عضو هیأت علمی دانشگاه مفید قم، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین داود فیرحی را یک فیلسوف سیاسی دانست.
به گزارش جماران، حریم امام نوشت: حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمود شفیعی دانشیار دانشکده اقتصاد وعلوم سیاسی دانشگاه مفید، دکترای علوم سیاسی، محقق و از شاگردان و دوستان مرحوم حجت الاسلام والمسلمین دکتر فیرحی است.
مشروح گفت و گوی حریم امام با حجت الاسلام و المسلمین محمود شفیعی را در ادامه می خوانید:
به عنوان یکی از دانشجویان استاد مرحوم دکتر فیرحی، مشی ایشان را در اندیشهورزی توصیف کنید
اندیشههای استاد دکتر فیرحی متعلق به آن معرفتشناسی بود که شناخت را امری تک ذهنی نمیدانست. شناخت را محصول نوعی ارتباط بینالاذهانی در نظر میگرفت. یکی از فیلسوفان معروف درباره معرفتشناسی ارتباطی، تمثیلی دارد که اگر آن تمثیل را بگویم شاید به آشنایی با شالودههای فکری مرحوم فیرحی کمک کند. در حیطه معرفتشناسی میگوید که به دست آوردن شناخت مانند قضاوت است. اگر قاضی بخواهد به حقیقت دست پیدا کند، هیچگاه نمیتواند با تک ذهن خودش حقیقت را به دست بیاورد. او نیازمند است که شاهدان را به دادگاه احضار کند و وارد ارتباط فعال با دیگران به عنوان گواهان و شاهدان بشود تا بتواند آن حقیقت را پیدا کند. اگر ارتباط حاصل نشود، نه قاضی به تنهایی و نه شاهدان به تنهایی نمیتوانند حقیقت را پیدا کنند. یک رابطه فعال میتواند این کار را انجام بدهد. البته قاضی به عنوان حقیقتیاب باید سؤالاتی را مطرح کند که در واقع آن شاهدان و گواهان به آن پاسخ بدهند. یعنی قاضی باید به شکل فعال در این ارتباط حضور پیدا کند؛ نه اینکه به شکل انفعالی ذهن خودش را به گواهان بسپارد. بنابراین یافتن حقیقت در فرایند ارتباط با دیگران به دست میآید. حقیقت اینگونه نیست که به وسیله تزکیه یا تأملات فردی کشف بشود. بر این اساس معتقدم که حضرت استاد به لحاظ معرفتشناسی به این نوع معرفتشناسی ارتباطی اعتقاد داشت. در هیچ عرصهای معتقد نبود که با تکیه بر تک ذهن خودش و با تحلیلهای منطقی تکذهنی بتواند حقیقت را کشف کند. از این جهت، ایشان همزمان در همه عرصهها تلاش میکند این ذهن ارتباطی را مبنا قرار بدهد. لذا در ارتباط با مسائل سیاسی، همزمان موفق شده بود که هم اندیشههای فیلسوفان غرب از دوران باستان تا عصر جدید را به خوبی بشناسد و هم با اندیشههای علمای حوزه کاملاً آشنا بود. یعنی ذهن خودش را به ذهن این فیلسوفان وارد یک رابطه و گفتوگوی دائمی کرد. اینگونه نبود که به شکل انفعالی حقیقت را از آنها دریابد. همیشه سعی میکرد که در فرایند ارتباط با هر سوژهای و عامل انسانی صاحب علم و معرفت به شکل فعال وارد بشود تا بتواند یک ارتباط بینالاذهانی برقرار کند. با همین شیوه برای یافتن حقایق سیاسی به آنچه فیلسوفان غرب گفته بودند، اکتفا نکرد؛ بلکه آنچه در الهیات اسلامی از متألهین و متکلمان و فقیهان مسلمان اعم از شیعه و سنی رسیده است را به خوبی مطالعه کرد. تاریخ سیاسی صدر اسلام و رفتن به سمت اندیشههای سنت دینی اعم از کلامی و فقهی و آمدن به تاریخ اندیشه مسلمانان در دوره میانه، تا برسیم به قرن هفتم