با ظهور شبکههای اجتماعی و تلفنها هوشمند، برای سالها بسیاری از جامعهشناسان و پژوهشگران علم سیاست معتقدند بودند که انقلاب تلفنهای هوشمند در خدمت دموکراسی قرار خواهد گرفت. آنها معتقد بودند که شبکههای اجتماعی، روابط عمودی را شکسته، نیاز به رهبری در جنبشهای اجتماعی را کاهش میدهد و با ایجاد روابط افقی به جنبشهای برابریطلبانه و دموکراتیک کمک خواهد کرد. همچنین آنها عقیده داشتند که این شبکهها به بسط آزادی بیان و افزایش شفافیت و گردش اطلاعات کمک میکنند. با توجه به این استدلالات، بسیاری از محققان عقیده داشتند که شبکههای اجتماعی در خدمت بسط دموکراسی هستند. اما گذر زمان نشان داد که این تلقی لزوما درست نیست.
پایگاه خبری جماران: انتخابات ریاست جمهوری اخیر در آمریکا و شکست دونالد ترامپ در این انتخابات، توجهات بسیاری از مردم را به خود جلب کرده است. اما با وجود شکست ترامپ، نمیتوان این واقعیت را کتمان کرد که پیروزی بایدن در برخی از ایالتها کاملا شکننده بود و میلیونها آمریکایی به ترامپ، یعنی فردی رأی دادند که آشکارا حقوق اقلیت را نادیده میگرفت، قانون و قواعد را زیر پا میگذاشت و در یک کلام، دشمن دموکراسی بود. اما چه میشود که در کشوری که مهد دموکراسی تلقی میشود، دشمن دموکراسی برای یک دوره رئیس جمهور شده و برای دوره بعدی هم به سختی شکست میخورد؟
اگر به وقایع سیاسی از سال 2016، یعنی زمانی که ترامپ به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد، تا به امروز نگاه کنیم، روندی را مشاهده میکنیم که نشان میدهد اوضاع دموکراسی فقط در آمریکا با چالش مواجه نشده است. ظهور راست افراطی در بسیاری از کشورهای اروپایی، که به طور مثال در بریتانیا منجر به واقعه برگزیت شد، نشانه بروز این چالش در بسیاری از دموکراسیهای غربی است. به نظر میرسد دموکراسی در کشورهایی که مهد دموکراسی بودهاند و سازوکارهای مستحکمی در دفاع از دموکراسی دارند هم با چالش مواجه شده است. به جز عوامل مؤثر در سیاست داخلی، مسائل اجتماعی و چالشهای بینالمللی، چه عواملی به این وضعیت دامن زده است؟
شاید داستان رسوایی دادههای کمبریج آنالاتیکا را که ادعا میشود به پیروزی ترامپ در سال 2016 کمک کرد، شنیده باشید. واقعهای که طی آن، با تحلیل صفحات فیسبوکی 87 میلیون آمریکایی، مشاوره تبلیغاتی و اننتخاباتی به کمپین ترامپ داده شد تا برای هر کاربر آمریکایی در فیسبوک، بسته به ویژگیهای روانشناختیش، تبلیغات مؤثرتری به نفع ترامپ تولید شود. این یکی از مثالهای آشکار از کمک تکنولوژی و شبکههای اجتماعی به صاحبان قدرت و ثروت است که ممکن است مانند ترامپ دشمن دموکراسی هم باشند. اما آیا استفاده از شبکههای اجتماعی فقط در خدمت ترامپ بوده است؟
شبکههای اجتماعی دشمن خوبی برای شفافیت نیز میتوانند باشند
با ظهور شبکههای اجتماعی و تلفنها هوشمند، برای سالها بسیاری از جامعهشناسان و پژوهشگران علم سیاست معتقدند بودند که انقلاب تلفنهای هوشمند در خدمت دموکراسی قرار خواهد گرفت. آنها معتقد بودند که شبکههای اجتماعی، روابط عمودی را شکسته، نیاز به رهبری در جنبشهای اجتماعی را کاهش میدهد و با ایجاد روابط افقی به جنبشهای برابریطلبانه و دموکراتیک کمک خواهد کرد. همچنین آنها عقیده داشتند که این شبکهها به بسط آزادی بیان و افزایش شفافیت و گردش اطلاعات کمک میکنند. با توجه به این استدلالات، بسیاری از محققان عقیده داشتند که شبکههای اجتماعی در خدمت بسط دموکراسی هستند. اما گذر زمان نشان داد که این تلقی لزوما درست نیست.
