نکته بسیار مهم در اندیشه امام خمینی این است که جمهوری اسلامی، به عنوان دسترنج و خون دل نخبگان و برگزیدگان ایران، برای رسیدن به نقطه اوج خود، به خودسازی و تربیت نیرو و تزکیه نیازمند است؛ امام در صفای بامردم بودن و مروه از خود گذشتن، راه پیروزی را هموار دید و برای حفظ آن نیز همین عامل را پیشرو نهاد: «جمهورى اسلامى محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهاى ملت ما و همه ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند، احتیاج به تعلیماتى که از ناحیه انبیا آمده است دارند. مجرد اینکه ما ادعا بکنیم که جمهورى ما اسلامى است این ادعا پذیرفته نیست».
پایگاه خبری جماران: 1. خرداد فرا رسیده و روزهای غمبار رحلت امام خمینی را در دلها زنده کرده است. خرداد امسال اما کمی غمفزاتر است که در آن، یادگار گرانسنگ امام، «جمهوری اسلامی» در معرض هجوم قرار گرفته است. «جمهوری اسلامی» که با خون دل جمعی از بهترین فرزندان این مرز و بوم به بار نشست و با همت بلند و متعالی جمعی دیگر از نخبگان تعالی یافت، اکنون در معرض هجوم ناکثان و قاسطان و مارقان رفته است.
واژه مردم (و مرادفات آن)، ترجیعبند کلمات جاری بر زبان امام است؛ لیکن آنچه ایشان بر زبان میآورد، با آنچه دیگر اهل سیاست از آن سخن میگویند، تفاوت ماهوی و مفهومی دارد؛ امام اگرچه با فنون سیاست آشناست، هرگز جامه سیاست بر تن نکرد و سیاست نورزید؛ وقتی کلمه مردم یا ملت را بر زبان میآورد، به حقیقت از آنان میگفت که از میان آنان برخاسته بود و از درد درون ایشان آگاهی داشت و رنجهایشان را با همه وجود حس کرده بود.
اهل سیاست و سیاست ورزان، وقتی از «مردم» و «آنچه مردم میخواهند» سخن میگویند؛ معانی مختلفی را از آن اراده میکنند؛ آزمون عمل، معلوم میسازد که آنچه در پس لفظ از زبان ایشان برخاسته، نه «مردم» که منافع شخصی یا حزبی یا... ایشان بوده است. در حقیقت آنچه ایشان از کلمه مردم اراده کردهاند، تنها مشترکی لفظی است و آنچه در پرده مفهوم نشسته، چیزی غیر مفهوم واقعی «مردم» است؛ امام خمینی در قامت بنیانگذار و معمار جمهوری اسلامی، بر اساس آموزههای دینی، نگارهای نو ترسیم کرد تا معیار و میزان حق و عدل باشد.
حضور مردم و نقش ایشان در اندیشه و فکر امام چندان پررنگ است که وی خود را نه رهبر و راهبر ایشان که ایشان را مقتدای خود و خود را دنبالهرو آنان میخواند: «مملکت ما امروز قیام کرده است، و این قیامْ قیامى است که همه موظفیم دنبالش برویم. یعنى از منى که طلبه هستم تا شمایى که محصل هستید، تا آنکه کاسب است، تا آنکه تاجر است، تا هر کس که هست که اهل این مملکت است، باید دنبال این اهالى مملکتش باشد تا این کار بشود. بلکه مسئلهاى است که منطقى است که بشر باید دنبالش باشد». (صحیفه امام، ج3، ص510)
به این ترتیب ایشان در این بیان نظر مردم را در شناخت راه صائب میداند و برای فهم خود و کارگزاران نظام، فهمی برتر و بالاتر از فهم مردم نمیبیند تا جمعی برای هدایت مردم و جلوگیری از گمراهی ایشان در امور سیاسی، در گوشه ای تصمیمی بگیرند و مردم را ملزم به پیروی از آن بدانند، بلکه خود و دیگران را به پیروی و دنباله روی از مردم فرامیخواند.
