مراسم عزاداری شب نهم محرم در کانون توحید تهران با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین فیرحی برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران، شب گذشته، حجت الاسلام والمسلمین دکتر داود فیرحی در کانون توحید گفت: همه دوستان وصیت امام حسین(ع) را خوانده اند و به اندازه کافی مشهور است. قصد دارم جمله ای از آن وصیت را برجسته و بحث خودم را حول همین مباحث متمرکز کنم. همه می دانیم که اواخر سال 60هجری اتفاق مهمی در حال رخ دادن است و معاویه از دنیا رفته و خلافت در حال تبدیل شدن به یک نظام وراثتی است و بسیاری از اتفاقات قبل از آن رخ داده که این نتیجه آنهاست.
وی افزود: اباعبدالله الحسین(ع) اعتراضی را علنی کردند که قبلا هم وجود داشت. در آن اعتراض به این جمله اشاره کردند که قصد شرارت ندارم و اقدام کردم برای طلب اصلاح در امت جدم و خواهان بازگشت به مسیری هستم که پیامبر و علی(ع) طی می کرد. این جمله ای کلیدی و بسیار مهم است. در حقیقت امام دو واژه را مطرح و به هم متصل کردند و اساس حرکت خود را نیز این دو واژه قرار دادند.
فیرحی ادامه داد: واژه اول این است که «من دنبال اصلاحم» و واژه دوم هم این است که «منظورم از اصلاح بازگشت به سنت پیامبر(ص)» است. یعنی امام خودش اصلاح را تعریف کرده و این طور نیست که واژه مبهمی باشد. سوالی که طرح می کنم این است که چرا امام به بازگشت به سنت اصرار دارد؟ اصلا سنت چیست و چه اتفاقی افتاده که چنین پرسشی مطرح می شود؟ سعی می کنم برای این بحث جوابی را به عنوان یک فرضیه مطرح کنم و امیدوارم که توضیحاتم یک چشم انداز در فهم قیام عاشورا به وجود آورد.
وی بیان کرد: برای اینکه بتوانیم این بحث را با تمرکز دنبال کنیم، باید خاطره شهدای کربلا را به یاد بیاوریم. باید دید مسأله سنت چیست؟ تاریخ ما نشان می دهد که مساله سنت هیچکدام از واجبات شرعیه مانند نماز، روزه، زکات، حج و... نیست. کسانی که تاریخ حکومت معاویه بن ابوسفیان را به دقت می خوانند می دانند که حج در این دوره پرشورترین حج 60 سال صدر اسلام است و نماز جماعت به ویژه در شام رونق فراوان دارد. روزه نیز کاملا رعایت می شود و خود خلیفه از این الزامات حفاظت می کند. زکات هم جمع می شود و بسیاری از مواردی که ما به عنوان احکام شرعی می دانیم مو به مو رعایت می شوند.
این استاد دانشگاه تهران بیان کرد: حتی خود معاویه ملتزم به بسیاری از احکام شریعتی بود که شاید بسیاری از ما به اندازه او چنین کاری نکنیم. بعضی از مورخین، زندگی یک روز معاویه را توضیح داده و نشان دادند که چگونه مستحبات مذهبی بخشی از زندگی روزانه او بوده است. یعنی اصلا مسأله این ها نبوده و حتی مسأله شراب خوارگی یزید هم نیست. زیرا شراب خوارگی گناهی شخصی است و نهایتا می توان گفت خلیفه یعنی یزید را از مشروعیت می اندازد. آنچه رخ داده و بسیار مهم است به سیره حکومت یا شیوه حکمرانی برمی گردد.
وی گفت: وقتی از اصلاح حرف می زنیم در واقع از چند مسأله حرف می زنیم. یعنی اصلی بوده که دچار تغییر شده پس آن چه اصلی است؟، دوم اینکه این اصل را چگونه می توان دوباره احیا کرد؟ و سوم معیار اصلاح چیست؟ و با چه چارچوبی می توان آن را دنبال کرد؟ موضوع اصلاح چیست؟ و پرسش های دیگر.
فیرحی در ادامه گفت: برای اینکه به سراغ اصل مطلب بروم به دو گزاره اشاره می کنم و بحثم را دنبال خواهم کرد. در واقع وقتی ما شاهد تحولات 60 ساله دولت هستیم، می دانیم که 10 سال اول آن دوره پیامبر، دو سال دیگرش دوره خلیفه اول، 10 سال بعدی نیز مربوط به خلیفه دوم و از سال 23 تا 35 دوره خلافت عثمان است. از سال 35 تا 40 هم دوره حضرت علی(ع) بوده و چندماهی هم که چندان دوره محسوب نمی شود مربوط به خلافت امام حسن(ع) است. از سال 41 تا 60 نیز که دوران بسیار مهمی بوده دوران خلافت معاویه است.
