منشأ اصلی فساد قدرت متمرکز و نظارت ناپذیر است. سیستم فاسد منافع عمومی را فدای منافع شخصی می کند، نخبگان ترجیح می دهند با شاخ گاو درگیر نشوند، سقوط ارزش ها برخورد گزینشی با فساد را به همراه آورده است، برخی حوزه هایی که باید با فساد مبارزه کنند خودشان درگیر آن هستند، روحانی در مسیر حقوق مردم از جایگاه قانونی خودش کوتاه نیاید، روحانی هیچ تردیدی در ریاست جمهوری آینده و ادامه کارش ندارد، دولت زبان تشکر و قدردانی ندارد، تیم دولت در دفاع از خودش بسیار ضعیف است.
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران- فرهاد فتحی: فساد یک پدیده شوم و ضد بشری است که در طول تاریخ به اشکال و شیوههای گوناگون دامنگیر جوامع بشری شده است و یکی از مهمترین عوامل بدبختی و عقبماندگی جوامع بشری به شمار میآید.
امروز بهواسطه خبرها و افشاگریهایی که در حوزه مفاسد اقتصادی در کشور منتشر میشود تصور قالب از فساد در جامعه عمدتاً اختلاس، پولشویی و بهطورکلی فساد اقتصادی و مالی است. حالآنکه فساد مقولهای بسیار وسیعتر از بیبندوباریهای اقتصادی است و فساد مالی بخش و شاخهای از درخت تناور فساد محسوب میشود از طرف دیگر این شاخهها و حوزههای مختلف همگی با یکدیگر در ارتباط هستند و از یک ریشه و تنه تغذیه میکنند، به عبارتی فساد اقتصادی رابطهای نزدیک باد فساد در حوزههای سیاست، فرهنگ و اجتماع دارد و بین فسادهای اجتماعی و وضعیت اقتصادی رابطه مستقیمی برقرار است.
با محمدجواد حقشناس استاد توسعه سیاسی دانشگاه، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی درخصوص فساد سیاسی و ریشههای سیاسی فسادهای کلان اقتصادی به گفتوگو ننشستهایم و نظرات وی را در این باب جویا شدهایم.
این روزها بحث فساد و مبارزه با مفاسد اقتصادی در جامعه ما بسیار داغ است، اما ما می دانیم که فساد تنها به حوزه اقتصاد محدود نمی شود و یا حداقل ریشه های آن تنها به بخش اقتصاد برنمی گردد، به نظر شما ریشه های سیاسی فسادهای کلان را در چه حوزه هایی باید جست و جو کرد؟
تشکر می کنم بابت دعوتی که از بنده کردید، امیدوارم گفت و گوی مفیدی برای شما و خوانندگان محترمتان داشته باشیم.
فساد وقتی به وجود میآید که قدرت در یکجا متمرکز و نظارت ناپذیر باشد
بحث فساد بحث بسیار مهمی در امر حکومتداری است، از زمانی که حکومتها شکلگرفتهاند یکی از موضوعات مهم فلاسفه سیاسی و کسانی که از موضع خرد و عقلانیت به قدرت نگاه میکردند، همین مسئله فساد در امر حکومتداری بوده است. 500 سال قبل از میلاد مسیح وقتی فلاسفهای مانند سقراط و افلاطون دورهم جمع میشدند و در مورد موضوعات فلسفی به گفتوگو مینشستهاند، بحث فساد در حاکمان بحث مهم و جدی بوده است و حتی ارائه راهکارها، تقسیم حکومتها و ایدههایی مانند فیلسوف شاه و... همه به این خاطر بوده است که چه حکومتی میتواند قدرت را در دست داشته باشد که از کمترین فساد برخوردار باشد و گرفتار فساد نشود.
