خطاب به پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «هُوَ الَّذِی أَیدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ» یعنی او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد. در واقع پیروزی باید هم عنایت خداوند را داشته باشد و هم یاری مردم. در سیره پیامبر اکرم(ص) همه اینها را مشاهده می کنیم. پیمان هایی که ایشان می بندد نشان می دهد از همان گام اول نقش مردم حتی غیرمسلمان را پُررنگ دیدند و اولین حقوق شهروندی که در اسلام بوده در سیره ایشان دیده می شود. در عهدنامه مالک اشتر هم به همین مطلب اشاره می شود. امام علی علیه السلام خیلی شفاف به مالک اشتر می فرماید که شما باید در میان مردم باشی. والی و کسی که می خواهد مسئولیت داشته باشد باید خودش در میدان باشد و مشکلات مردم را از نزدیک مشاهده و برای حل آنها چاره ای کند.
حضرت امام خمینی(س) که تربیت شده همین مکتب بود، بر اساس همین دیدگاه جایگاه مردم را بسیار رفیع می دانست. در بیاناتشان در بدو ورود به ایران می فرماید: «من به پشتوانه این ملت توی دهن این دولت می زنم.» در سال 1342 فرمود: «یاران من در گهواره هستند.» این بدان معناست که من به تنهایی نمی توانم پیروز بشوم. یارانی دارم که باید از گهواره بیرون بیایند و بزرگ و تربیت بشوند و بعد اینها بازوی توانمندی بشوند تا موفقیت به دست بیاید. همین امر هم تحقق پیدا می کند. حضرت امام فرمایشات بسیار ارزشمند دیگری هم دارد. به خصوص برای محرومان و صاحبان اصلی انقلاب که فرمود: «یک موی کوخ نشینان بر همه کاخ نشینان ترجیح دارد.» این نشان دهنده این بود که امام واقعاً نسبت به مردم و جایگاه آنها اهمیت قائل بود.
در تاریخ انقلابات مشاهده می کنیم که وقتی انقلابی صورت می گرفت قانون اساسی را همان صاحبان اصلی قدرت وضع می کنند. مبنای نظر آنها این است که چون مردم به طرف آنها اقبال نشان دادند و انقلاب هم پیروز شد، پس این ما هستیم که باید آن قانون اساسی را تهیه کنیم. اما می بینیم حضرت امام رحمهالله علیه به همین امر اکتفا نمی کند و دیدیم که قانون اساسی و ساختار جمهوری اسلامی به رأی مردم گذاشته شد.
مردم باوری در گفتار و سیره امام کاملاً مشهود بود. در دیدارها گاهی حتی دیدار با مردم را به مسئولین ترجیح می داد. همین نشان می دهد مردم در مکتب امام که همان مکتب اسلام است و رهبری هم همین مکتب را پیروی می کند، جایگاه ویژه ای دارند.
به نظر شما آیا نقش مردم در ساختار سیاسی نظام ما روشن شده است یا خیر؟
ساختار کشور را وقتی نگاه می کنیم می بینیم که ساختار تعاملی در آن وجود دارد. مردم حتی در انتخاب رهبر نظام هم سهیم هستند. آنها به خبرگان رأی می دهند و نمایندگان مجلس خبرگان هم بر رهبری نظارت می کنند و می توانند تصمیماتی درباره بالاترین مقام کشور بگیرند. از طرف دیگر مردم می توانند رئیس جمهور را هم خودشان مستقیماً انتخاب کنند. در انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا هم سهم بسزایی دارند. به نحوی همه مسئولین نظام از بالاترین رده تا پایین ترین آنها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم توسط مردم انتخاب می شوند.
از تداوم نقش مردم در دوران پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی برای ما بفرمایید.
مردم برای اینکه کسی را به عنوان مسئول انتخاب کنند، باید آن شخص شایستگی داشته باشد و تشخیص این شایستگی با آگاهی مردم است. مشکل کشور ما تاکنون همین بود. مردم علاوه بر آگاهی کامل از اشخاص و انتخاب آنها باید بر عملکردشان هم نظارت کنند. البته همه مردم کارشناس نیستند، اما حداقل می توانند از کارشناسان در جهت بهبود وضعیت کمک بگیرند. نمایندگان مجلس ماهانه یک هفته باید در حوزه انتخابیه خود حضور داشته باشند. برای اینکه هم در جمع مردم باشند و حرف آنها را گوش بدهند و مردم هم در جریان کار قرار بگیرند و بتوانند با همدیگر کار را پیش ببرند. نمی توان با 80 میلیون نفر مجلس تشکیل داد. اما مردم می توانند با تعاملی که با نمایندگان خود دارند، در حقیقت این الگو را تحقق ببخشند.
