پایگاه خبری جماران: حاج سیداحمد خمینی دومین پسر و آخرین فرزند آیتالله العظمی سیدروح الله خمینی(ره) و بانو خدیجه ثقفی مشهور به قدس ایران در ۲۴ اسفند ۱۳۲۴ در محلهی پارک اتابکی شهر قم پا به عرصه هستی گذاشت.
از تولد تا 15 خرداد
پدرش که در آن سالها به حاج آقا روحالله مشهور بود از مدرّسین و اساتید مبرز و شناخته شدهی حوزه علمیه قم در سال 1322 و 2 سال قبل از تولد احمد با انتشار کتاب «کشفالاسرار» جرقهی مبارزهی علنی بر علیه رژیم پهلوی را زده بود. خاندان پدری و مادری سیداحمد هر دو از خانواده های شناخته شده و قدیمی علم و دین بودند. نیای پدری سیداحمد به عالم شهیری همچون آیتالله العظمی میرحامد حسین صاحب کتاب شریف «عَبَقاتُالاَنوار» و نیای مادریاش به علامه شهیر حاج میرزا ابوالفضل کلانتر نوری تهرانی صاحب کتاب مستطاب «شِفاءُ الصُّدور فی شَرحِ زیارتِ العاشور» میرسد.
خانواده سیداحمد در 4 ماهگی او در محلهی قدیمی یخچال قاضی ساکن شده و مراحل رشد و نمو سیداحمد در این محل شکل میگیرد. آنچه که از کودکی، نوجوانی و جوانی او نقل شده دلالت بر آرامی و مؤدّب بودنش میکند. زندگی و پرورش تحت تعلیم و تربیت امام خمینی(ره) از سیداحمد شخصیت مؤقّر و در عین حال مؤدب و مؤمن ساخته بود.
با وجود انتساب وی به خانوادهی مرجعیت امّا به جهت علاقه ویژه و وافرش به فوتبال در این زمینه رشد چشمگیری داشته و عضو تیم فوتبال شاهین قم میشود. مدت کمی بعد از 15 خرداد موفق به اخذ دیپلم علوم طبیعی شده و با استفاده از عضویت در تیم شاهین قم قصد خروج از کشور و پیوستن به پدر را داشت که به این مقصود نرسید. اما در سال 1344 به همراه یکی از دوستان فوتبالیستش به نام کاظم رحیمی به صورت مخفیانه و با زحمت فراوان از کشور خارج شده و خود را به نجف میرساند.
حاج احمد آقا در مصاحبهای موضوع را اینگونه روایت میکند:« آمدم تهران و تیم شاهین دعوتم کرد، راستش خواستم به وسیلهی آن تیم از ایران خارج شوم و بعد برنگردم، ولی انتخاب نشدم و به حق انتخاب نشدم، چون سایرین بهتر از من بودند. چون در این مسئله [رفتن به خارج] شکست خوردم، آنوقت خودم دست به کار شدم و یواشکی روانه عراق شدم، از راه آبادان....»[1]
سید احمد در فاصلهی سالهای 44 تا 46 دوبار پنهانی به عراق رفته و به ایران باز میگردد، اما با تیزهوشی وی در نوبت اول ساواک متوجه هویت واقعی او نشده و به راحتی از دست دژخیمان میگریزد. اما بالاخره در تیرماه سال 46 و بعد از بازگشت از سفر دوم مورد شناسایی ساواک قرار گرفته، بازداشت و روانه زندان قزل قلعه میگردد. البته با فشار علما بعد از حدود یک ماه و نیم از زندان آزاد میگردد.
قضایای 15 خرداد و تبعید امام سبب شد تا احمد به رغم میل باطنی، از علاقهاش یعنی فوتبال دست کشیده و یکسره در خدمت نهضت و طی مدارج علمی حوزوی برآید.
ازدواج
حاج احمد آقا بعد از مشورت با پدر در تاریخ 11/07/1348 با سرکار خانم دکتر فاطمه طباطبایی دختر گرامی حضرت آیتالله سلطانی طباطبایی از علمای به نام حوزه قم و منسوب به یکی از خاندانهای شریف و باسابقهی عالم خیز، و نیز نواده دختری آیتالله العظمی سیدصدرالدین صدر و خواهرزادهی امام موسی صدر، ازدواج نمود.
