برخی خواستند او را برای خود مصادره کنند و تنها پدر خویش بنامند، نه بدانند! اما طالقانی همچو باران بود؛ پدر تمام آزادیخواهان و ظلمستیزان و آزادمردان، مورد وثوق تمام گروههای مختلف مبارزان و انقلابیون زمان خویش. او با همه مهربان بود و تنها در برابر ستمگران و جباران، دلیر و سرسخت بود.
پایگاه خبری جماران: با مطالعۀ زندگی سیاسی و اجتماعی آیتالله سید محمود طالقانی، بیشتر به یاد این جمله از گلستان سعدی علیهالرحمه میافتم که میگوید: «باران رحمت بیحسابش همه را رسیده، و خوان نعمت بیدریغش همه جا کشیده» و... باران نعمتیست فراگیر که آفریدگار بر همۀ جهانیان فرستاده؛ برای زمان و مکان خاصی هم نیست. آیتالله سید محمود طالقانی نیز روحیهای داشت همچون باران. بر همه میبارید و تلاش میکرد همه را پاک و منزه ببیند. برای همین با همه بود؛ و همگان او را میپذیرفتند و دوستش میداشتند و همچون پدر میدانستند. در تمام دوران حیاتش اینگونه بود؛ حتی در زندانهای دژخیمان زمان، رضا شاه و محمدرضا شاه!
برخی خواستند او را برای خود مصادره کنند و تنها پدر خویش بنامند، نه بدانند! اما طالقانی همچو باران بود؛ پدر تمام آزادیخواهان و ظلمستیزان و آزادمردان، مورد وثوق تمام گروههای مختلف مبارزان و انقلابیون زمان خویش. او با همه مهربان بود و تنها در برابر ستمگران و جباران، دلیر و سرسخت بود.
این سرشت و منش او زمانی بیشتر میدرخشد که بدانیم طالقانی بااینکه یک عالم دینی و یک روحانی بود؛ اما از آفتهای عمومی صنف روحانیت زمان خویش، پاک بود. چراکه همانند پدرش از راه دین معیشت نمیکرد و هرگز برای تنآسایی به همسازی با حکام و همنوایی با عوام تن نداد. پدرِ سید محمود، آیتلله سید ابوالحسن طالقانی، برای پرهیز از مصرف وجوهات شرعی با کار ساعتسازی امرار معاش میکرد. (افراسیابی و دهقان، ص 20 ـ 19) معروف است که وی حتی ساعت رضاشاه را نیز تعمیر کرده بود، بااینکه همرزم شهید سید حسن مدرس و مخالف رضاشاه بود. (فردی، یادآور، 10 ـ 12، ص 330)
سید محمود طالقانی بر کرامت انسان باور داشت و همواره در برابر تحمیل و تحقیر میایستاد. به همان اندازه که در زمان خفقان رضاشاهی در برابر کشف حجاب اجباری ایستادگی کرد و نخستین بازداشتش زمانی بود که یک مامور را در حال کشف حجاب و برداشتن چادر از سر یک خانم میبیند و با آن مامور درگیر میشود؛ پس از پیروزی انقلاب نیز اعلام کرد در مورد حجاب، نباید اجباری درکار باشد. (جعفری، ص 33)
آیتالله طالقانی عالم دینی بود و گامی در سنتهای اصیل دینی و مذهبی داشت؛ اما به دور از تجدد و تجددگرایان هم نبود. برای همین سال 1320 موسسه علمی فرهنگی «کانون اسلام» را در تهران بنیان نهاد و مجلهای به نام دانشآموز منتشر کرد (میرابوالقاسمی، طالقانی و دگرگونی تاریخ، ص 37) و همزمان به همراهی مهدی بازرگان و یدالله سحابی «جنبش نوین اسلامی» را راه انداختند. (صاحب الزمانی، ص 68 ـ 69)
روحیۀ بارانی طالقانی در بستر مبارزه
او از همان دهۀ 20 از طریق انجمنهای اسلامی دانشجویان که سال 1322 توسط جمعی از دانشجویان از جمله یدالله سحابی و مهدی بازرگان تأسیس شده بود، با جوانان ارتباط داشت و در «انجمن ماهانه دینی» نیز به روشنگری نسل جوان مبادرت میکرد. (میرابوالقاسمی، طالقانی و دگرگونی تاریخ، ص 37)
سال 1325 هنگامیکه در منطقه آذربایجان ایران، جمهوری کمونیستی تشکیل شده بود و قصد تجزیه آن خطه و پیوستن آن به اتحاد جماهیر شوروی سابق را داشتند، اتحادیۀ مسلمین و روحانیت تهران، طالقانی را به نمایندگی خود به آذربایجان فرستادند تا پیگیر جریان شود و گزارشی تهیه نماید. (شیرخانی، ص 87 ـ 88)