و هشتم، عمدهترین متکلمان و فقهیانی که در آن دوره هستند، هر آنچه درباره سیاست گفته بودند را یادآور شد و تلاش کرد با همه آنها در یک ارتباط عمیق بینالاذهانی قرار بگیرد. وقتی به تاریخ معاصر میرسیم میبینیم همین روند را ادامه داده است. بنابراین با این ذهنیت ارتباطی تلاش کرد اندیشههای خودش را مطرح کند. آنچه دکتر فیرحی اندیشه کرده بود محصول تکذهن خودش نبود؛ بلکه کالایی بود که در یک ارتباط عمیق طولانی با همه فیلسوفان و فقیهان غربی و شرقی، مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و غیرشیعه، به تدریج ساخته و پرداخته شد. این نکته مهمی در حوزه معرفتشناسی بود که مایل بودم بر آن تأکید کنم و اشاره نمایم ایشان هیچگاه به تنهایی تلاش نمیکرد حقیقت را کشف کند و هیچگاه تلاش نمیکرد حقیقت را به شکل انفعالی از دیگران به دست بیاورد. بلکه تلاش داشت در یک ارتباط عمیق، اما به صورت فعال و در ارتباط با اندیشه دیگران به پویایی دربیاورد. نتیجه این ارتباط به شکل فعال، اندیشه فکر این فیلسوف سیاسی، یعنی استاد فیرحی را شکل میداد.
ویژگی منحصربهفرد استاد فیرحی در مقایسه با دیگر متفکران را در چه میدانید؟ به عبارت دیگر، وجه تمایز ایشان از سایر متفکران همعصر وی که در حوزه اندیشه سیاسی و فقه سیاسی کار کردند، چیست؟
استاد فیرحی در ارائه هیچ مسألهای، معرفت بماهو معرفت، شناخت بماهو شناخت و دانش بماهو دانش برایش مطرح نبود؛ یعنی همیشه این امور را همراه با دغدغه کشف کردن حقایق و پیدا کردن راهگشا دنبال میکرد. با بسیاری از افرادی که خود دانش و علم برایشان مسأله است، متفاوت بود. استاد فیرحی اینگونه نبود که به دنبال این باشد که آیا این دانش میتواند مشکل و مسألهای را حل کند یا خیر. از این جهت به نظرم در یک قله بسیار رفیعی قرار گرفته بود و دائماً تلاش میکرد که تصویر واقعی مسأله و تاریخ امروز ما را کشف کند و برای یافتن آن مسأله وقت فراوانی میگذاشت و بیش از آنکه حکم نهایی را صادر کند، برایش مسألهشناسی بسیار مهم بود. من از این جهت احساس میکنم ایشان از همه در یافتن دقیق مسأله متفاوتتر بود و به هیچ وجه عجلهای هم در معرفی مسأله نداشت. میتوانم بگویم که سالهای طولانی تلاش کرد در فرایند مطالعه علم سیاست در دانشگاه و فقه سیاسی در حوزه متوجه بشود که مسأله امروز ایران چه چیزی است و از این جهت متوجه شد که اساساً فقدان یک نوع گرایش به گفتوگو و مباحثه بین جریانات فکری گوناگون باعث شده هر کسی در درون انانیت خودش مسأله را متفاوت از دیگران و در تقابل با دیگری مطرح کند.
استاد دکتر فیرحی تلاش کرد مسأله را به گونهای مطرح کند که این تقابلها را به هم بزند. این هنر بزرگی بود که استاد انجام داد. در واقع خطای راهبردی در این بود که عدهای مسأله اصلی ایران را تقابل حوزه با دانشگاه یا تقابل فقه با اخلاق و... میدانستند. این تقابلها نمیگذارد که ما مسأله مشترکی را مطرح کنیم. به نظرم ایشان موفق شد که به شکل دقیقتری مسائل کشور تاریخ و جامعه امروز ما را مطرح و تبدیل کند به مسأله همگانی. در اینجا هنرنمایی ممتازی از استاد فیرحی را مشاهده میکنیم. در طرح تقریر مسأله از دیگران هم متفاوت بود.