نقش اصلى در آشنایى و سپس ازدواج ایشان را خانم فریده مصطفوى (دختر امام) داشت که چنین شرح مىدهد: «اگر بگویم که در ازدواج حاج احمدآقا با خانم طباطبایى نقش عمدهاى داشتم خیلى بیراه نگفتهام. من براى یاد گرفتن خیاطى به یک جایى مىرفتم. خانم حاج احمدآقا را که در آن موقع دختر کم سن و سالى بود، دیدم. از همان لحظه در ذهنم آمد که او براى همسرى برادرم، دختر مناسبى است. بعداً سفرى پیش آمد و ما به عراق رفتیم و در نجف خدمت حضرت امام رسیدیم و من در آنجا نظرم را با امام در میان گذاشتم و گفتم دخترى که براى احمد در نظر گرفتهام، صبیه حضرت آیتالله سلطانى طباطبایى است و دختر بسیار خوب و مناسبى براى احمد است. البته تا آن موقع، کسان دیگر هم مورد نظر بودند، اما حضرت امام خانواده آقاى سلطانى طباطبایى را پسندیدند و موضوع را تأیید کردند».
خانم فاطمه طباطبایى همسر مرحوم حاج احمدآقا هم مى گوید: «نخستین روزى که حاج احمدآقا به خواستگارى من آمدند، پدرم دربارۀ شخصیت ایشان به من گفتند: تو قرار است با آدمى ازدواج کنى که ممکن است زندگى آرامى نداشته باشد. یعنى اینکه احمد، فرد مبارزى است و او فرزند آیتالله خمینى است که طبیعتاً به پیروى از پدر گرامیشان، مبارزه خواهند کرد، و در چنین وضعى باید فکر کنى و ببینى که آیا آمادگى پذیرش این زندگى را خواهى داشت یا نه. امکان هم دارد هیچ مسئله اى پیش نیاید و زندگى آرامى داشته باشى.
البته خواستگارى احمد از من، مدتى پس از حادثه اى بود که براى همسر مرحوم حاج آقا مصطفى پیش آمده بود؛ یعنى اینکه مأموران ساواک به خانه آنها ریخته بودند که این عمل موجب سقط جنین ایشان شده بود. اشاره پدرم به مسائلى از این دست بود و مىخواستند مرا از هر جهت براى زندگى مشترک با احمد آماده سازند. ازدواج ما، در زمانى صورت گرفت که حضرت امام در تبعید بودند و اداره منزل امام در قم به عهده احمدبود که این کار را به بهترین وجهى انجام مى داد و نقش او در این باره به گونه اى بود که حتى نزدیکان نیز از آن اطلاع کامل نداشتند».[2]
اساتید، مدارج و قوت علمی
با حضور برادر بزرگتر شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی در نجف و در محضر امام(ره)، سیداحمد همزمان با پیگیری امورات نهضت و دفتر امام در ایران، به طی مدارج حوزوی در قم پرداخت.
وی از همان آغاز تحصیل در حوزه علمیه همانند یک طلبه عادی با سادگی و بی اعتنا به شأن آقازادگی مشغول تحصیل شده و مقدمات و سطح را نزد آیتالله قدیری فرا گرفت. همچنین علاوه بر فقه و اصول به فلسفه نیز پرداخته و از سال 1351 مراتب عالی حوزه یعنی دروس خارج را در محضر بزرگانی همچون آیتالله حاج آقا مرتضی حائری، آیتالله العظمی سیدموسی شبیری زنجانی، آیتالله العظمی فاضل لنکرانی، آیتالله محمدی گیلانی، آیتالله سلطانی طباطبایی طی مینماید. [3]
مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی در رابطه با بعد علمی سید احمد میگوید: «... با توجه به نبوغ و استعداد کاملی که در وی وجود داشت، این مدت تحصیل او به منزله ده سال شرکت دیگران در بحثهای خارج بود.» [4]
مرحوم آیتالله رضوانی عضو شورای نگهبان هم در مورد رتبه علمی حاج احمدآقا میگوید: «در دورانی که ما خدمت حاج آقا بودیم ایشان به نظر ما شخصی باهوش و با ذکاوت و با استعدادِ خیلی خوب بود. پشتکار هم داشت، علاقه هم نشان میداد. مسائل را بسیار خوب دنبال میکرد... وقتی که ایشان برای مجلس خبرگان نامزد شد مقرر گردید حاج آقا گیلانی از فقهای شورای نگهبان بوند و با ایشان صحبت کنند، ببینند که آیا ایشان واجد این شرایط هست یا نه؟ رفتند و بعد از مراجعت گفتند که الحمدلله، واجد شرایط هست که تشخیص بدهد مجتهد جامعالشرایط – که بایستی رهبر باشد – کیست و طبعاً، آن کسی میتواند در این مرحله تشخیص بدهد که خودش اهل اجتهاد باشد و اشراف داشته باشد.»[5]
