شب گذشته مراسم «عاشورا و امروز ما» در خانه اندیشمندان علوم انسانی تهران برگزار شد.

به گزارش خبرنگار جماران، شب گذشته حجت الاسلام والمسلمین رحیم نوبهار در مراسم «عاشورا و امروز ما» در خانه اندیشمندان علوم انسانی گفت: بسیار گفته شده که دستگاه خلافت اموی از امام(ع) می‌خواست بیعت کند و ایشان بیعت نکرد. در این‌باره زیاد گفته شده، اما درباره اهمیت بیعت که چگونه نهاد یا بنیادی اجتماعی است؟ و تحلیل چرایی عدم بیعت امام(ع) بسا کمتر سخن رانده شده است.

وی افزود: واژه بیعت که با کلمه «بیع» دارای یک ریشه است، به معنای خریدن و در اصطلاح لغوی به معنای «دست بر دست زدن» است. عرب‌ها عادت داشتند در هنگام معامله برای اعلام قطعیت آن دست بر دست هم بزنند. بعضی از اندیشمندان آشنا با فقه و نظام اندیشه‌ای اسلام، ملاحظه‌ای دارند که دقیق است و آن اینکه در اندیشه فقهی گاه مفاهیم خصوصی‌تر، ارجمندتر و مهم‌تر از مفاهیم عمومی هستند.

این استاد دانشگاه ادامه داد: برای نمونه، بیع و معامله اگرچه خود یک بنیان اجتماعی است اما در تقسیم‌بندی‌های جدید بیشتر در مقوله امر خصوصی و شخصی قرار می‌گیرد. حال آنکه بیعت به مثابه نهادی که تعیین حاکم و حاکمیت می‌کند کمتر مورد توجه قرار گرفته است. بحث بیعت نه فقط به دلیل انتسابش به امام‌حسین(ع) بلکه به طور کلی تا اندازه‌ای مورد غفلت است. زیرا برابر گزارش‌های تاریخی، نهاد بیعت نهادی نبوده که آورده ی اسلام باشد.

وی بیان کرد: در محیط شبه‌جزیره عربستان، بیعت نهادی شناخته شده بود و اصحاب قبائل در واقع با نهاد بیعت به قدرت می‌رسیدند. البته به دلیل اینکه فرهنگ غالب در محیط شبه جزیره عربستان فرهنگ شفاهی است، گزارش‌ها و اطلاعات کمتری راجع به سازوکار یا کارکرد نهاد بیعت در اختیار ما قرار دارد. ما به واقع اگر بخواهیم نهاد بیعت و تعامل این نهاد با دستگاه قدرت را به خوبی تحلیل کنیم باید تلاش بیشتری برای فهم آن داشته باشیم.

نوبهار گفت: جزئیاتی از این نهاد در شبه جزیره عربستان برای ما می‌تواند الهام بخش باشد. برای نمونه، برابر نقل‌ها و حتی آنگونه که قرآن مجید گواهی می‌دهد پیامبر اکرم(ص) با زنان نیز بیعت کرده‌اند. تا جایی که من بررسی کردم، گزارش‌های تاریخی درباره بیعت روسای قبایل با زنان وجود ندارد. این احتمالا به معنای آن است که زنان در تعیین رئیس قبیله به عنوان یک شخصیت مستقل نقش نداشته‌اند. بنابراین، اقدام پیغمبر اسلام(ص) در زمینه بیعت مستقل با زنان به عنوان موجوداتی مستقل و خودآیین می‌تواند الهام بخش اندیشه احترام و ارج نهادن به شخصیت مستقل زن باشد.

وی ادامه داد: همانطور که می‌دانید بیعت در قرآن مجید بارها تکرار شده است. افزون بر بیعت‌هایی که افراد به طور شخصی با پیامبر(ص) انجام می‌دادند، چند بیعت جمعی هم وجود داشته که قرآن به آن اشاره دارد. بیعت اخوه اول، بیعت اخوه دوم و بیعت پس از فتح مکه که در آن زن‌ها نیز حضور داشتند. البته بنابر تحقیقاتی که من انجام دادم، پیش از بیعت مکه هم که پیامبر(ص) با زنان بیعت کردند، گزارش‌های تاریخی از بیعت پیامبر(ص) با زنان وجود داشته است.