2. قابل توجه اینکه آنچه «نقش مردم» را در اندیشه امام برجسته میسازد، دو مسئله محوری است که البته همه آنچه در ادامه این نوشته کوتاه درباره «امام و مردم» خواهد آمد، بر این دو محور استوار است و در نظر نگارندهی این سطور، امام خمینی با اعتقاد و باور به این دو مسئله، مردم و نقش و جایگاه ایشان را ترجیع بند کلمات و عبارات خود و محور حرکت خود قرار میدهد:
نخست آنکه «زنده ماندن انقلاب»، در گرو حضور «مردم و جمهور» است. ضرورت این امر و وظیفه «مردم و جمهور» در این باره را میتوان از آیه شصت و دوم سوره مبارکه نور نیز اصطیاد کرد که «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَىٰ أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّىٰ یَسْتَأْذِنُوهُ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ». به این بیان مردان با ایمان و مؤمنان واقعی -از نظر اعتقاد و باور- کسانی هستند که به خدا و پیامبر او ایمان آورند و -از نظر عمل- در امور مهم اجتماعی و حکم جامع امت اسلامی- حتی در صورت عذر- نیز صحنه را ترک نگویند. به این بیان معنای آیه آن است که حضور مردم در مجامع سیاسی و امور مهم اجماعی، متممّم ایمان ایشان است.
دوم آنکه عدم حضور مردم در صحنه های اجتماعی و سیاسی، و بیتفاوتی ایشان نسبت به سرنوشت نظام حاکم، نظام حاکم را سرنگون خواهد کرد؛ تجربه تلخ حکومت الهی امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) نیز گویای این حقیقت است، چراکه در آن دو حکومت، رهبر معصوم مفترض الطاعه بر رأس حکومت تکیه داده بود؛ لیکن مردم در اثر اختلاف داخلی، یا به جنگ با یکدیگر مشغول شدند یا انزوا را برگزیدند. امام خمینی نیز به نیکی میدانست که نمیتوان به حق بودن نظام حاکم و حتی قدرت بی بدیل رهبری امام معصوم (علیه السلام) اکتفا کرد، بلکه «حضور مردم» پشتوانه و پایگاه محکم جمهوری اسلامی است تا انقلاب روند تعالی را طی کند و در تاریخ زنده بماند.
امام قول الهی را در نظر داشت که به صراحت به پیامبر خود اعلام کرده بود، «خدا» و «حضور مردم» برای برقراری نظام اسلامی و استقرار و دوام آن کافی است: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (سوره انفال، آیه 64) و امام نیز جز خدا و حضور مردم چیزی نمیطلبید و با این دو عنصر، راست قامت در مقابل ابر قدرت های جهان قد علم کرد.
او البته میدانست که چیزی همتای خدای قادر متعال نیست و هیچ چیز، حتی حضور مردم هم ردیف نصرت الهی نیست، بلکه مردم سربازان الهیاند و زمام آنها به دست خداست و اوست که یاری میکند و دلهای مردم را به او معطوف میگرداند: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ» (سوره انفال، آیه 62).
این معیارهای محوری دینی را میتوان در سرتاسر کلمات و عبارات امام یافت که در اینجا به چند نمونه اکتفا میشود و تطبیق این بیانات با این مبانی و جستوجوی تمام در کلمات امام، به فرصتی موسع احاله میگردد:
3. در اندیشه امام، «رهبر» لباس قیم و قیمومیت بر تن نمیکند، بلکه به حقیقت معنی راهبر و راهنماست و در حقیقت شأن نخست و اولی رهبر، راهبری مردمی است که خواستهای جز اسلام و رهاورد انسانی آن ندارند: «منظور این نیست که رهبران مذهبى خود حکومت را اداره کنند. لکن مردم را براى تأمین خواستههاى اسلام رهبرى مىکنند؛ و چون اکثریت قاطع مردم مسلمان هستند، حکومت اسلامى از پشتیبانى آنان برخوردار شده و متکى به مردم مىگردد». (صحیفه امام، ج3، ص 468)
ایشان خود را زبان گویای مردم و بیانکننده و طراح خواست مردم و خدمتگزار ایشان میخواند و شاید علت اصلی همدلی و همزبانی امام و مردم در همین نکته نهفته باشد که او خود را خدمتگزار مردم و مردم او را تجلی خواستههای خود میدیدند، نه آنکه قیم مردم باشد و به جای آنها تصمیم بگیرد: «ملت، ما را خدمتگزار به اسلام و کشور مىداند و ما مسائلى را طرح مىکنیم که سالهاست در نهاد ملت است و بدینجهت است که ما بیانکننده خواستههاى ملت هستیم». (صحیفه امام، ج3، ص 469)
4. ایشان همچنین در نگاهی کمنظیر به مسئله شکل و فرم حکومت میپردازد و ضمن آنکه محتوای حکومت را الهی و انسانی میخواند، به این نکته التفات میدهد که جمهوریت و اسلامیت، که دو رکن اصلی نظام حکومتی ایران است، برداشتی اصیل از اسلام است که موجب بروز و ظهور استعدادهای انسانی و استقرار عدالت اجتماعی خواهد شد: «طبیعتاً مىتوان یک جمهورى اسلامى را در نظر گرفت؛ ولى این موضوع بدین خاطر است که فکر مىکنیم برداشت اصیل اسلام، ما را به ترقى جامعهاى که سرشار از استعدادها و قواى انسانى و عدالت اجتماعى است، راهنمایى مىکند».(صحیفه امام، ج4، ص3)
در حقیقت در نظر امام «جمهوری اسلامی» فهم اصیل انسان این عصر از اسلام است که با دو رکن «جمهوریت و اسلامیت»، ظرفیتهای پنهان در نیروی انسانی را به ظهور میرساند.
