بیست و هفتم تیر ماه هر ساله، یادآور اقدامی بزرگ در چنین روزی در سال 1367 از سوی امام خمینی است. ایشان در 27/4/1367 قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت. اقدام تاریخی و بسیار مهمی که تنها و تنها برای تأمین مصلحت ملت و کشور رقم خورد.
پایگاه خبری جماران: قطعنامه 598 ، هشتمین قطعنامهای بود که شورای امنیت سازمان ملل از ابتدای تجاوز علنی رژیم بعثی عراق به جمهوری اسلامی ایران ، صادر کرده بود. همه قطعنامههای قبلی به علت جهتگیری ناعادلانه آنها از سوی ایران رد شده بود، اما در ابتدای صدور قطعنامه 598 به علت نکات مثبتی که در آن گنجانده شده بود از سوی جمهوری اسلامی اعلام شد که ایران جای بحث و مذاکره در این قطعنامه میبیند و آن را نه رد کرد و نه قبول؛ ولی سرانجام در تاریخ 27 تیر 1367 این قطعنامه مورد قبول جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.
سیدعلیرضا حسینی بهشتی در یادداشتی با عنوان پایان جنگ عادلانه: مردم محرم هستند؟ نوشت: درباره ویژگیهای جنگ عادلانه کتابها و مقالات بسیاری نگاشته شده است و از ابعاد گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. طبعا وقتی صفت «عادلانه» را برای جنگ بهکار میبریم، با آنچه بهنظر «درست» بیاید سروکار داریم و این «درست» بودن را در تطابق با معیارهای «حق» و «خیر» میشناسیم. به بیان دیگر، جنگی عادلانه شمرده میشود که در مراجعه به اصول و معیارهای اخلاقی قابلدفاع باشد.
ادبیات گسترده این حوزه را میتوان از این منظر در سه محور جای داد: حقوق مربوط به آغاز جنگ (مانند حق صیانت نفس)، حقوق مربوط به دوران جنگ (مانند حقوق اسیران و مجروحان)، و حقوق مربوط به پایان جنگ (مانند پرداخت غرامت). این یادداشت که به مناسبت سالگرد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران و پایان جنگ تحمیلی نگاشته شده، به وجهی خاص از محور سوم حقوق یادشده مربوط میشود. در شروط مربوط به پایان جنگ عادلانه آمده است که مفاد صلح باید توسط یک دولت مشروع پذیرفته شود. نکته مورد نظر من در همین شرط نهفته است.
بر اساس نظریههای مردمسالاری، مشروعیت دولتها به مقبولیت آن از سوی شهروندانش باز میگردد. صورتبندی دقیقتر این حرف این است که دولتی دارای مشروعیت است که تصمیمات آن مورد قبول همه یا اکثریت شهروندانش باشد.
این مقبولیت چگونه شکل میگیرد؟ لازمه مقبولیت تصمیمات حکومتها در منظر شهروندان این است که فرایندهای تصمیمگیری سیاسی در آن بهگونهای تنظیم شده باشد که شهروندان بتوانند اطمیان حاصل کنند منافع ملی کشورشان تأمین شده است.
تأمین مقبولیت عمومی تصمیمات حکومتی، تبلور یکی از بنیادیترین حقوق شهروندی است: «حق تعیین سرنوشت»، و تجسم آن را باید در میزان موفقیت هر نظام سیاسی در نهادینه ساختن ابزارهای نظارتی شهروندان بر اعمال و رفتار حکومت، مانند مجلس نمایندگان، رسانههای آزاد و مستقل، آزادی گردش اطلاعات و شفافیت عمومی، جستجو کرد. اگر بخواهیم این همه را با زبانی ساده بیان کنیم، میتوانیم بگوییم در نظامهای مدعی مردمسالاری (دینی یا غیردینی)، یعنی نظامهایی که مردم را «ولینعمت» خود میدانند، مردم در حوزه تصمیماتی که با سرنوشت جمعی آنها سروکار دارد، «محرم» شمرده میشوند.