رحیم نوبهار گفت: این بیعت‌ها با پیامبر(ص) در عین حال که جنبه سیاسی داشت، واجد جنبه قدسی و معنوی هم بود. امر سیاسی و اجتماعی با امر معنوی و قدسی با هم آمیخته است. البته چنین دیدگاه و منشی پس از پیامبر(ص) ادامه پیدا نکرد. خلفا این صورت را یعنی بیعت مسلمین و جامعه اسلامی را می‌خواستند اما آن بن مایه را نداشتند و این مسأله تا امروز به بحرانی در جهان اسلام منجر شده است که من آن را بحران شکاف معنویت-قدرت می‌دانم.

وی بیان کرد: هستند کسانی که ادعای قدرت و اقتدار محمد(ص) را دارند، اما غافلند از اینکه ایشان این قدرت را به اعتبار یک معنویت داشت. محمد(ص) متاسفانه خلیفه ظاهری و در قدرت فراوان دارد، اما نه خلیفه‌های در معنویت. این داستانی غم انگیز است. زیرا در عصر خلفا، نهاد بیعت کم کم به ابتذال گرایید. هیچ گزارشی نمی‌شنویم که پیامبر(ص) احدی را به بیعت الزام کرده باشد. زیرا بیعت یک عقد است و بنیادش رضایت است.

این استاد دانشگاه افزود: در عصر اولین خلیفه با کمال تاسف ادعا شد که بیعت صورت گرفته، اما مشخص بود که بیعت کاملی نبوده است. خود امیرالمومنین(ع) که به هر خوانش و قرائتی یکی از صحابه صالح پیامبر(ص) بود، چنانکه در نهج البلاغه آمده بنیان خلافتی را که مورد رضایت نبوده نقد و نفی کرده است. در انتساب خلیفه دوم نیز بیعتی وجود نداشت بلکه با تعیین جانشینی صورت گرفت که این خود یک کاستی بود. زیرا پیامبر(ص) زمانی که از مکه وارد مدینه شد، ریاست خود را بر گروه‌ها و قبائل مختلف از طریق فرآیند بیعت تثبیت کردند.

وی افزود: بنابراین بیعت خلیفه اول آن مشکل را داشت و بیعت خلیفه دوم نیز به استخلاف شد و بیعت با خلیفه سوم هم به واسطه شورا بود. شورایی که امیرالمومنین(ع) از آن گلایه می‌کند و به خدا پناه می‌برد. با کمال تاسف برخی در یک دسته بندی ساده می‌گویند نهاد امامت نهاد وراثتی است و نهاد خلافت شورا و دموکراسی است. این عجیب است که ما با وجودی که نمی‌بینیم امامان(علیهم السلام) که همه منسوب خداوند بودند، تحمیلا چیزی از کسی خواسته باشند، ولی باز چنین حرف‌هایی می‌زنیم.

رحیم نوبهار ادامه داد: تاکید بر حفظ وحدت مانع از این نخواهد شد که ما مطالب را به درستی تحلیل کنیم. این طور نیست که یک تفکر از نظام موروثی و یک تفکر از نظام دموکراسی و شورا سخن بگوید. این همان اتفاقی است که در زمان خلفای راشدین رخ می‌داد اما وقتی نوبت به امیرالمومنین(ع) رسید تا همه نیامدند و از روی رضایت بیعت نکردند، ایشان قبول نکردند. یعنی همان امامتی که برخی بر موروثی بودنش تاکید می‌کردند چنین رویه‌ای را برای خلافت در پیش گرفت. نامه امام به طلحه و زبیر که پیمان را شکسته بودند نیز خواندنی است. ایشان فرمودند که اگر از روی اکراه با من بیعت کرده بودید به شما حق می‌دادم که بیعت خود را بشکنید، اما شما از روی رضایت بیعت کرده بودید. به گمان من مولا علی(ع) بسیار تلاش کردند که نهاد بیعت را بازسازی کنند و روحی در آن بدمند.

وی بیان کرد: بیعت همانطور که بیع «عقد» محسوب می‌شود یک عقد است. بیعت «ایقاع» نیست که یک نفر در موقعیت قدرت از دیگران بخواهد با او بیعت کنند. بلکه مانند «عقد» شما باید بخواهید و انتخاب کنید تا محقق شود. گزارش‌هایی وجود دارد که گاهی نابالغان هم در آیین بیعت شرکت می‌کردند ولی این گزارش‌ها علاوه بر اینکه کم هستند احتمال تشریفاتی بودنش هم زیاد است. رضایت و اختیار شرط بیعت است. نکته‌ای که به ما در فهم بیعت در رفتار امام حسین(ع) کمک می‌کند این واقعیت است که بیعت یک عقد لازم است. یعنی اگر کسی با کسی بیعت کرد اصل بر این است که بیعت‌کننده باید بر پیمانش وفادار باشد. به بیانی دیگر برای تخطی از مضمون و محتوای بیعت نیاز به دلیل است.

