پایگاه خبری جماران، سجاد انتظاری: یکی از مباحثی که در فضای سیاسی نزدیک به انتخابات امسال مطرح می شود این است که برخی افراد سعی دارند صحبت از به بن بست رسیدن جناح های سیاسی کشور به میان آورند. البته روشن است که آنها می خواهند از طرح این موضوع به نفع جناح خود استفاده سیاسی برده و این موضوع را نردبانی برای بالا رفتن خود قرار دهند. اما برای تحلیل این ماجرا با یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی گفت و گو کردیم تا نظر او را در این مورد بپرسیم.
عضو فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی با اشاره به اینکه مشروعیت همه چیز با رأی مردم است، تأکید کرد: ما در کنار اصلاح طلبان و اصولگرایان به یک طیف سوم نیاز داریم. البته این طیف سوم هم باید شناسنامه دار شود و تعریف شود که چه کسی است؛ تا هر کسی هر از چند گاهی فیلش یاد هندوستان نکند و بگوید مردم از اینها و آنها خسته هستند و ما بر موج سوار شویم.
در ادامه تأکید کرد: نیاز اصلی جامعه ایران گفت و گوی ملی است. دلیلش این است که تنازعات سیاسی بی حاصل، اختلافات را از مرز منافع جناحی عبور داده و به مرز منافع ملی رسانده است. پس ما باید از یک جایی شروع و با هم گفت و گو کنیم.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجت الاسلام و المسلمین احمد مازنی را در ادامه می خوانید:
به نظر شما اینکه دائما به مردم گفته شود وضعیت فعلی کشور ثمره انتخاب های شما است، چقدر روی مشارکت مردم در انتخابات تأثیر می گذارد؟
اینکه گفته می شود وضع موجود، یعنی مشکلات موجود، ناشی از انتخاب مردم است، یکی از موهن ترین و وقیح ترین انواع رفتار با مردم است؛ و دقیقا در جهت خلاف اندیشه امام قرار دارد. مگر امام نفرمود که «شما وکیل مردم هستید و در آن چیزی که شما را وکیل کرده اند باید به وظیفه خود عمل کنید»؟! به شما چه ربطی دارد که مردم متوجه نشدند که باید چه کار می کردند؟! هر چیزی که مردم خواستند مبنای کار شما باشد.
به طور مثال، اگر یک نفر به شما وکالت بدهد که خانه او را بفروشید، به شما چه ربطی دارد که این به نفع موکل شما است یا به ضرر او است؟ حق دارد که در مورد ملکش تصمیم بگیرد.
نگاهی که می گوید وضع موجود ناشی از انتخاب مردم است، در حقیقت به انتخاب مردم اعتقاد و باور ندارد
نگاهی که می گوید انتخاب مردم نادرست بود و مردم در انتخاب هایشان اشتباه کردند و وضع موجود ناشی از انتخاب مردم است، در حقیقت به انتخاب مردم اعتقاد و باور ندارد؛ آن نگاهی است که می گوید مردم منفعت خودشان را درک نمی کنند. مردم عاقل و بالغ و رشید هستند؛ اگر هم در انتخابشان اشتباه کرده باشند جبران می کنند. مردم بنی صدر را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند و امام به رأی مردم احترام گذاشت. بعد هم از طریق قانون اساسی که مردم به آن رأی داده بودند رئیس جمهور عزل شد. مردم مجلس و بعد رئیس جمهوری انتخاب کردند که درست در نقطه مقابل آن رئیس جمهور قرار داشت.
مشروعیت همه چیز با رأی مردم است
تصمیم و اراده مردم حق است و مشروعیت دارد. یعنی ما در مجلس، قوه قضائیه، رهبری و همه ارکان حکومت، منهای مردم هیچ هستیم؛ مشروعیت همه چیز با رأی مردم است. ممکن است بنده اعتقاد داشته باشم که ولایت فقیه فوق قانون اساسی است؛ حق ندارم این را اعمال کنم. این یک نظریه است. ولایت فقیه در متن قانون اساسی و بخشی از قانون اساسی است و قانون اساسی می گوید که مردم باید ولی فقیه را انتخاب کنند. مردم خبرگان را انتخاب می کنند و خبرگان رهبر را انتخاب می کنند.