مرحوم آیتالله محمدی گیلانی دبیر سابق شورای نگهبان هم در این رابطه میگوید: « اصل کار ایشان در بعد فقه و اصول بود و بعداً به فلسفه پرداختند. مثلاً در بیرونی امام در قم، آقایان میآمدند مینشستند و مسئلههای فرعیه بحث میشد مثلاً «عروه الوثقی» را باز میکردند. این امور گفته میشد که ادله ی این فرع چیست و حاجاحمد آقا، قهرمان میدان بود و در اعمال قواعد اصول، و گاهی اوقات اقوال علما در آن مسائل را حضور ذهن داشت و میگفت.». [6]
در سال 1356 چند ماه قبل از شهادت برادرش، در نجف از محضر امام، آقا مصطفی و آیتالله العظمی سیدمحمدباقر صدر بهره برد و به طلبهای فاضل معروف شد، ضمن اینکه کفایه را که از دروس مهم سطح است، برای طلاب نجف تدریس میکرد.[7]
سفر به عراق، مکه و لبنان
سومین سفر حاج احمدآقا به نجف در سال 1352 صورت گرفت. در اردیبهشت سال 52 همراه با همسر خود به قصد زیارت حج با گذرنامه از ایران خارج شد. پس از مدتى اقامت در نجف به حج مشرف شد و در بازگشت از مکه به لبنان نیز سفر کرد و آنجا در منزل امام موسى صدر دایی همسر خود اقامت گزید و نزد شهید دکتر مصطفى چمران به فراگیرى آموزش هاى نظامى پرداخت. پس از بازگشت به ایران در تاریخ 27 اسفند 1352، اداره کل سوم ساواک طى دستورى به ساواک تهران خواستار شد «با دادن آموزش هاى لازم به منابع و همکاران افتخارى، که مشارالیه مورد شناسایى آنان مى باشد، ترتیبى اتخاذ نمایند تا ضمن مراقبت از اعمال و رفتار وى مشخص گردد این شخص چه دستورالعملى از پدرش یا موسى صدر دریافت داشته و از نتیجه، این اداره کل را آگاه سازند».
سیدعلی اکبر محتشمى پور در همین مورد مىگوید: «حاج احمدآقا همانطورى که در داخل ایران ارتباط مستقیم با گروه هاى سیاسى و احزاب و گروه هاى مسلح ضد رژیم شاه داشت، ارتباطاتى با مبارزین لبنانى هم برقرار کرده بود. ابتدا به صورت مشخص و متمرکز رابطه حاج احمدآقا با آقاى موسى صدر رئیس مجلس شیعیان لبنان و حرکت امل به فرماندهى دکتر چمران بود. کانال ارتباطى ایشان در لبنان این سه جهت بود که مشخصاً مربوط مى شد به آقاى موسى صدر، ولى در عین حال با سایر شخصیت ها و گروه هاى چریکى هم که در ارتباط با سازمان آزادى بخش فلسطین بودند، بى ارتباط نبود. از طریق شهید محمد صالح حسینى و از طریق آقاى جلالالدین فارسى این ارتباطات وجود داشت و شخصاً با برخى از افراد فلسطینى مثل ابوجهاد یا ابوایاض که در آن موقع چهره هاى موجهى در میان فلسطینى ها و سازمان آزادى بخش فلسطین داشتند، ارتباط داشت».
حاج احمدآقا چنانکه خود گفته سفرى هم به پاکستان داشتند؛ آقاى موسوى خوئینىها پس از دستگیرىاش به حاج احمدآقا خبر مىدهد که ایران را ترک کند حاج احمدآقا مىگوید: «مدت پانزده روز رفتم پاکستان».[8]
مبارزات سیاسی در دههی 50
سیداحمد از سال 1350 فعالیتهای سیاسی علیه رژیم پهلوی را افزایش داده و علاوه بر ارتباط مخفی و نیمه مخفی با مؤثرترین و بالاترین چهرههای مبارز در داخل کشور و همفکری با آنان، مدار تشکیلات مخفی مؤثری با همکاری عدهای از طلاب حوزه علمیه قم بود که کار تکثیر و نشر آثار امام و دیگر آثار مهم و مؤثر دینی، فکری، انقلابی و نیز تهیه و تکثیر و توزیع خبرنامهها، اطلاعیهها و نوارها را به مناسبتهای مختلف بر عهده داشتند و تقریباً تمام اعلامیه ها و اطلاعیههایی که به نام «روحانیون مبارز داخل کشور» و «فضلا و طلاب حوزه علمیه قم» در ایران منتشر میشد، از همین مرکز بود. [9]
سیداحمد و جریان کوچک او با برنامهترین نیروی مبارز در داخل حوزهای بودند که بزرگانش کم و بیش در سرارسر این دوران در زندان و تبعید به سر میبردند. [10]
