پایگاه خبری جماران: علی شکوری راد دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی و یکی از فعالین سیاسی اصلاح طلب است که در روزهای اخیر با حضور در پایگاه خبری جماران درباره مسائل مهمی چون اعتراضات اخیر، ریزش آراء اصولگرایان و اصلاح طلبان در کشور و انتخابات آتی گفت وگویی مفصل انجام داده است.
وی معتقد است که ریزش رای اصلاح طلبان در دی ماه سال 96 اتفاق افتاده است و آنچه اخیرا اتفاق افتاده، منجر به ریزش رای اصولگرایان در بدنه خودشان شده است.
این فعال سیاسی اصلاح طلب همچنین معتقد است که با عدم شرکت در انتخابات آیندهای روشن نصیب کسی نمیشود ولی با شرکت در انتخابات اگرچه آینده خیلی روشن نیست، اما ممکن است همچنان کورسوی امیدی وجود داشته باشد. برای عدم شرکت در انتخابات هیچ کس تابه حال نتوانسته افقی ترسیم کند. ولی برای شرکت در انتخابات تا حدی می توان افق هایی ترسیم کرد ولو اینکه آن افق ها خیلی هم افق های روشنی نباشد. بنابراین بهتر است بگوییم بخشی از مردم متاثر از فضای انتخابات تصمیم می گیرند و این تصور وجود دارد که بخشی از آنها نهایتا متقاعد به رای دادن در انتخابات شوند. آراء این بخش از مردم هرمقدار که باشد به نفع اصلاح طلبان است.
متن کامل گفت وگوی علی شکوری راد با خبرنگار جماران را در ادامه بخوانید؛
آقای دکتر! برداشت هایی از اظهارات اخیر شما در وزارت کشور را در رسانه ها شاهدیم که از طرفی اصولگرایان حضور شما را از همان موضع همیشگی نقد کرده و از سویی دیگر براندازان آن را یک نوع فرصت طلبی تلقی کردند. میخواهم بدانم که مقصود و منظور شما از چنین تحلیل چه بود؟
یک نقیصهای در پاسخ من به سوال خاص خبرنگار قابلیت سوء برداشت را داشت و خب مورد سوءاستفاده هم واقع شد. اشکال اصلى در بیان من بود و نه در منظور من.
من اشاره کردم به اینکه آراء مردم مناسکی است. آراء مناسکی یعنی اینکه بخشی از مردم همانطور که نماز میخوانند یا روزه میگیرند، همانطور هم رأی میدهند. بنابراین رأی دادن برایشان تبدیل به مناسکی شده که تکلیف خود مىدانند به جا آورند.
این حساسیت وجود دارد که در حوزههای اخذ رأی تبلیغاتی صورت نگیرد
آنها نوعا در ایام رایگیری، شناسنامه خود را برمیدارند و به حوزههای اخذ رای مراجعه میکنند و تازه در آنجاست که تصمیم میگیرند به چه فرد یا افرادی رای بدهند. شاید شما در حوزههای اخذ رای دیده باشید که کسانى آنجا به لیست نامزدها نگاه میکنند تا از روی آن تصمیم بگیرند به چه کسی رای دهند. این درحالیست که از داخل یک لیست 500 نفره، انتخاب به راحتی صورت نمیگیرد. در همین راستا، ممکن است کسانی در حوزه های اخذ رای پیدا شوند و به آراء مناسکی جهت دهند. به همین دلیل است که این حساسیت وجود دارد که در حوزههای اخذ رای تبلیغاتی صورت نگیرد.
هر چند به دلیل ترکیب سیاسی هیأتهای اجرایی و نظارت، معمولا یک گرایش سیاسی در حوزههای رای گیری غلبه دارد و در آنجا ممکن است به آراء مناسکی جهت داده شود. به نظرم تیتر اخیر روزنامه جوان که «روزنامه سپاه پاسداران» است، واقعیت را اذعان کرده و چنین نوشته« رنجش و ریزش در حاشیه نشینها»، یعنی این واقعیت را پذیرفته و به آن اعتراف کرده است.
علت هم این است که آنها در سالهای گذشته مانور بسیاری دادند که میخواهند به حاشیه نشینها و کسانی که محرومیت بیشتری دارند، توجه بیشتری کنند. اما یک مرتبه دیدند که در همین مناطق محروم، بیشترین اعتراضات رخ داد و این اعتراضات نیز تنها متوجه دولت نبود بلکه متوجه اصل نظام شد. بیشتر تخریبهایی که به دلیل برخی هیجانات بروز کرد متوجه بانکها بود. متاسفانه در دوره احمدینژاد که شعار«عدالت» می داد بانکها و موسسات مالی و اعتباری گسترش بسیار پیدا کردند. و بحران سال 96 ناشی از همین موسسات مالی و اعتباری بود. اینها پساندازهای مردم را جمع کرده و بالا کشیده بودند. همین امر موجب اعتراض طبقات ضعیفی شد که کل پسانداز خود را در این موسسات گذاشته بودند.
بنابراین بحران 96 که به دنبالش یک بحران سیاسی نیز در جامعه شکل گرفت، ناشی از همین مساله بود. به نظرم روزنامه جوان بسیار درست اشاره کرده به اینکه رنجش و ریزش در حاشیهنشینها معضل امروز جامعه ماست. من در پاسخ به سوال مقایسهای خبرنگار به دو موضوع آراء مناسکی که نوعا به سمت اصولگرایان جهت داده میشد و رنجش و ریزش در حاشیه نشین ها اشاره کرده و تأثیر آن را بر رأی جناحها تحلیل کردم. این تحلیل غلط نیست اما با توجه به تألمات مردم بیموقع بیان شد.
تحلیل من ناظر بر این بود که آنهایی که در برابر اعتراض مردم ایستادند طبیعتا با ریزش رأی مواجه شدهاند. ولی خب طبیعتا انتخابات در پیش بوده و رقبای سیاسی ممکن است بخواهند با تقطیع، تحریف و اضافه کردن جعلی یک واژه به یک مصاحبه آن را طور دیگر وانمود کنند. در این راه نیز توانستند کمی موفق باشند و موج خبری بسازند.
تیتری که روزنامه جوان زد، در حقیقت اعترافی بود به آنچه در صدد انکارش بودند.
سوالی درباره اعتراضات اخیر مطرح است که آیا صرفا حاشیه نشینان در آن حضور داشتند؟ آیا طبقات متوسط روبه پایین که بخشی از بدنه رای اصلاح طلبان را تشکیل می دهند در این اعتراضات نبودند؟ برای اینکه می توانیم بگوییم در اثر این وقایع ریزش هایی هم در سبد رأی اصلاح طلبان رخ داده است.
خب این سوال باز من را وادار به تحلیل میکند. ما داریم انتخابات را مورد بحث قرار میدهیم و نه اعتراضات را.