مجلس هم منتخب مردم است. رئیس جمهور، دولت و قوه قضائیه هم مستقیم یا غیر مستقیم منتخب مردم هستند. اگر مردم نخواهند همه ما هیچ هستیم.
این تفکر در مقابل تفکری است که می گوید امام در رودربایستی گیر کرده بود که می گفت میزان رأی ملت است. یعنی امام را العیاذ بالله متهم به رفتار دوگانه می کنند. امام با چه کسی تعارف داشت؟! امام با خانواده و اصحابش هم تعارف نداشت و خیلی راحت قائم مقام خودش را برکنار می کند. امام اصلا اهل تعارفات نبود. اگر به چیزی می رسید که درست است، آن را یا بیان و یا اعمال می کرد. اندیشه امام در آثار امام هست.
به نظر من اینها به ملت توهین می کنند و پاسخ این توهین به ملت را حتما در انتخابات خواهند گرفت.
جریان های سیاسی برآمده از قانون اساسی بن بست ندارند
نکته دیگری که در مورد فضای سیاسی فعلی کشور مطرح می شود این است که دو جناح سیاسی کشور به نوعی به بن بست رسیده اند و نیاز به یک گفتمان سوم یا حتی چهارم هست که با نوآوری و خلاقیتی که دارد بتواند کشور را پیش ببرد. شما چقدر با این نظر موافق هستید؟
من موافق نیستم. من معتقدم جمهوری اسلامی و قانون اساسی ما بن بست ندارد و جریان های سیاسی که برآمده از این نظام و این قانون اساسی هستند نیز بن بست ندارند. اینها در مسیر حرکتشان با موانع جدی مواجه هستند. مهمترین مانعشان این است که روش اداره کشور و کار دموکراتیک را با قاعده های علمی انطباق نداده اند. به عنوان مثال، ما حلقه های متعددی در زنجیزه دموکراسی داریم که مهمترین حلقه آن حزب است.
امروز جناح های سیاسی داخل نظام جمهوری اسلامی ایران به جای تحزب و ایجاد چند حزب واقعی، به شکل محفل، هر دوره ای با اسمی وارد عرصه انتخابات می شوند و شفافیت در کار آنها وجود ندارد. به نظر من این مسأله ما است.
همین موضوع باعث عدم پاسخگویی نمی شود؟
این بن بست نیست؛ اشکال اساسی است. مسأله جناح های سیاسی درون نظام هست ولی بن بست نیست. مسأله این است که ما 116 حزب استانی و ملی داریم. این نشانه پیشرفت و توسعه یافتگی سیاسی نیست. به نظر من یکی از نشانه های عقب ماندگی سیاسی است که یک کشور 116 حزب داشته باشد.
یعنی اگر تعداد احزاب را کاهش دهیم و مثل برخی کشورها تنها دو حزب قوی داشته باشیم، می تواند به شفافیت و پاسخگویی کمک کند؟
من فکر می کنم در کشور ما حزب به معنای واقعی، در دو جناح سیاسی، بیش از 10 حزب نیست. 116 حزب، تشکل هایی هستند که نمی توان اسم حزب روی آنها گذاشت. شاید چهار پنج حزب در جریان اصلاح طلب و سه چهار حزب در جریان اصولگرا شکل گرفته باشند. البته حرکت هایی در جهت اصلاح شروع شده است. الآن جبهه هایی را به ثبت می رسانند. مثلا الآن جبهه اصلاحات به ثبت رسیده است. دوستان اصولگرای ما سال ها است که هر دوره با یک اسم جدید می آیند. یک دوره جبهه پیروان خط امام و رهبری، یک دوره جمنا و این دوره هم «نیروهای انقلاب» می گویند. این خیلی خوب نیست. یک اسم برای خودتان بگذارید و گفتمانتان را تجدید کنید؛ نه اینکه اسمتان را عوض کنید و بگویید من آن نیستم. مردم که شما را می شناسند. یک جاهایی هم منجر به فریب می شود. اسم خود را آبادگران می گذارند و می گویند ما نه این هستیم و نه آن هستیم. بعد از مدتی پاسخگوی رفتارشان نیستند.