تمام اطلاعیهها و پیام هایی که از نجف میآمد ابتدا به دست سیداحمد میرسید و او با چند نفر از دوستانش آنها را تکثیر و به دست علاقهمندان و یاران امام میرساندند، گاهی برای تکثیر و توزیع اعلامیهها و بیانیههای امام مجبور میشدند، خانه را عوض کنند تا عوامل رژیم نتوانند شناسایی کنند. [11]
عوامل رژیم با وجود آگاهی مبنی بر انجام فعالیتهای سیاسی سیداحمد، دستگیری و زندانی کردن فرزند امام را صلاح نمیدانستند تا احتمال بروز هر گونه شورشی را خنثی وانمود کنند شرایط کاملاً عادی است. سیداحمد با وجود احضار توسط ساواک بارها و بارها سعیاش این بود که کوچکترین کاری را که موجب نارضایتی امام شود، انجام ندهد ولی ساواک درصدد بود با تحمیل فشار کاری کند که خود وی داوطلبانه به ساواک برود و دست از فعالیتهایش بردارد. [12]
ساواک وقتی از فشارهای خود سودی نبرد در اقدامی کثیف با متقاعد کردن یک روحانی تصمیم میگیرد سیداحمد را به منزلی کشانده با صحنهای از پیش ساخته و با گرفتن عکس او به همراه زنی بدکاره و پخش آن به اهداف پلید خود دست یابند اما قبل از این اقدام، روحانی مذکور به دلیل احترامی که به امام و سیداحمد داشت، جریان را به احمدآقا اطلاع میدهد و اینچنین نقشهی شوم ساواک نقش برآب میشود. [13]
ساواک در اقدام خبیثانهی دیگری سیداحمد را در کوچه باغ قم به شدت مضروب میکند.
در کنار خورشید
در تیرماه سال 1356 بار دیگر و برای چهارمین بار حاج احمدآقا کوله بار سفر را بست و به همراه همسر و فرزندان رهسپار عراق و شهر نجف شد. در این میان مانند سفر پیشین هم سری به سوریه و لبنان میزند.
منابع ساواک در لبنان هم از دیدار فرزندان امام با دکتر مصطفى چمران گزارشى تهیه کردهاند. در قسمتى از همین گزارش آمده است: «... مصطفى چمران از مبارزات بحق شیعیان و وضع نابسامان کنونى آنها صحبت مىکرد و در این مورد اقدامات موسى صدر و سازمان چریکى امل را مى ستود. مصطفى چمران، احمد خمینى را به جنوب برده تا از نزدیک وضع جنگهاى کنونى و وضع جنگزدهها را ببیند، احمد خمینى خیلى تحت تأثیر قرار رفته بود...»
هنوز چندى از اقامت در نزد امام و برادر نگذشته بود که سوگوار برادر گرامی خود آیتالله سیدمصطفى خمینى شد. حاج احمدآقا پس از شهادت برادر، فصل جدیدى از حیات سیاسى خود را آغاز کرد. در فقدان آقامصطفی این احمدآقا بود که توانست باتدبیر و درایت کامل بیت امام را اداره و کمک حال بزرگ رهبر نهضت شود. اینچنین بود که در 15 آبان، امام خمینى ایشان را وصى خود قرار داد. منابع ساواک هم گزارش دادند سیداحمد «گویا جانشین مصطفى خمینى شده است.» [14]
هجرت سرنوشت ساز
هجرت سرنوشتساز امام خمینی(ره) از نجف به پاریس، سرآغاز فروپاشی ارکان رژیم سلطنتی در ایران بود. در این هجرت و ماجرای شگفت نیز، «احمد» مشاور و همراه پدر بود. و این نقش تا بدان حد آشکار و مؤثر بوده است که حضرت امام خمینی(ره) حتی در وصیتنامه جاودانهی خویش نیز از آن یاد کرده و تصریح میکنند که تنها مشاور آن حرکت تاریخی و تاریخ ساز، «احمد» بوده است.
بیان لحظات اعجاب آور این هجرت تاریخی از زبان یادگار امام(ره) شنیدنی است: «علت هجرت امام به پاریس، به جریاناتی که چند ماهی قبل از این تصمیم روی داد، برمی گردد. با اوج گیری مبارزات مردم ایران، دو دولت ایران و عراق در جلساتی متعدد که در بغداد تشکیل گردید، به این نتیجه رسیدند که فعالیت امام نه تنها برای ایران که برای عراق هم خطرناک شده است...
تصمیم امام، معلوم بود. رو کردند به من و فرمودند: «گذرنامۀ من و خودت را بیاور» و من چنین کردم. آقای دعائی عازم بغداد شد ولی از گذرنامه ها خبری نشد... برادرم دعائی به بغداد احضار شد و تصمیم آخر فرماندهی عراق مبنی بر اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت، گذرنامه ها را به همراه داشت.
