در طول تاریخ حتی قبل از اسلام و تاریخ ادیان همیشه جنگ عقل و جهل مطرح بوده است. امروز هم در جامعه ما جهل با تمام وجود به جنگ عقل آمده و در بعضی ازصحنهها متأسفانه عقل مغلوب است و جهل پیروز میشود ومشکلاتی به بار میآورد.
در مباحث فقهی و اعتقادی اسلام باز تکلیف بحث عقل و جهل را روشن کردهاند و فرمودهاند: کل ما حکم به الشرع حکم به العقل. یعنی بین عقل و شرع تباین وجود ندارد. آنچه را که عقل بگوید، شرع هم همان را میگوید. آنچه را که شرع و دین بگوید، عقل هم همان را میگوید.
این یک مبحث روشن، مشخص و به عنوان اصل «مفروغ عنه» در اسلام است. هم در مبحث فقهی و هم در مبحث اعتقادی و در اصل بحث پذیرش دین. و لذا اصول دین تقلیدی نیست. اصول دین از روی عقل پذیرفته میشود و اصل دین نیز. خدای متعال در آیه 108 سوره یوسف به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: به مردم بگو که راه من راه اسلام، و این راه را از روی بصیرت و شناخت و عقل و دقت انتخاب کردم و چیزی نیست که روی احساس و عدم بصیرت در پیش گرفته باشم. و بعد اضافه میفرماید که: «انا و من اتبغی». هم من و هم کسانی که پیرو من باشند.
اگر سئوال شود عامل اصلی دشمنی با شهید بهشتی که یکی از سرداران بزرگ فکر و فرهنگ و انقلاب و ارزش در تاریخ معاصر ما و انقلاب اسلامی است چیست؟ بنده به تاریخ صدر اسلام مراجعه میکنم با انطباق موضوع به بحث روز خواهیم گرفت.
امیرالمؤمنین علیابنالطالب (ع) مظلوم اول تاریخ اسلام به صدر بودند. وقتی انسان رویارویی ایشان با خوارج نهروان را مطالعه میکند، آن وقت به اجزای مظلومیت امیرالمومنین(ع) و لایههای پنهان این مظلومیت بسیار پی میبرد. اصل و اساس در مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) ماجرای جنگ جهل و عقل است.
ابوالعباس مبرد، سنی، ادیب و مورخ از جمله منصفین تاریخ است. او در تاریخ ماجرایی را درباره خوارج نقل میکند و میگوید خوارج در مسیر خود با یک مسلمان و یک مسیحی برخورد کردند. با مسلمان صحبت کردند دیدند عقاید آنها را قبول ندارد. او را کشتند. اما در مورد آن مسیحی، گفتند او در ذمه اسلام است و باید خونش محترم شمرده شود.1 خوارج آن فرد مسلمان را کشتند و مسیحی را حفظ کردند. ابوالعباس مبرد این قضیه را با تعجب به عنوان یک نمونه جهل خوارج نقل میکند.
ابوالعباس مبرد همچنین از زبان عبدالله بن خباب و حدیثی که از رسول اکرم برای خوارج نقل می کند روایت کرده است. به عبدالله بن خباب گفته بودند که شما پدرت از پیغمبر (ص) حدیث نقل میکرد. یکی از احادیث پیغمبر(ص) را که از پدرت می دانی، برای ما بخوان. او پاسخ داد: پدرم نقل کرد که گفت از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: تکون فتنه یموت فیها قلب الرجل کما یموت بدنه. فتنهای به وجود خواهدآمد که در اثر آن فتنه قلب انسانها میمیرد، (کسانی که در آن فتنه گیر میکنند) همان گونه که بدن آنها میمیرد. (در واقع آنها مردگان واقعی هستند)، یمسی مومنا و یصبح کافرا. شب که میشود میخوابند در حالی که مومن هستند، اما صبح که از خواب بیدار میشود، در اثر معاشرتهای بد، افکار و اعمال بد و... کافر میشوند. مصداق واقعی این حدیث همین آقایان بودند. خوارج از همین حدیث هم غضبناک شدند و او را به جرم اینکه حدیث پیامبر(ص) را برایشان نقل کرد و به رسول اکرم(ص) اظهار علاقه کرد او را بردند مثل گوسفند سرش را بریدند.
ابوالعباس مبرد میگوید که پیشانی آنها از نماز پینهبسته بود. لباس مندرس داشتند و میگفتند که دنیا را طلاق داده اند. اما آنقدر جاهل بودند، آنقدر سطحینگر بودند اسلام را نمیفهمیدند و با کسی که پیرو امیرالمومنین(ع) است و با این بیان روشن قرآنی، با بیان پیامبر(ص) با آنها صحبت میکند و هیچ تعرضی هم به آنها ندارد، اینطور رفتار میکنند و چنین بلایی سرش میآورند.