با این حال مشکلی که وجود دارد این است که مردم گاهی در انتخابات دچار یک سری اشتباهاتی در تعیین شاخص ها و تصمیم گیری نهایی می شوند. همچنین تحت تأثیر یک سری جریانات قرار می گیرند و انتخاب فرد شایسته صورت نمی گیرد. این به علت عدم آگاهی کامل مردم است. برخی از مردم می گویند که ما نماینده خود را فقط در زمان تبلیغات انتخاباتی می بینیم. این درست نیست و هم مجلس باید در این باره نظارت کند و هم مردم. به هر حال حضور در جمع مردم و حضور نماینده در میدان به بهبود اوضاع و شرایط خیلی کمک می کند.
باید یک قرارگاه نظارتی ایجاد بشود تا مشخص گردد آیا نمایندگان مردم همان کار و وظایف خودشان را انجام می دهند یا خیر. در واقع تعامل میان نمایندگان و مردم باید کاملاً برقرار باشد. اگر نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر را ملاک قرار بدهیم، هم مردم می توانند متوجه بشوند چه شاخص هایی را باید داشته باشند و هم مسئولان که چه شرح وظایفی نسبت به مردم دارند.
آیا مقبولیت نظام جمهوری اسلامی از سوی مردم می تواند مبنای مشروعیت آن هم شمرده بشود؟
نظام هم مقبولیت داشت و هم مشروعیت. با این حال حضرت امام رحمهالله علیه بر رفراندوم و به رأی گذاشتن قانون اساسی تأکید فرمود. با این حال ممکن است گاهی رفتارهایی صورت بگیرد که مردم واقعاً نتوانند یک سری شاخص هایی را تشخیص بدهند و رأی آنها مشکلاتی را ایجاد می کند.
به هر حال مردم 25 سال از حضور مستقیم امیرالمؤمنین علیه السلام در حکومت محروم بودند و این هم ناشی از تشخیص نادرست مردم در آن زمان بود؛ با این حال باید پذیرفت خود مردم هستند که تعیین تکلیف می کنند و گاهی درست تصمیم می گیرند و گاهی غلط. همه ما جزو همان مردم هستیم که معصوم نیستیم و اشرافی به همه موضوعات هم نداریم؛ اما همین مردم هستند که انقلاب را به پیروزی رساندند و هشت سال دفاع مقدس را پیش بردند و در برابر دشمنان فعلی مقاومت می کنند و باز همین مردم هستند که بیشتر به کالاهای خارجی توجه می کنند و مشکلاتی هم به وجود می آوردند. اگر این مردم آگاهی کافی داشته باشند می توانند مشکلات را جبران کنند.
برای ما بفرمایید که مردم در حاکمیت دینی چه جایگاهی دارند؟
اگر بخواهیم مبنایی تر بحث کنیم، از مفهوم حاکم آغاز می کنیم. حاکم به تنهایی که معنا و مفهومی ندارد. باید دید که حاکم چه اهدافی دارد؛ در واقع حاکم بدون مردم معنا و مفهومی ندارد؛ برای مثال یک استاد دانشگاه بدون داشتن دانشجو، معنا و مفهومی ندارد. یک معلم مدرسه بدون دانش آموز معنا و مفهومی ندارد. چون خودش که نمی تواند کلاس خودش را درس بدهد. بنابراین حاکم بدون مردم درصدد این است که بر چه کسی حکومت کند؟ حاکم وقتی معنا پیدا می کند که مردمی باشند. در این صورت حقوق و مسئولیت های متقابل حاکم و مردم وجود دارد. برای همین است که وقتی مردم پای کار آمدند، توانستند موفقیت هایی هم داشته باشند. امام علی علیه السلام هم در آن شرایط پیش آمده فرمود من وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر شما باشم؛ وضعیت به نحوی بود که حقوق و مسئولیت های متقابل حاکم و مردم نمی توانست به درستی استیفا بشود. با این حال حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مجبور به پذیرش امر خلافت شد و فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّه بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَى کِظَّه ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا» یعنی اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدى که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگی هیچ ستمگر و گرسنگى هیچ مظلومى سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش مىانداختم، و پایان خلافت را با پیمانه خالى اولش سیراب مىکردم.
همچنین است وقتی بعد از حضرت امام رحمه الله علیه به حضرت آقا مقام رهبری و ولایت داده شد، فرمودند: «من مایل به آن نبودم؛ اما حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آنچنان که خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود: خذها بقوّه».