ریزش رأی اصلاح طلبان قبلا اتفاق افتاده است. یعنی در سال 96 با اعتراضاتی که شکل گرفت به خاطر عملکرد نادرستی که دولت داشت، اصلاح طلبانی که در انتخابات از آقای روحانی حمایت کرده بودند بیشترین لطمه را از عملکرد ایشان در 6 ماهه نخست دولت دومش خوردند.
ریزش رای اصلاحطلبان سال 96 اتفاق افتاده بود
مشخصا به خاطر کدام اقدام ایشان؟
به دلیل اینکه آقای روحانی فضا را یک مقدار رادیکال کرد. بعد دوباره آب سردی روی فضای ایجاد شده ریخت و به وعده های خود عمل نکرد و در چینش کابینه خود از حامیان خود فاصله گرفت. طبیعتا این موارد باعث شد یک نارضایتی عمومی بروز کند.
طوری که یادم هست قبل از حوادث سال 96، در مصاحبه ای که با یکی از رسانه ها داشتم به خاطر موجی که در جامعه ایجاد شده بود جمله ای گفتم که همان تبدیل به تیتر مصاحبه شد و آن این بود که «ما پشیمان نیستیم». ما پشیمان نیستیم، یعنی جا برای پشیمانی وجود دارد ولی ما هنوز پشیمان نیستیم؛ به این دلیل که فکر می کنیم حمایتمان عقلانی بود. من هنوز هم فکر می کنم که کار ما در آن برهه درست بوده ولی عملکرد اشتباه دولت ما را در چنین شرایطی قرار داده است. در حقیقت دولتی که «دولت امید» بود رأی دهندگان خود را ناامید کرد. این همان موضوعی است که باعث کاهش انگیزه مشارکت مردم و در نتیجه ریزش رای اصلاح طلبان در سال 96 شد.
بنابراین، ریزش رای اصلاح طلبان اتفاق افتاده بود. به همین دلیل از سال گذشته همچنان این بحث وجود داشت که آیا اصلاح طلبان با این کاهش مشارکت می توانند امیدی به انتخابات داشته باشند یا نه؟ که خوشبختانه از سال گذشته تا قبل اعتراضات اخیر، فضای جدیدی برای اصلاح طلبان به وجود آمد که آنها کمی امیدوار شدند و بر اساس همین دریافت بود که حزب اتحاد ملت اعلام کرد اصل بر شرکت در انتخابات است مگر اینکه مفهوم انتخابات شکل نگیرد. یعنی اگر مفهوم انتخابات شکل بگیرد و انتخابات آزاد و سالم باشد و ما بتوانیم تعداد قابل ملاحظه ای کاندیدا داشته باشیم که بتوانیم از آنها حمایت کنیم، در انتخابات شرکت می کنیم. هنوز هم راهبرد ما در انتخابات همین است.
بسیار بعید است که اصولگرایان بتوانند یکپارچه شوند
علی رغم ریزشی که در جامعه رای اصولگرایان رخ داده، فکر نمی کنید آنها همانند سیاق گذشته بسیج نیرویی را پای صندوق های رأی داشته باشند؟ و آنها از نظام ارزشی و توجیهی که همیشه از آن استفاده کرده اند بار دیگر بهره برده و رای دهندگان خود را پای صندوق رای بیاورند؟ این بخش چه درصدی از آرای آنها را تشکیل می دهد؟
بخشی از بدنه اصولگرایان ایدئولوژیک است و تا حدودی منسجم عمل میکند. در حوادث اخیر، به ویژه پس از برخورد شدیدی که رخ داد، بدنه ایدئولوژیک اصولگرایان به شدت متاثر شد و این سوال برایشان پیش آمد که آیا این روند منطبق با آموزه های اسلام است؟ مطابق با آموزه های دوره حکومت حضرت علی(ع) است؟ یا مطابق با آموزه های حضرت امام است؟ بنابراین آنها به شدت دچار این چالش هستند و امکان اینکه بتوانند انسجام گذشته را حفظ کنند کاهش پیدا کرده است.
علاوه بر این، فسادی که در دوره احمدی نژاد شکل گرفت، بیش از هرچیز بخشهایی از اصولگرایان را آلوده کرد. به دلیل حُسن اعتماد بیش از اندازه، چشم نهادهای ناظر اصلی، که در اختیار اصولگرایان است، بسته شد و وقتی این اتفاق بیفتد، هرکسی که در موقعیت قدرت قرار داشته باشد در معرض فساد هم هست.
این مسأله باعث شده که اصولگرایان عوامل وحدت بخش خود را از دست بدهند و امروز نیز بسیار بعید است که آنها بتوانند دورهم جمع شده و یکپارچه شوند. امروز بسیار عجیب است که آنها کسی را به عنوان سرلیست خود معرفی می کنند که در معرض بیشترین انتقادات و به ویژه اتهامات اطرافیان و زیردستان در زمینه فساد مالی است. کسی که قائم مقام و معاونش امروز به اتهام «فساد مالی» در زندان بوده و سوالات بسیار زیادی در این زمینه وجود دارد که پاسخ داده نشده است.
زمینه وحدت میان اصولگرایان بسیار کم است
وقتی چنین فردی به عنوان سرلیست اصولگرایان مطرح می شود، قطعا نمی تواند وحدت بخش باشد. بنابراین من فکر می کنم زمینه وحدت میان اصولگرایان بسیار کم است. این در حالیست که اصلاح طلبان سازوکار منسجمتر و کارآمدتری دارند و همانطور که در سه انتخابات گذشته توانستند با انسجام و وحدت نتیجه را از آن خود کنند، در انتخابات بعدی نیز همین سازوکار کماکان برقرار است.
امکان اینکه اصلاح طلبان بتوانند در شرایط کنونی که به نظر می رسد میزان مشارکت پایین آمده، نتیجه مطلوبی بگیرند به مراتب بیشتر از اصولگرایان است.
به شک و شبهه هایی که در بدنه جریان اصولگرایی به وجود آمده اشاره کردید. با توجه به اینکه شما یک تشکیلات حزبی هم دارید، آیا برآورد میدانی و فکت هم برای این موضوع دارید؟
تقریبا غیر از این تحلیلی که وجود دارد، نظرسنجی های میدانی که طی هفته های اخیر انجام شده، حکایت از این دارد که میزان آراء خُلّص اصلاح طلبان و اصولگرایان به هم نزدیک است. ضمن اینکه اصولگرایان تاکنون هرقدر میتوانستهاند رأی جذب کردهاند و دیگر آرایی برای جذب ندارند. ولی اصلاح طلبان به دلیل سیالیتی که در بدنه اجتماعی شان وجود دارد هنوز تمام آراء خود را جذب نکردهاند.