با اجازۀ امام، تصمیم معظمله مبنی بر سفر به کویت، به دوستان نزدیکمان در نجف گفته شد؛ به 7 ـ 8 نفر از خصوصی ترین افراد. بلافاصله دو دعوتنامه برای من و امام توسط یکی از دوستانمان در کویت تهیه شد... نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد ... از مرکز شخصی آمد که خلاصۀ صحبت یک ساعتهاش این بود که ورود ممنوع!
درحالی که ما توی اطاقی کثیف [در مرز کویت و عراق] گِرد امام، که دراز کشیده بودند، جمع شده بودیم، تفألی به قرآن زدم: اذهب الی فرعون انه طفی، قال رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری» باور کنید که نیروی تازه ای گرفتم ... چهار نفری عازم بصره شدیم. در هتلی نسبتاً خوب و تمیز، شب را به صبح رساندیم... با تمام خستگیای که امام داشتند، بعد از سه ساعت استراحت، برای نماز شب بلند شدند. نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز؛ از تصمیمشان جویا شدم. گفتند: «سوریه» گفتم: «اگر راه ندادند، اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند، بعد کجا؟» ... فرانسه را پیشنهاد کردم، زیرا توقف کوتاهمان در فرانسه میتوانست مثمر ثمر باشد و امام می توانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند؛ امام پذیرفتند. خوابیدیم. ساعت 8 صبح به مأموران عراقی گفتم: میخواهیم برویم بغداد. گفتند: میتوانید برگردید نجف. گفتم نمیرویم. ساعتی بعد آمدند که مرکز میگوید تصمیمتان چیست؟ گفتم: «پاریس» ... حالت عجیبی برای دوستان بدرقه کننده دست داده بود؛ نمیدانستند به سر امام چه میآید. مأموران، آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت. خجالت کشید که به امام بگوید؛ به من گفت که گفتند امام دیگر برنگردد. (چه پر رو و وقیح) ... رسیدیم پاریس ... همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که: «ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آیتالله آمده است. اگر مطلع می شدیم نمی گذاشتیم». وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند حق ندارید کوچک ترین کاری انجام دهید، و امام گفتند: «ما فکر میکردیم این جا مثل عراق نیست، من هر کجا بروم حرفم را میزنم؛ من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند، من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می گذرد». [15]
پرواز انقلاب
سرانجام در روز 12 بهمن سال 1357 خورشید انقلاب اسلامی از مغرب عالم طلوع کرد، و پرشکوهترین مراسم استقبال تاریخ شکل گرفت. امام خمینی در شرایطی تصمیم به بازگشت به وطن گرفته بود که همه جا خبر از بستن فرودگاه، انفجار هواپیما و کودتای خونین نظامیان بود. دوستان نگران جان امام بودند و توصیه به تعویق سفر تا تأمین شرایط داشتند امام امام(ره) تصمیم سرنوشت ساز خود را گرفته بود.
مرحوم حاج احمدآقا چند روز مانده به رحلتشان با ذکر خاطرهای از سیرهی والای اخلاقی امام(ره) حتی در لحظات سرنوشت ساز بازگشت به میهن، یادگار ماندگاری به جا گذاشتند: «وقتیکه هواپیما در فرودگاه به زمین نشست حضرت آیتالله پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی) وارد هواپیما شد و پس از سالها دوری با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید حضرت امام فرمودند آقا [آیتالله پسندیده] باید جلو بروند و من پشت سر ایشان میروم عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را میکشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند. هر چه اصرار کردم فایدهای نداشت، سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد. و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد ولو آنکه در چنین شرایطی استثنایی که میلیونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.»! [16]
کاردانی به نام «احمد»
قلب تپندۀ انقلاب اسلامی در ساعت 10 بعد از ظهر 12 بهمن 1357 ابتدا در مدرسهی علوی و سپس در مدرسهی رفاه تهران مستقر گردید. این مکان تا اسفند همان سال که امام(ره) به همراه فرزند و مشاور امینش احمد عازم قم گردید، محل هدایت و فرماندهی امور انقلاب در پر ماجراترین روزهای آن بود. در همین مکانِ بسیار ساده و مردمی بود که تصمیمهای اساسی مربوط به ادامۀ انقلاب و چگونگی از کار انداختن ماشین جنگی رژیم شاه و خنثی کردن توطئۀ کودتای آمریکا گرفته شد.
مدرسۀ رفاه و علوی کانون خنثیسازی توطئهها و مرکز هدایت امت اسلام در مواجهه با دشمنان داخلی و خارجی انقلاب گردیده بود. تنظیم امور این کانون، همچون دفتر و بیت امام در نوفل لوشاتو و همچون کانون قیام در قم در طول سالهای پس از تبعیدِ رهبری، برعهدۀ عالمی کاردان و سیاستمداری زیرک بنام «احمد» است که در انجام رسالتِ همراهی با امام و انقلاب لحظهای آرام و قرار ندارد.