اگر از بنده بپرسند آقای بهشتی شهید چه چیزی است؟ بنده میگویم شهید جهل و اگر از بنده بپرسند آقای بهشتی چه بود که سراغ او رفتند و او را به شهادت رساندند، بنده میگویم جرم آقای بهشتی این بود که عقل داشت و توانایی داشت، انسان دانشمندی بود. دشمن نمیخواست او را ببیند. شهید بهشتی برایم نقل کرده بود که همین منافقین قبل از اینکه آقای بهشتی را ترور شخصیت کنند منزلشان آمدند. گفتند: آقای بهشتی شما برای چه دنبالهروی آیتالله خمینی شدهاید؟ شما خودت در مقابل او کسی هستی. او مجتهد است، شما هم مجتهد هستی. او آیتالله است، شما هم آیتالله هستی. در مقابل او بایست، ما اسلحه داریم، ما سازمان داریم، ما تشکیلات داریم، ما امکانات داریم. ما پشت سر شما قرار میگیریم. شما بشو رهبر، چرا او باشد؟ اما بهشتی میفهمید آنها چه در سر دارند. آقای بهشتی جامع المعقول بود. به علوم روز مسلط بود. باورتان شاید نشود که یک روحانی (در آن روزها) «کاپیتال» مارکس را مطالعه کرده بود و به آن حاشیه زده بود. به سه زبان انگلیسی، عربی و آلمانی مسلط بود. در 18 علم صاحبنظر و مجتهد بود. دشمن او را بهتر از ما شناخته بود.
روزهای آخر خرداد بعد از عزل بنیصدر منافقین در خیابانهای تهران ریختند و با کارد موکتبری شکم بچههای مسلمان را پاره کردند و عدهای را به شهادت رساندند. عده ای از اینها فرار کردند و به دامن رفتند فرانسه و صدام و تا الان بدبختیهایشان هست. روزهای آخر خرداد که این اتفاقات در تهران افتاد، من در اتاق شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی خدمت آقای بهشتی نشسته بودم. تلفن زنگ زد و آقای بهشتی گوشی را برداشتند.
به آقای بهشتی خبر دادند که زن بنیصدر و دختر یا دختران بنیصدر دستگیر شدهاند. لابلای منافقین بودند. اینها آمده بودند منافقین را تشویق میکردند. مثل هند جگرخوار که آمده بود کفار قریش را تشویق میکرد برای اینکه حمزه(ع) و دیگران را بکشند. اینها دستگیر شدند. من فکر میکردم آقای بهشتی خیلی خوشحال بشوند. آن وقت ایشان رئیس قوه قضائیه بود. خیلی خوشحال بشود و بگوید: به!به! خیلی عالی بود، به دام انداختید. اما ایشان ناراحت شدند، گوشی را قطع کردند. تلفن آقای موسوی اردبیلی را گرفتند. آن وقت آقای بهشتی رئیس قوه قضائیه بود و آقای موسوی اردبیلی دادستان کل کشور. آنچه نقل می کنم را شخصا شاهد بودم. آقای بهشتی به آقای موسوی اردبیلی گفتند: شنیدهام که خانم آقای بنیصدر و دخترش را دستگیر کردند. این خانم و این دختر را آزاد کنید.
آقای موسوی اردبیلی مقاومت کردند. آقای بهشتی عصبانی شدند و گفتند من به شما دستور میدهم اینها را آزاد کنید. بعد که من با ایشان صحبت کردم دیدم برای این ماجرا فلسفههایی دارند. اولا میگفتند که زنها (همسران) و دختران را در این مسایل قاطی نکنید. ثانیا: وسیلهای برای تبلیغات علیه ما خواهد شد. جلوی این را باید بگیریم. ثالثاً، رابعاً، شمردند. عقل این است. جنگ عقل و جهل از صدر بشریت که خلقت انسان بوده تا اسلام و از صدر اسلام هم بوده تا حالا و در تمام این دوران که بنده به اشاره از آن گذشتم، عقل و جهل با هم نبرد کردهاند. اما هنوز هم به جهل میدان میدهیم. هنوز هم هفتم تیرهای مکرری داریم. ولو شهادت نباشد اما ترور شخصیت داریم، بدتر از شهادت جسمی و بدنی است. اینکه یک انسان را بیآبرو بکنند و از میدان به در بکنند و نگذارند خدمت کند به این نظام، این بدتر از کشتن اوست.
1 غیرمسلمانها و به عبارت دیگر کفار دو دسته هستند. بعضی ذمی هستند و برخی کافر حربی. کافر ذمی یعنی کسی که آمده قلمرو اسلام را پذیرفته، احکام اسلام را پذیرفته، گردن به مقررات اسلامی داده و لذا محترم است. حربی نیز کسی است که نپذیرفته و با ما جنگ میکند.