به نظر من جریان اصلاحات از این جهت پیشرفته تر است. جریان اصلاحات حداقل در دهه 90 همیشه تحت نام «شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان» وارد میدان شده است. گاهی اختلافاتی پیش می آید و افراد می گویند چرا اشخاص حقیقی نقش داشته باشند؟ این مسائل باید حل شود. ولی اینکه این دوره بر اساس شعار «نه اصلاح طلب و نه اصولگرا» بگویند ما اصلا اصلاح طلب نیستیم و اسم ما چیز دیگری است، اسمتان را عوض کرده اید، رسمتان را که عوض نکرده اید. اصولگرا هم همین طور است.
یعنی به جای اینکه جریان سومی بیاید و گفتمان نویی را ارائه دهد، همان دو جریان گفتمان خودشان را نو کنند؟
به نظر من اولین کار این است که برای خودشان شناسنامه بگیرند.
نظام انتخابات را به نظام حزبی تبدیل کنیم
یعنی هویت خودشان را مشخص کنند؟
هویت حزبی فراگیر و بزرگی ایجاد کنند. این کار اول است. کار دومی که باید انجام دهیم این است که نظام انتخابات را به نظام حزبی تبدیل کنیم. همین کار نیم بندی که در مجلس دهم با تأخیر انجام شد و به نتیجه هم نرسید. دولت هم لایحه ای داد و این لایحه همچنان هست و متأسفانه اراده ای برای اینکه آن را در دستور صحن بگذارند قرار ندارد.
نظام انتخابات ما باید حزبی شود. البته برای اینکه حقی از اشخاص هم ضایع نشود، در طرح ها و لایحه هایی که بوده پیش بینی شده که مردم هم به فرد و هم به لیست بتوانند رأی دهند.
طرح جریان سوم راه فرار از مسئولیت است
عیب ندارد که جریان سوم هم شناسنامه بگیرد. طرح جریان سوم راه فرار از مسئولیت است. بخشی از کسانی که می خواهند از پاسخگویی فرار کنند در جریان اصلاحات و بخش دیگر در جبهه اصلاح طلب هستند. بخشی هم خارج از اینها، در درون نظام، تعریف می شوند؛ مثل جریان احمدی نژاد. طیف هایی هم که دیر آمده اند و زود می خواهند به قدرت برسند هم هستند.
بخشی هم براندازان خارج از نظام هستند که می گویند اصولگرا و اصلاح طلب نباشد و ما باشیم و دوباره کشور را خراب کنیم و از نو بسازیم.
من می گویم جریان سوم می تواند از متن مردم و جریان های سیاسی موجود بیرون بیاید و مثل انشعاب هایی که صورت می گیرد، او هم یک جریان رسمی شناسنامه دار، ولی با گفتمان شفاف، باشد؛ بگوید چه چیزی می خواهد و چه چیزی نمی خواهد. این دو جریان هم همین طور باشد. یعنی ما دو تا پنج حزب قوی از طیف های مختلف داشته باشیم. یعنی ما در کنار اصلاح طلبان و اصولگرایان به یک طیف سوم نیاز داریم. البته این طیف سوم هم باید شناسنامه دار شود و تعریف شود که چه کسی است؛ تا هر کسی هر از چند گاهی فیلش یاد هندوستان نکند و بگوید مردم از اینها و آنها خسته هستند و ما بر موج سوار شویم.