وی ادامه داد: کالبدشکافی دوران معاویه بسیار جالب و دارای اهمیت است. شاهدیم که پاشنه حکومت اسلامی بعد از پیامبر به تدریج دچار آسیب شده و تاریخ نگاران توضیحات بسیار مهمی در این خصوص ارائه داده اند مبنی بر اینکه حکومت بنیانگذار بعد از او به تدریج در شیبی متفاوت قرار گرفت و زاویه پیدا کرد. دولت پیامبر(ص) دولتی بسیار جالب بوده که مبتنی بر قرارداد و رضایت است. زیرا پیامبر(ص) هیچگاه از کسی نخواست که اسلام بیاورد. در حالی که می دانید بعدها برای مسلمان کردن مردم جنگی ابتدایی راه انداختند.
فیرحی افزود: پیامبر(ص) حتی وقتی با مشرکان سخن می گوید می فرماید قرارداد را تمدید نخواهیم کرد. ایشان نزدیک 132 قرارداد بست و شبکه حکومت خود را روی آن بنا کرده بود. اما این دولت در دوره های بعد به تدریج تبدیل به دولتی تهاجمی شد و به سمت نظام غنیمت رفت و به دولت رانت تبدیل شد که به واسطه آن بخشی از جامعه سود بردند و بخشی دیگر محروم شدند. بنابراین یک نابرابری جدی پیدا شد.
وی گفت: زمان عمر خلیفه دوم، دولت اسلامی تبدیل به تنها امپراطوری بزرگ جهان شد که روی میراث دو امپراطوری مهم یعنی روم شرقی و ساسانی ایستاده بود. لذا دارایی این دو امپراطوری را وارد مدینه کردند و اتفاقات خاصی رخ داد. چرا که غنایم بر اساس فرمولی طراحی شد که بر مبنای آن سهم هر فرد مساوی با میزان نزدیکی قبیله ای با پیامبر ضربدر سابقه در اسلام بود.
این استاد دانشگاه ادامه داد: یعنی هر کس به قریش نزدیک تر و به اسلام زودتر ایمان آورده بود، سهمش از بیت المال بیشتر می شد. این اتفاق زمان خلیفه دوم رخ داد. اما زمان خلیفه سوم از آنجا که ثروت انباشته شده بود، ثروتمندان شروع به خرید زمین های دولتی کردند و قریش توانست در یک پروسه خصوصی سازی چرخه ای را درست کند که در عین حال که اموال را واگذار می کند، پول آن را دوباره به عنوان درآمد دولت میان خود بر اساس همان فرمول تقسیم کند. بنابراین دولت مشکلاتی پیدا کرد و شورش های اجتماعی ایجاد شدند و حکومت حضرت امیر(ع) شکل گرفت. اما این الیگارشی با تمام ظرفیت هایی که داشت حکومت امام را به شکست کشانید.
وی بیان کرد: در واقع حکومت امیر(ع) در میان سایر خلفای قبل خود، از حیث کارکرد اجتماعی ناموفق ترین دولتی بود که شکل گرفت. علتش هم این بود که پایگاه اجتماعی با دولت همراهی نکردند. یعنی آن قدرت الیگارشی که می توانست جوامع را قانع کرده و فاصله ای باشد میان مردم و دولت و آن را به هم بدوزد چنین اقدامی نکرد و اشراف به جای اینکه برای همگرایی در دولت علی(ع) تلاش کنند کارکردی داشتند که اصطلاحا به آن ازجاکند گی می گویند. سرانجام هم توانستند اثبات کنند این حکومت کارایی ندارد.
فیرحی ادامه داد: سال 41 هجری را به نام سال «عام الجماعه» یعنی سال وحدت ملی نامگذاری کردند و گفتند محور این وحدت هم رهبری معاویه است. کسانی که تاریخ مشروطه را خواندند می توانند حدس بزنند چگونه بوده است. البته قصد مقایسه ندارم، اما شعرایی مانند ملک الشعرای بهار که طرفدار آزادی و مشروطه و انجمن های مدنی بودند سرانجام از ناتوانی های دولت دموکراتیک خسته شدند و آرزو کردند که یک کلاهی با پوتین بیاید و نظم را با قدرت نظامی برقرار کند. یعنی اولویت امنیت بر آزادی شکل گرفته بود. در دولت معاویه نیز که یک نوع بازگشت به امنیت و میراث خلیفه سوم بود. تثبیت وضعیت موجود باعث شد که سیاست تغییر ناکام بماند و سیاست اصلاح به کما برود.