5. امام خمینی جمهوری اسلامی را که به رأی و پشتوانه نظر مردم استقراریافته، همان حکومت مردم میخواند و این حکومت را حافظ دو ودیعه مهم، یعنی استقلال و دموکراسی معرفی میکند: «نظام حکومتى ایران جمهورى اسلامى است که حافظ استقلال و دموکراسى است، و بر اساس موازین و قوانین اسلامى اعلام مىشود». (صحیفه امام، ج4، ص309)
ایشان چنانکه پیشتر گذشت شکل و فرم حکومت را (جمهوری اسلامی) نردبانی برای رسیدن به هدفی والاتر، یعنی تأمین استقلال و آزادی میبیند: «هدف ما برقرارى جمهورى اسلامى است و برنامه ما تحصیل آزادى و استقلال است». (صحیفه امام، ج4، ص263) گویی اگر هر یک از این دو رکن با خلل مواجه شود، استقلال و آزادی ایران به محاق میرود. این نکته البته با توجه به تکرار این مفهوم در اندیشه امام قابل پیگیری است و گویی دغدغه اصلی ایشان در تمام سالهای پیش و پس از پیروزی انقلاب همین بوده است.
6. نکته مهم در اندیشه امام خمینی این است که حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی یا آنچه ایشان آن را حکومت قانون (صحیفه امام، ج4، ص397) میخواند، همان حاکمیت توحید یا حاکمیت عدالت است که در مذاق هر انسانی پسندیده و پذیرفته است. روشن است که عدالت مفهومی است گسترده و شیرین که هر انسانی را مجذوب خود میسازد و هر آزادهای را بهسوی خود میکشد و شاید بتوان ادعا کرد که نقطه تمایز حکومت مدنظر امام با دیگر حکومتها در همین امر نهفته است: «ما که مىگوییم حکومت اسلامى، مىگوییم حکومت عدالت...، اینیک مطلب مطبوعى است که در هر جامعه بشرى که گفته بشود، براى هر کس گفته بشود، از ما مىپذیرند». (صحیفه امام، ج3، ص509)
به این معنا عبارت «حکومت اسلامی» در فرهنگ اصطلاحات امام، معنای مصطلح نزد دیگر اندیشمندان اسلامی را ندارد. چنانکه عدالت در دنیای جدید بدون نظارت مردمی و حضور گسترده مردم بیمعنی است و امام خمینی با توجه به پذیرش مردمی این مفهوم را به کار گرفته است.
