پایگاه خبری جماران، سعید گیتی آرا: سیدمصطفی تاجزاده از مرزبندی های جریان اصلاحات با براندازان می گوید و راهحل هایی که پیش روی اصلاحطلبان قرار دارد را مطرح میکند.
او در گفت و گو با خبرنگار جماران ، همچنین با ابراز امیدواری نسبت به مقابله با فساد در کشور، استفاده از الگوهای مبارزه با این پدیده در کشورهای مختلف را راهحلی مناسب میداند.
متن گفت وگوی تفصیلی خبرنگار جماران با وی را در ادامه بخوانید:
اصلاح در اصلاحات بهمعنای اصلاح در راهبردهای اصلاحطلبان است و نه در اصل اصلاحات
در ماههای اخیر بحث اصلاحِ اصلاحات بیش از پیش مطرح شده، به نظر شما جریان اصلاحات در این مقطع تا چه اندازه نیازمند پوست اندازی و نو شدن است؟
اصلاحات جریانی بدیل ناپذیر و جامعه ما در مجموع اصلاحاتی است، بدین معنا که اکثریت قاطع ایرانیان موافق اقدامهای خشن، دخالت نظامی خارجی و فرقهگرایی نیست. اصلاح طلبان نیز میخواهند هر تحول لازم توسط خود مردم رخ دهد و مسالمت آمیز و متناسب با فرهنگ و اعتقادات مردم باشد. بنابراین اندیشه و گرایش اصلاحی در حال حاضر مستقل از ضعف و قوت اصلاحطلبان حرف اول را میزند. البته وظیفه آنها ایجاب میکند جهتگیریهای خود را با خواستهای ملی تطبیق دهند.
به هر روی، باید توجه کرد که اصلاحات با اصلاحطلبان دو مقوله جدا هستند. روشن است که مردم به اصلاحطلبان انتقاد زیادی دارند. بسیاری از این انتقادها واردند و بخشهایی از آنها وارد نیستند. بهعلاوه اصلاحطلبان بهعنوان یک جناح سیاسی، بسته به اینکه خوب یا ضعیف و بد عمل کنند، از اعتبار بیشتری بهرهمند میشوند یا بخشی از پایگاه اجتماعی خود را از دست میدهند. با وجود این جامعه مجموعا اصلاحطلب است، اگرچه ممکن است که اکثریت ایرانیان در مقطع فعلی از عملکرد اصلاحطلبان رضایت نداشته باشند.
اصلاح در اصلاحات بهمعنای اصلاح در راهبردهای اصلاحطلبان است و نه در اصل اصلاحات. اما چرا اصلاحطلبان باید در راهبردهای خود تجدیدنظر کنند؟ علت آن است که اوضاع و احوال جامعه و جهان بهویژه پس از دی ماه ۹۶ عوض شده است و ما شاهد آرایش تازهای در نیروهای سیاسی هستیم، که بیسابقه است.
اگر اصلاحطلبان عملکردشان صحیح باشد میتوانند در انتخابات آینده بار دیگر شاهد تکرار پیروزی باشند
به نظر من اصلاحطلبان هم در جهت برقراری ارتباط بیشتر با مردم و هم در جهت تاثیرگذاری بیشتر بر قدرت، باید در راهبردهای خود تجدیدنظر کنند و اصلاحاتی را در آن انجام دهند.