مهمترین مسأله و هدف ایشان در حوزه اندیشه سیاسی چه بود؟
با توجه به رشته استاد دکتر فیرحی، حوزه مطالعات و تحقیقات ایشان اندیشه سیاسی در اسلام بود. لذا در این حوزه به این نتیجه رسید که مهمترین مسأله امروز ما بحث دموکراسی است و تبدیل کردن حکومت به یک امر جمعی و همگانی. معتقد بود که در طی صد سال گذشته تمام جنبشهای کشور و تمام حرکتهای سیاسی که به شکل انقلاب یا کودتا یا تلاشهای اصلاحگرایان و... در راستای تحقق دموکراسی بوده است. ذاتاً هم بین انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی تفاوتی نمیدید. انقلاب اسلامی را ادامه انقلاب مشروطه میدانست و نه انقطاع از گذشته و انقطاع مشروطه. همه این حرکتها را برای رسیدن به توسعه سیاسی که مهمترین مصداق دموکراسی است، میدید و میخواست.
آیا برای تحقق اهداف خود که همان توسعه سیاسی در ایران است، قدری آرمانگرا به نظر نمیرسد؟
ایشان آرمانگرا نبود؛ بلکه تلاش میکرد برای رسیدن به توسعه سیاسی، یعنی به چنگ آوردن دموکراسی هر گونه حرکتهای افراطی را کنار بزند. مرادم حرکتهای افراطی فکری است؛ چون به هر حال ایشان کنشگر سیاسی نبود یک متفکر بود. هر چند متفکر خود یک کنشگر است؛ اما از نوع فکری و نه عملی. در کنشگری فکری ایشان هیچگاه آرمانگرا نبود و شاید مهمترین نقدش به دیگر متفکران حوزوی و دانشگاهی همین نکته اساسی بود که غیرتاریخی دارند نسخه مینویسند و به محدودیتهای تاریخی بیتوجه هستند. ایشان به خوبی درک کرده بود که ظرفیتها و محدودیتهای تاریخ و جامعه ما برای رسیدن به دموکراسی تا چه اندازه است. هیچگاه این محدودیتها را نادیده نمیگرفت و من این را یکی از بزرگترین تفاوتهای ایشان با دیگر متفکران میدانم. در واقع محدودیتها و همچنین ظرفیتها را دقیقتر از دیگران میشناخت و به اندازه ظرفیت موجود در جامعه و تاریخ امروز ایران تلاش میکرد تغییرات فکری و به تبع تغییرات در بیرون را از منظر فکری دنبال کند. به هیچ وجه آرمانگرایانه نمیاندیشید.
آیا میتوانیم استاد فیرحی را به عنوان تبلور اتحاد حوزه و دانشگاه بدانیم؟ ایشان چقدر در این راستا گام برداشته بود؟
درباره اتحاد حوزه و دانشگاه دو رهیافت وجود دارد: یکی اینکه ما بهصورت رسمی تاکنون آن را دنبال کردیم و در آن رهیافت رسمی به نظرم این اتحاد بهصورت یک امر صوری و کلیشهای دنبال شده و گمان میکنم نتیجه واقعی به دست نیاورده است. با این حال آقای دکتر فیرحی این را در آن فرایند اندیشیدن دیالکتیکی و نه اندیشیدن مطلقگرایانه، اندیشه هر دو نهاد حوزه و دانشگاه را دنبال میکرد. اندیشیدن دیالکتیکی به این معنا که هر دو شما تلاش میکنید آن عناصر معرفتی را در هر حوزهای از حوزههای دانش بتوانید چنگ بزنید و آنگاه نسبت هر جزء معرفتی و حوزه دانشی را با دیگر اجزای دانش بسنجید و کنار هم بگذارید. در واقع دکتر فیرحی معتقد بود میتوان با تکیه بر سنت تجدد را دنبال کرد؛ اما تجدد را عبور از سنت نمیدانست. تجدد را تجدید سنت میدانست و این تجدید سنت زمانی اتفاق میافتد که ما امکانات