7. امام گام نخست حرکت را در تربیت فرزندان انقلاب میبیند: «اول مطلب این است که این جوانهاى ما درست بشوند. این جوانهایى که در آتیه باید این مملکت را حفظ کنند، این مملکت را اداره بکنند، اینها باید درست تربیت بشوند و اصلاح بشوند». (صحیفه امام، ج10، ص440)
در نظر ایشان تداوم حرکت را نیز باید در همین عامل، یعنی تربیت این نسل جستو جو کرد: «بچههاى کوچک ما را اگر اسلامى بار بیاورید، استقلال و آزادى مملکت شما بیمه خواهد شد». (صحیفه امام، ج10، ص 88)
نکته بسیار مهم در اندیشه امام خمینی این است که جمهوری اسلامی، به عنوان دسترنج و خون دل نخبگان و برگزیدگان ایران، برای رسیدن به نقطه اوج خود، به خودسازی و تربیت نیرو و تزکیه نیازمند است؛ امام در صفای بامردم بودن و مروه از خود گذشتن، راه پیروزی را هموار دید و برای حفظ آن نیز همین عامل را پیشرو نهاد: «جمهورى اسلامى محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهاى ملت ما و همه ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند، احتیاج به تعلیماتى که از ناحیه انبیا آمده است دارند. مجرد اینکه ما ادعا بکنیم که جمهورى ما اسلامى است این ادعا پذیرفته نیست». (صحیفه امام، ج13، ص 509)
از نگاه امام خمینی اگر انسان، در ظاهر مراتبی از اوج و بلندی مرتبه را تجربه کند و در مراحل معنوی در نردبان نزول نشسته باشد، بیشک به خدعهٴ نفس سرنگون میشود: «انسان یک موجودى است که چنانچه مهار نشود و سر خود بار بیاید و یک علف هرزهاى باشد و تحت تربیت واقع نشود، هر چه بزرگتر بشود به حسب سال و بلندپایهتر بشود به حسب مقام، آن جهات روحى تنزل مىکند و آن معنویات تحت سلطه شیطان، شیطان بزرگ- که همان شیطان نفس است- واقع مىشود». (صحیفه امام، ج14، ص 153)
امام علت و ریشهٴ همه کشمکشها و اختلافات بیرونی را در رنگرنگی و اختلاف درونی میبیند و راه درمان آن راتربیت صحیح دینی میشناسد: «ما اگر خودمان را تربیت بکنیم مشکلاتمان همه رفع مىشود. همه مشکلات از این است که ما تربیت نشدهایم. یک تربیت الهى و تحت بیرق اسلام در نیامدیم. به حسب واقع، همه این کشمکشهایى که شما ملاحظه مىکنید، همه این کارشکنیهایى که براى ملت ما هست، همه اینها براى این است که تربیت نیست در کار، تزکیه نیست در کار، فقط یا جهالت است و یا علمى که از جهالت براى انسان مضرتر است». (صحیفه امام، ج13، ص508)
8. در این روزهای تلخ که سالگرد رحلت امام عزیز است، به این نکته از وصیتنامه الهی آن حکیم دوراندیش التفات داشته باشیم که فصل مهمی از وصایای ایشان، گفتوگوی مستقیم با مردم و بیان دغدغهها و خواستههای خود با ایشان است و همین موضعِ ناگفته، نقش و جایگاه مردم را در اندیشه، ذهن و دل امام هویدا میسازد؛ مردمی که در نظر او، عامل اساسی در شکلگیری، مشروعیت، مقبولیت و بقای حکومت و نظام جمهوری اسلامیاند: «در ایران اسلامى، مردم تصمیم گیران نهایى تمامى مسائلاند» (صحیفه امام، ج16، ص266) و همه تلاش حکومت، تحصیل و حفظ منافع مردم است: «سیاست ما همیشه بر مبناى حفظ آزادى و استقلال و حفظ منافع مردم است که این اصل را هر گز فداى چیزى نمىکنیم». (صحیفه امام، ج4، ص364) روشن است که آنچه در ذهن و فکر و رأی ایشان میگذشته، اتکاء به مردم و رأی ایشان در همه امور و اعتماد به فهم و نظر مردم بوده است.
نا گفته پیداست که انتخابات یکی از مهمترین ارکان شکلگیری مدل حکومتی جمهوری اسلامی است. امام خمینی با آگاهی از این مهم، پایههای نظام اسلامی را بر بنیان رأی مردم بنیاد نهاد و با ترغیب مردم به شرکت در انتخابات، بدان استحکام بخشید. ازاینرو در آخرین مکاتبه خود با مردم (در قالب وصیتنامه الهی سیاسی)، افزون بر توجه به اصل اراده و خواست مردم در انتخاب، معیارهای صحیح انتخاب را به ایشان مینمایاند. گرچه پیشازاین نیز در مواضع گونهگون، همین مسائل را مطرح کرده بود؛ لیکن بیان این مسائل در این قالب نشان اهمیت این مسئله در اندیشه ایشان است: «من متواضعانه از شما مىخواهم که حتیالامکان در انتخاب اشخاص باهم موافقت نمایید و اشخاصى اسلامى، متعهد، غیر منحرف از صراط مستقیم الهى را در نظر بگیرید و سرنوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانى دهید که به اسلام و جمهورى اسلامى و قانون اساسى معتقد و نسبت به احکام نورانى الهى متعهد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدّم ندارند».( صحیفه امام، ج12، ص149)
در این نگاه امام با توجه به اصول کلی حاکم بر اندیشه اسلامی، چنانکه پیشتر گذشت، معیارهای فرد اصلح را برای تصدی امور در اختیار مردم میگذارد و متواضعانه از مردم میخواهد که این معیارها را در نظر بگیرند؛ نه از نهادی دیگر! در حقیقت در این فراز نیز اعتماد به رأی و نطر مردم را گوشزد میکند تا نهاد دیگری مسئولیت انتخاب اصلح را برعهده نگیرد.