همچنین وقتی این بخش در حوزه اندیشه اسلامی میآید میبینیم که موردتوجه فلاسفه اسلامی هم قرار میگیرد. وقتی شخصیت بزرگی مانند فارابی یکی از دغدغههایش «مدینه فاضله» است؛ یعنی از همین منظر به حاکمیت و حکومت نگاه میکند. فارابی به این میاندیشید است که چه نوع حکومتی میتواند از کمترین میزان فساد برخوردار باشد و به نظر او مدینه فاضله جایی است که از کمترین فساد برخوردار است.
فارغ از فلاسفه و اندیشمندان حوزه سیاست در حوزه دین هم ما میبینیم که ادیان به این مبحث ورود کردهاند و در حوزه اسلامی هم این روند وجود دارد. وقتی ما مروری بر چهارچوب سیستمی حکومتداری حضرت امیر(ع) و مباحثی که در نهجالبلاغه مطرح است، داشته باشیم، میبینیم که این مباحث در نامه به مالک اشتر و وصیت به امام حسن(ع) وجود دارد. نوع رابطهای که حکومت با مردم برقرار میکند و حتی تقسیمبندی که در درون و بیرون جامعه مذهبی انجام میدهند و نوع کنش و رفتاری که یک نماینده حاکم باید با مردم داشته باشد، همه به دنبال حکومتی عاری از فساد هستند.
بنابراین این مسئله حداقل یک دغدغه چند هزارساله است و از زمانی که بشر با مفهومی به نام قدرت و حکومتداری آشنا شده است، فساد از دغدغهای مهمش بوده است. امروز هم در عصر جدید و بعد از قرون وستا و بعد از قرارداد وستفالیا در 1948 که دولت ملتها به وجود آمدند، بشر سعی کرده است تجربه چندین هزارساله خود را برای رفتار و رابطه مناسبی در قدرت ساماندهی کنند. نتیجه این تجربه مدل دموکراسی و مشارکت اکثریت مردم در تعیین سرنوشت خودشان است. بشر در این مدل سعی دارد که به سمت محدود کردن قدرت فرد و گروه ازیکطرف و از طرف دیگر تقسیم مناسب قدرت بین مردم و گروهها پیش برود. تلاش برای استقرار این روند بعضاً موجب هزینههای زیادی برای طالبان آن شده است. بهترین نمونه این کوششها انقلابهای انگلستان و فرانسه است که هرکدام به شکلی( خشونتآمیز و مسالمتآمیز) با نماد تشکیل پارلمان به دنبال تقسیم و محدود کردن قدرت بودهاند. پارلمان وقتی شکل میگیرد قدر حاکم و قدرت مردم تقسیم میشود و در کنار آن دو قوه قضائیه و مجریه مثلث تفکیک قوا را شکل میدهند. همه اینها به این دلیل است که از تمرکز قدرت در دست یک قوه و فرد جلوگیری به عمل آید.
با این توضیح من به سؤال شما برمیگردم که فساد در سیستم حکومتی از کجا و چگونه شکل میگیرد؟ فساد وقتی به وجود میآید که قدرت در یکجا متمرکز و نظارت ناپذیر باشد. فساد جایی است که احساس خطر برای مفسد وجود ندارد و فرد مفسد احساس میکند هر تصمیمی را بگیرد بهراحتی میتواند بدون هیچ نظارتی به آن دسترسی پیدا کند و مانعی برایش وجود ندارد. این تمرکز قدرت اولین منشأ و نقطه شکلگیری فساد است. حال فرقی نمیکند که این موضوع در حوزه اقتصاد باشد یا سیاست و فرهنگ، در همه حوزهها وقتی شما یک قدرت متمرکز غیرقابل نظارت را داشته باشید و از طرف دیگر آگاهیهای اجتماعی در سطح پایینی باشد عملاً فرصت و بستر مناسب برای شکلگیری گسترش و تداوم فساد را فراهم کردهاید؛ بنابراین اگر این روند فراهم شود عملاً ما با یک فساد سامانمند روبرو هستیم و چون در اینجا فساد هوشمند است همه سازوکار ادامه بقا و زمینههای بقا و گسترش خود را بهصورت خودکار فراهم میکند. سیستم فاسد برای اینکه بتواند ادامه حیات دهد، خود بسترش را میآفریند، قانونش را تولید میکند، ابزارش را درست میکند و مزاحمینش را با هوشمندی از پیش پای خودش برمیدارد و حتی افکار عمومی و گاه اکثرت جامعه را با خودش همراه میکند. نماد این همراهی اکثریت جامعه را شما قبل از جنگ جهانی دوم در آلمان و ظهور نازیسم و فاشیسم میبینید. این اتفاق فساد متمرکزی است که در آن اکثریت جامعه با هیتلر و موسولینی همراه میشوند، چون این سیستم توانست با هوشمندی این افراد و سیستم فساد را بازتولید کند.