سوال این است که در عالم واقع، یا چنانچه عملگرایان ضدآرمانگرایی مینامند سیاست واقعی، تا چه اندازه امکان چنین «محرمیت» یا اطلاعرسانی و شفافیت وجود دارد؟ آیا میتوان انتظار داشت گروههای مذاکرهکننده جزئیات مذاکرات و چانهزنی را در اختیار رسانهها و افکار عمومی بگذارند؟ و آیا گاه اطلاعرسانی در این زمینهها فرایند چانهزنی و گفتگو را به بنبست نمیکشاند؟ پاسخ را باید در پاسخهایی که در هر نظام سیاسی میتوان به پرسشهای زیر داد یافت:
الف) آیا شهروندان به راستگویی حاکمان اعتماد دارند؟ به بیان دیگر، سرمایه اجتماعی در جامعه سیاسی به چه میزان است؟
ب) آیا به کاردانی و مهارت کارگزاران حکومت اعتقاد دارند؟ آیا حاکمیت کارنامهای درخشان یا دستکم قابلقبول در پیشبرد اهداف و پاسداشت منافع ملی داشته است؟
ج) آیا خطمشی و چارچوب کلی به تصویب نمایندگان مردم (در همه سمتهای انتخابی) رسیده است؟
اگر حکومتی مورد اعتماد همه یا دستکم اکثر شهروندان باشد و از دروغگویی به مردمش پرهیز کرده باشد و پس از انعقاد قرارداد صلح نیز مردم را در جریان کلیات و جزئیات مفاد آن بگذارد، اگر کارنامه گذشتهاش نشان از درجه قابلقبولی از لیاقت و کاردانی داشته باشد، و اگر خطمشی و چارچوبهای کلی فرایند صلح، پیش یا در حین مذاکرات صلح به تصویب نمایندگان مردم در نهادهای انتخابی رسیده باشد، پنهانکاری در جزئیات و عدم شفافیت نسبت به روند پیچیده مذاکره و چانهزنی قابل توجیه خواهد بود. در غیر این صورت، حکومت باید رسماً اذعان کند که از ارزشها و اصول مردمسالاری دور شده و راه خودکامگی پیش گرفته است.
تصور میکنم پژوهشگران تاریخ جنگ تحمیلی بتوانند با استفاده از این معیارها، کارنامه فرماندهان نظامی و رهبران سیاسی مسئول در آن دوره را محک بزنند. شاید از این منظر بتوان پرسید که آیا پایان جنگ پس از بازپسگیری خرمشهر، یا دست کم پس از اشغال فاو، امکانپذیر بوده یا خیر؟ آیا محاسبات سیاستمداران و دستگاه دیپلماسی ما با واقعیتها سازگار بوده یا خیر؟ آیا دستاندرکاران نظامی و سیاسی جنگ با مردم صادق بودهاند یا نه؟ و پرسشهایی از این دست.
اما این پرسشها، بهجز روشن شدن تاریخ، چه دستاوردی برای امروز ما خواهد داشت؟
من بارها نوشتهام و عرض کردهام که تاریخ را بهمثابه محکمه برای محاکمه مسئولان تقصیرکار انگاشتن البته ممکن است، هرچند دشواریهای زیادی نیز در بر دارد، اما تاریخ بهمثابه عبرت است که چراغ راه آینده خواهد بود. شاید از خیلی از اشتباهات، لغزشها و بیتجربهگیهای گذشته بتوان درس گرفت و آن خطاها را در سیاست خارجی امروزمان در روابطمان با همسایگان، کشورهای منطقه، کشورهای مسلمان، قدرتهای جهانی و سازمانهای بینالمللی تکرار نکرد و بار هزینههای گزاف و زیانهای جبرانناپذیر را از دوش نسلهای آینده برداشت.
درسهای پذیرش قطعنامه 598
پایگاه خبری جماران: یکی از جنبه های اساسی نظام سیاستگذاری کشورهای توسعه یافته، درس آموزی از رخدادها و سیاست ها است. فارغ از مباحثی نظیر: ریشه ها و دلایل و علل وقوع یک رخداد یا اتخاذ یک سیاست چیست؟ فرآیند رخداد یا سیاست مذکور چگونه بوده است؟ نتایج و پیامدهای آن چه بوده است؟ و عوامل انسانی و نهادی شکست یا پیروزی چه کسانی و نهادهایی بودند؟ و ..... که البته پرداختن در باره هرکدام از آنها در جای خود ضروری و سودمند است، موضوع بسیار مهمی که امروزه توجه سیاستگذاران را بخود جلب نموده این است که برای بهبود رویه ها و سیاست ها در آینده چه درس هایی را می توان از سیاست ها و رخدادهای گذشته استنتاج نموده و در سیاست ها و رخدادهای آینده از آنان بهره گرفت. مقوله پایان جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران در روزهای پایانی تیرماه سال 1367 را نیز باید از این منظر مورد توجه قرار داد. در گزاره های ذیل به برخی از سوالات مطروحه در فوق اشاره می شود ولی گزاره پایانی به جنبه اخیر یعنی درس های قابل استخراج از نحوه پایان جنگ اختصاص یافته است:
پذیرش قطعنامه598 و دلایلش
ایگاه خبری جماران: پذیرش قطعنامه 598 دلایل مختلفی داشت. یکی از دلایلش به مسئولان آن زمان برمی گردد که در رابطه با پشتیبانی از رزمندگان، کوتاهی های زیادی کردند. آنها می گفتند «بودجه نداریم»، «فروش نفت بسیار کاهش پیدا کرده» و بهانه های مختلف دیگر.