جایگاه هر دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب زیر پنجاه درصد جامعه است
بنابراین ضمن اینکه آرای خلّص اصلاح طلبان و اصولگرایان به هم نزدیک است، ولی بنابر تحلیل ها قابلیت جذب آراء تعیین تکلیف نشده برای اصلاح طلبان به مراتب بیشتر از اصولگرایان است.
بنابر نظرسنجی ها جایگاه هر دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب زیر پنجاه درصد جامعه است.
آیا فکر می کنید امروز نیز مشوق هایی که باعث می شد مردم به اصلاح طلبان رای دهند، وجود دارد؟ آیا فکر می کنید امروز برای مردم اهمیتی دارد که به آنها گفته شود میان بد و بدتر یکی را انتخاب کنید؟
بخشی از مردم مطابق با احساس خود عمل می کنند. اما بخشی دیگر عمیق تر فکر میکنند و البته کنش گران حزبی دور اندیشانهتر. به لحاظ احساسی انگیزه مشارکت بسیار پایین است. یعنی آنهایی که فقط به امروز را میاندیشند جزو بخشی هستند که نمیخواهند در انتخابات شرکت کنند. بخشی دیگر کسانی هستند که نظاره گر صحنه انتخابات بوده و از اصلاح طلبان تعجب می کنند که چرا در شرایطی که هیچ روزنه امیدبخشی نیست باز به صحنه میآیند؟ این افراد در عین نارضایتی از وضع موجود، از آینده تاریک بیشتر نگران می شوند و دوست دارند آینده روشن تر باشد.
با عدم شرکت در انتخابات آینده ای روشن پیش چشم کسی باز نمی شود
با عدم شرکت در انتخابات آینده ای روشن پیش چشم کسی باز نمی شود ولی با شرکت در انتخابات اگرچه آینده خیلی روشن نیست، اما ممکن است همچنان کورسوی امیدی وجود داشته باشد. بنابراین، این بخش از مردم به صحنه انتخابات نگاه میکنند، به حرف ها توجه کرده و بعد تصمیم می گیرند. آن بخش اول اصلا گوش نمیکنند و هرچه گفتهشود تاثیری روی تصمیمشان ندارد. ولی در بخش دوم گوش شنوا و توجه وجود دارد.
برای عدم شرکت در انتخابات هیچ کس تابه حال نتوانسته افقی ترسیم کند. ولی برای شرکت در انتخابات تا حدّی می توان افقهایی ترسیم کرد ولو اینکه آن افقها خیلی هم افقهای روشنی نباشند. بنابراین بهتر است بگوییم بخشی از مردم متاثر از فضای انتخابات تصمیم می گیرند و این تصور وجود دارد که بخشی از آنها نهایتا متقاعد به رای دادن در انتخابات شوند. آراء این بخش از مردم هرمقدار که باشد به نفع اصلاح طلبان است.
همچنان موقعیت اصلاحطلبان به نوعی است که امیدوار به پیروزیشان باشیم
هرکسی که حامی اصولگرایان است از هماکنون روشن است که میخواهد رأی بدهد. بنابراین در نظرسنجی هایی که امروز انجام می شود اصولگرایان با تمام ظرفیت ارزیابی می شوند ولی اصلاح طلبان با بخشی از ظرفیت خود مورد ارزیابی قرار می گیرند. علیرغم اینکه کلا میزان مشارکت در جامعه پایین آمده، اما همچنان موقعیت اصلاح طلبان به نوعی است که میتوان امیدوار به پیروزی شان بود. ما در گذشته چنین تحلیل می کردیم که اگر میزان مشارکت در انتخابات به زیر پنجاه درصد برسد، احتمال پیروزی اصولگرایان بیشتر می شود.
ولی استثنایی که در این انتخابات رخ داده این است که به دلیل رفتن نارضایتیها تا عمق بدنه جامعه و رفتارهای ناامید کننده ای که اصولگرایان داشتند، باعث شده که حتی در بین کسانی که تقریبا در تمام ادوار گذشته انتخابات آمدند و رای دادند، تردید برای شرکت در انتخابات شکل بگیرد. این ها همه جزو ریزش رأی آنهاست. چون اصلاح طلبان ریزش رای خود را کامل تجربه کردهاند و با توجه به آن بود که قبل از اعتراضات اخیر آماده حضور در انتخابات بودند.
تبار اصلاح طلبان به جریان چپ بازمیگردد
آقای دکتر، از مفاهیم اصلی جریان خط امام سابق و اصلاح طلب فعلی مسأله «مستضعفین» بوده که در سیاست های دولت دوران دفاع مقدس متجلی می شد. امروز جایگاه مستضعفین در گفتمان جریان اصلاح طلب کجاست؟ بعضی از انتقاداتی که در این روزها به اظهارات شما شد در همین زمینه بوده است. عده ای اصلاح طلبان را متهم به معطوف شدن صرف به نخبه گرایی میکنند و می گویند که در ادبیات اصلاح طلبان محرومین و حاشیه نشینان جایی ندارند. آیا این تحلیل را تایید میکنید؟
البته که نه! اساسا تبار اصلاح طلبان به جریان چپ بازمی گردد که وجه تمایزش با جریان راست همین حمایت از طبقات محروم و مستضعف بود.
زمان حضرت امام و در زمان جنگ. جناح چپ چگونه شکل گرفت؟
ببینید در دولت مهندس موسوی، دولت برنامههایی داشت. پیش از تقسیم بندی چپ و راست وقتی مهندس موسوی سیاستهای حمایتی از طبقات محروم را در دولت خودش پیش میبرد دو نفر در برابر این گرایشی که دولت خدمتگزار میرحسین موسوی داشت، موضع گرفتند، یکی مرحوم آقای حبیبالله عسگراولادی و دیگری آقای احمد توکلی. کار به جایی رسید که اختلاف در دولت منجر به استعفا و خروج این دو از دولت شد. آنها به دلیل اینکه دیگر نمیتوانستند با دولت خدمتگزار مهندس موسوی که در چارچوب اندیشه های انقلاب اسلامی و حضرت امام و اقتضائات دوره جنگ کشور را اداره می کرد و در سیاستهای اقتصادی توجه ویژهای به محرومین ومستضعفین داشت، همکاری کنند استعفا دادند.
اندیشه اصلاحطلبها، اصولیتر از اصولگرایان است
بنابراین دولت مهندس موسوی با خروج این دو عنصر راست از دولت، تبدیل به دولت مورد حمایت جناح چپ شد. آن دو نفر هم رفتند و جناح راست را شکل دادند. شکل گیری جناح چپ و راست اساسا بر مبنای این بوده که چه اندازه موضوع حمایت از مستضعفین و طبقات محروم برای سیاست گذاری ها در دولت ملاک باشد؟
مهندس موسوی سمبل چپ اسلامی و جزو محبوب ترین افرادی است که در جامعه ایران شناخته میشوند.