دوران یکسالهی اقامت امام خمینی در قم در فاصله اسفند 57 تا بهمن 1358 که آن حضرت بر اثر عارضه قلبی عازم بیمارستان قلب تهران (شهید رجائی) گردید، دوران دشوار تحولات اساسی در نظام سیاسی و اجتماعی ایران بود. در همین مقطع، رفراندوم بیسابقهی جمهوری اسلامی و انتخابات خبرگان قانون اساسی و انتخابات نخستین دورهی مجلس شورای اسلامی برگزار گردید و ارکان نظام اسلامی در همین دوران شکل گرفت و این همه در حالی اتفاق افتاد که صفبندی گسترده در جبهه دولتهای خارجی علیه انقلاب آغاز شده بود و در داخل کشور نیز عوامل گروهکها از هر آشوب و فتنهای حتی آتش زدن خرمنهای گندم روستائیان نیز دریغ نداشتند، روزنامهها هنوز جولانگاه اصحاب چپ و راست بودند.
در زمان اقامت امام(ره) در جماران نیز، بررسی حجم انبوه کارهای روزانه دفتر، از مطالعه صدها نامه ارسالی مردم گرفته تا تنظیم دیدارهای مکرر و متوالی اقشار جامعه با امام و تنظیم ملاقاتهای مسئولین و انتقال لحظه به لحظهی پیامهای امام و انعکاس اخبار و رویدادهای ایران و جهان به رهبر انقلاب و تنظیم امور مالی و وجوهات شرعی و مسائلی از این قبیل، با وجود حساسیتها و مسائل امنیتی و حفاظتی و مراقبتهای پزشکی و ... مقایسه این حجم از کارها با تعداد نیروهای دفتر امام (حدود 20 نفر) و فضا و امکانات بسیار محدود و مختصر آن، خود نمونهای است از مدیریتی که ویژه رهبران الهی و شخصیتی همچون امام خمینی است و احمد در مکتب چنان پدری تربیت یافته بود.
تپش قلب امام، طنین بالندگی انقلاب بود و «احمد» این لیاقت و افتخار را نصیب برده بود تا لطف و ارادۀ حق تعالی را در حفظ این قلب نورانی وسیله باشد. اگر اسناد و کتابهای مربوط به کودتاهای نافرجام علیه نظام اسلامی و رهبری آن و طرحهای ترور و سوء قصد نسبت به جان امام مرور شوند، نقش برجستۀ احمد در ناکام ساختن دشمنان آشکارتر خواهد شد. در همین رابطه شاهکار سیداحمد در داستان کشمیری بسیار شگفت آور است و اکنون شرح ماوقع از زبان او:
«بلافاصله بعد از آنکه ضد انقلاب و منافقین علناً رو در روی نظام اسلامی قرار گرفتند و خط ترور در برنامۀ کار آنها قرار گرفت، به مسئولین حفاظت جماران اعلام کردم که هیچکس، حتی مقامات و مسئولین حق ندارند هنگام ملاقات با امام، ساک و یا وسیلهای به همراه داشته باشند. چند روز بعد از انفجار حزب جمهوری اسلامی، اعضای هیئت دولت و شورای امنیت ملی به حضور امام رسیدند. از دفتر حفاظتِ سه راه بیت (در جماران) تماس گرفتند و گفتند: کشمیری دبیر شورای امنیت ملی که همراه شهید باهنر و رجایی آمده است، با خود کیفی به همراه دارد و میگوید محتویِ وسائل و صورت جلسات شورای امنیت است و حتماً باید در جلسه باشد. گفتم بگویید نمیشود و باید کیف را تحویل دهد. چند بار دیگر تماس گرفتند فایدهای نبخشید. شهید رجایی شخصاً به وساطت آمد نزد من، و از اینکه او را میشناسد و وی به حدی مورد اعتماد اعضای شوراست که حتی گاهی نماز جماعت را به او اقتدا میکنند سخن گفت. گفتم همۀ اینها درست اما ما نمیتوانیم تصمیمهایی را که به خاطر مصالح امام و بعد از بحثهای کارشناسی گرفتهایم لغو کنیم. ایشان از اینکه من این قدر سماجت میکنم قدری دلگیر شدند. در همین فاصله اطلاع دادند که دبیر شورای امنیت (کشمیری) به حالت قهر کیف خود را برداشته و رفته و گفته است در جلسه شرکت نمیکنم! یکی دو روز بعد از این بود که همان منافق نفوذی - یعنی کشمیری - که تا آن حد نفاق و دورویی از خود نشان داده و اعتماد مسئولین را جلب کرده بود با گذاردن همین کیف - که بعداً مشخص شد حاوی مواد منفجره و بمب ساعتی بوده و از ترس اینکه مبادا اصرار و سماجتش در جماران باعث لو رفتن وی شود، منطقه را ترک کرده بود - در محل تشکیل جلسۀ شورای امنیت در نخستوزیری، محبوبترین چهرههای انقلاب یعنی شهدای عزیز: رجایی و باهنر را از ملت ایران گرفت و خود فراری شد».[17]
کشمیری پس از فرار اعتراف کرده بود که او ابتدا مأموریت داشت تا مواد منفجره را در جلسۀ دیدار مسئولان با امام کار بگذارد اما پس از ناکامی در این مأموریت، مواد منفجره را به نخست وزیری برده است. ماجرای فوق تنها یک نمونه از دقتها و قاطعیتهای فرزند امام است که دشمنان انقلاب را ناکام گذاشت.
