متاسفانه روند انقلاب فرهنگی و برنامهریزیهای ستاد انقلاب فرهنگی نتوانست انتظارات امام و رهبری را در این سالها برآورده کند. این نهاد باید حرکت انقلاب فرهنگی را احیا کند و باید به تدوین کتابها و تولید علم ومتون درسی ما انجام بدهد. حتی انتظار میرفت که ما متون درسی جهان اسلام را بتوانیم تولید کنیم! ما انقلاب جهانی کردیم نه اینکه بعد از 40 سال محتاج باشیم!
به گزارش جماران، حریم امام نوشت: قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر، سندشناس و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی مجلس شورای اسلامی است. گفتگوی حریم امام با ایشان را در باره رویکرد سیاسی تشکلهای دانشجویی پس از انقلاب بخوانید:
ضمن تشکر، لطفا بفرمایید رویکرد سیاسی تشکلهای دانشجویی پس از انقلاب چگونه قابل بررسی است؟
در فرهنگ انقلاب، 16 آذر بهعنوان یک نماد در مبارزه با استعمار مطرح است. چون دارای ابعاد وسیعی بوده و من بر اساس اسناد، مدارک و خاطرات به جایگاه، موقعیت، و اهداف دانشجویان، و همچنین موقعیت جامعه ما و رسالت دانشجویان بحث خواهم کرد. مسلما نوع مبارزه و نوع حرکت و رویکرد سیاسی تشکلهای دانشجویی پس از انقلاب با توجه به تغییرات باید تغییر میکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی و شکست دیوار استبداد و از میان رفتن موانع فعالیت سیاسی حرکتها و جنبشهای فرهنگی سیاسی و انقلابی آغاز شد؛ از جمله میتوان به تغییرات محیط دانشگاه اشاره کرد. باید به جریانشناسی حرکت دانشجویان با توجه به نگرشها و ایدئولوژیهای متعارض که در جامعه وجود داشت؛ اشاره کرد. در یک محوربندی میتوان به سه جریان اشاره کنیم. یک جریان مارکسیستی که مشتمل بر حزب توده و چریکهای فدایی خلق، سازمان پیکار حزب رنجبران، حزب سوسیالیست و چپیها و امثال اینها که مبانی اندیشه آنها مارکسیسم، کمونیست و سوسیالیسم، مائوئیسم و تروتسکیسم بود، اشاره کرد. این چند جریان در نگرش و ایدئولوژی علیه اسلام و انقلاب با تقسیمبندی سه طیف قابل تحلیل است. اول گروههایی که مدعی و مدافع مبارزه مسلحانه بودند مانند تشکلهایی چون پیکار در راه آزادی طبقه کارگر، سازمان چریکهای فدایی خلق و غیره که از ابتدای انقلاب حرکتشان بر اساس مبارزه مسلحانه بود؛ دوم گروهی موسوم به مدافع مبارزه ایدئولوژی و فعالیتهای سیاسی مانند حزب توده و اتحاد چپ بودند که میگفتند که ما انقلاب را قبول داریم؛ ولی مبارزاتمان را ایدئولوژیکی میدانیم. سوم: مدافعین صرفا سیاسی بودند؛ مثل جنبش رنجبران، اگر چه آنها هم در نهایت مدافع مبارزه مسلحانه بودند؛ ولی نه از ابتدا. هر کدام از این احزاب در دانشگاهها دفتر داشته و فعالیت میکردند. به نوعی دانشگاه تبدیل شده بود به اتاق مبارزه آنها؛ با وجود این گروهها حرکت علمی و کار تخصصی که از دانشگاه انتظار میرفت به تشنج و درگیری تبدیل شد. گروه دیگر جریان ناسیونالیسم یا ملیگراها بودند با توجه به اصالت نژادی و حرکتهای ملیگرایی تعارضی با ایدئولوژی اسلام داشتند و خودشان را مدافع ایرانیت میدانستند. آنها مخالف مبانی انقلاب اسلامی و قوانین اسلامی و قائل به انفکاک دین از سیاست بودند. و در دولت موقت در جایگاه وزیر، استاندار و معاونین هم نماینده داشتند؛ مانند جبهه ملی، حزب ایران، جبهه دموکراتیک ایران و غیره. اینها در دو بخش قابل ارزیابی بودند: اول: رویارویی با اسلام و نظام و انقلاب؛ دوم: مخالف حاکمیت اسلام بودند و دین را امری شخصی میدانستند و مدافع جدایی دین از سیاست بودند؛ همان تعبیری که از آن به سکولاریسم یاد میشود. جریان دیگر جریان اسلامی بود که در چهار طیف قابل بررسی هستند. اول آنهایی که تفکر التقاتی داشتند؛ نوعی مبانی