گرایش های اقتصادی ایشان نیز کاملا روشن است. تبار جناح اصلاح طلب به این جناح چپ بازمیگردد. یعنی پس از رحلت حضرت امام و بعد از دولت آقای هاشمی، آقای خاتمی که خودش عضو کابینه مهندس موسوی بود و در زمره جناح چپ محسوب میشد، کاندیدا شد و بر اساس اقتضائات روز، بحث هایی را مطرح کرد که نگرش اصلاح طلبی را در جامعه شکل داد.
بعدها احمدی نژاد آمد و با خودش واژه اصولگرا را به ارمغان آورد. اینکه جناح راست از عنوان اصولگرا استفاده میکند، هدیه ای است که احمدی نژاد به آن داده است. در حالی که اگر بخواهیم به لحاظ فکری بگوییم. اندیشه اصلاحطلب ها، اصولیتر از اصولگرایان است ولی در عین حال همواره به روز بوده و تفکرات تحول آفرین را دنبال کردهاند.
بنابراین اصلاحطلبان اساسا پیشینه و پایگاهشان حمایت از طبقات محروم و مستضعف بوده و همچنان هم این بدنه را با خود به همراه دارند.
شعار عدالت و آزادی پیوسته، با هم معنا، پیدا میکند
پس چرا امروز در ادبیات آنها چنین دغدغه ای کمتر دیده می شود؟
به دلیل اینکه احمدىنژاد واژه «عدالت» را به ابتذال کشید. من سابقه خودمان را در این زمینه بگویم.برای نمونه، بنده در دوره آقای مهندس موسوی دانشجو بودم. دانشجوها همیشه شعارشان عدالت و آزادی توأم باهم بود. زیرا شعار عدالت و آزادی پیوسته با هم معنا پیدا می کند. هرگاه شعار آزادی به تنهایی داده شود عدالت قربانی می شود و بالعکس هرگاه شعار عدالت به تنهایی داده شده است آزادی قربانی شده است. به همین دلیل است که شعار ما همیشه عدالت و آزادی همزمان با هم بوده است. دانشجویان در آن زمان یعنی انتخابات مجلس دوم، فضای سیاسی جامعه را دچار یک تحول کردند و رقابتی سیاسی شکل دادند که در یک طرفش دانشجویان، خانه کارگر و انجمن اسلامی معلمان بودند و در طرف دیگر حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز قرار داشت.
نام این ائتلاف در آن مقطع، ائتلاف محرومین و مستضعفین بود. در مجلس سوم نیز، شعاری که جناح چپ با آن به صحنه آمد شعار «جنگ فقر و غنا» بود. یعنی کاملا بر اساس حمایت از اقشار فقیر بود و اینکه باید سیاستها بر اساس فقرزدایی باشد. در انتخابات مجلس پنجم هم که بنده کاندیدا بودم، شعار اصلی ما «توزیع عادلانه ثروت» بود.
همیشه با اقتصاد صدقهای و پول پاشی میان مردم مخالفت کردهایم
زمانی که ما دانشجو بودیم یکی از شعارهای محوری مان این بود که «آنان که در خانه شاهانهاند از رنج ملت همه بیگانهاند». امروز نیز سبک زندگی ما نشان می دهد که به این سبک و سیاق از زندگی وفادار ماندهایم. من امروز در همان محلی زندگی می کنم که قبل از انقلاب زندگی میکردم و محل کارم نیز بیمارستان سینا در جنوب شهر تهران است. پس کاملا ارتباطمان با طبقات متوسط و پایین جامعه برقرار و رنج آنها را در زندگی شاهد بوده و هستم.
بنابراین اینکه کسی مدعی شود و تلاش کند با تقطیع یک مصاحبه منظور خود را به بنده نسبت بدهد عادلانه نیست و در زمره شگردهای تبلیغاتی و عدم صداقت رسانهای است. پیشینه جناح چپ در ایران حمایت از محرومین و مستضعفین بوده و هنوز هم هست. اگر میبینید که امروز برخی شعار عدالت سرمی دهند اما در عمل محرومین و مستضعفین جامعه را به این روز رساندهاند، ما نخواستهایم مانند آنها باشیم بلکه خواستهایم که شعار عدالت طلبیمان بر اساس یک برنامه و تفکری راهبردی باشد.
اگر سیاست های اصولی درست باشد جامعه ارتقا پیدا می کند. ما همیشه با اقتصاد صدقهای و پول پاشی میان مردم مخالفت کردهایم. زیرا معتقدیم که این سیاست در ظاهر خدمت به محرومین است، ولی در باطن خیانت به آنهاست. به این دلیل که زیرساختهای اقتصادی را متلاشی میکند. آقای احمدی نژاد در دوره خودش بیشترین درآمد را داشت و اقدام به پول پاشی کرد و توانست عده ای را از خود راضی نگه دارد، ولی زیرساخت های اقتصاد ما را متلاشی کرد. ما نمیخواهیم مثل احمدی نژاد عوامفریبانه شعار عدالت خواهی سردهیم.
درخشانترین دوران اقتصاد برای کشور دوره اصلاحات بوده است
میخواهیم بطن و ماهیت سیاست هایمان عدالت خواهانه باشد و به همین دلیل بوده که شاید بعضی ها وقتی ما را کنار احمدی نژاد قرار می دهند، بگویند ما از او شعار عدالت خواهانه کمتری داده ایم. این درحالی است که ما کاملا طرفدار سیاست هایی هستیم که هدف آنها برطرف کردن رنج فقر و تبعیض و نگرانی از طبقات محروم و ضعیف جامعه است اما عوامفریبی نمیکنیم.
برای نمونه، شما اگر بخواهید کارنامه اصلاحطلبان را درست ارزیابی کنید، یکی کارنامه دولت آقای خاتمی و دیگری کارنامه مجلس ششم است که اصلاح طلبان در آنها عهده دار خدمت بودند. امروز اصولگرایانی نظیر آقای باهنر و همچنین کسانی چون مرحوم اسدالله عسگراولادی که شهامت اعتراف به واقعیت را داشتند و خود در زمره جناح راست یا اصولگرا بودهاند، اذعان کردهاند که درخشانترین دوران اقتصاد برای کشور، دوره اصلاحات بوده است.