شبکههای اجتماعی اگرچه به گردش اطلاعات و افزایش شفافیت میتوانند کمک کنند، اما دشمن خوبی برای شفافیت نیز میتوانند باشند. این شبکهها بستر مناسبی برای تولید اخبار جعلی هستند. اخباری که به سادگی میتواند باعث گمراهی مردم شود. اتفاقی که در سال 2014 در روسیه و مرز اوکراین به دنبال ناپدید شدن یک هواپیمای مالزیایی رخ داد، نمونه خوبی از این موضوع است. به دنبال ناپدید شدن این هواپیمای مالزیایی، بسیاری عقیده داشتند که روسیه این هواپیما را ربوده است و در این راستا مستنداتی را نیز ارائه میکردند. اما این عقیده پابرجا نماند. کریس شافر در کتاب «داده در برابر دموکرسی» به خوبی توضیح داده است که دولت روسیه چگونه با استفاده از ابزارهای موجود در شبکههای اجتماعی و ایجاد اخبار جعلی متعدد و از منابع خبری متنوع، باعث گمراهی مردم در این رابطه شد و کار را به جایی رساند که مطابق با ادعای «شافر»، مردم دیگر «نمیدانستند چه خبری درست و چه خبری غلط است».
بنابراین شبکههای اجتماعی مجازی به بستر مناسبی برای بسط اخبار جعلی تبدیل شده است و آنگونه که کاستلز در کتاب «گسیختگی بحران لیبرال دموکراسی» میگوید در آن، اخبار منفی 5 برابر بیشتر از اخبار مثبت دیده میشود. در نتیجه در بعضی مواقع، شبکههای اجتماعی نه تنها در خدمت آزادی بیان قرار نمیگیرند، بلکه به ضد آن نیز تبدیل میشوند.
شبکههای اجتماعی مخاطراتی برای دموکراسی دارند
اما شبکههای اجتماعی سویههای تاریک دیگری نیز دارد. تولد «سیاست رسوایی» که تامسون جامعهشناس دانشگه کمبریج در مورد دوران تسلط فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی پیشنهاد کرده، یکی دیگر از ابعاد تاریک شبکههای اجتماعی است. به عبارت بهتر، رسوا کردن رهبران سیاسی، چه با واقعیت و چه با دروغ و اخبار جعلی، و ایجاد بیاعتمادی نسبت به آنها، درون شبکههای اجتماعی راحتتر از گذشته است. آنگونه که کاستلز میگوید، سیاست رسوایی باعث شده است تا «مردم غالبا کاندیدای فاسد خودشان را در نهایت در مقایسه با کاندیدای فاسد رقیب، ترجیح میدهند زیرا با توجه به آن که - طبق برداشت عمومی- همه آنها شبیه به یکدیگرند، رسواییها میتواند نادیده گرفته شود». در نتیجه، رسواییهای سیاسی و اخلاقی بسیاری از نیروهای سیاسی نادیده گرفته میشود که از دل آن ترامپ و رهبران فاشیست متولد میشود. این عمل همچنین «احساس بیاعتمادی تباهی اخلاقی را نسبت به تمام سیاستمداران و سیاستها القاء میکند و در نتیجه به بحران مشروعیت کمک میکند». به دنبال بحران مشروعیت و بیاعتمادی به نیروهای سیاسی، بسیاری از احزاب و نهادهای سیاسی نیز فاقد مشروعیت میشوند و این در حالی است که برای نیل به دموکراسی و حفظ آن، نهادها نقش تعیینکنندهای دارند.