فکری کافی برای تجدید کردن سنت خودمان را داشته باشیم. به این معنا ایشان به یافتههای جدید روششناختی در دانشگاه تکیه میکرد. مهمترین آنها تبارشناسی است. یعنی مانند گنجیاب برویم طلاها را پیدا کنیم و این طلاها در گذشته تاریخ وجود دارد. بنابراین ایشان به سنت برگشت و آن طلاهای مستور در زیر خاک سنت را به تدریج پیدا کرد و بنابراین عملاً نشان داد که این اتحاد ممکن است. اگر سنت امری است که به گذشته ما مربوط است و حوزه حامل میراث گذشته است و تجدد چیزی است که به دانشگاههای ما مربوط میشود، بنابراین ما میتوانیم در دانشگاهها روشهای جدید را بیاموزیم و به میراث خود برگردیم و آن را نوسازی کنیم. بنابراین وقتی از تجدید سنت سخن به میان میآوریم، لازمه آن این است که هم سنت را داشته باشیم و هم مجهز به عقلانیت جدید بشویم و بتوانیم سنت را تجدید کنیم. دکتر فیرحی موفق شد با تحصیل در حوزه و دانشگاه عملاً آن کار را انجام بدهد و آن اتحاد را به پدیده وجودی تبدیل کند و نه صرف یک ادعا. به این معنا که نشان بدهد که این اتحاد در حال حاضر در کدام مرحله وجودی رسیده است و اینکه ما چقدر توانستهایم سنت را تجدید کنیم. این تجدید سنت مسأله ماست. هر کسی تجدد را دنبال میکند، غیر از اینکه سنت خودش را تجدید کند، راه دیگری ندارد. اگر راه دیگری وجود نداشته باشد پس، از امکانات حوزه و دانشگاه همزمان باید بهره گرفت. استاد فیرحی این کار را انجام داد و به مرحلهای رساند. بنابراین ایشان عملاً این اتحاد را در آن کار پژوهشی خودش به اثبات رسانده است.
در پایان اگر نکته خاصی درباره اندیشههای استاد مرحوم دکتر فیرحی باقی مانده، آن را به عنوان حسن ختام گفتوگو بیان بفرمایید.
من با این شعر بحث خودم را به جمعبندی میرسانم:
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
گمان میکنم اندیشههای دکتر فیرحی بسیار گسترده و عمیق است و بسیار میتوان درباره وی سخن گفت. ایشان در همه حوزهها، شخصیت منحصربهفردی داشت. در حوزه تدریس متأثر از مبانی معرفتی بود و در تدریس، آن معرفت ارتباطی را هیچگاه رها نکرد؛ به این معنا که به تنهایی کلاس را اداره نمیکرد. طرح مطلب میکرد و همه در آن مسأله مشارکت میکردند و تلاش میکرد که ارتباط بحثها را با هم پیدا کند و آنها را به شکل مناسبی به جمعبندی برساند. این مهمترین ویژگی تدریس ایشان بود که شاگردپروری میکرد. کمک میکرد که دیگران هم بیندیشند و هیچگاه به صورت یکسویه چیزی را که یاد گرفته بود، به شاگردان و دانشجویان تحمیل نمیکرد. در عرصه پژوهش هم به همین شکل بود. یعنی وقتی با وی پژوهش میکردید، قبل از آنکه شما را راهنمایی کند، به صراحت میگفت که من از این نوشته خیلی چیزها یاد گرفتم. سپس اگر راهنماییهایی وجود داشت آنها را در انتها بیان میفرمود. صداقت، عطوفت، همدلی و شفقت در شخصیت استاد فیرحی متبلور بود و برای همه ما دانشجویان بسیار جذبه داشت. همیشه حسرت فقدان ایشان برای ما باقی میماند. به سختی میتوانیم کسی را پیدا کنیم که جامع این ویژگیها باشد.