احمدی نژاد تمام سیاستهای درست آقای خاتمی را کنار گذاشت
چرا حتی اصولگرایان به این مسأله اذعان میکنند، به خاطر اینکه اقتصاد در آن دوره روی ریل درست قرار گرفته بود و رونق اقتصادی به اندازه ای ایجاد شده بود که سند چشم انداز20 ساله نوشته شد. در این سند نوشته شده بود که در سال 1404 باید چهره محرومیت و فقر از جامعه زدوده شده باشد. این پیش بینی با آمار و ارقام و حساب و کتاب بود. اما ما امروز با اینکه در سال 1398 هستیم ولی به افق های 1404 نزدیک نشدهایم. چرا؟ به این دلیل که آقای احمدی نژاد وقتی روی کار آمد تمام سیاستهای درست آقای خاتمی را کنار گذاشت.
علاوه بر آن، ببینید در مجلس ششم که در آن فراکسیون اصلاح طلبان اکثریت بود، بهترین قوانین اقتصادی برای اداره کشور تدوین شد، از جمله «قانون جامع رفاه اجتماعی» و تاسیس وزارت رفاه که برای رفاه مردم بودند. این ها اقدامات اصلاحی ای بود که اصلاحطلبان دنبال کردند. آنهم با دیدگاهی درست نه دیدگاه عوامفریبانه صدقه ای و پول پاشی که شادی مقطعی به مردم می دهد ولی آینده آنها را تیره و تار می کند.
«جوانان مومن انقلابی» قرار است از الگوی آقای احمدی نژاد استفاده کنند
اشاره کردید به این بحث که اصلاح طلبان و اصولگرایان هردو با افول رای مواجه بوده اند و امروز کفه رأیهایشان برابر شده است. آیا این خلاء باعث نمی شود که تندروهای دو جریان میدان داری کنند؟ اصلاح طلبان تندرو که اساسا امکان حضور در قدرت را نخواهند داشت ولی اصولگرایان رادیکالی که از جریان سنتی خود فاصله گرفته اند، چنین امکانی را دارند. نظر شما در این رابطه چیست؟
امروز هنوز فضای انتخاباتی به درستی شکل نگرفته است. ولی آنها حضور پررنگی را در این انتخابات خواهند داشت و تحت عنوان «جوانان مؤمن انقلابی» میخواهند به صحنه بیایند و بگویند هیچ ربطی به کارنامه پیشین اصولگرایان ندارند و جریانی جدید هستند. آنها قرار است از الگوی آقای احمدی نژاد که با چهرهای جدید روی کار آمد و اصولگرایی را از کارنامه پیشین جناح راست نجات داد، استفاده کنند.
این جریان تلاش میکند با اسم و عنوانی بیاید که هیچ کارنامهای نداشته باشد و اصطلاحا سفید باشد تا مردم فریب شعارهایش را بخورند. بنابراین جریان تند و افراطی قرار است تحت عنوان «جدید و منتسب به انقلاب» به صحنه بیاید و ممکن است بتواند با سخنان دهان پُر کن و شعارهای پرطمطراق و جذاب برای مردم، فضایی را برای خود ایجاد کند.
دستمان برای حضور در عرصه رقابت پُر است
من این احتمال که آنها بتوانند فضایی از انتخابات را به خودشان اختصاص دهند، منکر نمیشوم. احتمالا رقیب اصلی ما در انتخابات آنها خواهند بود. چون اصولگرایان سنتی کارنامه ای برای ارائه به مردم ندارند و تنها کسانی می توانند وارد گود رقابت شوند که ادعای نو بودن داشته باشند و معلوم هم نیست بخواهند در آینده چه کار کنند.
ممکن است آنها بتوانند با شعارهای خود و ابزارهای تبلیغاتی بخشی از آرای جامعه را جذب کنند. بنابراین اگر به مجلس راه بیابند، مجلس آینده نسبت به مجلس فعلی قطبیتر و افراطیتر خواهد شد.
شما فکر می کنید در این میدان می توانید بر این گروه جدید اقلیت فائق آیید؟
اگر به ما امکان حضور دهند، دستمان برای حضور در عرصه رقابت پُر است و به هیچ عنوان احساس کمبود و ضعف در عرضه اندیشهها و برنامه های خود به مردم نداریم. من فکر میکنم اگر انتخابات واقعا رقابتی باشد، ما در آن رقابت دست بالا را خواهیم داشت و میتوانیم با مردم حرف بزنیم. حرف هایی که به مردم امید دهد و بتواند بخشی از آنهایی که هنوز تصمیم به شرکت در انتخابات نگرفتند را مجاب به شرکت در انتخابات کند و اگر آنها بیایند امیدمان به پیروزی حتی بیشتر از پیروزی دور قبل است.
نباید اجازه داد که تهدیدهای خارجی فضا را امنیتی کند
فکر میکنید تهدیدات خارجی بتواند این تشویق را به اندازه کافی انجام دهد؟
تهدیدات خارجی یک کارکردش این است که امکان رقابت را کاهش میدهد و در نتیجه مشارکت را پایین می آورد. با این حال به نظر من خود به خود خیلی تاثیری در انتخابات نخواهد داشت. تنها ممکن است این تهدیدها را مستمسکی برای امنیتی کردن فضای جامعه کنند. وقتی فضای جامعه امنیتی باشد دیگر رقابتی نیست و به همین دلیل است که میزان رقابت پایین میآید.
فضای جامعه در انتخابات باید سیاسی و رقابتی باشد و همه بتوانند حرفهای خود را بزنند. هر مقدار شما برای حضور افکار متنوع در انتخابات مانع بگذارید، میزان مشارکت به همان اندازه پایین میآید. بنابراین کارکرد تهدیدهای خارجی میتواند این باشد که فضای امنیتی ایجاد کند و در چنین فضایی میزان رقابت و حضور افکار متنوع کاهش پیدا میکند و این کاهش رقابت منجر به کاهش مشارکت در انتخابات خواهد شد.
تهدیدهای خارجی همیشه برای جمهوری اسلامی وجود داشته است. نباید اجازه داد که این تهدیدها فضا را امنیتی کند.
متاسفانه میبینیم شورای نگهبانی که این روزها باید عهده دار نظارت بر انتخابات باشد و نه دخالت در آن، تحت تاثیر، به دخالت بیشتر در انتخابات ترغیب میشود و این دخالت در بررسی صلاحیت کاندیداها، بررسی نتیجه انتخابات و در تایید انتخابات تاثیر خود را میگذارد. یعنی ما از همین الان که وارد عرصه انتخاباتی شدهایم یک رقیب سیاسی داریم و باید با آن رقابت کنیم و رقیب دیگری هم داریم که دائما می خواهد ما را پس بزند و ما باید مقاومت کنیم.