مارکسیسم را با اسلام ادغام کرده بودند و به مارکسیسم به دیده علمی نگاه میکردند؛ مانند سازمان مجاهدین خلق و سازمان آرمان مستضعفین. اینها هم نفوذ داشتند؛ اگر چه اینها در ابتدا خودشان را مدافع میدانستند اما با تشکیل خانههای امن یا خانههای تیمی از همان سال 58 به جمع آوری اسلحه مشغول شدند. نهایت حرکت آنها همان حرکت مبارزه مسلحانه بود. دوم گروهی بودند با نگرش التقاتی به اسلام و سوسیالیست مانند جنبش مسلمانان مبارز و نهضت مجاهدین خلق و جاما که اینها هم فعالیت تئوریک و اعتقادی داشتند و برای خود مبانی سیاسی تنظیم کرده بودند در شهرها هم دفاتر داشتند و با انتشار کتاب و نشریه در دانشگاهها هم فعال بودند. سوم جریان نهضت آزادی بود که خصوصا پس از برکناری دولت موقت بهعنوان منتقد وارد عرصه مبارزه شدند و مدافع تفکر دموکراسی، آزادیخواهی و گرایش به مواضع سیاسی داشتند. اگر سیاست جهانی را لحاظ کنیم، مبانی علمی و اعتقادی آنها به نوعی علوم تجربی بود که در گذشته هم فعال بودند. چهارم جریان انقلابی اسلامی و آنچه که ما خط امام مینامیم بودند که فعالیت گسترده داشتند و اکثریت نیروهای آن با عنوان انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاهها فعال بودند و در یک تشکل تحت عنوان دفتر تحکیم وحدت خصوصا در سالهای 58 تا 60 فعال بودند. ناگفته نماند آنچه که ما در این بخش در باره فعالیتهای دانشجویی تحلیل میکنیم، عموما از 23 بهمن 1357 تا 30 خرداد 1360 است؛ و از تیر1360 تا به امروز یک تحلیل جداگانه باید از جنبش دانشجویی داشته باشیم. چون تحول و تغییر در این دوره گسترده است. مدافعان این طیف اصیل بر مبنای خط امام حرکت میکردند. این طیف حضور گستردهای در نهادهای انقلاب چه در تاسیس و چه در گسترش فعالیت آنها داشتند. مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، کمیتهها و حتی دادگاه انقلاب اسلامی و جهاد دانشگاهی و آموزش و پرورش؛ در نهایت تسخیر لانه جاسوسی، محصول این جریان دانشجویی انقلاب اسلامی بود. در این دوران علی رغم همه افراط، تفریط و تعارض شاهد رشد و تحول در جامعه هستیم. بدیهی است که برخوردهای ایدئولوژیکی عقلی و استدلالی باعث رشد جامعه میشود؛ شور و احساس چپگرایی و یا راستگرایی دوران کوتاهی دارد. در این جا به سه جریان اسلامی اشاره نکردیم چراکه اینها موقعیتی در دانشگاهها نداشتند: یکی حزب خلق مسلمان بود؛ دوم سازمان فرقان و سوم انجمن حجتیه بودند که اصلا نیرویی در عرصه دانشجویی نداشتند که قابل تحلیل باشد.
آیا فعالیت سیاسی تشکل دانشجویی را در این شرایط سیاسی حاکم بر سپهر سیاست ایران میتوان یک فرصت دانست؟
بدون تردید تشکل دانشجویی یک نیاز مبرم در جامعه ما محسوب میشود؛ و نغمه شوم جدایی دین از سیاست و یا عدم دخالت دانشجویان در سیاست و جدایی دانشگاه از سرنوشت مملکت و بیتفاوتی آنها در بررسی نیازهای جامعه یک حرکت انحرافی است و دانشجویان نه تنها در فعالیت سیاسی باید شرکت کنند بلکه نقشآفرینی هم باید داشته باشند. باید به یک مسئله اساسی هم اشاره کرد تا شاید مسئله روشنتر شود. باید دانست که دانشجو کیست؟جایگاه آن کجاست؟ و مسئولیت او چیست؟ بدون تردید دانشجو باید آرمانگرا و آیندهگرا باشد و این علاوه بر قوت و قدرت جوانی است. دانشجو سرمایه آینده هر کشور و تضمین کننده فرداست. دانشجویان مدیران، مدبران و کارگزاران آینده کشور هستند. پس باید در چند عرصه خود را آماده کنند: اول خودسازی کنند تا درجامعه نقش مصلح را داشته باشد. یکی از علل ناکارآمدی سیاستمداران و فعالان سیاسی ما عدم تهذیب نفس است. دوم دانشجو باید در کسب علم تخصصی و علم کاربردی و راهبردی چه در عرصه علوم انسانی و چه علوم خالص توانمند و عمیق باشد. سوم آگاهی به تاریخ گذشته خود داشته باشد؛ حداقل تاریخ یکصد ساله خود را درک و فهم کند. باید عوامل موفقیت و یا شکست جامعه را بدرستی بشناسد. خصوصا در این راه باید تجربهگرا، عبرتآموزی و کسب بینش و نگرش در عرصه فعالیتها داشته باشد. نکته دیگر اینکه دانشجو باید استعمارشناس باشد. جامعه ما همیشه مورد توطئه و تهاجم استعمار بود؛ بنابراین دانشجو تا استعمار را نشناسد در جامعه کارایی نخواهند داشت. با تعهد و نگاه به اجتماع و درک نیاز زمان میتوانند حرکتی سازنده در رفع مشکلات داشته باشند. دانشجوی امروز باید با درک اوضاع جهان بهویژه عملکرد غرب در برابر ایران، در مسیر استقلال، منافع ملی، وحدت، تمدن و فرهنگ ملی میتواند موضعگیری صحیح کند. باید بداند آنچه که اهداف انقلاب اسلامی و حرکت امام خمینی بود، حاکمیت فرهنگ و قوانین اسلامی و حاکمیت قانون و قانونگرایی و قانونپذیری در مسیر رشد و تعالی است. چهارم خودباوری و بازگشت به خویشتن و تکیه بر قدرت خود در سازندگی مملکت است. و پنجم اجتناب از غربزدگی و غربشیفتگی است. دانشجوی با فکر باید توان غربشناسی را داشته و ضعف و قدرت غرب را بتواند بدرستی تشخیص بدهد.
کدام کارکرد تشکل دانشجویی پس از انقلاب اسلامی با اقبال بیشتر جامعه همراه بود؟
با نگاهی به روزها و ماههای اول پیروزی انقلاب اسلامی مشخص میشود که جریان دانشجویی غالب نیروهای انقلاب و مدافعان امام انقلاب بودند. حضور پررنگ در عرصه جامعه در سیاست، فرهنگ و دین داشتند. در نظام آموزش و پرورش و در مدارس هم در جهت علمی و هم در جهت آگاهی بخشی حضور پررنگ داشتند؛ در جهاد سازندگی و در روستاها و شهرها هم همینطور. بین سالهای 58 تا 66 حضور در جهاد سازندگی در تمام ابعاد فرهنگی و اجتماعی و سازندگی نقش اول را داشتند. حضور در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خصوص در خنثی کردن توطئه گروههای معارض در کردستان و گنبد و جنوب کشور نقشآفرینی کردند؛ در دفاع مقدس حضور دانشجویان بسیار پررنگ بود. در عرصه سیاست، فرهنگ و در مطبوعات و رسانهها حضور داشتند و به تحلیل و بررسی پرداختند و حرکت فکری و مطالعاتی ایجاد کردند. اینها را میتوان از عملکرد مثبت تشکل دانشجویی پس از انقلاب اسلامی عنوان کرد که با اقبال جامعه همراه بود.
موجب تاسف است که دانشگاههای ما با اهداف استعماری بهوجود آمد؛ هم در شکل و هم در عمل و هم در نتیجه؛ تاسیس آن با هدف غربگرایی و غربزدگی بود. مدیریت آن تقلید از غرب بود. اما فاجعهآمیزتر تولید مدارک بود بجای تولید علم. لذا با داشتن این همه فارغالتحصیل در رشتههای مختلف مانند کشاورزی در 40 سال گذشته انقلاب موفقیتی نداشتیم. سیاست رژیم گذشته وابستگی بود. یک طرف قضیه عدم کارایی و تولید مدرک بود که فاجعهآمیز بود اگر چه هنوز هم متاسفانه تا حد زیادی با این مشکل مواجه هستیم! شایسته انقلاب اسلامی نیست که فارغالتحصیلان علوم مختلف راهبردی و کاربردی نباشند. با حضور این همه مهندس فنی که در دانشکدههای فنی ما تحصیل کردهاند، چرا باید سیستم صنعتیمان ناکارآمد باشد؟ و غیر علمی و غیر تخصصی باشد؟ چرا باید تولیدات ما یارای مقایسه و رقابت با تولیدات کشورهای پیشرفته را نداشته باشد؟! در عرصه علوم انسانی، در ادبیات، جامعه شناسی، هم همینطور. نباید از غرب تقلید کنیم ما باید بر اساس نیاز جامعه خودمان حرکت کنیم. هر چند موفقیتهای بسیاری در این سالهای گذشته برای کاربردی و راهبردی کردن علم در دانشگاههایمان صورت گرفت، ولی کافی به نظر نمیرسد. دانشجویان باید نگاه به گذشته داشته باشند و انقلاب را بشناسند. ما نباید به برخی از مشکلات ساده دچار باشیم! ریشه این مشکلات در دانشگاههاست.