ما باید اپورتونیست ها را بشناسیم
به نظر من این یک رفتار اپورتونیستی است. ما باید اپورتونیست ها را بشناسیم. واقع گراها و کسانی که واقعیت جامعه ایران را می شناسند حزب سوم تشکیل دهند. یعنی سه یا پنج حزب قوی داشته باشیم. نظام انتخابات ما هم حزبی شود؛ و بعد، در مجلس هم کرسی های احزاب تعیین کننده باشند. حتی افراد هم اگر به مجلس می روند تعریف داشته باشد که مثلا آقای الف خودش به تنهایی یک کرسی است اما حزب ب 40 کرسی و حزب دیگر 30 کرسی دارد. ائتلاف ها هم بعد از انتخابات بتواند درون مجلس شکل بگیرد.
فساد سیاسی مهم تر از فساد اقتصادی است
بعد هم اینها برنامه بدهند و گفتمانشان را با مردم در میان بگذارند. یعنی شفاف به مردم بگویند بیماری اقتصاد شما این است و راه حلش جراحی است؛ در حوزه روابط بین الملل مشکل شما این است و راه حلش از نظر ما اینها است. در حوزه مسائل اجتماعی و مسائل دیگر هم برنامه ها را بدهند. این احزاب باشند که شفاف به مردم برنامه می دهند و در طول دوران نمایندگی مجلس، ریاست جمهوری یا دولتی که از این حزب یا ائتلاف بیرون می آید، احزاب پشتیبانی و نظارت کنند؛ احزابی هم که در دولت نیستند، شفاف نقد کنند و این بار سنگینی که در فقدان احزاب روی دوش رسانه ها است برداشته و رسانه ها آزاد شوند؛ رسانه که نباید کار حزبی کند. امروز کیهان در قامت یک حزب تمام عیار دارد از یک جناح حمایت می کند. از بیت المال پول می گیرد و حمایت می کند. ممکن است در سوی دیگر نیز روزنامه های دیگر همین کار را انجام دهند. این نشانه بیماری بزرگ در سیستم سیاسی است که من به آن «فساد سیاسی» می گویم؛ که مهمتر از فساد اقتصادی است.
امروز ما گرفتار نظام غیر حزبی هستیم که غیر پاسخگو است
احزاب هم در عین حال که نقد می کنند، برنامه داشته باشند، و بعد هم که دوره آنها تمام شد «کی بود کی بود من نبودم» نگویند، و پاسخگو باشند. امروز ما گرفتار نظام غیر حزبی هستیم که غیر پاسخگو است، نقدها هم منصفانه و کارشناسانه نیست، پشتیبانی از منتخبین مردم از ناحیه احزابی که آنها را می فرستند وجود ندارد و بعد هم که دوره آنها تمام می شود هرکس به سراغ کار خودش می رود. نمایندگانی که هیچ آموزش نمایندگی و کار سیاسی و سیاست ورزی ندیده اند، چهار سال به مجلس می روند و یاد می گیرند و مردم می گویند اینها موفق نبودند و دوباره آدم های جدید می فرستیم.
پس جناح های سیاسی درون نظام بن بست ندارند؛ مسأله و مشکل دارند. مسأله و مشکلشان هم این چیزهایی است که گفتم. اگر بتوانند اینها را حل و گفتمانشان را به مردم عرضه کنند، مردم تصمیم می گیرند؛ اراده مردم هرچه باشد حق است و همان باید حاکم شود.
به نظر می رسد یکی از نکات دیگر تندروی های افراد است. شاید بتوانیم بحث شفافیت را با به وجود آوردن احزاب قوی و پاسخگو ایجاد کنیم. اما این تندروی هایی که در مجلس و فضای سیاسی کشور شاهد هستیم و حتی بعضی مواقع آب به آسیاب دشمن و زیر پا گذاشتن منافع ملی هم می شود، را چطور می توانیم از بین ببریم؟
در جامعه شناسی رادیکال ها افرادی هستند که می خواهند به صورت ریشه ای مسائل را حل کنند و همیشه دنبال راه حل های ریشه ای هستند. یعنی لزوما همیشه رادیکالیسم بد نیست؛ بستگی به اقتضای زمان دارد. یعنی وقتی در جامعه ای کنشگران به این نتیجه رسیده اند که دیگر اصلاح جواب نمی دهد، ناچار به سمت رادیکالیسم می روند.