نوبهار گفت: البته اگر بیعت عقد است پس می‌تواند در ضمن آن شروطی صورت گیرد. ولی ظاهرا حداقل در برداشت اسلامی، عقد از طرف کسی که در مسند قدرت با او بیعت می‌شود جایز است و او می‌تواند بیعت خود را از بیعت‌کننده بردارد. چنانکه حضرت اباعبدالله حسین(ع) بنابر نقل‌ها در شب عاشورا فرمودند که من بیعت خود را از شما برداشتم. بنابراین می‌توانید این‌طور برداشت کنید که از طرف بیعت شونده، عقد بیعت جایز است اما از طرف بیعت‌کننده لازم است.

وی ادامه داد: در پاسخ به این سوال که آیا امام‌حسین(ع) نمی‌توانست بیعت صوری کند و جان مبارک خود را حفظ کند و در عمل به مقتضای بیعت عمل نکند؟، می‌توان گفت که این کار آسان نبود. زیرا وقتی که امام بیعت می‌کرد باید خود را در این چارچوب قرار می‌داد. برسیم به این مسأله که چرا امام حسین(ع) از بیعت با یزید استنکاف کرد؟ این عدم بیعت به گمان من، خط قرمز امام‌حسین(ع) بود. بارها شنیدیم که امام حسین (ع) وقتی با سپاه هزارنفری حر مواجه شد و البته پیشتر در یکی از منازل که اخبار دگرگونی اوضاع در کوفه را دریافت کرده بود، فرمودند که به من اجازه دهید که به عنوان شهروندی عادی در جایی از این سرزمین زندگی کنم اما از من بیعت نخواهید.

نوبهار اظهار کرد: آنچه ما در منش و رفتار امام حسین(ع) می‌بینیم این است که بیعت کردن با یزید به مثابه خط قرمز امام است. در واقع چیزی که تحلیل عاشورا را دشوار کرده اهمیت جان است. جان و حیات انسان بسیار ارزشمند است و این مسأله که امام(ع) می‌دانسته آخر این راه شهادت است و در آن پا گذاشته، تحلیل عاشورا را پیچیده کرده است. من البته در مقام مقایسه ارزش جان با ارزش عرض یا همان آبرو، تردید دارم که ارزش جان همیشه بر عرض مقدم باشد. مرحوم صاحب جواهر نیز در کتاب خود نوشته‌اند که برای انسان‌های دارای روحیه مناعت طبع گاه ارزش عرض از ارزش جان مهم‌تر است.

وی بیان کرد: اگر بیعت این اندازه مهم است و یک عقد اجتماعی و داوطلبانه است که سرنوشت سیاسی جامعه مسلمانان را تعیین می‌کند، چرا امام حسین(ع) باید زیر شمشیر بیعت کند؟ ما بارها شنیده‌ایم که یزید شراب خواره، بوزینه باز و فاسق بوده و به همین خاطر امام حسین(ع) با او بیعت نمی‌کند. این درست است و بی‌تردید یکی از دلایل عدم بیعت امام حسین(ع) بی کفایتی یزید بوده است. درباره اوصاف زمامدار جامعه اسلامی نیز اختلاف نظر وجود دارد. درباره اینکه رهبر جامعه اسلامی باید در چه اعلم باشد؟ اعلم در فقه و اصول یا در فقه اجتماعی؟ یا اینکه آیا امام باید سخنور باشد؟ یا حتی می‌تواند نابینا باشد؟ قرن هاست که بحث می شود و بی تردید یزید این شرایط را نداشت.

حجت الاسلام والمسلمین نوبهار با طرح سوالی ادامه داد: اگر یزید انسان واجد الشرایطی بود اما به همان نحوی که در تاریخ نقل شده از امام می‌خواست که با او بیعت کند چه؟ یعنی فرماندار مدینه ایشان را به دارالاماره دعوت می‌کرد و به ایشان می گفت یا بیعت یا سرت؟ به گمان من امام‌حسین(ع) در چنین فرضی نیز بیعت نمی‌کردند. زیرا نهاد بیعت که ترجمان انتخاب امت است با این کار از بین می‌رفت و امام(ع) خود مهر تأییدی بر اضمحلال این نهاد مهم اجتماعی می‌زدند.