رزمندگان دفاع مقدس و فرماندهان می گفتند «چطور صدام همه وزارت خانه های خود را پشتیبان جنگ و جبهه قرار داده، ولی دولتمردان و حتی مجلس ایران چنین نمی کند؟» درست است که آقای هاشمی رئیس مجلس بود و در عین حال در جنگ نیز مسئولیت داشت. اما رزمندگان و جبهه های جنگ نیازمند نیرو، تجهیزات و امکانات بودند.
کمبودهایی که در سال های 66 و 67 در این زمینه وجود داشت، باعث شد تا دشمن متوجه اوضاع شود و به همین دلیل هم بود که حالت خود را از دفاعی به تهاجمی تغییر داد. به دنبال این مسأله، آمریکایی ها و شوروی سابق نیز حمایت خود را از صدام و ارتش بعث عراق اعلام کردند. وضع به گونه ای شد که شهرها پی در پی بمباران می شد و نفت کش های ایران مورد حمله قرار می گرفت. از سوی دیگر، ناوگان جنگی آمریکا با ورود به خلیج فارس حتی هواپیمای مسافربری ما را نشانه گرفت.
در کنار این مسائل، قطعنامه598 توسط سازمان ملل صادر شد. نگارش این قطعنامه هم به دلیل پیروزی های ایران در عملیات های «کربلای 5» و «والفجر8» بود. قدرت رویارویی ایران آنها را به وحشت انداخته بود. وگرنه قبل از آن نیز چندین قطعنامه نوشته شده بود که بیشتر قالب توصیه نامه ای داشت. در آن قطعنامه ها هیچ مفادی که بگوییم سودی برای ما داشت، نبود. اما در قطعنامه 598 به دلیل انجام آن دو عملیات بزرگ، امتیازی برای ایران قائل شدند. از این رو، مسئولین سیاسی تصمیم گرفتند مذاکره ای انجام دهند.
مسئولین احساس می کردند که با مذاکره می توانند کار را به سرانجام برسانند. کسانی که باید از رزمندگان و فرماندهان آنها در صحنه نبرد حمایت می کردند، دولتمردان بودند. برای نمونه آقای موسوی نخست وزیر، رئیس کل ستاد نیروهای مسلح بود. این ستاد را آقای هاشمی تشکیل داد و خودش جانشین فرمانده کل قوا شد. آقای بهزاد نبوی معاون پشتیبانی و آقای خاتمی نیز معاون فرهنگی و روابط عمومی بود. همچنین آقای شمخانی در معاونت عملیات و اطلاعات قرار داشت.
در نهایت اعضای ستاد به این نتیجه رسیدند که جنگ را به سرانجامی برسانند. از این رو از سپاه خواستند نیازهای خود را اعلام کند. و پس از آن با رویکردی منفی شروع به موضع گیری کردند. آقای موسوی به عنوان رئیس دولت گفت، «من یک دلار هم ندارم که بتوانم کمک کنم».
از طرف دیگر آقای بهزاد نبوی وقتی آقای هاشمی گفت چقدر می تواند امکانات و تجهیزات تهیه کند، اعلام کرد، «انبارها خالی هستند و کمکی از دستش برنمی آید». همچنین به آقای خاتمی گفتند چقدر می توانی نیرو جذب کنی و برای جبهه بسیج کنی؟ در پاسخ گفت، «مردم خسته شده اند و دیگر تمایلی برای رفتن به جبهه ندارند».