با توجه به اینکه جریان اصلاحطلب در انتخاباتهای اخیر همواره از پایگاه رای قابل توجه ای برخوردار بوده و میزان رای بالای خود را به رخ کشیده، آیا این بدنه به شکلی که مورد رضایت اصلاحطلبان باشد حفظ شده است؟ از سوی دیگر این جریان با چه دشواری هایی در حفظ پایگاه و بدنه اجتماعی خود مواجه است؟
هم مشاهدات ما و هم نظرسنجیها نشان میدهد که ریزش نیرو داشتهایم و در این تردیدی نیست. در عین حال باید دو نکته را در نظر داشت. یکی اینکه در دهه اخیر معمولاً بعد از هر انتخاباتی تقریباً در تمام کشورهایی که انتخابات برگزار میکنند، منتخبان بعد از مدت نسبتا کوتاهی بهدلیل اینکه نمیتوانند پاسخگوی مشکلات و مطالبات مردم باشند، بخش قابل توجهی از پایگاه اجتماعی خود را از دست میدهند، بههمین دلیل دست به دست شدن قدرت سریعتر از گذشته رخ میدهد. ایران نیز چنین است و هر کسی که دولت و مجلس را در دست بگیرد، بعد از مدت کوتاهی با ریزش جدی نیرو مواجه خواهد بود.
نکته دوم اینکه در ۴۰ سال اخیر به تجربه دیدهایم که نیروهای سیاسی با فراز و نشیبهایی مواجه بودهاند. بنابراین اقبال به یا رویگردانی از آنها ثابت و همیشگی نیست. پس اگر اصلاحطلبان عملکردشان صحیح باشد میتوانند در انتخابات آینده بار دیگر شاهد تکرار پیروزی باشند، به شرطی که اصلاحات لازم را در مناسبات، روابط، برنامه و تشکیلات خود انجام دهند.
راهبرد براندازان وضعیت ایران را به مراتب بدتر خواهد کرد
این روزها در رسانه های بیگانه شاهد بلند شدن صدای براندازان و دشمنان نظام جمهوری اسلامی هستیم. از این سو، با اینکه اصلاح طلبان خواستار اصلاح ساختارها هستند، ولی به هیچ وجه به دنبال برچیده شدن یا برهم خوردن ساختارها نیستند. شما به عنوان یکی از شاخص ترین افرادی که در این جریان حضور دارد، مرزبندی های میان براندازان و اصلاحطلبان را چگونه ترسیم میکنید؟
براندازان میگویند تا جمهوری اسلامی سرنگون نشود مشکلات میهن و مردم حل نخواهند شد. ما میگوییم تلاش برای سقوط جمهوری اسلامی کشور را دچار آشوبهای بسیار جدی میکند که خروج از آن ممکن است سالها و بلکه دههها طول بکشد.
به نظر من بسیاری از انتقادهایی که مطرح میشود، وارد است و بسیاری از آنها همان انتقادهایی هستند که پیشتر از سوی اصلاحطلبان در نقد وضع موجود، مطرح شدهاند. انتقادهایی به ویژه در زمینه ناکارآمدی سیستم، فساد و تبعیضهای ناروا و ساختاری.
اما اصلاحطلبان با براندازان در راهحل مرزبندی و اختلاف دارند. علت آن روشن است؛ در جمهوری اسلامی برخلاف نظامهای فاقد پشتوانه مردمی که با انجام چند تظاهرات سرنگون میشوند، چنین وضعیتی متصور نیست. زیرا از حمایت قشرهای قابل توجهی از مردم برخوردار است که حتی اگر در اقلیت نیز باشند اما باانگیزه، سازمان یافته هستند، رسانه و قدرت اطلاعاتی و مالی دارند. آماده فداکاری برای حفظ نظام و مقابله با معارضان جمهوری اسلامی هستند. سرنگونیطلبان نیز متشتت، سازمان نیافته و بی برنامهاند. در چنین وضعی که ترامپ نیز مترصد دخالت در ایران است، آینده ای نظیر سوریه و لیبی را ترسیم میکند تا کشورهایی مانند مصر و تونس که حکومت آنها با چند تظاهرات مردمی سقوط کرد.
بنابراین، ما معتقدیم راهبرد براندازان وضعیت ایران را به مراتب بدتر خواهد کرد و آنان ما را در چاه ویل درگیریهایی خواهند انداخت که خروج از آن بسیار پرهزینه و زمانبر است و در واقع بازی باخت - باختی خواهد بود که همه متضرر خواهند شد.