وی گفت: ما در نوشته‌های اندیشمندان غربی می‌بینیم که آنها پیوسته در بازسازی و تعریف مفاهیم مدرن و نوین به سنت خود ارجاع می‌دهند و مسائل را از دل آتن و روم و... در می‌آورند. اما در جامعه ما گروهی هستند که به محض اینکه ما به سنت ارجاعی می‌دهیم می گویند خلط و خبط است. یا اینکه می‌گویند دموکراسی و مردم‌سالاری اصلا نهادی مدرن است که قبلا نبوده، دنبالش نگردید.

این استاد دانشگاه گفت: نخست عدم شایستگی یزید، دوم اجباری بودن بیعت و سوم منکر بزرگ موروثی کردن خلافت باعث شد تا امام‌حسین(ع) تن به بیعت ندهند. همین مورد آخر مگر کم است؟ خلیفه مسلمین در خلوت شراب بخورد منکر بزرگتری است یا محصول 23 سال زحمت محمد(ص) را موروثی و خانوادگی کند؟ فردی از من پرسید شما که در همه‌جا موروثی بودن خلافت را نقد می‌کنید خب امامت شیعیان هم که موروثی بوده؟ در پاسخ به او گفتم یک امام شیعه را نام ببرید که به استناد وراثت از پدر به مردم امری کرده باشد.

وی ادامه داد: خود امیرالمومنین(ع) تا توده‌های مردم فوج فوج نیامدند و از او نخواستند زمام امور را در دست بگیرد، قبول نکردند. کجا حضرت به این استناد کردند که برگزیده خدا هستند؟ فساد نظام موروثی این است که با امر عمومی معامله امر خصوصی می‌کند و همچنان که ثروت فرد از او به فرزندانش به ارث می‌رسد، قدرتش نیز و این منکری است به غایت بزرگ و بنیان برافکن. دیگر اشکال بیعت با یزد، کرامت ستیز بودن آن بیعت است. ما بارها گفته‌ایم که امام‌حسین(ع) از دین دفاع کرده، اما دفاع امام(ع) از کرامت، عرض و آبروی خودش به عنوان یک نخبه و شخصیت برجسته یک واجب بود. همچنین درخواست یزید برای بیعت بی قید و شرط نیز یکی از دلایل امام برای عدم بیعت بود.

حجت الاسلام والمسلمین نوبهار در پایان گفت: این ها عواملی بودند که باعث شد تا امام(ع) به بیعت با یزید به عنوان یک منکر نگاه کنند و اگر حسین(ع) آن روز بر پای بیعت تحمیلی مهر تایید می‌زد همگان می‌دانستیم که چه وضعی پیدا می‌کرد.

 

photo_2019-09-06_13-06-04

دکتر محمدرضا بهشتی نیز در این مراسم طی سخنانی گفت: هستند کسانی که می‌توانند از آزمون آسایش و مال و ثروت سربلند بیرون بیایند ولی به فرزند که می‌رسند، دچار لغزش می‌شوند. به قول آقای دکتر نوبهار «قرار نبود که در اسلام توارث ملاک قرار گیرد». می بینیم که این موضوع در تاریخ و آن هم نه فقط تاریخ دور می‌تواند عرصه آزمونی برای افراد باشد. آزمون ساده‌ای هم نیست. هستند کسانی که می‌توانند از فرزندان خود هم بگذرند ولی در عرصه‌های دیگری چون نام، احترام، عنوان و تیتر مورد آزمون قرار می‌گیرند. 

وی افزود: آزمون قدرت نیز بسیار مهم است. گاهی وقت‌ها بسیاری افراد در خیلی از مراحل جَسته اند، اما به این مرحله که رسیدند لغزیده‌اند. طوری که هارون به پسران خود گفت اگر جلویش بایستند با آنها تعارف ندارد. در اصل قدرت با کسی تعارف ندارد. در تاریخ نیز دیده‌ایم که چه معیارها و آزمون‌هایی برای افراد قدرتمند به وجود آمده و پاها کجاها لغزیده است. سخن من در باب این واقعه عجیب یعنی واقعه کربلا و عاشوراست. انگار همه آزمون‌ها این بار یک جا و در یک میدان گرفته می‌شود. چون معمولا این آزمون ها به گونه‌ای نیستند که باهم به سراغ آدم بیایند بلکه فرد یک مسیری را طی می‌کند و با هر آزمون در مقطعی مختلف روبه‌رو می‌شود.