وی بیان کرد: در دوره عثمان الیگارشی بزرگ شکل گرفته بود، اما هنوز نظریه ای مذهبی پشتیبان این الیگارشی نبود. دولت اموی یعنی دولت معاویه سه کار بزرگ را هم زمان انجام داد. یکی از این اقدامات مهم اقتباس میراث ساسانی بود. مسلمانان دولت ساسانی را تصرف کرده بودند و اموالش را انفال«اموال عمومی» اعلام کردند. بنابراین درآمدش را هم از آن همه مسلمانان دانستند. هرچند که فرمولش در زمان عمر خطا طراحی شده بود ولی در زمان معاویه دفاتر گمشده یا دفن شده دوره ساسانی را پیدا کردند و خالصهجات سلطانی را درآوردند و آنها را از انفال جدا کردند و به خلیفه اختصاص دادند.
فیرحی افزود: این بسیار مهم بود. کسانی که دوره ساسانی را خوانده اند می دانند که در دوره آنها بهترین ثروت ها و زمین ها از آن دربار بود. از آن مقطع به بعد، از لحاظ فقهی خلیفه دیگر نه امین بلکه مالک آنها بود. بنابراین، دیگر قابل نظارت نبود. از این رو، خلیفه توانست ابزار و منبع ثروتی به نام عطایای خلیفه به دست آورد. او دیگر می توانست از این ثروت به هرکس که دوست دارد ببخشد و این بسیار مهم است.
وی گفت: وقتی عطایای سلطان شکل گرفت درواقع خلیفه به هر کس خواست بخشید و از هر کس خواست دریغ کرد. مهم ترین هنری که معاویه داشت این بود که از این طریق مهم ترین صحابه را به شام جمع کرد. در واقع خلیفه به استثنای تعداد اندکی که وفادار به خاندان اهل بیت بودند مانند عبدالله بن جابر انصاری توانست جمع مهمی از صحابه را به شام بکشاند.
فیرحی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: اقتباس دیگری که در دوره معاویه از روم شرقی شد این بود که در ادبیات عیسوی یک نهاد روحانی رسمی وجود داشت که مفسر دولت تلقی می شد. یعنی درواقع امپراطوری روم را تفسیری دینی می کرد. اتفاق مهم این بود که معاویه توانست از این صحابه یک کانون سلسله مراتبی جدید التاسیس درست کند تا با روایتی که آنها می سازند از دولت بنی امیه پشتیبانی کنند. یعنی از آن پس دیگر صحابه به جای آنکه معیاری مستقل برای داوری میزان ادراک دولت یا اشخاص باشند به ماشین امضاء دولت شام تبدیل شدند. این اتفاقی بسیار عجیب و پیچیده است.
وی ادامه داد: این جمله را عرض می کنم که بنیادین است و می دانم که دوستان اهل سنت اعتراض خواهند کرد و آن اینکه دو گفتمان شکل گرفت. اصلا نظریه عدالت صحابه و همینطور اجتهاد صحابه دقیقا طراحی شده بود تا در مقابل سنت پیامبر(ص) قرار گیرد. نه اینکه از این پس صحابه امتداد سنت پیامبر(ص) باشند بلکه طراحی شدند که در مقابل سنت پیامبر قرار گیرند. بنابراین شاهد این هستیم که خاندان اهل بیت(ع) مدام اصرار به بازگشت به سیره جدی و ابی داشتند، ولی صحابه به مصلحت و اجتهاد به اعتبار زمان و ضرورت های مکان تاکید می کردند. در حالتی که معاویه به وجود آورد، دیگر نیازی به مدل قرارگرفتن پیامبر نبود. بلکه صحابه خود عادل به حساب می آمدند و اجتهادشان نیز درست بود و می شد به هرکدامشان اقتداء کرد. صحابه ای که در حال ساخت سنتی بودند که در شام نوشته و پرورده می شد.
این استاد دانشگاه در بخش دیگری از سخنان خود گفت: دو گفتمان شکل گرفت. یکی بازگشت از سنت پیامبر و دیگر عمل به اجتهاد صحابه. شام حامی نظریه عدالت صحابه بود. اما مدینه حداقل پیروان اهل بیت، حامی و طرفدار بازگشت به سنت یا سیره بودند. این دوگفتمان به هیچ عنوان هم قابل جمع باهم نیست. زیرا در سنت پیامبر وراثت وجود ندارد و اگر بنا باشد سنت حاکم شود اصلا نمی توانید از ولایت عهدی سخن بگویید. اما وقتی که از ولایت عهدی صحبت می کنید باید این توجیه را داشته باشید که زمان پیامبر مربوط به دوره خودش بود و اکنون زمان دیگری است و صحابه مجتهدینی عادل هستند که خطا نمی کنند و نظریه فقهی کلامی اصلی شکل گرفت که هرآنچه صحابه بگویند درست است هرچند که مخالف سنت پیامبر باشد.