اگر اصلاحطلبان کاملاً به اهداف خود نرسیدهاند دلیلی ندارد راهی انتخاب کنیم که ایران را ویران میکند
از سوی دیگر یکی از انتقادات براندازان به اصلاحطلبان این است که در تحقق درصد قابل توجهی از مطالبات مردم کاملا موفق نبودهاند. حال آنکه درست است که ما نتوانستهایم شعار اصلی خود را تحقق بخشیم و ایران را برای همه ایرانیان کنیم و به احزاب آزاد، انتخابات آزاد، مطبوعات آزاد، و سبک زندگی آزاد و... به طور کامل نرسیدهایم و از این جهت شرمنده مردم هستیم و تلاش بیشتری باید بکنیم، اما فراموش نکنیم که بهطور نسبی به اینها رسیدهایم و اصلاحطلبان بهنحو مطلق شکست نخورده اند. مهمتر آنکه اصلاحات منتفی و ناممکن نیست چراکه ما با یک نظام کاملا انسدادی مواجه نیستیم که هر صدایی را در نطفه خفه میکند.
در حقیقت نظام نیمه باز- نیمه بسته است و بخش قابل توجهی از وضعیت نیمه باز آن به وجود اصلاحطلبان و تلاشهای آنها برمیگردد که اجازه ندادهاند جامعه کاملاً دوقطبی شود. به گونهای که یک طرف غیرپاسخگو و طرف دیگر مردمی خشمگین و شورشی باشند که نتیجه منطقی چنین دوگانهای انقلاب یا آشوب است.
به هر رو اگر اصلاحطلبان کاملاً به اهداف خود نرسیدهاند دلیلی ندارد که راهی انتخاب کنیم که ایران را ویران میکند. بدین معنا که به انتخابات آزاد و نیز آزادی در تمام زمینهها نخواهیم رسید، بلکه امنیت و استقلال و یکپارچگی سرزمینی خود را نیز بهاحتمال زیاد از دست خواهیم داد. اساساً فرض کنیم راهحل براندازان ما را به آزادی کامل در حد آنچه امروز عراق و افغانستان دارند، برساند. یعنی احزاب، مطبوعات، سمن ها، اتحادیه و سندیکاها و انتخابات کاملا آزاد داشته باشیم، اما با مشکلات آن کشورها چه کنیم؟
بالای ۹۰ درصد مردم ترجیحشان زندگی در ایران است، نه کشوری شبیه عراق یا افغانستان
همین حالا از ایرانیان بپرسید که میان ایران یا عراق و افغانستان ترجیح میدهید در کدامیک زندگی کنید، با آنکه در عراق و افغانستان از تمام آزادیها بهرهمندید و میتوانید رادیو و تلویزیون خصوصی، حزب و نامزد انتخاباتی بدون نظارت استصوابی و مطبوعات بدون توقیف فلهای داشته باشید و حتی شاهد زندانی شدن یک مخالف سیاسی در آنها نباشید، چند درصد آنان حاضرند در عراق زندگی کنند نه در ایران؟ به نظر میرسد که بالای ۹۰ درصد مردم ترجیحشان زندگی در ایران است.
حال میپرسم چرا اکثریت قاطع ایرانیان این انتخاب را میکنند؟ مگر وضع ارز و طلا و تورم و گرانی را نمیبینند؟ مگر بالای ۸۰ درصد آنان از وضع موجود ناراضی نیستند؟ مگر امید به آینده به شدت کاهش پیدا نکرده است؟ پس چرا حاضر نیستند در عراق یا افغانستان زندگی کنند؟ درصد قابل توجهی از جوانانی هم که به فکر مهاجرتند، اروپا و کانادا و آمریکا و استرالیا را انتخاب میکنند نه کشورهایی نظیر افغانستان و عراق. زیرا وضع این دو کشور را بدتر و بی آینده تر از ایران میدانند.