این استاد فلسفه گفت: اینکه همه آزمون‌ها در یک جا جمع شود بسیار عجیب است. چون سالکان نیز برای طی مراحل سلوک عمری را و به تعبیر خواجه عبدالله انصاری صد میدان را طی می‌کنند. اما به‌جای اینکه این آزمون‌ها در فواصل عمر قدم به قدم پیش بیاید تا انسان بتواند خود را مهیا کند، یک جا و فشرده ایجاد شدند. یعنی 50 و اندی زندگی امام‌حسین(ع) که نمی‌شناسیم یک طرف و این نصف روز یک طرف.

وی ادامه داد: بی‌دلیل نیست وقتی امام(ع) به این سرزمین که نام‌های مختلف داشت، رسیدند. فرمودند اینجا کجاست؟ گفتند، « غاضریه می‌گویند. نینوا می‌گویند. کربلا هم می‌گویند» و ایشان فرمودند، «اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء». یک جا قرار است این آزمون گرفته شود. باید پرسید چه قرار بود به آزمون گرفته شود؟ اول آگاهی و ثانیا یک ایمان ژرفِ قاطعِ تزلزل‌ناپذیر. آن ایمان و آگاهی را ما کجا می‌توانیم در حسین بن علی(ع) سراغ بگیریم؟ اگر همین دعای عرفه را یک بار از این زاویه نگاه کنیم، متوجه می‌شویم هرچه در عرفه دعاست در عاشورا استجابت است. وقتی حسین(ع) را در عرفه شناختیم می‌فهمیم که این ایمانِ قاطعِ ژرفِ تزلزل‌ناپذیر از کجا آمده است. ندای «أَلست بربّکم» با تمام قوت در این عرصه شنیده می‌شود. 

وی بیان کرد: عاشورا سرای بازگشت است. یک کوشش و جهادی شادمانه و عاشقانه برای بازگشت. همه شنیده‌ایم که یکی از راویان نقل می‌کند «وقتی به چهره حسین بن علی(ع) نگاه می‌کند، می بیند که هرچه به ظهر عاشورا نزدیک تر می شدند این چهره شاداب‌تر می شده است». او می گوید، «من ندیدم کسی که همه چیز خود را از دست بدهد و این گونه باشد». چون حسین(ع) همه چیز خود را از دارایی، آسایش، فرزندان، یارانش را از دست می‌دهد و حتی هتک حریمی که از ایشان می شود به مراتب از زخم شمشیر بدتر است. آدم متاسف می‌شود از اینکه حریم حسین(ع) آگاهانه شکسته می‌شود. 

بهشتی گفت: در یکی از رجزهایی که نقل می‌شود از عاشورا، از قول سپاه «عبیدالله بن زیاد» فردی به امام(ع) می‌گوید: «ما می‌دانیم تو کیستی و با این حال با تو می‌جنگیم» به این نکته که صحنه عاشورا، صحنه پاسخگویی به ندای «أَلست بربّکم» است کسانی توجه کرده اند. از این رو، دو شعر نقل می‌کنم و سخن به پایان می‌برم. یکی از قول «سنایی غزنوی» است که می‌گوید: «خرمی چون باشد اندر کوی دین کز بهر حق/ خون روان گشتست از حلق حسین در کربلا/ از برای یک بلا کاندر ازل گفتست جان/ تا ابد اندر دهد مرد بلا تن در بلا»

وی در پایان با بیان اینکه عاشورا به مثابه پاسخگویی به ندای الست بربکم را با شعری منسوب به «صحبت لاری» به پایان می‌برم، گفت: «لمعات وجهک اشرقت و شعاع طلعتک اعتلی/ زچه رو الست بربکم نزنی؟ بزن که بلا بلا/ به جواب طبل الست او، ز ولا چو کوس بلا زدم/ همه خیمه زد به در دلم، سپه غم و حشم بلا/ پی خوان دعوت عشق او، همه شب ز خیل کروبیان/ رسد این صفیر مهیمنی که گروه غم زده الصلا/ من و مهر آن مه خوب رو، که چو زد صلای بلا بر او/ به نشاط و قهقهه شد فرو، که انا الشهید بکربلا.»

 

 

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.