جمهوری اسلامی به اصلاح قانون اساسی نیاز ندارد
آیا امروز در جامعه ایران اصلاح جواب نمی دهد؟! یعنی جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست؟! این منطق براندازان است. ما معتقدیم که جمهوری اسلامی نه تنها حتی به اصلاح قانون اساسی نیاز ندارد، با اجرای درست همین قانون اساسی قابل اصلاح است. اصول متعدد قانون اساسی را مشاهده کنید. مثلا یکی از اصول قانون اساسی مربوط به خبرگان است. در کجای قانون اساسی آمده که خبرگان منتخب مردم همه باید معمم باشند؟! من در دوره هایی می دانم که مجتهد غیر معمم را به خبرگان راه نمی دادند و می گفتند مصلحت نیست. همین آقای دکتر اسماعیلی در یکی از دوره های قبل در امتحان هم قبول شده بود ولی گفتند که صلاح نیست شما آنجا باشید.
من این را به نوعی پیشرفت می دانم که آقای دکتر اسماعیلی آنجا هست و بعضی افراد غیر معمم دیگر هم در میان دوره ای این مجلس ثبت نام کرده اند و امتحان داده اند و ممکن است رأی هم بیاورند.
یک خانم هم در میان دوره ای مجلس خبرگان ثبت نام کرده است.
اتفاقا من با یکی از فقهای شورای نگهبان صحبت کردم و می گفت من خیلی مراقب بودم که این خانم حتما جایگاه مناسبی داشته باشد و او را رد نکنند و بگویند چون خانم است نمی تواند. اینها نشانه پیشرفت است. پس می شود در خبرگان هم روحانی معمم، هم مجتهد غیر معمم، هم زن و هم مرد باشد.
من می گویم، از کجای قانون اساسی دریافت کرده ایم که حتما باید مجتهد در علوم حوزه باشد؟! مقام معظم رهبری فرمانده کل قوا است پس ما آنجا نیروهای مسلح هم نیاز داریم. تعدادی از ژنرال های سپاه و ارتش هم آنجا باشند.
این مغایر با حرف امام نیست که تأکید دارد نظامیان نباید در سیاست دخالت کنند؟
دخالت در سیاست به این معنا است که به کار حزبی نروند. اگر رهبر کشور نیاز به مشورت با خبرگان نظامی دارد که نمی تواند با احزاب مشورت کند؛ باید با سرداران سپاه و امیران ارتش مشورت کند.
خبرگان را تخصصی کنید
در همکاری های بین المللی رهبری تعیین کننده است و در روابط بین سه قوه هم وظایف سنگینی دارد. خبرگان از این سنخ آدم ها هم می تواند داشته باشد. یعنی خبرگان را تخصصی کنید؛ همچنان که اجتهاد حوزوی را هم می گویند دیگر اجتهاد به معنای گذشته جواب نمی دهد. یعنی یک نفر نمی تواند در همه رشته ها مرجع باشد. همچنان که مثلا در چشم پزشکی قرنیه، شبکیه و بخش های دیگر تخصص های جداگانه دارد و این طور نیست که فقط چشم باشد و یا عقب تر که حکیمی بود و از چشم تا معده را جواب می داد. حوزه هم باید به همین سمت برود و دارد می رود. واقعیت حوزه را به این سمت برد و جوانان حوزه دارند کارهای پژوهشی می کنند.
در خبرگان هم می شود مسأله را تخصصی دید. من نمی گویم همین الآن این کار را انجام دهند. بر اساس قانون اساسی خود خبرگان می توانند آیین نامه ها و مقررات خودشان را وضع کنند. خبرگان جوان بیایند و این مسأله را ببینند.