در غم فراق یار
سوگ امام(ره) برای احمد، داغی بیالتیام بود. آنچنانکه هماره بر سیمای یادگار امام تا آخرین لحظهی حیات، غبار غمِ فقدان یار آشکار بود.
با همهی این احوال مشاور امین امام در قامت یاری باوفا برای رهبری جدید انقلاب حضرت آیتالله خامنهای به ایفای نقش پرداخت و بنا به شهادت معظم له از هیچ کوششی در این زمینه فرو گذار نبود.
رهبر معظم انقلاب در رابطه با این موضوع میفرماید: «ایشان از رهبری خیلی دفاع میکردند و دفاع جانانهای که ایشان از رهبری کردند که از اساس و اصل رهبری و هم از شخص حقیر، خیلی دفاع میکردند، تأثیر زیادی داشت در بعضی روحیه هایی که ممکن بود جور دیگری فکر کنند یا احساس کنند.
بههرحال، موضع بعد از رحلت امام که ایشان اتّخاذ کرده بودند، بسیار موضع ارزشمندی بود. من معتقدم یکی از بهترین فصول زندگی ایشان، عندالله، همین فصل اخیر است که ایشان واقعاً راه خدا، راه حق و راه صحیح را متقرّباً الیالله برگزیده بودند. با اینکه یقیناً توقّعات گوناگونی از ایشان بود؛ همانگونه که وسوسههایی هم بود... لکن ایشان قرص و محکم ایستاده بودند و همان اصولی را که مورد نظر شریف امام رضواناللهعلیه بود، با قاطعیت تمام ابراز میکردند. [18]
طوفان غم و محنت
در بامداد 21 اسفند 1373 با انتشار خبر بسترى شدن یادگار امام، غوغایى در ایران برپاشد که تنها نمونه آن را در پخش خبر بیمارى امام دیده شده بود.
گزارش هاى بعدى حاکى از آن بود که عارضه قلبى و تنفسى ناگهانى در حالت خواب سبب ایست کامل قلب و تنفس براى لحظاتى گردیده و همین امر موجب بروز سکته مغزى شده است. اطباء متخصص و برجسته از تخصصهاى مختلف، سراسیمه خود را بر بالین آن عزیز مى رسانند و کار تشخیص و مداوا با سرپرستى دکتر عارفى و نظارت و همکارى دکتر طباطبائى (متخصص قلب و برادر همسر حاج احمدآقا) آغاز مىشود. کوچههاى جماران و خیابانهاى اطراف آن در تمام ساعات شاهد حضور دلدادگان کوى خمینى بود.
به هر حال پنج روز تلاش خستگى ناپذیر تیم پزشکى نتیجهاى نبخشید. سیداحمد خمینى همان کسى که نام، یاد، تصویر و فداکاریهاى بى مانندش تا ابد در کنار نام مبارک امام خمینى در قلب و روح و روان عاشقان انقلاب اسلامى پرجلوه و پراثر باقى خواهد ماند، نداى حق را در شامگاه 25 اسفند 1373 لبیک گفت و بدین ترتیب اسفند ماه خزان عمر دنیایى احمد و بهار جاودانه او شد.
رهبر معظم انقلاب در پیام تسلیت رحلت یادگار گرامی امام(ره) آوردند: « سرانجام پس از هفتهای اندوهبار و سرشار از اضطراب و نگرانی، بار سنگین مصیبت فرود آمد و دل امت وفادار، دستخوش طوفان غم و محنت گشت.