9. در نگاه امام خمینی، ملتی که دست در دست هم، به همراهی امام خود، نظام سلطه شرق و غرب را در هم کوبیده و مدل حکومتی دلخواه خود را انتخاب کردهاند، به این اندازه از شعور سیاسی رسیدهاند که بااراده خود، وکلا و نمایندگان مطلوب خود را شناخته و به مجلس شورای اسلامی روانه سازند: «ملت مىشناسند افراد صالح را. لازم نیست که حالا یکچند سال هم ما درسشان بدهیم. نخیر، خودشان مىفهمند. این ملت چیز مىفهمد، مىفهمد کى آدم صالح است کى آدم ناصالح. البته گاهى هم یک کسى خودش را جا مىزند، اما این گاهى است. هرکسی در هر شهرى که هست، طول این بیست، سى سالى که همراه با این مردم بوده، مىداند که اینها کدام یکىشان از ریشههاى آنهاست، کدامشان نیستند. ... مردم آنهایی را باید انتخاب بکنند که مىشناسند که به این ملت خدمتگزار است و دلش براى این طبقه ضعیف مىسوزد». (صحیفه امام، ج10، ص524)
10. مسئله «اراده ملت در انتخاب» مسئلهای محوری است که امام از آغازین روزهای پیروزی نهضت بدان توجه داشته، و چنانکه گذشت تا واپسین لحظات عمر به آن میاندیشیده است: «باید ملت با اختیار خود و اراده خود و با امتیاز خود و انتخاب خود، اشخاص صالح را، اشخاص متقى را، اشخاصى را که براى ایران کار مىخواهند بکنند، به نفع ایران کار مىکنند- آنها را باید تعیین بکند». (صحیفه امام، ج6، ص481)
از دیدگاه امام امت، امت متعهد به اسلام و احکام اسلامی، میتواند با در دست داشتن معیارهایی که دین مقدس اسلام در اختیار او قرار میدهد، متعهدان به اسلام و مصالح کشور را شناخته، انتخابی صالح داشته باشد. در این نگاه، ایشان افزون بر آنکه «میزان را در انتخاب رأی ملت» میداند، انتخابات را نیز میزانی برای محک ملت میبیند که میتواند میزان درک مردم را از صلاح و طلاح جامعه نشان میدهد: «انتخابات یک محکى هم براى خودتان است که ببینید آیا مىخواهید انتخاب اصلح بکنید براى خودتان، یا براى اسلام؟ اگر براى خودتان باشد، شیطانى است و اما اگر انتخاب اصلح براى مسلمانهاست، «کى و از کجاست» مطرح نیست، .... و انتخاب اصلح براى مسلمین یعنى انتخاب فردى که تعهد به اسلام و حیثیت آن داشته باشد». (صحیفه امام، ج18، ص 197)
اهمیت اراده مردم در انتخاب، به اندازهای است که ایشان در مواضع حساس انتخابات خود را تنها در قامت یک راهنما، معرفی میکند و با اعتماد به شعور و درک مردم، و خود را یکی از اعضای امت میداند و تنها به راهنمایی و پیشنهاد بسنده میکند، چنانکه در انتخاب اصل نظام نیز این روش را پیشگرفته بود: «راجع به چگونگى دولت و رژیم، پیشنهاد ما جمهورى اسلامى است و چون ملت، ملت مُسْلم است و ما را هم خدمتگزار خود مىداند، ازاینجهت حدس مىزنیم به پیشنهاد ما رأى دهد. ما از طریق رفراندوم با ملت، یک جمهورى اسلامى تشکیل مىدهیم». (صحیفه امام، ج4، ص332).