سید محمود طالقانی روحیۀ وحدتطلبانه داشت. وحدت حوزه و دانشگاه از دغدغههای اساسی وی بود. (صاحب الزمانی، ص 76) در «مسجد هدایت» سی سال به تربیت و تعلیم جوانان متدین و مبارز پرداخت. این مسجد سالها شاهد جلسات پرشوری، علیه استبداد بود و بیشتر مستمعین طالقانی را جوانان و روشنفکران دانشگاهی تشکیل میدادند. (میثمی، گفتگو، ص 134 ـ 135) از مسجد هدایت به عنوان پلی بین حوزه و دانشگاه یاد میشد. (امامی کاشانی، ش 9 ـ 12، ص 28) در سیاست نیز چنین رویهای داشت؛ چنانکه تلاش میکرد بین سید ابوالقاسم کاشانی، محمد مصدق و سید مجتبی نواب صفوی وحدت و آشتی ایجاد کند. (حجتی کرمانی، علی، ص 381 ـ 382)
طالقانی بعداز کودتای 28 مرداد 1332 مبارزه را فعالتر ادامه داد و در اقدامات سیاسی پیشگام بود. او یکی روحانیون مطرح در جبهه ملی و عضو فعال آن بود. (همان، ص 68 ـ 69) وی در سال 1334 در پی ترور حسین علاء، نخستوزیر وقت، توسط افراد فدائیان اسلام، به خاطر پناه دادن به نواب صفوی و همفکران او، مدتی بازداشت شد. (اسفندیاری، ص 137 ـ 140) وی به همراه مهدی بازرگان، یدالله سحابی و... در سال 1340 با انشعاب از جبهۀ ملی، نهضت آزادی ایران را بنیانگذاری کردند. (صاحب الزمانی، ص 68 ـ 69، 80) بهمن 1341 به همراه دیگر اعضای نهضت آزادی به جهت مخالفت با رفراندوم انقلاب سفید شاه، دستگیر و تا خرداد 1342 در زندان بود. (میر ابوالقاسمی، طالقانی و دگرگونی تاریخ، ص 38)
طالقانی همگام و همراه با امام
طالقانی بعداز آزادی از زندان که همزمان با قیام 15 خرداد بود، در سخنرانیهای خود از قیام مردم به رهبری امام خمینی دفاع کرد (جعفری، ص 34) و اعلامیهای خطاب به افسران ارتش با عنوان «دیکتاتور خون میریزد» نوشت. او پس از مدتی کوتاه مجدداً بازداشت و به اتفاق دوستان خود محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد. امام خمینی در پیام 18 فروردین 1343 این حکم ظالمانه را به شدت محکوم کرد. (صحیفه امام، ج 1، ص 261) او در زندان نیز از هر فرصتی برای بیداری زندانیان استفاده میکرد. (طالقانی، اعظم، ص 4)
طالقانی در سال 1346 آزاد شد و مجلس درس و تفسیر خود را پیگرفت؛ ولی مأمورین رژیم آن را تعطیل کردند. عوامل رژیم پهلوی در عید فطر 1350 طالقانی را از رفتن به مسجد محروم و سپس وی را به «زابل» تبعید کردند که پس از یک سال و نیم به «بافت کرمان» انتقال یافت. (طالقانی، اعظم، 5) سال 1352 از تبعید بازگشت و مبارزه را از سر گرفت. سال 1354 مجدداً به اتهام حمایت از مبارزین و اقدام به براندازی رژیم پهلوی، بازداشت و به ده سال زندان محکوم شد که تا سال 1357 ادامه داشت. (جعفری، ص 42) درخواست آزادی سید محمود طالقانی و حسینعلی منتظری همواره در سالهای 56 و 57 در اعلامیههای مبارزین مطرح میشد. (اسناد انقلاب اسلامی، 4/339، 345، 349، 356، 360، 362،367، 375، 544) تااینکه طالقانی در مهرماه 1357 آزاد شد و مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت. (میرابوالقاسمی، طالقانی و دگرگونی تاریخ، ص 38 ـ 39) وی در راستای مبارزه با رژیم پهلوی، بیش از پنجاه مورد اعلامیه و پیام صادر کرده است که در جلدهای مختلف اسناد انقلاب اسلامی، مندرج است. از جمله، اعلامیه وی جهت برپایی راهپیمایی تاسوعا و عاشورای 1357 که به رفراندوم علیه محمدرضا پهلوی مشهور شد. (اسناد انقلاب اسلامی، 2/495 ـ 496، 515) همچنین اوایل بهمن 57، در پی بسته شدن فرودگاه از سوی شاهپور بختیار، اعلامیه مفصلی صادر کرد و ضمن اصرار بر ورود امام خمینی، از ایشان به عنوان رهبر عالیقدر، عزیز ملت و پیشوای بزرگ یاد کرد. (همان، 2/640) در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، با اعلام تشکیل شورای انقلاب، از سوی امام خمینی به عضویت در آن برگزیده و به سفارش امام خمینی، رییس این شورا شد و از آن پس مدتی، جلسات شورای انقلاب در محل اقامت وی تشکیل میشد. (چهپور، یادآور، ش 9 ـ 12، ص 193) او تا زمان فوت، ریاست شورای یادشده را بر عهده داشت. (میرابوالقاسمی، طالقانی و دگرگونی تاریخ، ص 39)