در صورتی که فردای آن روز یعنی روز 27 تیرماه که نظر حضرت امام مستقیما از تلویزیون پخش شد، زمانی که حضرت آقا در نمازجمعه از مردم خواست که به سمت جبهه ها حرکت کنند، در طول 8 سال دفاع مقدس به اندازه نیروهایی که بعد از پذیرش قطعنامه وارد جبهه شدند، نیرو وجود نداشت. حضور پرشمار رزمندگان بدون امکانات باعث شد که توطئه پس از پذیرش قطعنامه از جمله عملیات مرصاد که به موجب آن منافقین می خواستند به تهران بیایند، خنثی شود.
برخی مواقع مذاکره خوب است. به شرطی که طرف مقابل هم مقید بوده و به قول های خود عمل کند. در مواقعی نیز مذاکره «سَّم» است و قابل قبول نیست. مانند همین برجام، من خودم عضو کمیسیون برجام مجلس بودم. به آقایان گفتم این برجامی که شما می گویید «توافق» است؛ در آینده به ضرر ما تمام می شود. اما گوش شنوایی وجود نداشت.
متأسفانه آقای لاریجانی در آن مقطع که ریاست مجلس را بر عهده داشت به شکلی عمل کرد که در عرض 20 دقیقه همه چیز تمام شد. آنهایی که حرف از مذاکره می زنند انسان های سستی هستند که تنها منافع خود را در نظر می گیرند و برای منافع ملی هیچ گونه احترامی قائل نیستند. اگر کشور اقتصاد پرتوان و نیروهای مسلح قوی نداشته باشد، هیچ مقامی نمی تواند پای میز مذاکره بنشیند با این تلقی که سربلند و منصفانه از آن بیرون خواهد آمد.
امام خمینی و منطق قبول قطعنامه 598
پایگاه خبری جماران: تجاوز گسترده و بی رحمانه ارتش بعثی به ایران اسلامی، به منظور ضربه زدن به نظام نوپای جمهوری اسلامی، از زوایای مختلف سزاوار درنگ و تأمل و بررسی و واکاوی است. تجاوزی که با رهبری امام خمینی و حضور همه جانبه ملت ایران، از همه اقشار و سنین و صنوف و از همه شهرها و روستاهای کشور، «دفاع مقدس» را خلق کرد و ددمنشی متجاوزین با هنرمندی رهبر و ملت ایران فرهنگ فاخر دفاع از دین و سرزمین را به مثابه یک حماسه ماندگار از تاریخ این ملک و ملت ثبت کرد.
بیست و هفتم تیر ماه هر ساله، یادآور اقدامی بزرگ در چنین روزی در سال 1367 از سوی امام خمینی است. ایشان در 27/4/1367 قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل را پذیرفت. اقدام تاریخی و بسیار مهمی که تنها و تنها برای تأمین مصلحت ملت و کشور رقم خورد.
تجاوز ارتش صدام به سرزمین و ملت و نظام جمهوری اسلامی در حالی که در نگاه ظاهری جنگ میان دو کشور اسلامی بوده؛ جهان اسلام به وظیفه روشن خود که در آیه 9 سوره حجرات بیان شده عمل نکرد؛ نه اقدام مؤثر و واقعی برای اصلاح و رسیدن به صلح و نه جانبداری از طرف مظلوم، علیه طرف یاغی و سرکش، بلکه تعدادی از کشورهای منطقه و همسایه، انواع کمکها را در خدمت متجاوز سرکش قرار دادند و پس از آنکه ملت ایران به تدریج دست برتر را در برابر تجاوز صدامی پیدا کرد، حامیان و همراهان صدام هر کاری کردند و چشم بر هرگونه وحشیگری و اقدامات خلاف قوانین بین المللی و جنایت های ضد بشری صدام بستند تا جمهوری اسلامی ایران به پیروزی نظامی در میدان جنگ نرسد. اما فرماندهی امام خمینی در این بین، از آغاز تجاوز تا قبول قطعنامه آتش بس و پایان جنگ افتخار آمیز است.
حضرت امام در آن شرایط ، اولاً آرامش و عزم ملت را مورد توجه قرار داد:
«ملت ایران نباید خیال بکنند که جنگی شروع شده است و حالا فرض کنید که دست و پای خودمان را گم کنیم»(دفاع مقدس، تبیان 29، ص 4).