در کشور خودمان هم میبینیم که بعد از سال 88 و بسته شدن نسبی فضا برای مطبوعات و رسانههای جمعی، این روند شدت گرفت تا جایی که امروز بعد گذشت سه سال از عمر دولت دهم، هنوز شاهد آثار و نتایج آن سالها در قالب حقوقهای نجومی و واگذاریهای نجومی هستیم. نقش بسته شدن فضای سیاسی و جلوگیری از شفافیت اطلاعات را در گسترش این پدیده شوم چگونه میبینید؟
وقتی فساد سیستمی میشود برای خودش کلونی و محل تجمعی را ایجاد میکند. شما سیستم بدن انسان را در نظر بگیرید. بدن یک ارگانیزم و مجموعهای هوشمند است که برای حفظ و حیات خودش همه ارگانها در آن بهصورت هماهنگ کار میکنند؛ اما بدن ممکن است با پدیدهای هوشمند دیگری در درون خود به نام سرطان روبرو شود که بر ضد سیستم اصلی عمل کند. خاصیت سرطان این است که با استفاده از سیستم ایمنی بدن و تقابلی که با بدن ایجاد میکند، شروع به رشد و قدرت گرفتن میکند و بزرگ و بزرگتر میشود. زمانی که سرطان به بالاترین سطح خودش میرسد مرگ میزبان و خودش را فراهم میکند، یعنی مرگ میزبان و مرگ خودش همزمان اتفاق میافتد. بااینکه خودش هم با مرگ میزبان از بین میرود اما برای حداکثر کردن و تکثیر سلولهای سرطانی یکلحظه هم غفلت نمیکند. سیستم سرطانی یک مثال نمادین از فساد در سیستم جامعه و سازمانها (بهعنوان یک ارگانیک) است. ما میبینیم که در جامعه نیز این سیستم بهراحتی زیست میکند، برای خوش قانون وضع میکند، رسانه را میخرد و در قوا و نهادها نفوذ میکند تا از این طریق زمینههای بقای خودش را فراهم کند. برای این ماجرا هم ما نمیتوانیم فضای سیاسی مشخصی تعریف کنیم، فساد ماورای جناحبندیهای سیاسی شکل میگیرد و اساساً جناحبندیهای سیاسی دستاویزی برای تعمیم، تعمیق و گسترش فساد میشوند. حال ممکن است این سرطان گاه در سیستم مدیران دولتی و در قالب حقوق نجومی خود را نشان دهد و گاه ممکن است در سیستم شهرداری بهعنوان عضو دیگری از این ارگانیک بروز کند و در قالب املاک نجومی و تخفیفهای چندمیلیاردی که یکی از آنها میتواند برابر با 10 سال حقوق نجومی باشد، سر برآورد. یا در قالب فسادهای غیرقابلتصوری مانند گمشدن نفتکشها، دکل نفتی و چند تن طلا و... خود را نشان دهد.