بنابراین به براندازان میگوییم حتی اگر بتوانید ایران و یکپارچگی آن را حفظ کنید، و به مردم آزادی بدهید تا خود حق انتخاب آزاد داشته باشند، تازه شبیه کشورهایی نظیر عراق و افغانستان بعد از سرنگونی صدام و طالبان میشویم. آنها اکنون با چنان مشکلاتی مواجه هستند که خود براندازان نیز در انتخاب میان ایران و آن دو حاضر نیستند در عراق و افغانستان زندگی کنند.
باید از تجربیات برخی کشورها برای مقابله با فساد استفاده کنیم
با توجه به اینکه در اظهارات خود به موضوع فساد اشاره کردید، سوال این است که ما در دهههای اخیر همواره راههایی را برای مبارزه با فساد در دولت های گذشته رفته ایم، به نظر شما این راهها تا چه اندازه مناسب بودهاند؟
فسادی که امروز با آن روبه رو هستیم به هیچ عنوان با گذشته قابل قیاس نیست. ما در دوره اصلاحات مفتخریم که کارنامه درخشانی در امر سلامت داریم. البته به نظر من دولت مهندس موسوی از این جهت وضع بهتری نسبت به دوره اصلاحات داشت. ولی دولت اصلاحات نیز کارنامه قابل قبولی در این زمینه دارد و فساد در آن استثناء بود و نه قاعده. متاسفانه در دولت آقای احمدینژاد به دلایل مختلفی چون بی اعتقادی به حاکمیت قانون و حرکت براساس برنامه، بسته شدن فضای سیاسی و اطلاعرسانی و نیز تحریم نفتی و بانکی و اینکه برای دورزدنش مجبور شدند به امثال بابک زنجانی متوسل شوند فساد گسترش بی سابقه یافت.
به اعتقاد من برای آلوده نشدن به فساد باید کاری میکردند که ایران تحریم نشود نه اینکه بگذارند تحریم شویم و بعد بخواهند برای دور زدنش به امثال بابک زنجانی متوسل شوند. به هر رو و متاسفانه فساد چنان گسترش پیدا کرده است که دامنش دولت جدید را نیز گرفته و مردم را به شدت ناراضی کرده است. برای مهار این پدیده شوم نیز باید گفت برخی از کشورها که فسادهای گستردهتری داشتند و به صورت مافیایی اداره میشدند، توانستند فساد را مهار کنند. ما باید از تجربیات این کشورها استفاده کنیم. مقدم بر هر کاری شفاف کردن روندها، مناسبات، قوانین، قراردادها، انتصابات، حقوق و مزایا و فعل و انفعالات حکومتی و عمومی است. این موارد باید به گونهای شفاف شوند و تحت نظارت عمومی قرار گیرند که کسی جرات نکند مرتکب فساد شود.
دوم ایجاد فضای باز سیاسی و اطلاع رسانی است تا رسانهها امکان رسیدگی علنی و جدی داشته باشند، نه مانند آن که اگر روزنامه نگاری دست به افشاگری بزند، ممکن است بیشتر از مرتکب شونده فساد با او برخورد کنند.
بومی سازی مدل های برخی کشورها برای مقابله با فساد یک راهکار موثر است
سوم نیز وجود احزاب مقتدر است، برای اینکه بتوانند با نظارت بر همدیگر مطابق وظیفه ذاتی خود، مانع بروز فساد شوند. به عبارت دیگر یکی از مشکلات جدی ما در مهار فساد حزبی نبودن نظام سیاسی ماست. بدین معنا که امکان اینکه افراد برای یک مقطع مشخص مسئولیت پذیرند و در همان مدت تلاش کنند جیبهای خود را پر کنند تا برای سالیان سال بینیاز شوند وجود دارد و این خود فساد را گسترش میدهد.