ایشان از همان آغاز، ضدیت خود و ملت ایران با جنگ را اعلان داشت:
«ما و ملت اسلامی ما جنگجو و هجوم گر نبوده ایم و نیستیم و از این جنگ تحمیلی هم خوشمان نمی آید و کراهت داشتیم که دو طایفه از مستضعفان به تحریک مستکبران و تحریک آمریکا و اغفال حزب بعث، به روی یکدیگر حربه بگشایند و آتش» (همان، ص 26).
اما وجوب دفاع از سرزمین و مردم را به ملت به پا خواسته متذکر شدند:
«امروز روزی است که تمام مردم باید از شهرهای خود دفاع کنند و به شهرهای جنگ زده کمک نمایند. امروز روزی است که بر تمام ملت واجب است با سربازان و پاسداران اسلام و ایران همکاری لازم و نزدیک داشته باشند.» (همان، ص 237)
امام خمینی با اعتمادی که به ملت ایران و به ویژه مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی که کشور و دفاع مقدس را مدیریت میکردند داشت، رهنمودهای کلی را بیان میکرد و جزئیات امور جنگ را به اختیار مسئولان و فرماندهان نهاده بود. آیت الله هاشمی رفسنجانی که سالهای زیادی فرمانده عالی میدان و از مسئولان عالی رتبه سیاسی آن سالها بوده، نقش امام خمینی را چنین روایت میکند:
«پس از فتح خرمشهر در محضر امام[جلسه] تشکیل شد، بحث این بود که چگونه دشمن را در خاک خودش تعقیب کنیم. یک نظر که بیشتر از طرف امام مطرح میشد، این بود که وارد خاک عراق نشویم. تا جایی که یادم هست، سه دلیل داشتند ... اولاً وقتی وارد خاک عراق شویم، مردم به خاطر تعصبات وطنی از صدام پشتیبانی میکنند.... ثانیاً، جهان عرب و حتی دنیا پشت سر صدام قرار میگیرند و ما به عنوان اشغالگر تلقی میشویم. ثالثاً به مردم عراق آسیب میرسد... این دلیل برای امام مهمتر بود، یعنی به عنوان یک وظیفه انسانی و الهی بود. نگران اذیت و آزار مردم بیگناه بودند. این منطقی بود که ما هم از آن پرهیز میکردیم. در ادامه جلسه بحث شد که چکار کنیم؟
امام گفتند: تا لب مرز برویم. فرماندهان نظامی در آن جلسه گفتند: اگر تا کنار مرز عراق برویم و وارد خاکش نشویم با منطق جنگ سازگار نیست ... گویا مرحوم ظهیرنژاد در آن جلسه خیلی خوب و از مقام یک فرمانده نظامی صحبت کردند. امام هم خوشبختانه پس از شنیدن سخنان منطقی و تخصصی نظامیان، مخالفت نکردند. البته معمولاً در این گونه بحثها دخالت نمیکردند و به فرماندهان واگذار میکردند که انتخاب کنند. ایشان کلیات را میگفتند. به هر حال این استدلال، ایشان را قانع کرد و تا این حد پذیرفتند و گفتند: در جاهایی وارد خاک عراق شوید که مردم نیستند، تا آسیب نبینند. یعنی از دو دلیل خود فاصله گرفتند، ولی روی دلیل سوم خود ایستادند. به همین دلیل پس از فتح خرمشهر، عملیاتهای مهم ما یا در کویر، یا درکانال ماهی و هور و جزایر مجنون بود که خالی از سکنه بود. تا لب دجله رفتیم که باز مردم نبودند. به فاو هم که رفتیم، مردم نبودند». (روزها و روزگاران سخت، دفتر دوم، ص 354-355).
این روایت/گزارش منطق و روش رهبری و فرماندهی عالی امام خمینی را به وضوح بیان میکند، به اینکه ایشان برای نظرات خود، استدلال داشتند و در چارچوب مبانی مشخص اسلامی و عقلانی راهبرد مشخص میکردند، و دیگر اینکه در مواجهه با دیدگاه معقول و مستدل کارشناسان نیز رفتاری عقلانی داشته اند.
همین رویکرد عقلانی معطوف به تعالیم اسلامی و ادراکات عقلانی، وقتی مصلحت ملت و کشور را در قبول قطعنامه 598 دید، در پذیرش آن درنگ نکرد. در این مقطع نیز هم فرایند رسیدن به چنین تصمیمی و هم ملاک و معیار آن افتخارآمیز است و برای شناخت ابعاد شخصیت امام خمینی دقت در این مسائل پرثمر و شیرین است.