سیستم فاسد منافع عمومی را فدای منافع شخصی میکند
ما کموبیش شاهد این فساد در سایر کشورها هم هستیم چه تفاوتهایی بین فساد و نوع برخورد با فساد در کشورهای بهعنوانمثال توسعهیافته و ایران وجود دارد؟
اساساً مفروض ما در این مقایسه غلط است. در غرب وقتی فسادی اتفاق بیفتد، چون سیستم حکومتی اولویتش حفظ خودش است، بههیچوجه آن فساد را نمیتواند قبول کند و به خاطر حفظ بقای خودش آن را پس میزند. من بهطور مشخص به ماجرای واترگیت اشاره میکنم. نیکسون یکی از بزرگترین و قدرتمندترین رؤسای جمهور آمریکا در دوران جهان دوقطبی است. نیکسون درزمانی که دوره اول ریاست جمهوریش رو به اتمام است و در حال تبلیغات برای چهار سال دوم است 2 خبرنگار کاملاً معمولی رابطه فساد آمیز را در تیم انتخاباتی ایشان کشف میکنند. این موضوع باعث میشود که سیستم تصمیمگیری امریکا بزرگترین جراحی تاریخ سیاسی خودش را رقم بزند و نیکسون را به خاطر حرکت در خارج نرمهای شناختهشده مجبور به کنارهگیری میکند. شما همین موضوع را در مورد کلینتون از حزب مقابل میبینید که یک رابطه شخصی که در حالت عادی و برای یک شهروند آمریکایی ممکن است مسئله بزرگی نباشد، کلینتون را به دلیل سوءاستفاده از قدرت مجبور میکند به میلیونها انسان در این رابطه توضیح دهد و مسئله را روشن کند.
یا شما همین موضوع را در ایتالیا میبینید. آقای برلوسکونی که یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین رؤسای احزاب اروپا است. اما وقتی ایشان از موقعیتش سوءاستفاده میکند و متهم به فساد مالی میشود، دادگاه این کشور او را مجبور میکند که ماهی 4 روز در لباس کارکنان شهرداری خیابانهای شهر را تمیز کند. در این کشورها گاهی خرید یک بلیت با پول بیتالمال موجب برکناری مسئول میشود. با این اوصاف ما بههیچوجه نمیتوانیم فساد و نوع برخورد با فساد را در کشور خودمان با این کشورهای مقایسه کنیم. اینجا فردی که مرتکب فساد میشود چنان گردنش کلفت است که در چشم میلیونها انسان نگاه میکند و میگوید من انجام دادهام و خوب هم کردهام.
مسئله این است که در آنجا کلیت سیستم، ارزشی بسیار فراتر از یک فرد دارد. حال این فرد میخواهد نیکسون، برلوسکونی یا هر کس دیگری باشد. در آنجا وقتی منافع فرد یکطرف و منافع جامعه طرف دیگر قرار میگیرد، بدون تردید منافع فرد است که قربانی میشود؛ اما در اینجا ما منافع جامعه را با منافع فرد تعریف کردهایم و تم سیاسی پشت سر فرد قرار میگیرد؛ یعنی اگر اینجا شهردار خطا کرد بهجای اینکه گروهی که حامی شهردار بودهاند از موقعیت گروه خودشان در مقابل شهردار دفاع کنند، فکر میکنند که اگر شهردار زیر سؤال برود گروه آنها هم زیر سؤال رفته است بنابراین ناخودآگاه از فرد و رفتاری حمایت میکنند که نباید حمایت میشد. ما متأسفانه سواخ دعا را گم کردهایم؛ یعنی سیستم بهجای اینکه منافع عمومی جامعه را اصل بگیرد و از آن محافظت کند همه اینها را فدای منافع گروهی و فردی میکند. اینجا فرد است که حاکم است نه جمع.