حضرت امام بر کدام کارکرد تشکل دانشجویی تاکید داشتند؟
اگر نگاهی عمیق به ماهیت انقلاب داشته باشیم، خواهیم دید که اساس انقلاب اسلامی بهعنوان یک ایدئولوژی در فرهنگ و علم مطرح است. امام اسلام را بهعنوان سیستم حکومتی موفق در دوران مبارزات مطرح کردند که با پیروزی انقلاب تحقق یافت. امام در پیامی که قبل از انقلاب برای اتحادیه دانشجویان خارج از کشور داشتند، در مصاحبه و سخنرانی به دانشجویان و جامعه گوشزد میکردند این بود که مشکلات ما را در سه بخش بیان میفرمودند. اول: استعمار فرهنگ ما را از بین برد. دانشگاه ما مروج غربگرایی است و دانشگاه باید از ماهیت استعماری به ماهیت استقلالی برسد؛ و بازگشت به هویت خود داشته باشد. دوم: دانشجویان باید بازگشت به خویشتن داشته تا مفید باشند. سوم: دانشجویان باید ضد غرب باشند؛ چون دشمن دنبال استعمار و سلطه ماست و در درون جامعه حرکت ضداستعماری باید آغاز بشود. امام میفرمود دانشجویان باید چشمشان باز باشد و اصل را بر استقلال قرار بدهند. دشمنشناس و زمانشناس و موضوعشناس باشند. متاسفانه تاریخ ما پیوندی نادرست با غرب دارد. امام میفرمود ما از وابستگی اقتصادی واهمه نداریم آنچه برای ما خطر دارد وابستگی فرهنگی است. یکی از اهداف محیط دانشگاه است؛ هر چند که رسانههای جهان اکنون در خدمت غرب هستند. امام سفارش میکردند فرهنگ جامعه را باید دگرگون کرد. تربیت صحیح باید باشد همراه با علم، تخصص، متعهد و مقید. شناخت و خودباوری و اجتناب از غربزدگی، مطالعه در تاریخ اسلام و تحقیق در آثار متفکران اسلامی میتواند ما را به شناخت برساند. تاکید دیگر امام در رشد تحول جامعه، وحدت دانشگاه و حوزه بود. وحدت آنها مهم است. جدایی دین از علم خطرناک است. در مبانی فلسفه و علم، این وحدت باید به جایگاه بالای خودش برسد و از فاصله و رویارویی باید اجتناب بشود. سیر تکامل جامعه در این ارتباط است. استعمار در دانشگاهها در دوران رضاخان و محمدرضا، به مانند ارکان مملکتی، در محتوا دخالت میکرد؛ کار موسسه فرانکلین همین بود. برنامههای دانشگاههای ما مانند دانشگاه شیراز، در دانشگاه ملی آمریکا طراحی میشد! امام میگفت که دانشگاه باید بر اساس تمدن جامعه خودمان حرکت کند. باید دروس برآمده از فرهنگ خودمان داشته باشد. دانشجو باید تمرین سیاست و تجربه کند. خطاهای گذشته و فعلی را درک کند و برای سازندگی از تجربیات استفاده میکند. اساتید و دروس دانشگاهی در تاریخ بیانگر مظلومیت جامعه ماست. دانشجو باید در رفع معضلات حرکت کند و خطاهای دوره پهلوی نباید تکرار بشود. نباید ساسیتکاری و سیاست بازی در کار باشد. در اینجا ضرورت انقلاب فرهنگی از سه جهت مشخص میشود: روند دانشگاهها همانی بود که استعمار طراحی کرد پس باید اصلاح شود؛ دوم متون درسی دانشگاهها از مبانی غربی بود پس باید درست شود؛ سوم حذف حرکت آنارشیستی که در دانشگاه وجود داشت باید تبدیل به محیط علمی و کارآمد میشد. در آن دوران دانشگاه به میدان مبارزه تبدیل شده بود و گروههایی مانند کومله و چپیها دانشگاه را به مرکز مبارزه سیاسی تبدیل کردند؛ لذا انقلاب فرهنگی مطرح شد که یک ضرورت بود. متاسفانه روند انقلاب فرهنگی و برنامهریزیهای ستاد انقلاب فرهنگی نتوانست انتظارات امام و رهبری را در این سالها برآورده کند. این نهاد باید حرکت انقلاب فرهنگی را احیا کند و باید به تدوین کتابها و تولید علم ومتون درسی ما انجام بدهد. حتی انتظار میرفت که ما متون درسی جهان اسلام را بتوانیم تولید کنیم! ما انقلاب جهانی کردیم نه اینکه بعد از 40 سال محتاج باشیم! البته جهاد دانشگاهی در ابتدای راه موفقیتهایی داشت اما در ادامه راه به سکون رسید.