وی ادامه داد: این نظریه ای بود که بعدها امام محمد شافعی تبدیل به تئوری مسلط اهل سنت کرد. بنابراین شاهد برآمدن دوگفتمان هستیم. یکی عدالت صحابه با تکیه بر سنت خالصه شاهی که از ایران اقتباس شده و شکل گیری نهاد روحانیت رسمی که در روم رواج داشت، به عنوان ماشین تولید اجماع و دیگری بازگشت به سیره پیامبر. در باب گفتمان اول، نظریه ای بسیار مهم وجود دارد تحت عنوان «وحدت جامعه» که وحدت جامعه حفظ نمی شود مگر با وراثتی کردن خلافت.
این استاد دانشگاه گفت: چون قبلا تجربه نشان داده که با شورایی بودن نیز جنگ هایی شبیه صفین و خوارج شکل می گرفته است. بنابراین در بنیاد تئوری این بحث وجود دارد که از یک طرف وحدت باید حفظ شود و از طرف دیگر هم نظر صحابه بر این است و چون صحابه عادل هستند پس نظر معاویه همان نظر درست است و هرکس اجماع امت را بشکند مقصر است. به همین دلیل است که معاویه در نامه های خود به امام حسین(ع) مدام تاکید می کند که وحدت مسلمانان را برهم نزنید و اگر این اتفاق بیفتد مشکلات افزوده خواهد شد.
وی ادامه داد: درست به همین دلیل است که امام حسین(ع) نیز می گوید من دنبال اصلاحم و بعد تعریف می کند که منظورش از اصلاح برگشت به سیره پیامبر و علی(ع) است. ما اگر تعمقی هم در نهج البلاغه کنیم متوجه می شویم که به سیره پیامبر(ص) برمی گردد. یعنی هیچ جایی در این اثر وجود ندارد که به سیره پیامبر(ص) ارجاع ندهد. بنابراین مقصود امام حسین(ع) از اصلاح، بازگشت به آرمان های بنیانگذار بوده است. آرمان هایی که با تکیه بر مصلحت نظام خلافت درحال کنارگذاشتن هستند.
فیرحی گفت: امام از این واژه هم در زمان خروج از مدینه هم در مواجه با لشکر حرّ بن یزید ریاحی استفاده می کند. بنابراین بازگشت به سیره پیامبر(ص) عبارتی کانونی و بسیار مهم است. (علامه) مرتضی عسگری در کتاب خودش این جمله مهم را می گوید که مسلمانان در دو پایتخت مکه و مدینه و بعد کوفه و شام به تدریج این باور را پیدا کرده بودند که اسلام درست، پرستش خلیفه است. یعنی دیگر از اسلام قبلی خبری نبود و خلیفه را تا حد پرستش بالا برده بودند و احساس می کردند که تمسک به دین، منحصر در اطاعت از خلیفه است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: (علامه) مرتضی عسگری بحث خود را در کتابش ادامه می دهد و می نویسد، «معما در آن دوره این نبود که حاکم جائری مثل یزید به قدرت می رسد. بحث اصلا این نیست. چون اگر یک نفر حاکم جائر باشد می توان علیه اش مقاومت کرد یا می توان صبر کرد تا اتفاق جدیدی رخ دهد. مساله در یزید نبود بلکه تفکر اسلامی داشت عوض می شد و تدین بسته شده بود به اطاعت از خلیفه و هرکس به خلیفه وابستگی داشت و اطاعت می کرد مومن تر بود و بقیه غیرمومن تر بودند بنابراین به جای در مرکز قرار گرفتن احکام اسلامی، خلیفه در مرکزیت قرار گرفته بود». از این رو، انقلابی در حقیقت اسلام در حال رخ دادن بود. وگرنه امام حسین(ع) آدم ساده ای نبود که فکر کند حتما پیروز می شود.
فیرحی در قسمتی دیگر با اشاره به زمان معاویه گفت: در آن زمان واقعیت های اجتماعی تئوری پیدا کردند. نظریه و روایت درست کردند. یعنی زمان حسین(ع) شیب انحطاط ضریبی تساعدی پیدا کرد و ظرف اهل بیت(ع) برخلاف زمان علی بن ابیطالب(ع) به صورت تصاعدی بیشتر شد.
وی همچنین با اشاره به چرایی جنگیدن امام با لشکر یزید گفت: حضرت ساده نبود و می دانست که این سرنوشت ره به جایی نخواهد برد اما میداند که او آخرین بازمانده مستقیم پیامبر است و باید طرح نقشه ای را می ریخت و تا جایی که می توانست نقاشی می کرد تا شاید تبدیل به آرمانی برای آیندگان شود و همه بدانند که حسین(ع)ساکت نماند.