نخبگان ترجیح میدهند با شاخ گاو درگیر نشوند
در کنار تمرکز قدرت و ثروتی که فرمودید شما چه عوامل دیگری را در شکلگیری این سیستم مؤثر میبینید؟
قطعاً این مسئلهای تک عاملی نیست. به نظر من مجموعه از عوامل هستند که دستبهدست هم میدهند و این شرایط را رقم میزنند که هرکدام در جای خودش اهمیت دارد. جامعه و فرهنگ مردم یکی از این عوامل است. آحاد جامعه علیالقاعده باید نسبت به سرنوشت خودشان حساس باشند و از آن مواظبت کنند و جاهایی اگر لازم باشد از منافع شخصیشان بگذرند. شما میبینید که فساد تنها در جایگاههای کلان نیست، بلکه در سطح خرد و در ادارات، بیمارستانها، مراکز آموزشی، نهادهای قضایی و اجرایی، رسانهها و کوچه و بازار هم اتفاق میافتد. بنابراین میبینیم که همهجا و در همه ارکان جامعه فساد ریشه دوانده است و جایی را ما سراغ نداریم که از این امر مستثنا باشد؛ بنابراین عمومیت فساد یک بیماری همهگیری است که تمام بخشهای کوچک و بزرگ این سیستم را درگیر کرده است.
یکی دیگر از مشکلات ما به نخبگان جامعه برمیگردد ما میبینیم که نخبگان ما خیلی مواقع خودشان را از این مسائل کنار میکشند و چشمشان را میبندند و گاهی چون هزینه درگیری با فساد بالا میرود برخی ترجیح میدهند با شاخ گاو درگیر نشوند و به همین راحتی خودشان را از این ماجراها کنار میکشند. همه اینها منظومهای را فراهم میکند که فساد را هم در عمق و هم در گستره بازتولید میکند.
سقوط ارزشها برخورد گزینشی با فساد را به همراه آورده است
در ابتدای صحبتهایتان هیتلر و ظهور نازیسم را بهعنوان نمونهای از تمرکز قدرت دانستید. ما میدانیم که نتیجه این تمرکز قدرت بعد از جنگ جهانی دوم آلمانی با ویرانهها و خسارتهای بسیار بود و در آن سالها شاید تصور اینکه این کشور دوباره بتواند به روی پای خود بایستد مشکل مینمود. چه میشود که یک کشور با آن سطح ویرانی ناشی از فساد در مدت کوتاهی دوباره خود را به بهترین شکل احیا میکند؟
این اتفاق در تنها در آلمان نیفتاد، در شرق و در ژاپن نیز این اتفاق رخ داد. این دو کشور بیشترین خسارت را از جنگ جهانی دیدند، بهطوری تقریباً با خاک یکسان شده بودند و کشورهای فاتح آنها رابین خود تقسیم کردند. اما اراده رهبران و مردم این کشورها آنها را در 3 دهه به قولهای اقتصاد دنیا تبدیل کرد. یعنی دو عامل ازخودگذشتگی رهبران و تبدیلشدن منافع عمومی به خواست ملی توانست این کشورها را در مدت کوتاهی به عرصه جهانی بازگرداند.
همین اتفاق در جنگ ایران و عراق هم رخ داد، ما اگر آن اراده و توانی که در جنگ به وجود آمده بود را خوب سازماندهی و هدایت و نمیگذاشتیم آن ارزشهای که در دوران جنگ در میان مردم حاکم بود تبدیل به ارزشهای مادی و منافع شخصی شود، شاهد شکلگیری این روند معکوس نمیبودیم. مابعد از 37 سال شاهد سقوط خیلی از ارزشهای اوایل انقلاب و جنگ بودهایم. امروز در خیلی از خانوادههای طبقههای جدیدی که شکلگرفتهاند، ارزش این است که بچههای این افراد ماشینهای چندمیلیاردی خود را باهم عوض کنند. نه اینکه مخالف ثروتمند شدن و مالکیت خصوصی باشم اما معتقدم اشتباه رفتن راه کمال باعث تولید نسلی میشود که بهجای فکر به توسعه، تولید و پیشرفت کشور و جامعه، تبدیل به سوداگرانی میشوند که تنها کارشان منافع شخصی و پولشویی است.