پارلمان شهری ما تبدیل به پارلمان شهرداری شده است
یا در ارتباط با دو مجلسی شدن، ما در اصول قانون اساسی پارلمان شهری داریم. پارلمان شهری ما تبدیل به پارلمان شهرداری شده است؛ که فرماندار می تواند عضو شورای شهر منتخب ملت را عوض کند. این اصلا نقض غرض است. ما پارلمان شهری را به جایگاه مجلس عوام و مجلس شورای اسلامی را به جایگاه مجلس عالی بیاوریم و مجلس عالی استانی تر، ملی تر، تشکیلاتی تر و تخصصی تر شود و به نوعی، مصوبات پارلمان شهری را نهایی کند. با همین قانون اساسی می توان این کار را انجام داد. ولی متأسفانه اراده نیست.
«فقدان گفت و گو» تندروی را در جامعه دامن می زند
مسأله دیگری که من فکر می کنم تندروی را در جامعه دامن می زند، «فقدان گفت و گو» است. جامعه به جای اینکه گفت و گوی چهره به چهره بین مسئولین، جناح ها، احزاب، کنشگران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را ببیند، می بیند که از طریق تریبون ها با هم حرف می زنند؛ و علیه همدیگر توییت و نطق می کنند. خطبه های نماز جمعه سخنرانی های تند یک طرف علیه رئیس جمهور شده است. یکی از آقایان می گفت که امام جمعه شهری در یکی از خطبه ها به خودش بد و بیراه می گفت که اگر دوباره به آقای روحانی رأی دهد. این چه ادبیاتی است؟
اگر در جامعه گفت و گو حاکم شود، تندروها مجال پیدا نمی کنند
ما به جای این ادبیات می توانیم دور هم بنشینیم و با هم گفت و گو کنیم. به همین جهت من «گفت و گوی ملی» را مطرح کرده ام. اگر در جامعه گفت و گو حاکم شود، یعنی روابط گفت و گو محور باشد، حتی اگر نتوانیم در خصوص اختلافات به راه حل برسیم، چون یکی از شرایط گفت و گو این است که باید به نظر مخالف احترام گذاشت، روابط محترمانه می شود. در آن صورت است که تندروها مجال پیدا نمی کنند. چون گفت و گو در جامعه حاکم نیست، تندروی و رادیکالیسم کور و افراطی در این جامعه مجال پیدا می کند. نتیجه این رادیکالیسم هم پوپولیسیم و لمپنیسم خواهد بود.
نیاز اصلی جامعه ایران گفت و گوی ملی است
به گفت و گوی ملی اشاره کردید. ظاهرا بنای شما به عنوان پرچمدار گفت و گوی ملی این بود که تا پایان مجلس دهم این موضوع را به نتیجه ای برسانید. نتیجه ای که مورد نظر شما بود حاصل شده و یا تا پایان این مجلس حاصل می شود؟
اولا من گفت و گوی ملی را این جور مطرح نکردم که تا پایان مجلس دهم آن را به جایی برسانیم. عرض من این بود که نیاز اصلی جامعه ایران گفت و گوی ملی است. دلیلش این است که تنازعات سیاسی بی حاصل، اختلافات را از مرز منافع جناحی عبور داده و به مرز منافع ملی رسانده است. پس ما باید از یک جایی شروع و با هم گفت و گو کنیم. مشخصا هم گفتیم از مجلس شروع می کنیم و مجلس مدعی گفت و گوی ملی باشد. اتفاقا خارج از مجلس بیش از درون مجلس استقبال شد. ما الآن خارج از مجلس «شورای گفت و گوی ملی» از طیف های مختلف داریم که چهاردهمین جلسه منظم آن را هم برگزار کرده ایم و هر چهار هفته یک بار جلسات منظم گفت و گوی ملی را داریم. به هر حال این گام بلندی در شکل گیری ایده ای بود که در حد یک ایده مطرح شده بود. اما من دنبال کرده ام. یعنی در طول این چند سال با بیش از 50 نفر از شخصیت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و رسانه ای گفت و گو کرده ام و منجر به این شد که الآن این جمع را داریم.
