به طور قطع منافع آمریکا در به حداکثر رساندن تنش در منطقه و جهان است. اروپا باید بفهمد پایبندی ایران به برجام نیازمند اقداماتی است که اروپا مسئولیت آنرا به عهده گرفته است و باید ضررهای یک جانبهگرایی آمریکا به ایران را به حداقل ممکن برسانند.
پایگاه خبری جماران: بعد از روی کار آمدن ترامپ، با توجه به ویژگیهای شخصیتی و شناختی که از او داشتیم، خروج او از برجام و محدودکردن ایران بین دوگزینه فشار حداکثری(جنگ)و مذاکره با شروطی که مدنظر او و مجموعهای از حلقه جنگطلبان پیرامونش بود، تا حدی قابل پیشبینی و دور از انتظار نبود. به ویژه آنکه او در شعارهای انتخاباتی خود هم برای مقابله با رقیب دموکرات این وعده را داده بود، فارغ از اینکه این وعده تا چه حد در پیشبرد کمپین تبلیغاتی او در افکار عمومی امریکا برای جلب آراء موثر بوده است که موضوع این مقال نیست.
حال پیشبینیها تحقق پیدا کرده است و او به زعم خودقدم به قدم با بکارگیری راهبرد فشار حداکثری بر مردم ایران به دنبال حصول یک توافق متفاوت از برجام است که به ادعای خود بتواند همه زمینههای مورد اختلاف با ایران من جمله توان موشکی ایران را نیز در برگیرد.
به طور مشخص او سعی دارد با اعمال فشار حداکثری بر زمینههای نارضایتی مردم ایران بیفزاید تا با حکومتی بدون پشتوانه مردمی، یا هر امتیازی که میخواهد را از ایران بگیرد و یا در نهایت با تلاقی خشونتبار بین آمریکا و ایران خیال خود را از خاورمیانه راحت سازد.
اما ناگفته پیداست که وارد کردن آمریکا در جنگی دیگر در خاورمیانه، آخرین راهبرد او برای تحقق اهداف دولت مستقر آمریکاست. چرا که حداقل میتوان ادعا کرد شعار کمپین او اجتناب از جنگ بوده است. هر چند روشن است که او و تیم جنگطلبش به اشکال مختلف در حال تحریک ایران هستند تا اولین تیر از چله کمان ایران شلیک شود.
این مقدمه را گفتم، تا شاید بتوان با نگاهی واقع بینانهتر به این سؤال پاسخ داد که ایران در این شرایط باید دست به چه اقداماتی بزند تا نقشه جنگطلبان آمریکا را خنثی کند و به مذاکرهای تن ندهد که شروطش را همین جنگطلبان نوشتهاند؟
علی القاعده وقتی صحبت از واکنشها و یا اقدامات ایران میشود، منظور موضعی است که باید هم در منطقه و هم در جامعه جهانی به عنوان موضع واحد ایران مطرح شود. چه بسا اگر امروز دموکراتها در آمریکا موضعی متفاوت از ترامپ داشته باشند، عملاً این ترامپ است که به عنوان نماینده دولت ومردم آمریکا با توجه به مسئولیت و اختیاراتی که دارد باید تصمیمگیر و پاسخگو باشد.
به راستی ایران در این شرایط چه باید بکند که هم از بزنگاه سخت امروزش عبور کند و هم برای آیندگان پاسخ قانع کنندهای داشته باشد؟
آنچه در پی میآید پیشنهاداتی است برای عبور از این بزنگاه تا شاید آیندگان ما را به بیعملی و یا رفتاری که کشور و منافع ملی را به مخاطره انداخته باشد، متهم نکنند؛ با در نظر داشتن این واقعیت که در حال حاضر گزینه نه جنگ و نه مذاکره، گزینه مطلوب نظام در نظر گرفته شده است:
۱. مهمترین اقدام در شرایط کنونی آن است که سران نظام و به خصوص آنها که تریبون در اختیار دارند، از هرگونه اظهار نظری که موجب تشدید تنش میشود، خودداری کنند. به طور قطع منافع آمریکا در به حداکثر رساندن تنش در منطقه و جهان است. بنابراین سیاست تنشزدایی باید از اجزاء مهم راهبرد ایران باشد.
بهترین حالت در شرایط کنونی البته آن است که کلیه اختیارات و مسئولیتها برای تنشزدایی به عهده دستگاه دیپلماسی کشور گذاشته شود و اگر قرار است این مسئولیت از این دستگاه گرفته شود، روشن شود طبق چه قاعدهای و کدام نهاد غیر، مسئولیت و اختیار دارد و به تناسب آن چه میزان پاسخگویی در قبال پیامدهای پیش آمده، خواهد داشت. به طور قطع از این آشفتگی مواضع در تصمیمگیری و اظهارنظر، ترامپ و متحدانش بیشترین بهرهبرداری را خواهند داشت.
۲. نظام باید از راه دیپلماسی و با استفاده از ظرفیتهای برجام، اروپا را در شرایطی قرار دهد که اگر قرار است از جانب برجام انتفاعی عاید ایران نشود، همچنان در برجام نخواهد ماند. چرا که تحریمهای یک جانبه آمریکا عملا ناقض برجامی بوده که ایران همچنان به آن پایبند است. به عبارت دیگر اروپا باید بفهمد پایبندی ایران به برجام نیازمند اقداماتی است که اروپا مسئولیت آنرا به عهده گرفته است و باید ضررهای یک جانبهگرایی آمریکا به ایران را به حداقل ممکن برسانند.