همین سقوط ارزشها و ترجیح منافع شخصی و گروهی به منافع عموی باعث برخورد گزینشی و خودی و غیرخودی نیز میشود. شما میبینید که رسانهها در برخی از موضوعات مشابه در این کشور گاه میتواند آزادانه عمل کنند و گاه نمیتوانند. گاه که فساد مربوط به غیرخودی است اظهارنظر و انتقاد و حتی توهین آزاد است و برخورد با آنها مقابله با آزادی بیان محسوب میشود؛ اما وقتیکه فساد و به خودی مربوط میشود انتقاد سیاه نمایی است و انتقادکننده فیلتر میشود. اینجاست که سیاست یک بام و دوهوا کاملاً خودش را نشان میدهد.
سابقه فساد در کشور ما مربوط به دهه اخیر نیست و ما میبینیم که این موضوع ریشهای تاریخی در کشور ما دارد بهعنوان نمونه ما این موارد را در دربار شاهان قاجار یا در حکومت رضاخان و محمدرضا پهلوی کم نمیبینیم. به نظر بهنوعی مردم هم این پدیده را باور کردهاند و فساد در جامعه ما تبدیل به فرهنگ شده است. نظر شما دراینباره چیست؟
فساد یک بیماری با سیستم هوشمندی است که از خود مراقبت میکند و خودش را گسترش میدهد و تا جایی پیش میرود که باعث مرگ میشود. اما نقطه جالب ماجرا اینجاست که فساد در جامعه مانند سرطان در بدن انسان، با مرگ میزبان میمیرد و از بین میرود. این داستان فساد در تمام جوامع است. ما نمونههایی را در جهان داشتهایم که به این وضع ما دچار بودهاند. برای نمونه من گرجستان را مثال میزنم. بعد از فروپاشی شوروی گرجستان در سطح بالایی از فساد بود اما این کشور در مدت کوتاهی با اتخاذ سازوکارهای درست، شفافسازی، نظارت، آزادی اطلاعات و برداشتن قوانین دستوپا گیر امروز به یک نرم مطلوب در بین کشورهای اروپایی دستیافته و در طی 4 سال نزدیک به 60 رتبه جایگاه خود را بهبود بخشیده است. این چیز دستنیافتنی نیست. سابقه این پدیده در جامعه ما زیاد است.برای نمونه در دوره رضاشاه هم در اقتصاد و هم در سیاست فساد حداکثری است، رضاخان روزی که حکومت را گرفت یک سانتیمتر ملک هم نداشت اما روزی که رفت بزرگترین مالک ایران بود. درست است این فساد مربوط به امروز و دیروز نیست و در سایر کشورها هم سابقه داشته است اما مسئله این است که امروز خیلی از کشورها توانستهاند آن را ریشهکن کنند و ما نتوانستهایم. ما باید بتوانیم به مکانیزم هایی برسیم که جامعه را با حقوق خودش آشنا کنیم تا بتواند از حقوق خودش دفاع کند و ابرازهای نظارتی شکل بگیرد. یکی از حوزههایی که نهتنها امروز بلکه از زمان مشروطه تاکنون در این زمینهها هزینه میدهد حوزه رسانه است.
در تاریخ جمهوری اسلامی کدام دولت را در عرصه مبارزه با فساد موفقتر میدانید و در کدام دوره این پدیده به اوج خود رسیده است؟
دولت آقای خاتمی یکی از منزهترین و پاکترین دولتهای جمهوری اسلامی بوده است ما در دوران جنگ نیز باوجود جنگ بهترین عملکرد را داشتهایم و در طرف مقابل بدترین عملکرد را به نظر من حتی در مقایسه با دولتهای قبل از انقلاب را دولت نهم و دهم به لحاظ نوع رابطه باقدرت و عدم پاسخگویی و به باد دادن و چنگاندازی به سرمایههای کشور، دولت آقای احمدینژاد داشته است.