میثاق نامه انتخاباتی گفت و گوی ملی برای شورای نگهبان و وزارت کشور ارسال شده است
درون مجلس هم «مجمع گفت و گوی ملی» داریم که از جناح ها و طیف های مختلف هستند. اولین خروجی آن میثاق نامه انتخاباتی با تأکید بر منافع ملی است؛ و در 17 بند به احزاب ابلاغ و پیشنهاد شده که آن را رعایت کنند. البته آن را برای مسئولان مرتبط با انتخابات مثل شورای نگهبان، وزارت کشور و دستگاه های دیگر هم فرستاده ایم.
یکی از هنرهای این مجلس این است که صدای گفت و گوی ملی از آن بلند شد
رابطه گفت و گوی ملی با مجلس دهم این است که ما در مجلس نهم کتک کاری، فحاشی و زد و خورد داشتیم، اما از مجلس دهم صدای گفت و گوی ملی بلند شد. این مجلس هم دچار خود زنی و هم تخریب از ناحیه بیرون است و اراده هایی هست برای اینکه این مجلس را ناکارآمد جلوه بدهند. اما یکی از هنرهای این مجلس این است که از این مجلس صدای گفت و گوی ملی بلند شد و الآن من افتخار می کنم که چند وقت پیش آقای جهانگیری به آقای ربیعی مأموریت داده که طی دو ماه آینده طرح گفت و گوی ملی را آماده کند.
یعنی گفت و گوی ملی به عنوان یک گفتمان دارد در جامعه مطرح می شود. آقای رئیس جمهور در پیامی که به مسابقات مناظره دانشجویی می دهد، اعلام می کند که امروز نیاز واقعی جامعه ایران گفت و گوی ملی است. از طرف دیگر جالب است که به دلیل مطرح کردن گفت و گوی ملی، همزمان هم کیهان لندن و هم کیهان دوست عزیزمان آقای شریعتمداری در داخل ما را تخریب می کنند. کیهان لندن می گوید که آقای مازنی با طرح گفت و گوی ملی می خواهد در جهت استمرار جمهوری اسلامی عمل کند. از طرف دیگر هم روزنامه کیهان خودمان و بعضی از رسانه های همسوی آنها می گویند که فلانی می خواهد فتنه گران را روی کار بیاورد.
گفت و گوی ملی مانع رشد تضادها است
من فکر می کنم گفت و گوی ملی مانع رشد تضادها است. وقتی تضادهای جامعه زیاد می شود و قطب های متضاد شکل می گیرد، بالأخره یک جایی به چالش می خورد. چرا سوریه، عراق، افغانستان و بسیاری از کشورهای دیگر دچار مشکل شدند؟ مداخلات خارجی در جایی اتفاق می افتد که زمینه داخلی باشد. یکی از زمینه های داخلی مداخلات خارجی فقدان گفت و گوی ملی در جامعه است. وقتی افراد جامعه با همدیگر گفت و گو نکنند تعارضات و تناقض ها زیاد می شود، اعتراض ها زیر پوست شهر می ماند و یک عامل خارجی می آید و یا یک رضا خان با چهره جدید پیدا می شود و مدعی می شود که می خواهد این جامعه را نجات دهد. یعنی یا استبداد داخلی و یا استعمار خارجی ورود می کند. اما گفت و گو همیشه جامعه را تخلیه می کند. یعنی مردم حرف های خودشان را راحت می زنند.