براندازهای داخلی خطرناکترند
یک متغیر دیگری که به ویژه از سال 96 به بعد صدایش بیشتر در کشور شنیده می شود، جریان برانداز است که در این مدت منسجم تر و رادیکال تر شده، تحلیل شما از این گروه چگونه است و به نظر شما از چه منافذی می توانند وارد افکار عمومی شوند؟
آنها جزو رأىدهندگان نیستند. دامنه براندازها خیلی وسیع است. آنها آنقدر نفوذ دارند که در همین تجمع میدان انقلاب در روز دوشنبه ۴آذر، پلاکاردهای این جریان را در داخل جمعیت میدیدیم که شعار میدادند انتخابات باعث مشکلات است! یعنی علیه انتخابات، علیه اساسی ترین رکن قانون اساسی پلاکارد بالا برده بودند. بنابراین این براندازها خطرناکتر از براندازهای خارج نشین و براندازهایی هستند که رسما اعلام کردهاند.
این براندازها خطرناک ترند و نفوذ بالایی دارند. این براندازها رهبری را تحت فشار قرار داده بودند که انتخابات را از قانون اساسی حذف کند. به نظر میرسد که به همین دلیل است که ایشان در سند اسلامی- ایرانی پیشرفت یکی از تاکیدهایی که کردند این بود که «نظام جمهوری اسلامی باید بر اساس رای مردم اداره شود» و بر انتخابات تاکید کردند.
آنهایی که اسلام را از درون تهی و رای مردم را تخطئه میکنند، براندازند
این صرفا یک شنیده است یا فکت خاصی برایش دارید؟
ببینید شما رگههای این اندیشه را که از ابتدا با اندیشه امام مخالف بود، در آیت الله مصباح در تمام طول این مدت میدیدید. در دورهای آیت الله مصباح میدان دار تغذیه فکری بدنه سیاسی دولت پنهان و اصولگراها بود و یکی از ارکان این تفکر، تخطئه انتخابات بود. شما ببینید از زمانی که رهبری سند اسلامی ایرانی پیشرفت را منتشر کردند، یکی از وجوه آن که رهبری فاصله گذاری کردند، همین تاکید ایشان روی رای مردم بود. از آن زمان به بعد دیگر آیت الله مصباح به محاق رفته و دیگر تغذیه کننده بدنه اصولگرایان نیست.
بنابراین اگر دنبال براندازها میگردید، آنهایی نیستند که آشکارا می گویند ما براندازیم. براندازان اصلی کسانی هستند که سنگ نظام را به سینه میزنند، ولی با اندیشه و عملکرد خود، با رأی مردم مخالفت میکنند و به این ترتیب اصل نظام را که جمهوریت یک پایه اصلی آن است به محاق می برند. اصل نظام هم یکی رای مردم و دیگری اسلام است. آنها اسلام را با اندیشه های اشتباه خود از درون تهی و کاری کردند که اسلام دیگر مانند گذشته مورد اقبال نسل جوان امروز نیست. در حالی که اسلام باید به گونه ای عرضه شود که جوانان با طیب خاطر آن را پذیرا باشند و به آن افتخار کنند.
اسلامی که این افراد تعریف میکنند یا اسلامی که شورای نگهبان با نحوه عملکرد خودش تعریف میکند، قابل پذیرش برای قاطبه نسل جوان نیست. دوم اینکه رای مردم را تخطئه میکنند. اینها براندازند، اینهایی که اسلام را از درون تهی و رای مردم را تخطئه میکنند، براندازند. وگرنه منافقین و سلطنت طلبان که عددی نیستند.
اطلاعات غلط را چه کسانی دادند؟
ما در بیانیه خود به رهبری اعتراض کردیم که چرا شما اعتراضات اخیر را به سلطنتطلبان و منافقین نسبت دادید، آنها عددی نیستند. ما برای اولینبار در بیانیه خود به مستقیما به رهبری اعتراض کردیم و من فکر میکنم این اشتباه رهبری در تحلیل اعتراضات، ناشی از اطلاعات غلطی بود که به ایشان دادند. آن اطلاعات غلط را چه کسانی دادند؟ کسانی که پشت این اعتراضات بودند. کسانی که خودشان عامل محرک اعتراضات بودند و فکر میکردند می توانند از این اعتراضات سقوط دولت را رقم بزنند.
آنها به هوای ساقط کردن دولت، به اعتراضات میدان دادند و مردم را برای اعتراض تهییج و تشجیع کردند و مردمی که تهییج و تشجیع شده بودند و مانعی در برابر خود نمی دیدند، بعضی هایشان مرتکب خشونت شدند و به برخی از اماکن حمله کردند. بعد که این اتفاق افتاد آنها متوجه شدند که مردم معترض هدف خودشان را دولت قرار نداده اند، بلکه کل نظام را نشانه گرفته اند. بنابراین شروع به سرکوب کردند و سرکوب شدیدی انجام دادند که داستانش را می دانید.
شما ببینید روز یکشنبه 27 آذر وقتی رهبری پیش از درس خارج فقه سخنرانی می کنند، می گویند که نباید کسانی به آشوبگران کمک کنند. این جمله ایشان خطابش به چه کسانی است؟ خطاب به چه افرادی است؟ به کسانی که کمک کردند به اعتراضات با هدف دیگری، اما نه تنها آن هدف تامین نشد بلکه حتی اصل نظام در معرض آسیب قرار گرفت.
من این حرف را قبول دارم که رهبری برای نجات نظام به میدان آمدند. شما اگر در شعر آقای میثم مطیعی که بعد از آن حوادث خوانده شد هم دقت کنید همین مسأله را می بینید که نگرانی اصلی از خودی هایی است که به قصد سرنگون کردن دولت، داشتند به اصل نظام ضربه می زدند و رهبری آنها را متوقف کرد. بنابراین آنهایی که این کار را انجام داده بودند بعد از اینکه رهبری چنین موضعی گرفتند، دلخور شدند و به یکدیگر می گفتند ما در آستانه فرو ریختن خیمه معاویه بودیم که علی با سخنان روز یکشنبه خود ما را از تمام کردن کار بازداشت.
لیاخوف کجایی؟ یعنی میخواهند اصل مجلس را بزنند
در پاسخ به چند سوال قبل به تجمع میدان انقلاب در روز دوشنبه 4 آذر اشاره کردید. در همان تجمع شاهد پخش تراکت هایی نظیر «لیاخوف کجایی؟» بودیم که مهم ترین نهاد قانون گذاری کشور را نشانه رفته بود. به نظر شما اینکه در آستانه انتخابات مجلس، یک عده دست به چنین کارهایی می زنند را می توان در چه راستایی ارزیابی کرد؟
نظام متشکل از ارکان گوناگون بوده که رهبری یکی از مهمترین آنهاست. مجلس، دولت و قوه قضائیه نیز هرکدام جزئی از این نظام هستند. بنابراین هرکسی که اصل هر یک از این ارکان را هدف حمله خودش قرار دهد، در حقیقت اصل نظام را هدف گرفته است.