دفاع ما از حقوق افراد مطلق است و معتقدم جمهوری اسلامی همانطور که وظیفه تأمین امنیت همه شهروندان را دارد، وظیفه تأمین حقوق تمامی آنها را نیز دارد. اما ما اصلاحطلبان به عنوان یک جریان سیاسی دارای برنامه و پلتفرمی هستیم که بر اساس آن نمیتوانیم با هر حزب و گروهی و گرایشی ائتلاف کنیم.
در حالی که اگر فردی که دارای مسئولیت میشود، عضو یک حزب باشد، حزب هیچگاه به او اجازه نمیدهد مرتکب فساد شود. زیرا حزب تنها برای یک دوره ۴ سالهی برنامه نمیریزد بلکه تلاش میکند تا دهها سال دوام آورد و در فضای سیاسی کشور اثر بگذارد. یک حزب میداند برای اینکه رای مردم را جلب کند باید اشتهار به فسادستیزی و سلامت اعضا داشته باشد. بنابراین امکان مقابله با فساد بیشتر میشود، همانطور که بسیاری از کشورهای دموکراتیک یا خردپذیر این مسیر را پیمودهاند.
ما در این چهاردههی پس از پیروزی انقلاب در دو زمینه تجربهی بسیار مهمی کسب کردهایم. اول جهشهای بزرگ اقتصادی برخی کشورها و دوم مقابله موفق تعداد دیگری از کشورها با فساد است. در هر دو زمینه ما با تجربههای گرانبهایی مواجهیم و میتوانیم به آنها مراجعه کنیم. مثلاً همان مدلهایی را که در کشورهای مختلف برای مقابله با فساد بهکار بردهاند را بومی کنیم و با اعمال آنها فساد را مهار کنیم.
حداقل فرق آقای روحانی با سایر نامزدها در این است که نمیگذارد کشور درگیر جنگ جدیدی شود
اصلاح طلبان در هر دوره ای نقدهایی را به شیوه های برگزاری انتخابات و نحوه نظارت بر آن انجام می دهند و موضوع نظارت استصوابی را به چالش می کشند، اما در هر انتخاباتی با قدرت حضور پیدا می کنند، برخی مدعی هستند که اگر این جریان چنین حضوری نداشت شاید آمار مشارکت در هر انتخابات با کاهش ملموسی مواجه می شد، این چه روشی است که همزمان با نقد اصلاح طلبان از سیستم نظارتی انتخابات، حضور پررنگ و پرشور آنها را در انتخابات شاهد هستیم؟
اگر شرایط عادی بود، ما میتوانستیم اعلام کنیم که انتخابات آزاد برگزار میشود و در غیر اینصورت شرکت نمیکنیم. اما ما با شرایطی استثنایی مواجه هستیم. به این دلیل که موقعیت آشوب و جنگزدهی خاورمیانه از یکسو و عملکرد جمهوری اسلامی که هم نقاط درخشان داشته و هم خطاهایی مرتکب شده از سوی دیگر، ما را وارث وضعیتی کرده که ممکن است با کمترین غلفت کشور گرفتار جنگ شود یا با خروج از برجام تحریمهای یکجانبه آمریکا را به اجماعی جهانی علیه ما تبدیل کند. یا با رد شدن FATF موجب قطع مراودات مالی بانکهای دنیا با بانک مرکزی جمهوری اسلامی شود.
مشارکت کنونی ما در انتخابات بیشتر بهدلیل ترس از اتفاقات ناگواری است که ممکن است بهعلت عدم حضور ما یا متحدان ما در ارکان حکومت رخ دهد. در حقیقت ما در سالهای اخیر بهصورت نیابتی سیاستورزی کردهایم، یعنی با وجودیکه آقای روحانی نامزد اصلاح طلبان نبوده اما با تمام توان از وی حمایت کردهایم، چرا که حداقل فرق آقای روحانی با سایر نامزدها در این است که نمیگذارد کشور درگیر جنگ جدیدی شود یا اینکه نمیگذارد ایران از برجام خارج شود؛ بهویژه در شرایطی که طرف آمریکایی درصدد به شکست کشاندن آن است.