عزم امام خمینی و ملت فداکار و سرفراز ایران بر این بوده که کشور و سرزمین خود را از حضور متجاوزین پاکسازی کنند و با تنبیه متجاوز، درس عبرتی به همه متجاوزان مغرور بدهند تا دست به حماقت و جنایت نزنند. اما در مقابل، جبهه استکبار با همه عده و عُدّه خود، از دلارهای نفتی اعراب و تسلیحات مدرن کشورهای غربی و بدتر از همه تحویل سلاحهای شیمیایی و سکوت حمایت آمیز از صدام جانی در برابر به کارگیری این سلاحهای مرگبار و وحشتناک، علیه رزمندگان و ملت ایران و نیز ملت مظلوم کردستان عراق، از ظالم حمایت و با او همراهی میکرد تا مانع پیروزی ایران مظلوم گردند. چنین وضعیت منطقهای و جهانی، در کنار هزینه رو به تزاید دفاع در جبهه ای گسترده از جنوب تا غرب کشور، شرایطی به وجود آورد که امام خمینی مصلحت را در ختم جنگ و پذیرش آتش بس با قبول قطعنامه تشخیص دهند و با شجاعت ایمانی خود آن را اعلان کنند.
جانشین فرمانده کل قوا مینویسد:
«از سران قوا خواستم که برای مذاکره درباره آینده جنگ، با توجه به مسائل اخیر جبهه، عصر به منزل بیایند ... ساعت پنج بعد از ظهر، سران قوا و احمد آقا آمدند. وضع جبهه و رویدادهای اخیر را گفتم. بعد از کمی بحث، سیاست ختم جنگ مورد اتفاق نظر قرار گرفت و دسته جمعی برای پیشنهاد ختم جنگ خدمت امام رفتیم». (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 210).
پس از آنکه نظر کارشناسی مسئولان سیاسی و نیز نظرات فرماندهان جنگ از سوی امام مورد بررسی و جمع بندی قرار گرفت، ایشان تصمیم تاریخی برای حفظ مصالح را اتخاذ کردند.
«آقای ایروانی به عنوان وزیر اقتصاد، آقای روغنی زنجانی به عنوان رئیس سازمان برنامه و بودجه و خود آقای [میرحسین] موسوی، در نامهای به امام(ره) گفته بودند که ما دیگر نمیتوانیم هزینة جنگ را بدهیم، راست هم میگفتند، واقعاً نمیتوانستیم بدهیم ... با آقای [محسن] رضایی صحبت کردم ...گفت باید از ما پشتیبانی کنند تا بجنگیم. گفتم چه چیزی میخواهید؟ من اصلاً نگفتم که چه بنویس ... من گفتم برای اینکه بتوانید بجنگید، هر چه میخواهید شما بنویس و ما آن را به امام(س) میدهیم ... وقتی که امام(س) دیدند، کسانی که شعار میدادند، «تا آخرین نفس و تا آخرین نفر می جنگیم، چنین میگویند، به نتیجه رسیدند».(روزها و روزگاران سخت، دفتر دوم، ص 617-618).
امام خمینی 25 تیر ماه نامه ای در موضوع قبول قطعنامه نوشتند که به روشنی منطق ایشان و چرایی اتخاذ آن تصمیم بزرگ را نشان میدهد:
«نظر به اینکه مسئولین دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذارده اند، به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از ده ها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به این جانب رسیده ... و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهای شیمیایی و نبود وسایل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم». (پایان دفاع آغاز بازسازی، ص 578).
استدلال امام خمینی و بر شمردن یکایک ادله ای که به موجب آنها قطعنامه 598 پذیرفته شد، چنان متین و مقبول و عقلانی است که بی نیاز از هر توضیحی است. چرا که ایشان با لحاظ «مصلحت نظام و کشور و انقلاب» تصمیم میگرفت.