در واقع مثل شرایطی است که دختری به سن 9 سال برسد. در چنین شرایطی نمی تواند بگوید که من نمی خواهم مکلف باشم. او چه بخواهد چه نخواهد به سن تکلیف رسیده است. بنابراین وقتی شرایطی پیش بیاید، حتی برای ولی امر مسلمین تعیین کننده است و تکلیفی بر آن بار می شود. این تکلیف حاکم و ولی امر مسلمین است و در مقابل مردم هم تکلیفی دارند تا شرایط و زمینه را فراهم کنند تا حضرت حجت علیه السلام ظهور کند.
حضور مردم در انقلاب و تداوم آن چگونه می تواند اثربخش باشد؟
برای تداوم انقلاب دو نوع حضور مردم وجود دارد: یک حضور رسمی و قابل شمارش است که در پای صندوق رأی مشاهده می شود. حضور دوم غیررسمی است که در مراسم هایی مانند راهپیمایی 22 بهمن، 9 دی، روز قدس و... مشاهده می شود. حضور مردم در این مراسم ها قابل شمارش دقیق نیست، اما به هر حال همین ها خود نوعی رفراندوم غیررسمی است که صورت می گیرد. چه بسا ارزش آن از حضور رسمی کمتر هم نباشد. بنابراین مسئولان باید به همین امر توجه کنند و رعایت حال آن اقلیتی را داشته باشند که کمترین بار و هزینه را بر دوش نظام و بیشترین فایده را دارند. همت مسئولان باید برای آن دسته باشد. در عهدنامه مالک اشتر تمام این مسائل گفته شده است. اگر بخواهیم آسیب های اجتماعی هموار و کم بشود و به حداقل برسد، باید نقش مسئولان را پُررنگ ببینم و بدین طریق است که توطئه های دشمن هم نقش بر آب می شود.
آیا مردم باوری حضرت امام در نظر خود ایشان به عنوان ابزار برای پیروزی انقلاب بود یا خیر؟
ارادت حضرت امام به مردم هم در دوران مبارزات و هم در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی غیرقابل انکار است. دیدارهای مکرر با مردم گواه این مسئله است؛ تا جایی که اطرافیان وقتی به ایشان می گویند شما وقت ندارید و باید بیشتر به مسائل مهم حکومتی بپردازید، می فرماید که هدف حکومت تأمین خواست و اراده مشروع مردم است و در حال حاضر خود را موظف می دانم که در میان همین مردم باشم. اینگونه هم نبود که ایشان مردم را نردبانی برای پیروزی انقلاب و کسب قدرت بخواهد. چرا که شاهد مردم باوری ایشان در دوران پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام هم بودیم. می فرمود که مردم ابزار نیستند و باید کارها را با همین مردم پیش برد و بدون این مردم هیچ توفیقی حاصل نمی شود. لذا ارتباط ایشان با مردم هیچگاه قطع نمی شود. کما اینکه حضرت آقا همین گونه بوده است و به طور مرتب با اقشار مختلف برنامه دیدار و گفت و گو دارند. در واقع حاکم اسلامی باید اینگونه باشد.
اعتماد به مردم در نظر حضرت امام را در قالب مصادیقی توصیف بفرمایید.
حضرت امام و حضرت آقا هر دو یک نگاه دارند و با همان نگاه دینی مسئولین را خدمتگزار مردم می دانند. یک بار امام فرمود که به من خدمتگزار بگویید بهتر است تا رهبر. این باور دینی و قلبی ایشان بود. ایشان بعد از خدا به مردم اعتماد داشت و این نیست جز فرمان خداوند. خود خدا به رسولش می فرماید: «هُوَ الَّذی أَیدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ» یعنی خداوند هم با یاری خودش و هم با یاری مؤمنین تو را یاری می کند. این دو با هم هستند. البته خداوند در رأس امور قرار دارد و اراده الهی در همه امور غیرقابل انکار است، با این حال خود خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَومٍ حَتّى یغَیروا ما بِأَنفُسِهِم». بنابراین اگر قوم یا همان مردم همراه اراده الهی شدند، خداوند آن تغییر را ایجاد می کند. اما اگر مردم همراه نشدند، این خودشان هستند که سرنوشت خود را تغییر می دهند و باید پای آن هم بایستند.
به عنوان سؤال پایانی و به طور کوتاه برای ما بفرمایید که ویژگی مهم حکومت از نظرگاه امام مبتنی بر چه عناصری است؟
مبتنی بر مردم سالاری دینی و ولایت فقیه به عنوان مشروعیت بخشیدن است. عناصر دیگری، مانند استقلال و استکبارستیزی هم از جمله عناصری است که در آموزه های دینی وجود دارد و ما در نگرش و نظرگاه حضرت امام رحمهالله علیه مشاهده می کنیم.