ما در حال حاضر نقشی دوگانه ایفا میکنیم. از یک طرف حکومت را مهار میکنیم که ماجراجویی نکند و از مسیر عقلانیت و منافع ملی منحرف نشود، از طرف دیگر به جامعه میگوییم که دخالت خارجی و ورود به چرخه ی خشونت چاه ویلی است که اگر در آن بیفتیم خروج از آن در اختیار هیچ کس نیست.
بهنظر من راه نجات کشور «انتخابات آزاد» است؛ بهویژه آنکه در مقطع فعلی هیچ جناحی بهتنهایی نمیتواند کشور را بهشکل موفق اداره کند. پس باید به سمت ائتلاف برویم. بهعلاوه پایگاه اجتماعی هیچ فرد و جناحی نیز ۵۰ بهاضافه ۱ مردم نیست با آنکه ممکن است در انتخابات پنجاه به علاوه یک درصد آرای رایدهندگان را جلب کند.
بنابراین، امروز به ویژه با بدبینی عمومی به شرایط هیچ راهی جز انتخابات آزاد برای جلب اعتماد و مشارکت مردم وجود ندارد. البته ما باید ضمن زنده نگهداشتن این شعار، هر جا که امکان معرفی نامزد شایسته داشته باشیم، از آن فرصت استفاده کنیم و اجازه ندهیم جامعه به بنبست برسد.
مرزبندیهای اصلاحطلبان با براندازان در این مقطع چه تأثیری در تکثری که باید در جامعه وجود داشته باشد، دارد؟ اگر اصلاح طلبان بخواهند با مرزبندی درون جامعه برخی گروه ها و اقشار را بیرون انداخته و در خود راه ندهند، آیا این باعث قربانی کردن شعار اصلی آنها در این مسیر نمیشود؟
دو مسأله را باید از هم تفکیک کنیم. نخست دفاع از حقوق شهروندی و اینکه هر حزب و جریانی بتواند حزب و روزنامه مستقل و آزاد داشته باشد و بتواند با معرفی نامزد انتخاباتی در انتخابات شرکت کند. ما از این حق حمایت میکنیم. شعار انتخابات آزاد چنین الزاماتی دارد. یعنی چه موافق و چه مخالف اصلاحات و حتی کسانی که مخالف جمهوری اسلامی هستند، اما حاضرند در چارچوب قانون کار کنند و با روشهای خشونتآمیز مخالف بوده و معتقد به استقلال و یکپارچگی کشور هستند، حق دارند نامزد معرفی کنند.
دفاع ما از حقوق افراد مطلق است و معتقدم جمهوری اسلامی همانطور که وظیفه تأمین امنیت همه شهروندان را دارد، وظیفه تأمین حقوق تمامی آنها را نیز دارد. اما ما اصلاحطلبان به عنوان یک جریان سیاسی دارای برنامه و پلتفرمی هستیم که بر اساس آن نمیتوانیم با هر حزب و گروهی و گرایشی ائتلاف کنیم. پس اینکه ما به کسانی بگوییم که با آنها اختلاف نظر داریم، به معنای آن نیست که علیه تکثر کار کردهایم یا به شعار «زنده باد مخالف من» دهنکجی میکنیم. در کشورهای دموکراتیک نیز احزاب با هم اختلاف نظر دارند و حاضر نیستند با همه کنار آیند.