ایشان در پیام عمومی قبول قطعنامه، خطاب به ملت ایران گفتند: «من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوة دفاع و مواضع اعلان شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم [همان عواملی که در نامه ای که خطاب به مسئولان عالی سراسر کشور و علمای بزرگ نوشتند ذکر کردند] .. با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم».(صحیفه امام، ج 21، ص 92)
در این بیانات دو عنصر محوری و رکن اساسی رهبری امام خمینی خودنمایی میکند: 1. بر مبنای نظرات کارشناسان تصمیم گیری کردن؛ 2. مصلحت کشور و نظام و ا نقلاب را مد نظر داشتن؛
ایشان در همین پیام تاریخی به ملت ایران میگوید:
«مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش میدانم، و شما میدانید که من به شما عشق میورزم، و شما را میشناسم، شما هم مرا میشناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد تکلیف الهی ام بود. شما میدانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطرة خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود ... و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کرده ام. عزیزانم شما میدانید که تلاش کرده ام که راحتی خود را بر رضایت حق و راحتی شما مقدم ندارم». (همان، ص 95)
تأکید امام خمینی بر «تصمیم گیری» بر مبنای «مصلحت» مصلحتی که مراحل «تصمیم سازی» آن از مجرای گزارشات و نظرات کارشناسان برجسته عبور کرده باشد، درس بزرگ ایشان در رهبری و مدیریت جامعه میباشد که باید جدای از موارد و مصادیق، همواره چون معیاری جاودانه مورد توجه و عمل اداره کنندگان کشور باشد.
سخن گفتن از شرایط پایان جنگ «تابو» نیست
پایگاه خبری جماران: با نزدیک شدن به سالگشت پذیرش قطعنامه 598 ، مروری بر شرایطی که کشور در آن زمان قرار داشت،از آن جهت ضروری است که امروز نیز ایران همچون تابستان 1367، یکی از سخت ترین دوران خود را پشت سر می گذارد. تحت شدیدترین تحریم های اقتصادی است ، در معرض تهدید های نظامی است و هر روز رخدادی نظامی و یا امنیتی علیه کشور در داخل و یا تهاجم علیه منافع آن در سوریه و عراق را شاهد هستیم.
روزها و ماه های آخر هشت سال دفاع مقدس را از یاد نبرده ایم و سخن گفتن از شرایط ماه های آخر جنگ دیگر "تابو " نیست تا جائی که ریاست محترم ستاد نیروهای مسلح کشور در برنامه ای تلویزیونی با دهها میلیون مخاطب دلایل پذیرش قطعنامه و پایان جنگ را به روشنی بیان کردند.سخنان سرلشکر باقری و تشریح وضعیت داخلی کشور و استعداد نظامی رژیم بعثی بعد از هشت سال جنگ ، تفسیر روشنی از حقانیت تصمیم امام در پذیرش قطعنامه بود.
تحولات پس از آن رویداد بسیار مهم و آغاز مذاکرات با نمایندگان رژیمی که 8 سال با ما جنگیده و از هیچ خباثتی در جنگ پرهیز نکرده بود، تصمیمی راهبردی ازسوی رهبری و مسولان طراز اول کشور بود که درپرتو فضای آن دوران و رویدادهای ماههای پایانی دفاع مقدس اتخاذ شد.
تصمیمی دشوار که حداقل برای امام راحل به مثابه نوشیدن جام زهر بود ولی شرایط آن زمان اقتضای آن تصمیم را داشت و از قضای روزگار و به مصداق "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" دستاوردهای بزرگی را نیز در پی داشت. اغراق نخواهد بود اگر ادعا شود آنچه را که ما در میدان نبرد (به هر دلیل که ورود به آن در عهده این مقال نیست) نتوانستیم دست بیاوریم ، از طریق مذاکرات سخت و نفس گیر598 بدان دست یافتیم و در پایان آن دبیر کل وقت سازمان ملل متحد آقای خاویرپرزدکوییار عراق را متجاوز و آغازگر جنگ معرفی کرد.
تصور می کنم کمتر کسی در رده های مختلف با این گزاره مخالف باشد که شرایط امروز ما اگر به لحاظ اقتصادی بدتر از سالهای پایانی جنگ(1367) وهمچنین سال آخر دولت قبلی(1391) است که با سیاست های تفرقه افکنانه در داخل و ماجراجویانه در خارج، کشور را به ورطه سقوط کشانده بود. امری که رهبری نظام را به اتخاذ تصمیمی راهبردی تحت عنوان "نرمش قهرمانانه" برای ورود در مذاکره با آمریکا کشاند.مذاکراتی که در ماه های پایانی دولت احمدی نژاد آغاز شد و در ادامه با تحولات سیاسی سال 1392 و تغییر محسوس در رویکرد کشور منجر به توافق برجام شد.