اینکه پلاکارد میآورند لیاخوف کجایی؟ یعنی میخواهند اصل مجلس را بزنند نه نمایندگانی که ممکن است موضع گیری هایی کرده باشند. هدف این افراد «اصل مجلس» است. کسانی که اصل مجلس را هدف گرفتهاند، اصل نظام را می زنند. اینها برانداز هستند. همان براندازان جسوری که در تجمع بزرگ حامیان نظام به صحنه میآیند و شعارهای خودشان را در دل جمعیت مطرح می کنند.
بنابراین باید این مسأله را جدی گرفت. نباید فراموش کنیم احمدی نژاد ابتدا شعارهای جذابی داد که این افراد را خوشحال کرد و همین خوشحالی باعث شد تا آنها سکندری رفته و زمین بخورند.
وقتی اصولگراها و اصلاح طلبها در عرصه رقابت سیاسی بودند، علیرغم هول دادن یکدیگر به عقب، تا حدی به اصلاح یکدیگر کمک میکردند و رقابت ها بیشتر جنبه سیاسی داشتند. اما وقتی احمدی نژاد آمد اصولگرایان را به جلو هول داد و آنها نیز بسیار خوششان آمد. غافل از اینکه این هول دادن آنقدر شدت یافت وادامه پیدا کرد که سکندری رفته و به زمین خوردند.
ضروری است کمیته مستقل تحقیق تشکیل شود
با این حال، انگار این مسأله هنوز برای یک عده درس نشده و متوجه نیستند کسانی که پشت سر یک جریان قرار می گیرند و آنها را به جلو هول می دهند، لزوما خیرخواه آن جریان نیستند. آنهایی که شعار «لیاخوف کجایی؟» یا شعارهای رادیکال دیگر سرمی دهند جزو کسانی هستند که قصد دارند اصولگرایان را به جلو هل دهند.
شاهد این بودیم که بعد از حوادث اخیر برخی شخصیت ها خواستار تشکیل کمیته ای ملی برای رسیدگی به حوادث و تعیین خسارت ها و ابعاد آن شدند، نظر شما در این رابطه چیست؟
این کار بسیار ضروری و واجب است که کمیته مستقلی تشکیل شود و نهادهایی که خودشان در حوادث اخیر دخیل بودند، در آن نباشند. زیرا ما در گذشته این تجربه را داشتهایم که وقتی کمیته تحقیقی مرکب از عوامل دست اندرکار تشکیل میشود، دچار خودسانسوری می شود. به نحوی که هر نمایندهای از هر ارگانی که آنجاست سعی میکند نهاد و ارگان خودش را در گزارش نهایی لحاظ کند. نمونه این مسأله را در کمیته های حقیقت یاب که بعد از حوادث کوی دانشگاه سال78 تشکیل شد، شاهد بودیم.
تحلیل جامع و کاملی از وقایع اخیر در بیانیه حزب اتحاد ملت انجام دادیم
تفاوتی که در گزارشهای آنها وجود داشت دقیقا به علت «تعارض منافع» بود. یعنی کسانی که عضو این کمیتهها بودند خودشان در نتیجه کار نفع و ضرر داشتند. بنابراین باید حتما کمیتههای مستقل این کار را انجام دهند. وقایع اخیر باید ریشه یابی شود و اگر درست این کار صورت نگیرد امکان تکرارش وجود دارد. ما تحلیل جامع و کاملی از وقایع اخیر در بیانیه حزب اتحاد ملت انجام دادیم ولی تحلیل های بیشتری هم وجود دارد که میتوان به آنها پرداخت.
کمیته مستقل تنها نباید از خانواده کسانی که در این حوادث کشته شده یا آسیب دیده اند دلجویی کند، بلکه باید علل بروز و شدت این حادثه را چه در زمینه تخریب و چه در زمینه سرکوب ارزیابی کند. متأسفانه دولت در این زمینه فوقالعاده کوتاهی کرده است. از دولت انتظار میرفت همانطور که در حادثه پلاسکو، کمیته کارشناسی بدون حضور نهادهای دست اندرکار تشکیل داد و آنها کار را بررسی کردند، در این زمینه نیز کمیته ای مستقل تشکیل داده و بررسیها را انجام دهد.
نمیتوانیم دایره اصلاحطلبی را تنگ و تنگتر کنیم
شاید یکی از مشکلاتی که اصلاح طلبان در هر انتخاباتی با آن روبه رو هستند مقابله با کسانی است که پرچم اصلاح طلبی بلند میکنند اما در عمل خلاف اهداف این جریان عمل میکنند. تحلیل شما درباره این موضوع چیست؟
اصلاحطلبی تعریفی وسیع دارد و ما نمیتوانیم دایره آن را تنگ و تنگتر کنیم تا افراد از داخل آن بیرون بیفتند. این خلاف منش اصلاحطلبی بوده و باید دایره شمول را تنگ نکرد. بنابراین اینکه عیار اصلاحطلبان را بسنجیم و بگوییم تا اینجا قابل قبول است و از اینجا به بعد قابل قبول نیست، کاری شدنی نیست. این کار را باید افکار عمومی انجام دهد. به نظرم کاری که افکار عمومی میتواند در این خصوص انجام دهد ما به لحاظ تشکیلاتی نمیتوانیم انجام دهیم. ورود تشکیلاتی برای مرزبندی در درون اصلاحطلبان کار درستی نیست. این کار را باید مردمی که دارای آگاهی و تشخیص هستند انجام دهند.
ما درون اصلاح طلبان مرزبندی نمیکنیم و اگر کسی ادعای اصلاح طلبی دارد به او نمیگوییم اصلاحطلب نیست. مگر کارنامهاش نشان دهد که او در ادعای خودش ناصادق است. کسی که دچار فساد اقتصادی است، اصلاح طلب نیست ولو اینکه ادعای اصلاحطلبی کند. کسی که به حقوق مردم و قانون بیتوجه است اصلاح طلب نیست ولو اینکه چنین ادعایی داشته باشد. کسی که با شفافیت و کارآمدی مخالفت میکند اصلاحطلب نیست. کسانی اصلاحطلبند که به معیارهای اصلی اصلاحطلبی توجه نشان دهند. ما متری برای اندازه گیری این موارد به لحاظ تشکیلاتی نداریم و این را باید خود مردم تشخیص دهند.
مردم تشخیص می دهند کدام مجموعه صادقتر و وفادارتر است
مردم میتوانند تشخیص دهند کدام مجموعه صادقتر و وفادارتر است. لزومی ندارد که ما متر بگذاریم و افراد را بر اساس آن ارزشگذاری کنیم. بنابراین من با کسانی که می گویند فلانی اصلاح طلب نیست، موافق نیستم. فکر میکنم اگر کسی ادعای اصلاحطلبی دارد در ابتدا باید از او پذیرفت، مگر اینکه خلافش ثابت شود. کما اینکه هرکس ادعای مسلمانی میکند باید از او پذیرفت مگر آنکه خلافش ثابت شود. من اصل برائت را در اینجا بر اساس ادعای افراد جاری میدانم و معتقدم مردم آگاهند و هرکسی را با هر کارنامه و عملکردی ولو اینکه رگ گردنش هم برای اصلاح طلبی متورم شود، اصلاح طلب نمدانند. قضاوت و نظر مردم است که ملاک است.