شبکههای اجتماعی مخاطرات دیگری نیز برای دموکراسی دارند. حذف صداهای میانه درون شبکههای اجتماعی مجازی به دلیل مکانیزم روانی حاکم بر این شبکهها که مخالفتهای خشمآلود را تقویت میکند و همچنین پدیده اتاق پژواک که باعث میشود افراد کمتر در معرض اندیشههای متفاوت قرار بگیرند، منجر به کاهش رواداری کاربران شده و به حذف صداهای میانه و تقویت صداهای افراطی کمک کند. اتفاقاتی که به صورت غیر مستقیم، به فرهنگ دموکراتیک جوامع آسیب میزند. در کنار این امر، میتوان به سیاههای از آسیبهای شبکههای اجتماعی به فرهنگ دموکراتیک اعم از افول خردورزی در این شبکهها و تضعیف تفکر انتقادی در کاربرانشان اشاره کرد. اما آیا راهی برای مقابله با عوارض این شبکهها هست؟
پژوهشگران نسبت به عوارض شبکههای اجتماعی کمی آگاه شدهاند
خوشبختانه پژوهشگران نسبت به عوارض شبکههای اجتماعی کمی آگاه شدهاند و برنامههایی برای مقابله با آن دارند. اقدام اخیر توئیتر مبنی بر تعلیق کردن توئیتهایی که به صورت واضح به نشر اخبار جعلی دامن میزند یکی از این اقدامات است. طرحی که شنیده میشود اینستاگرام دارد تا لایکهای پستها را فقط صاحب صفحه ببیند نیز در همین راستا طراحی شده است. پژوهشگران بیکار ننشستهاند و مرتبا به سازوکارهایی میاندیشند که منجر به ترمیم آسیبهای فوقالذکر شود تا مزایای این شبکهها بیشتر نمایان شود.
اما هرچه قدر هم پژوهشگران در این راستا فعال باشند، باز هم نمیتوان این آسیبها را به صفر رساند. همچنان دولتها و صاحبان ثروت و قدرت از این شبکهها برای بسط و توسعه قدرت خود استفاده میکنند و از طریق نشر اخبار جعلی، ذهن آنها را مخدوش کرده و با کنترل و نظارت مداوم شهروندان، مانع از شکلگیری هرگونه جنبش در آنان میشود. اما راه حل همچنان درون خود شبکههاست. همانگونه که نویسندگان کتاب «آشفتگی سیاسی» میگویند، ما درون این شبکهها با وضعیت آشفتهای مواجه هستیم که هیچ چیز قابل پیشبینی نیست. به همین جهت شهروندان و نهادهای مستقل هنوز شانس آن را دارند تا این آشفتگی را به نفع مردم رقم بزنند. گام اول نیز آن است که نگاه خوشبینانه به این شبکهها را کنار گذاشته و بدانیم شبکههای اجتماعی مجازی مانند یک چاقو هستند که هم میتوانند در خدمت انسان قرار بگیرند و هم علیه آن؛ مثل سایر تکنولوژیهای بشری.
* دانشجوی دکتری جامعهشناسی سیاسی
منابع:
مارگتس. هلن و همکاران (۱۳۹۹)، آشفتگی سیاسی، محمد رهبری، تهران: کویر.
Shaffer, K. (2019). Data versus democracy: how big data algorithms shape opinions and alter the course of history. New York: Apress.
Castells, M. (2019). Rupture: The crisis of liberal democracy. Cambridge, UK: Polity Press.
Thompson, J. B. (2008). Political scandal: Power and visibility in the media age. Cambridge: Polity Press.