این موضع با خروج از برجام و یا بیعملی ایران کاملا متفاوت است. در واقع ظریف نباید در این شرایط تنها بماند. بلکه مجموعه ظرفیتهای موجود باید در این مسیر پشتیبان و همراه او باشند.
۳. این پرسش همچنان وجود دارد که چرا ایران تلاش جدی تری برای همراه کردن کشورهای منطقه که در مقابل ایران قرار گرفتهاند، نداشته است. حداقل تجربههای خیلی نزدیکی از روابط ایران با عربستان در تاریخ جمهوری اسلامی وجود دارد. این به این معنی است که نباید راه تعامل با این کشورها بسته شود. با بکارگیری این ظرفیتها میتوان بخش مهمی از تهدیدهای ترامپ را خنثی کرد.
۴. به نظر میآید در به کارگیری ظرفیتهای دیپلماسی عمومی برای تاثیرگذاری در جامعه آمریکا نیز این خلأ به طور جدی وجود دارد.
در این شرایط میتوان بخشهایی از ایرانیان مقیم خارج که دلبسته ایرانند و مخالف سیاستهای جنگطلبانه دولت مستقر آمریکا هستند را همراه و فعال کرد. کم نیستند افرادی که به رغم همه نامهربانیها در دفاع از کشور و تقویت روند صلح و گفتگو، با ایران همصدایی میکنند. نظام باید آنها را دریابد. قبلا گفتهام باز هم میگویم؛ چرا از ظرفیت مبدع گفتگوی تمدنها برای عبور از این بزنگاه سخت استفاده نمیشود؟
۵. اما همه این مقاومتها برای پیشبرد سیاست نه جنگ ونه مذاکره به نفع ایران، بستگی مستقیم به سیاست داخلی ایران دارد.
به عبارت دیگر اگر در فضای داخلی کشور همراهی لازم با این سیاستگذاری وجود نداشته باشد و فضای ذهنی جامعه در تضاد با این سیاستگذاری ها باشد، حداقل تجربه تاریخی شکست و پیروزی دولتها نشان میدهد ، آنکه در این معرکه پیروز است، کسی است که بتواند از حداکثر این همراهی برخوردار باشد.
نباید فراموش شود که وقتی از همراهی صحبت میشود، این همراهی نباید به گروه خاصی محدود شود که از قضا خود آنها در مقابل اکثریت جامعه قرار دارند و خود تبدیل به کانونی برای دامن زدن به تعارضها و شکافهای موجود شدهاند، که از این همراهی تنها زمانی میتوان سخن گفت که قاطبه مردم در قبال سیاستگذاریهای نظام همدلی و همراهی لازم را برای مقاومت و مقابله با جنگطلبان و ویرانیطلبان داشته باشند.
اظهارنظر در این خصوص نیاز به ارزیابیهای دقیقتر و مستند دارد. اما میتوان با ارزیابی نوع مواجهه جامعه ایران حداقل در مقابل سیاست فیلترینگ تلگرام و یا رفتارهای سلبی دیگر، قضاوت نمود که اگر مطابق با مطالبات مردم نباشد ، به چه واکنشهایی منجر خواهد شد.
باز هم در شرایط امروز ایران میتوان با قاطعیت ادعا نمود که مردم ایران نه تنها خواهان جنگ با امریکا و هیچ کشور دیگری نیستند، بلکه از مجموعه اقدامات حاکمیت برای تقویت روند صلح حمایت و پشتیبانی میکنند. قضاوت در مورد اینکه مردم ایران امروز ورای این انتظارات، چه میخواهند نیز به ارزیابیهای دقیقتر نیاز دارد. اما به عنوان مثال کدام شهروند ایرانی است که از بهبود فضای کسب و کار و رشد اقتصادی ایران ناخشنود باشد؟
کدام شهروند است که مخالف تقویت مؤلفههای همبستگی ملی باشد؟
کدام شهروند است که مخالف حضور مقتدرانه ایران در منطقه و جامعه جهانی باشد؟
کدام شهروند یا چه تعداد از شهروندان هستند که مخالف مشارکت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مؤثرتر خود در اداره امور کشور باشند؟
چرا در موضوعاتی که به سبک زندگی مردم ارتباط پیدا میکند، نظر اکثریت پرسیده نمیشود؟
چرا با اصرار بر رفتارهای سلبی و محدود کننده، به تعارضات موجود در جامعه دامن زده میشود و در نهایت و شوربختانه، خواندن ترانه ساسیمانکن به نماد اعتراض شهروندان تبدیل میشود؟!
یا اینکه چرا با صدور حکمی بیموقع و بدون پشتوانه قانونی، دوچرخهسواری زنان به نماد اعتراض و شکاف بین حاکمیت و مردم تبدیل میشود؟
چرا مدیر یک خبرگزاری وابسته به یکی از نهادهای نظامی یا رسانههایی که ظاهراً از مصونیت پولادین برخوردارند به خود اجازه میدهند ، به گونهای موضعگیری کنند که گویی این ایران است که قصد آتشافروزی دارد؟
از اشاره به عملکرد صدا و سیما و دستگاه قضایی و ... میگذرم که تا چه حد میتوانند در افزایش و یا خاتمه دادن به این تعارضات ایفای نقش کنند.
همچنین از تریبونهای نماز جمعه نیز میگذرم که تا چه حد میتوانند عامل انسجام اجتماعی و وحدت و همدلی باشند، که متاسفانه نیستند.
در نهایت ترجیح میدهم همه این سؤالها را ذیل یک سؤال کلیتر مطرح کنم؛
به راستی اگر «همبستگی ملی» در شرایط کنونی ایران یک ضرورت برای همراهی همه جانبه مردم با سیاست نه جنگ ونه مذاکره است، الزامات آن چیست؟