البته ممکن است در شرایطی استثنایی کمونیست ها با برخی احزاب دست راستی کنار بیایند، کما اینکه در فرانسه دیدیم که گلیستها و سوسیالیستها علیه جبهه ملیشان که گرایشی فاشیستی دارد، متحد شدهاند. این حالت برای شرایط استثنایی است. در شرایط عادی هر حزبی موضع خود را دارد و در عین حال از تکثر و حقوق رقبا دفاع میکند. در آن کشورها کسی نمیگوید مثلا حزب سوسیالیست بهدلیل آنکه با حزب دست راستی ائتلاف و همکاری نمیکند، ضد تکثر است یا به زنده باد مخالف من اعتقاد ندارند.
آقای روحانی همچنان مشتاق است به وعدههایی که به مردم داده، عمل کند
«زنده باد مخالف من» یعنی همان حقی که من برای داشتن حزب، روزنامه و معرفی نامزد انتخاباتی حق دارم، این حق را برای همه قائل شوم. اصلاحطلبان مادام که از این حق دفاع میکنند طرفدار شعار زنده باد مخالف من هستند. اما اگر به جایی برسند که با استفاده فلان جناح از حقوقش به این دلیل که مخالف دیدگاه آنهاست، مخالفت کنند، به مسیری ضداصلاحی افتادهاند و شعارشان با تغییری ماهوی به زنده باد موافق من تبدیل میشود.
طی دو دوره انتخابات اخیر که آقای روحانی به عنوان رئیسجمهور انتخاب شدند حمایت های تمام قدی را از سوی جریان اصلاح طلب شاهد بودیم، اما دیده می شود که برخی چهرههای اصلاح طلب می گویند، آقای روحانی گردش به راست داشته یا در پیگیری مطالباتی که اصلاح طلبان و مردم داشتند، کوتاهی کرده است. نظر شما در این رابطه چیست؟
من فکر میکنم آقای روحانی همچنان مشتاق است به وعدههایی که به مردم داده، عمل کند. با وجود این معتقدم دولت دوم روحانی بر خلاف دولت اول او که تقریباً در تمام عرصهها نمره قابل قبولی گرفت، در برخی زمینهها بهویژه در بخش اقتصادی ناکام شده است. انتقاد من به آقای روحانی این است که اولاً میبایست با تمهیدات قبلی می کوشید مانع خروج ترامپ از برجام شود. دوم اینکه میدانست آمریکا بهاحتمال زیاد از برجام خارج میشود، پس باید پیشبینیهای لازم را میکرد، تا وضعیت اقتصادی بهجایی نرسد که بسیاری احساس کنند کار از دست دولت در رفته است و نمیتواند از پس تحریمها برآید.
با وجود این معتقدم نمره دولت در زمینه های دیگر مثبت است. یعنی در سیاست خارجی دولت در همین مدت پیروزیهای بزرگی داشت و توانست آمریکا را تنها کند، به انزوا براند و اجماع جهانی درباره برجام علیه ترامپ بهدست آورد. بهگونهای که روحانی مانند اوبامای زمان احمدینژاد که میگفت جامعه جهانی با سیاستهای ایران مخالف است، میتواند بگوید جامعه جهانی با سیاستهای ترامپ مخالف است.
سه راهکار اصلاحطلبان در قبال آقای روحانی
اوج پیروزی حقوقی و دیپلماتیک و بینالمللی ایران پیروزی در دادگاه لاهه بود که به نظر من ارزشش کمتر از پیروزی دکتر مصدق در لاهه نبود. اگرچه بهدلیل مشکلات اقتصادی که گریبان مردم را گرفته است، کمتر به این پیروزی توجه کردهاند. در همین مدت قرارداد با اروپا را داشتیم که شاید بعد از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد در ۷۰ سال گذشته بیسابقه بوده است که اروپا اینگونه برابر آمریکا بایستد و بهرغم عصبانیت آمریکا با کشوری مثل ایران قرارداد ببندد. در زمینه آزادیهای اجتماعی و فرهنگی نیز وضع بهتر شده و دولت عقبگرد نداشته است هرچند همچنان شاهد موانع و مشکلاتی هستیم اما بیش از دولت اول روحانی نیست.