یادگار امام و فرزند دلبند و عزیزترین کس او، دنیای فانی را وداع گفت و چهره محبوب و آشنای مردم و غمخوار کشور و انقلاب و خدمتگزاری صدیق برای هدفهای امام عظیم راحل، و اندیشهای روشن و چشمی تیزبین، در خدمت نظام اسلامی، کشور و ملت و دوستان و دوستداران خود را ترک کرد و ایران اسلامی را به عزای خویش نشانید. در دوران پرحادثه انقلاب، مرحوم حجهالاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی یکی از مؤثرترین عناصر در جریانات کلی کشور و انقلاب بود. او برای رهبر کبیر انقلاب فرزندی مهربان و در عین حال، مشاوری امین و یاری دیرین، و سربازی فداکار، و مدیری گوش بفرمان، و کارگزاری لایق و کار آمد بود...
تاریخچه خدمات ارزنده آن مرحوم به دوران پس از پیروزی منحصر نمیشود... اکنون این یادگار امام از میان ما رفته و ما را در فقدان خود، مهموم و مغموم بجا گذاشته است. شکوه این غم جانکاه را به پیشگاه صاحب و مولای خود حضرت بقیهاللهالاعظم میبریم...»
حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن خمینی فرزند و وصی حاج سیداحمدآقا در روز وداع با امین امام(ره) گفت: «امروز ما گنجینه اسرار انقلاب را به خاک سپردیم. مهمترین ضایعه ای که اکنون بر انقلاب ما وارد شد، دفن تمام اسرار ناگفته ی نظام است. اسراری که در سینه ی چون دریا و دلِ چون کوه پدرم در زیر خاک ها نهان شد.»
[20]
در نگاه دیگران
حضرت امام خمینی(ره):
این سیلىهاى طاقت فرسا را که مىخورى براى آن است که فرزند منى و به حسب فرهنگ غرب و شرق باید من و هر کس به من نزدیک و به ویژه تو که از هر کس نزدیکترى مورد تهمت و آزار و افترا واقع شود. [21]
رهبر معظم انقلاب:
او برای رهبر کبیر انقلاب فرزندی مهربان و در عین حال، مشاوری امین و یاری دیرین، و سربازی فداکار، و مدیری گوش بفرمان، و کارگزاری لایق و کار آمد بود. [22]
آیتالله هاشمی رفسنجانی(ره):
پس از رحلت حضرت امام(ره) نقش مهم حاج سیداحمدآقا در تعیین جانشینی امام و رهبری کنونی حضرت آیتالله خامنه ای بود که با رائه مطالب و اسنادی که ایشان از امام در اختیار خبرگان گذاشتند به خوبی انجام شد و خیلی کمک کرد. [23]
آیتالله محمدی گیلانی:
احمدآقا همان صافی بود که ذره و غبار را میگیرد. [24]
آیتالله رضوانی:
مسئله انقلاب برای حاج احمدآقا، مسئله اول و آخر بود؛ یعنی هیچ چیزی مانع فداکاری ایشان برای انقلاب و آن ایدهای که حضرت امام داشتند نبود.[25]
دکتر فاطمه طباطبایی:
نکتهای که بارها حاج احمدآقا به همه میگفت و خود نیز از صمیم دل بدان اعتقاد داشت باور عمیق به اصل ولایت فقیه به عنوان قویترین ضامن حفظ انقلاب و میراث امام بود. ایشان اعتقاد به این اصل و تبعیت از مقام رهبری را حتی در وصیت نامهاش نیز ذکر کرده است.[26]
...................................................................
منابع:
1- روزنامه اطلاعات،07/02/1362
2- http://www.majlesekhobregan.ir/fa/OldMajlesMemberView.html?ItemID=3712
3- ویژه نامه امین امام، اسفند 1386، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
4- گنجینه دل، ص 391، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
5- یادگار سپیده، ص 145-144، غلامعلی رجایی، انتشارات هاد
6- همان، ص 145
7- گنجینه دل، ص 88
8- روزنامه اطلاعات،09/02/1361، مصاحبه با حجتالاسلام سیداحمد خمینی
9- گنجینه دل، ص 247
10- همان، ص245
11- ویژه نامه امین امام، اسفند 1386، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
12- دلیل آفتاب، خاطرات یادگار امام، ص 9، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
13- گنجینه دل، ص 223
14- صحیفه امام؛ ج3، ص292ـ294
15- مهاجر قبیله ایمان، ص 112-106، حمید انصاری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
16- همان، ص 128 – 127
17- همان، ص 144 – 143
18- گنجینه دل، این گفتوگو در تاریخ 11/03/1374 و توسط حجتالاسلام مسیح بروجردی نوهی حضرت امام خمینی (ره) صورت گرفته است.]
19-- مجله حضور بهار 1374، شماره 10
20- صحیفه امام؛ ج20، ص436 ـ 443
21- پیام تسلیت در پی رحلت حجتالاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی
22- یادگار سپیده، ص161
23- همان، ص30
24- همان، ص 12
26- همان، ص73
* کارشناس و پژوهشگر تاریخ