بسیاری از تحلیلگران صادق و دلسوز کشور، برون رفت از شرایط کنونی در پرتو رویکرد جدید آمریکا را همچون دو نمونه تاریخی فوق الذکر، قبل از هرچیز نیازمند قبول اصل "مذاکره" به عنوان ابتدایی ترین اصل پذیرفته شده جهان در حل وفصل اختلافات و حتی مخاصمات میدانند وبر این باورند که مذاکره مهمترین راهکارو ابزاری عادی و متداول در مناسبات بین المللی و تاکتیکی برای تامین اهداف کشورها در خلع سلاح طرف مقابل در اختلافاتی است که ممکن است در نبود راه حل مذاکره، به تشدید بحران و در نهایت جنگ کشیده شود. ضمن اینکه درهیچ مکتب سیاسی و تحولات تاریخی نمی توان مذاکره را به معنای "سازش یا تسلیم" تلقی و تفسیرکرد..
به نظر می رسد برای گذر شرافتمندانه و عزتمندانه از شرایط کنونی نیز به شدت نیازمند دو مولفه تاثیر گذار هستیم:
اول و قبل از هر چیز نیازمند موسع کردن مفهوم مبارزه و ترویج فرهنگ گفت وگو در فضای سیاسی جامعه هستیم که لازمه تحقق این مهم تغییر ذهنیت و پشت سرگذاشتن ادبیات رایج کنونی است که مذاکره را مترادف با سازش و تسلیم ارزیابی می کند. برخلاف تصور اولیه این امر، توصیه به مسئولان کشور برای مذاکره با آمریکا، در شرایط کنونی و بدون زمینه سازی اولیه نیست.
در شرایط کنونی نیز که ترامپ و تیم به شدت ضدایرانی او در هیئت حاکمه با همراهی رژیم صهیونیستی به دنبال تحقق راهبرد جدید خود در به بن بست کشیدن اقتصاد کشورمان در عرصه داخلی و احیای ایران هراسی در عرصه بین المللی و آماده سازی افکار عمومی جهان برای بازگشت به دوره قبل از برجام هستند، ضروری است از هر اقدامی که موید رفتار آمریکا درباره ایران باشد، پرهیز کرد.
دومین مولفه تعمیم همان مولفه اول در داخل کشور و سامان دادن شرایط داخلی کشور به گونه ای است که همانند دوران جنگ تحمیلی، مردم در کنار مسئولان قرار گیرند و آحاد مردم ازمرکز تصمیم گیری برای مقابله با فشارهای سنگین بر کشور حمایت کنند. این حاصل نمی شود جز در سایه پایان دادن به فضای تخریبی علیه چهره های مورد اقبال مردم از یک سو و نشان دادن عزم مدیران برای مقابله با فساد و کاستی ها و کوشش برای بهبود زندگی مردم در سوی دیگر است. اگر این رویکرد و اهتمام در عرصه عمل دیده شود، آن گاه وفاق و همبستگی ملی را و همدلی مردم با حاکمیت را در پی آن خواهد آمد.
اکتفاکردن به یک سری نمادها، برای تحقق وحدت ملی کافی نیست. باید شرایطی فراهم شود تا نخبگان سیاسی، دانشگاهیان، اصحاب رسانه و فعالان بخش خصوصی و مردم، همه تصمیم های گرفته شده را باور داشته باشند.
در عرصه بین المللی ، نگارنده این سطور،کرارا از برجام با عنوان "خاکریز قابل اتکا" یاد کرده است.امروز که امریکا عزم خود را برای از بین بردن یکی دیگر از دستاوردهای این توافق جزم کرده و در صدد تمدید تحریم تسلیحاتی ایران از طریق فشار به جامعه جهانی و نهاد های بین المللی است، اهمیت استفاده از این خاکریز برای خنثی کردن تلاش ترامپ و هم پیمانان صهیونیستی و منطقه اش ، بیش از گذشته اهمیت خود را نشان می دهد.
از یاد نبریم ، برجام محصول "مذاکره با دشمن" بود. آمادگی ایران برای مذاکره در آن زمان" دشمن عنود" را آچمز کرد و بزرگ ترین رویداد دیپلماتیک در عرصه جهانی را رقم زد.
قبلا و در جای دیگری گفته و نوشته ام که تا جایی که تاریخ هفت دهه گذشته نشان می دهد ایران در همه عرصه های مذاکره پیروز میدان بوده و هیچ ضرر و زیانی را تجربه نکرده است.