اصل 27 قانون اساسی از بن بست شکنی هایی است که مورد بی مهری قرار گرفته است
مسأله دیگری که بد نیست اینجا مطرح کنم این است که طبق اصل 27 قانون اساسی برای راهپیمایی، تجمعات و اعتراضات اقشار مختلف مردم فقط دو شرط گذاشته است؛ یکی اینکه مسلح نباشد و دیگر اینکه مخل مبانی اسلام نباشد. متأسفانه این هم که به نوعی از بن بست شکنی های درون قانون اساسی جمهوری اسلامی است مورد بی مهری قرار گرفته است. فکر می کنم اواخر دهه 60 بود که در قانون احزاب بندی را آورده بودند که احزاب برای راهپیمایی باید از وزارت کشور مجوز بگیرند. شورای نگهبان این را رد کرد و گفت طبق اصل 27 راهپیمایی و تجمعات نیاز به مجور ندارد؛ راهپیمایی فقط باید دو شرط داشته باشد، اول اینکه مسلح نباشد و دیگری مخل مبانی اسلام نباشد. یعنی طبق قانون اساسی مردم باید بتوانند به خیابان بیایند و حرفشان را بزنند. ما این اصل را مهجور نگه داشته ایم و به آن عمل نکرده ایم. حتی وقتی مجوز خواستند هم مجوز ندادیم.
طرح «آزادی اجتماعات و راهپیمایی ها» در نوبت صحن علنی مجلس
یکی دیگر از کارهایی که در این مجلس کردیم این بود که بنده با 70 امضا طرح اجتماعات و راهپیمایی ها را به کمیسیون شوراها دادم. این هم نکته جالبی است که مردم بدانند. چون بحث بود که می گفتند اتفاقات دی ماه 96 غیر قانونی است و باید محوز بگیرند و قانونی باشد، این طرح را دادیم. جالب است که در طرح ما آمده بود که با مجوز باشد، ولی در کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس که کارشناسان اطلاعات سپاه، وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، نیروهای مسلح دیگر، وزارت کشور و نمایندگان مجلس حضور دارند، پیش نویس ما را اصلاح کرده اند و نوشته اند که راهپیمایی باید اطلاع داده شود؛ نه اینکه مجوز گرفته شود.
الآن این مطلب به نوبت صحن آمده و ما درخواست اولویت دادیم. چون تا پایان این دوره، یعنی روز ششم خرداد ماه 99، زمان زیادی نداریم و دستورهای زیادی هست. بنابر این دستورهای مهم را با 50 امضا از صحن درخواست اولویت می کنند. ما با 55 امضا درخواست اولویت را دادیم. نوبت ما چهاردهم بود. با دوستان دیگر که نوبتشان زودتر بود صحبت کردیم. اتفاقا آقای کولیوند(رئیس کمیسیون شوراها) نوبتش سوم بود و طرحی داشت که می خواست به دستور بیاید. ایشان موافقت کردند که نوبت ما از چهاردهم به سوم بیاید. با آقای لاریجانی صحبت کردم و گفت طرح شما را مطرح می کنیم. یعنی به زودی اولویت آن در دستور قرار می گیرد. امیدواریم نمایندگان مجلس همچنان که در پیش نویس این طرح اصولگرایان، اصلاح طلبان و مستقلین همه امضا و در کمیسیون شوراها هم به اتفاق آراء آن را تصویب کردند، ان شاء الله در صحن هم با رأی بالایی به تصویب برسد.
مدنی ترین و کم هزینه ترین شکل برای مقابله با رادیکالیسم کور، افراطی گری و تندروی حضور در انتخابات است
البته مدنی ترین و کم هزینه ترین شکل برای مقابله با رادیکالیسم کور، افراطی گری و تندروی حضور در انتخابات است. اگر از طریق این کار کم هزینه و پر فایده مردم حضور فعالی پیدا کنند، دولت هم باید شرایط انتخابات آزاد را فراهم کند و شورای نگهبان باید مقداری فضا را بازتر کند و زمینه حضور قشرها و جریان های سیاسی مختلف را فراهم کند، به نظر می آید که مجال تندروی از تندروها گرفته خواهد شد و دیگر آنها زمینه بروز و ظهور در جامعه نخواهند داشت.