طالقانی از جهت همفکری با محمدتقی شریعتی با فرزند او «علی شریعتی» نیز رابطۀ دیرینه داشت. (شریعتی، ش 9 ـ 12، ص 286 ـ 288) همانگونه که در ابتدای فعالیت مجاهدین خلق با آنان همکاری داشت و مجاهدین خلق نیز از وی به عنوان پدر طالقانی، تمجید میکردند؛ (طباطبایی، ش 9 ـ 12، ص 259) زیرا محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، از بنیانگذاران این سازمان، از شاگردان و حاضران جلسات ایشان بودند. (عزیزی، ش 9 ـ 12، ص 388) پس از اعدام بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و تغییر ایدئولوژی طالقانی سعی در هدایت آنان کرد؛ ولی نتیجه نگرفت و در نهایت از آنها دوری کرد. بااینکه اعضای سازمان همواره تلاش کردند از نام و وجهه طالقانی بهرهبرداری سیاسی کرده و خود را به وی منسوب بکنند. (همان، ص 379)
روحیۀ بارانی طالقانی پس از انقلاب
طالقانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در همهجا حضور فعال داشت. ازجمله در حل اختلاف کردستان نقش اساسی ایفا کرد. (منتظری، گفتگو، ص 342 ـ 343) در تیرماه 1358 به عنوان نماینده اول مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. پس از تشکیل جمهوری اسلامی به دستور امام خمینی، نخستین نماز جمعه تهران در پنج مرداد 1358 در دانشگاه تهران، به امامت طالقانی برگزار شد (محمدی، ص 89، 93) که از همۀ گروههای مبارز مسلمان، از هر طیف و مسلکی در آن حضور داشتند. آخرین نماز جمعه وی در روز جمعه 16 شهریور 1358 در محل مزار شهدای هفده شهریور در بهشت زهرا برگزار گردید. (روزنامه انقلاب اسلامی، 18/6/58، ص 1) متأسفانه آیتالله طالقانی دو بعد، 19 شهریور 1358، به علت سکته قلبی درگذشت و پیکر او پس از تشییع باشکوه در بهشت زهرا دفن گردید.
امام خمینی در پیامی، از درگذشت طالقانی اظهار تأثر شدید کرد و افزود؛ طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذراند. او را شخصیتی دانست که همواره از زندانی، به زندان دیگر و از رنجی به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچگاه در جهاد بزرگ خود، سستی و سردی نشان نداد. ایشان اظهار داشت؛ انتظار نداشته است که زنده بماند و دوستان عزیز و پر ارج خود را یکی پس از دیگری از دست بدهد. به باور امام خمینی طالقانی برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویای او چون شمشیر مالک اشتر بُرنده و کوبنده و او بازوی توانای اسلام بود. ایشان مرگ طالقانی را زودهنگام و عمر او را با برکت برشمرد. (صحیفه امام، ج 9، ص486) امام خمینی در دیدار با خانواده طالقانی نیز خاطر نشان کرد که آنان یک پدرِ بزرگی را از دست دادهاند و ایشان، برادر عزیزی را از دست داده است؛ و ملت ایران، یک خدمتگزاری را و نیز اسلام یک مجاهدی را از دست داده است؛ کسی که در فکر و عمل در راه مستقیم اسلام بود و انحراف به چپ و راست و تمایل به غرب و شرق نداشت، دنبال تعلیمات اسلامی و برای ملت مفید بود. (همان، ص 514) امام خمینی در سخنرانی مدرسه فیضیه خود نیز طالقانی را برادر خود و پدر ملت معرفی و از او به عنوان مجاهد راه اسلام یاد کرد، و استقبال پرشور مردم در پی رحلت او را انقلاب و انفجار، در ایران و سایر کشورها برشمرد و در پاسخ به اشکال افرادی که تشییع کنندگان را دموکرات میدانستند، علاقه شدید مردم به طالقانی را به جهت جنبه مذهبی و روحانی شخصیت طالقانی بر شمرده و اظهار علاقه شدید مردم به ایشان و زیارت ابزار کندن قبر او توسط مردم را همانند زیارت ضریح معصومین(ع) و زیارت حجرالاسود بر شمرد که مردم جهت احترام به معنویت صاحب آن، چنین اظهار عشق و محبت میکنند. (همان، ص 524)