کارنامه دولت آقای روحانی را در عرصه مبارزه با فساد چگونه میبینید؟
مسلم است که دولت آقای روحانی قابلمقایسه با دولت پیشین نیست. واقعیت این است که اوضاع خیلی بهتر شده است اما هنوز با آن مرز مطلوبیت فاصلهداریم. حداقل دولت یازدهم تلاش کرده است که فاصله خود را با فساد حفظ کند و در مسیر درست حرکت کند اما به نظر من پتانسیل لازم را برای کندن از این باتلاق نتوانسته است فراهم کند. اوضاع خیلی بهتر شده است یعنی اگر قبلاً تا گلو در این باتلاق گرفتار بودیم در حال حاضر توانستهایم خودمان را تا میزان زیادی بالا بکشیم و به عبارتی دستان خودمان را بیرون بکشیم اما هنوز پاهایمان در باتلاق است.
برخی حوزههایی که باید با فساد مبارزه کنند خودشان درگیر آن هستند
چه چیزی مانع این ایجاد پتانسیل میشود؟ به نظر شما اساساً خواست و اراده عمومی برای مبارزه با فساد در کشور وجود دارد ؟
نه، ندارد؛ چون برخی حوزههایی که باید با فساد مبارزه کنند خودشان درگیر این فساد هستند. به نظر من اگر ما بخواهیم بهصورت قاطع با فساد برخورد کنیم اول باید برخورد را با خودمان شروع کنیم. خبرنگاری که میخواهد خبری را تنظیم کند اگر چشمش به پاداشی باشد که بعداً قرار است از طرف صاحبخبر دریافت کند، نمی تواند با فساد مبارزه کند. اگر نگاه رسانه نگاهی مبتنی بر منافع ملی باشد نه منافع شخصی، اگر قاضی که میخواهد حکم صادر کند بتواند چشمش را بهراحتی به رشوه چند صدمیلیونی ببندد، وزیری که میخواهد وزیر شود اگر توانست چشمش را به روی منافع شخصی خود ببندد، در آن صورت است که میتوانیم بگوییم مبارزه با فساد شروعشده است.
میگویند مرحوم شیخ انصاری زمانی که میخواست در مورد مطهر بودن آب چاه حکم بدهد اولین کاری که کرد دستور داد چاه منزل خود را که خیلی گرانقیمت هم بوده است را پر کنند و بعد حکم صادر کرد. به ایشان گفتند چرا این کار را کردید؟ گفتند: چون خودم چاه داشتم نمیتوانستم بدون در نظر گرفتن آن، حکم صادر کنم. گفتم چاه را پر کنند تا با خیال راحت بتوانم حکم صادر کنم.
حرف ما این است تمام کسانی که در مرکز قدرت و تصمیمگیری نشستهاند اولازهمه باید چاههایشان را پر کنند. اما امروز میبینیم که در مسیری که حرکت میکنیم هرکسی برای خودش چاهی دارد و این چاهها هستند که در روند تصمیمگیری در حوزههایی که در آن به نتیجه نمیرسیم تأثیر میگذارد.
روحانی در مسیر حقوق مردم از جایگاه قانونی خودش کوتاه نیاید
دولت و آقای روحانی در یک سال باقیمانده از دولت خود چه اقداماتی را در این راستا انجام دهند؟
من معتقدم که آقای روحانی در مدت باقیمانده به دنبال شفافسازی هرچه بیشتر این بخش باشد. اساساً نیازی نیست که روحانی کاری انجام دهد، فقط فضا را برای فعالیت کسانی که باید کارشان را درست انجام دهند مهیا کند . روحانی کاری نکند؛ فقط اجازه ندهد خبرنگاری در مجلس مشت دردهانش بخورد و اجازه ندهد مجوزی که برای کنسرت صادر کرده است را کسی بهراحتی لغو کند. یا مجوز ندهد و اگر مجوز داد پای مجوز خودش بایستد. روحانی در مسیر حقوق مردم از جایگاه قانونی خودش کوتاه نیاید و بر سر قولهای که داده است بایستند، اگر این تعهدات باشد جامعه خودش کار خودش را میکند.