دسته بندی مردم در این جامعه به ضد چی و ضدچی و آنها را از دایره سیاسی حذف کردن، کار درستی نیست. ما به عنوان اصلاح طلبان، اصل و ارکان نظام را قبول داریم و صرفا با برخى رویکردها و عملکردها مشکل داریم و نسبت به آنها انتقاد می کنیم. در این جامعه نیروهای سیاسی به دو دسته تقسیم می شوند. یک دسته کسانی که می گویند هرچه رهبری گفت می پذیریم و به آن عمل می کنیم. این افراد خود را پیروان ولایت نام گذاشتهاند و دارند بر این مبنا کنش سیاسی می کنند. ما اصلاح طلبان هم میگوییم نظام و رهبری را قبول داریم ولی لزوما همه صحبت ها، رویکردها و عملکردها را قبول نداریم. ما نسبت به برخی از آنها انتقاد داریم.
چرا به ما انگ میزنند؟
من اگر نسبت به رهبری انتقادی داشته باشم و این انتقاد را بیان کنم نباید چنین تلقی شود که من ضد نظام، ولایت فقیه یا رهبری هستم. نه چنین نیست. صرفا انتقاد دارم. این را باید پذیرفته شود. نظام باید در درون خودش بپذیرد که بنده نوعی بتوانم نسبت به فلان اظهارات یا اقدامات در کشور انتقاد داشته باشم.
نباید به من انگ بزنند. نباید بگویند تو باید هرچه رهبری گفت را بپذیری یا هر چه نهادهای زیر مجموعه ایشان تشخیص دادند قبول کنی. طبیعی است که ما با نظارت استصوابی شورای نگهبان مخالفیم. نمی توانم برخی سیاست هایی را که اعمال می شود را بپذیرم. نمی دانم چرا در کنار وزارت اطلاعات، نهاد یا نهادهای موازی تشکیل شده که از نظر قانونی وجاهت ندارد.
نمی توانم قبول کنم که صداوسیما دائما علیه دولت کار کند. هیچ نوع قانون گذاری نباید خارج از مجلس صورت گیرد. چرا که اصل 58 قانون اساسی دلالت می کند که تنها مرجع قانونگذاری در کشور مجلس است. با این وجود آیا من ضد نظام هستم؟ ضدولایت فقیهم؟ ضد رهبری هستم؟ پاسخ همه این سوال ها «نه» است. حال باید پرسید چرا به ما انگ می زنند و می خواهند به وسیله این اتهام ما را از صحنه سیاسی حذف کنند؟
ارزیابی اصولگرایان از نتیجه انتخابات مثبت نبوده است
آقای شکوری راد! در جریان انتخابات پیش رو بعضی از شخصیتهای اصیل و ریشه دار اصولگرا مانند آقای مصباحی مقدم، باهنر و بادامچیان یا اعضای موتلفه در انتخابات ثبت نام نکردهاند. دلیل این موضوع چیست؟
معتقدم به دو دلیل در کسانی که از لحاظ سیاسی قوی هستند، انگیزه عدم شرکت وجود داشته است. یکی از این دلایل که برای هر دو جناح مصداق داشته و منجر به کاهش انگیزه میان آنها شده، این است که مجلس از هویت خودش تهی شده، یعنی مجلس دیگر در راس امور نیست و نمیتوان در آن کاری جدی کرد. این موضوع تقریبا در همه افراد سیاسی از هر دو طیف، باعث کاهش انگیزه شده است.
درباره افراد شاخص اصولگرایی که ثبت نام نکردهاند، تحلیل این است که ارزیابی آنها از نتیجه انتخابات مثبت نبوده است. به گمان من، اینکه آقای لاریجانی ثبت نام نکرده غیر از دلیل اولی که ذکر کردم، میتواند دلیل دیگری داشته باشد و آن اینکه ایشان شانسی برای رأی آوری برای خودش نمیبیند. به همین دلیل، بسیار هوشمندانه ثبت نام نکرده است. البته بعضی هم میگویند ایشان برای آماده شدن جهت حضور در انتخابات سال 1400 ثبت نام نکرده است، اما این حرف درستی نیست. زیرا هیچ وقت نیازی نبوده کسی که میخواهد در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شود، کار فعلی خود را متوقف کند. کما اینکه آقای ناطق نوری زمانی که رئیس مجلس بود، کاندیدای ریاستجمهوری شد. همچنین آقای احمدینژاد وقتی شهردار تهران بود کاندیدای ریاستجمهوری شد.
وضعیت اصولگرایان در انتخابات آتی خوب نیست
بنابراین، این دلیل نمیشود. از طرفی دیگر، ازجمله کسانی که من روی رفتارهایش دقت کافی دارم، آقای باهنر است. تجربه نشان داده ایشان هرگاه احساس کرده که اصولگرایان زمینه رای خوبی دارند، کاندیدا شده و هرگاه احساس کرده زمینه رای آنها خوب نیست ثبت نام نکرده است. لذا ثبت نام نکردن آقای باهنر در انتخابات پیش رو، به نوعی نشان دهنده این است که وضعیت اصولگرایان در انتخابات آتی خوب نیست. همچنین افراد شاخص دیگر اصولگرایان هم که نیامدند را میتوان با این تحلیل ارزیابی کرد.
ثبت نام نکردن آقای عارف را میتوان با چه تحلیلی ارزیابی کرد؟
ممکن است ایشان به آن دلیل که بخواهد خود را برای انتخابات 1400 کاندیدا کند، ثبت نام نکرده باشد. البته در این باره با ما مشورتی نکرده و به تعبیری دیگر، ما را در جریان دلیل تصمیم خود نگذاشته است. لذا من نمی توانم از طرف آقای عارف نظری دهم. ولی میتوانیم به لحاظ سیاسی، همانطور که اصولگرایان را تحلیل میکنیم، اصلاح طلبان را نیز تحلیل کنیم. این احتمال وجود دارد که نگاه آقای دکتر عارف به انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 باشد. فارغ از درستی یا نادرستی این نگاه، فکر میکنم حتی اگر ایشان چنین نگاهی هم داشت، باید در انتخابات آتی شرکت میکرد و در مجلس بعدی حضور برجستهتری از خود نشان می داد. ضمن اینکه هنوز در مجموعه اصلاح طلبان درباره انتخابات 1400 بحثی صورت نگرفته است.