به لحاظ سیاسی نیز در مجموع فضا منفیتر از قبل نیست اگرچه هنوز بسیاری از محدودیتها باقی است. اما اصلاحطلبان درباره آقای روحانی چند راه دارند؛ نخست اینکه چشم خود را بر واقعیتها ببندند و بگویند دولت در هیچ زمینهای شکست نخورده است و اگر هم مشکلاتی هست و مردم آن را لمس میکنند، با فرافکنی آنها را کاملا به گردن دیگران بیندازند. البته نقش دولت پنهان و نیز تحریمها در بهوجود آمدن مشکلات جدی است با وجود این معتقدم دولت نیز در این زمینه نقش ضلع سوم را ایفا کرده و باید حتماً نقد شود. من حمایت بی چون و چرا از دولت را نمی پسندم و کمکی نیز به دولت نمیکند. افزون بر آن اجازه نمیدهد دولت خطاهای خود را اصلاح کند.
راه دوم عبور از روحانی مانند عبور از خاتمی است. این روش نیز به باور من اشتباه است. نه به آن دلیل که دولت آقای روحانی یا دولت آقای خاتمی ضعف و کاستی نداشته یا ندارد، بلکه از این جهت که عبور از روحانی و خاتمی به آزادی و رفاه و پیشرفت بیشتر نمیرسد. اگر عبور از روحانی به دموکراسی و رونق اقتصادی میانجامید، قابل قبول بود. ولی اگر قرار باشد از دولت روحانی عبور کنیم تا دولت پنهان حاکم شود، گامی به عقب محسوب میشود. این عبوری نیست که فرد یا جریانی دموکراسیخواه و تحولطلب آن را بپذیرد.
به حمایت انتقادی از آقای روحانی باور دارم/ پرچمدار عبور از روحانی نخواهیم شد
تجربه ثابت کرد هرگاه حکومت از یکدستی خارج شده، امکان نفس کشیدن و بهبود امور و حل مشکلات حتی در سیاست خارجی افزایش یافته است. نمونه بارز آن دو دولت آقای خاتمی و دولت اول آقای روحانی است. ما یک بار در ابتدای پیروزی انقلاب این اشتباه را کردیم که با مقایسههای فردی در پی حذف مهندس بازرگان برآمدیم، اما بعداً فهمیدیم اقدام مزبور باعث یکدست شدن قدرت و ضرر کردن همه شد.
با اتکا به آن تجربه بر اساس تجربیات گذشته، ما در دوره آقای هاشمی حاضر نشدیم پرچمدار عبور از وی شویم. در دوره آقای خاتمی نیز چنین راهبردی را تایید نکردیم. امروز هم پرچمدار عبور از روحانی نخواهیم شد. اما این اصلاً بدان معنا نیست که به آقای روحانی انتقاد وارد نباشد یا باید درباره خطاهای دولت سکوت کنیم. انتقاد آری اما عبور از روحانی نه.
راه سوم این است که به مردم توضیح دهیم در چه شرایطی به آقای روحانی رای دادیم و چرا هنوز از رای خود دفاع میکنیم. با این ساختار و با این محدودیتها هر کس دیگری هم که جای او بیاید کم و بیش با همین گرفتاریها مواجه خواهد شد. مگر اینکه به این سمت حرکت کنیم که با اصلاحات ساختاری امکان موفقیت دولت یا رئیسجمهور فراهم شود. تاکید میکنم نباید سهم آقای روحانی را نادیده گرفت زیرا با وجود همه مشکلات دولت او بهویژه در عرصه اقتصادی، بهتر از این میتوانست عمل کند.
بنابراین من نه معتقد به سکوت اصلاحطلبان درباره عملکرد روحانی هستم و نه به عبور از او معتقدم؛ بلکه به حمایت انتقادی از آقای روحانی باور دارم.