روحانی هیچ تردیدی در ریاست جمهوری آینده و ادامه کارش ندارد
صحبتهایی شنیده میشود مبنی براین که روحانی برای شرکت در انتخابات 96 تردید دارد و بعضی افراد صحبت از یک دورهای شدن دولت میکنند، نظر شما دراینباره چیست؟
روحانی هیچ تردیدی در ریاست جمهوری آینده و ادامه کارش ندارد. روحانی جایگاه خود و قدرت را بهخوبی میشناسد و رسیدن به این جایگاه برایش شانسی به دست نیامده است. ایشان برای رسیدن به این نقطه تلاش کرده و برنامهریزی داشته است و جایگاه قدرت را میفهمد، اما در اینکه گروه رقیب دوست ندارد آقای روحانی در این جایگاه باشد و این فضا و فرصت مجدداً برای ایشان فراهم شود، شکی نیست. به همین دلیل است که بحث یک دورهای شدن دولت را با تمام امکاناتشان در دستور کارش قرار دادهاند.
احتمال موفقیت کدام گروه را بیشتر میدانید؟
اینیک بازی دوطرفه است، بستگی دارد که کدام گروه با استفاده از فضا و امکاناتی که در اختیاردارند بازی را به نفع خودشان پیش ببرند.
دولت زبان تشکر و قدردانی ندارد/ تیم دولت در دفاع از خودش بسیار ضعیف است
انتقاداتی به بحث تیم رسانی و اطلاعرسانی دولت مطرح است شما هم این انتقاد رادارید؟ نظرتان در مورد تیم اطلاعرسانی دولت چیست؟
بله، من متأسفانه به گروه اطلاع رسانی دولت نمره خوبی نمیدهم. بنده معتقدم تیم دولت در دفاع از خودش بسیار ضعیف است. من که هیچ ارتباطی با این دولت ندارم در این سه سال بهاندازه مجموع 10 وزیر آقای روحانی از این دولت بیشتر دفاع کردهام. من از 24 خرداد 92 تاکنون شاید سالی صد یادداشت، مصاحبه و مناظره در دفاع از این دولت داشتهام. باید بگویم که بخش زیادی از وظیفه اطلاعرسانی دولت را رسانههای مستقل و حامی دولت به دوش میکشند. اما متأسفانه باید بگویم که دولت قدر این حمایتها را نمیداند.
متأسفانه کسانی که در آن جایگاه نشستهاند فکر میکنند منِ حقشناس هیچ راهی جز دفاع از دولت ندارد، به همین دلیل خیلی راحت چشمشان را بر این واقعیت بستهاند و هزینههای این بخش را قدر نمیدانند، این دولت زبان قدردانی هم ندارد.
این نقطهضعف ناشی از خصوصیت آقای روحانی است یا به تیم ایشان برمیگردد؟
خود آقای روحانی ممکن است آشنایی لازم را با این حوزه نداشته باشد یا وقت نکنند که به این مسائل بپردازند؛ اما تیم رسانهای هم که وظیفه رصد اطلاعات و توجه کردن به این بخش را دارد، این حوزه را کاملاً ازدستداده است و همین باعث میشود رسانهای که برای دفاع از دولت هزینه میدهد بهجای اینکه از این دفاعش احساس امنیت کند و از حمایتهای دولت برخوردار شود مورد بیمهری قرار میگیرد، متأسفانه این دولت زبان تشکر هم ندارد و قدردان هم نیست. برعکس این تیم به گروهی که از آنها انتقاد میکنند بیشتر توجه میکنند.
این روند بهنوعی بیتوجهی به اخلاق حرفهای است و به نظر من دولت از این بخش در طولانیمدت ضربه خواهد خورد، رسانههای طرفدار دولت هم این روند را تا جایی میتوانند تحمل کنند. ممکن است از یک نقطه به بعد مجبور میشوند که حمایتهای خود را قطع و پشت دولت را خالی کنند. این آسیبی است که گروه رسانهای به دولت وارد کرده است.