پایگاه خبری جماران: محرم است و موسیقی سوگواری، تن بیتابِ ساکنانِ شبِ شهرها را به گوشههای شور و ماهور و دشتی و... میکشاند و فریاد حماسه و خونخواهی و شیونشان را در رثای #شهیدان_کربلا به آسمان میبرد...و من ساکن شهر کلمات نیز در این گوشه خلوت، دلی به نوای شهر سپردهام و دلی به غوغای کلمات؛ همان دل که سخت، بیتاب نوشتن است. من هم چون همگی ساکنان این شبهای شهر، دل یک دله کردن برایم دشوار است؛ چرا که دلی اگر برای عدالت بتپد؛ وقف عدالت میشود و بایستی که بیگمان پس از صدها سال در پهنه خیرخواهانه عدالت خیمه زده باشد. این سرنوشت مشترک اما عجیب نیست و دلی در من که هنوز هم چون دل ساکنان شهر، بیتاب کلمات است.
دلی در من هنوز بیتاب لرزش موزون زنجیر سرانگشتانم است تا بر گرده ساکنان شهر کلمات فرود آید و دستی که بر سینهشان بکوبد تا بر این صفحه لغزان مجازی، دستهای شوند و عَلم و کتلی بالا ببرند. کلماتی که مخالفخوانی نکنند و شرح واقعه، همه کلماتی باشد از جنس نور. کلماتی نورانی و گوارا که به صحرای کربلا بروند و به جای عطش و خشکسالی، بر گلوهای تشنه مردان و زبانهای تبدار زنان و کودکان، قطره قطره آب شوند.
دلم بیتاب واژگانی است که حرف به حرف همه از خیر باشد، از عدالت باشد، از امید باشد و ایمان به امید.
برای ما مردمی که شبهای محرممان به چرخیدن دستی بریده بر سفرههای نذری و نوشیدن آبی گوارا از دست ساقی هیات، خوش و روزمان به تیرگی بازار و سقوط ریال و صعود ناخوش است، کدام کلمه را باید نوشت که ذکر مصیبت را به پایان مصیبت ببرد و اشک اندوه بر ستمدیدگی را با شوق عدالتخواهی در آمیزد؟
چرا که ما پس از صدها سال هنوز شیفته کلماتی نشدیم که از جنس نورند و خیر میزایند؛ چرا که دنیای ما و تاریخ ما هنوز در #نینوا متوقف است و ما انسانهای سخت شیفته عدالت و خیر هر #محرم، هیاتی از کلمات را دسته به دسته با طبلها و سنجها و زنجیرهایمان به خیابانها و تکیهها میبریم و پس از آن بر هیچ کلمهای تکیه نمیزنیم، همان کلمات شریفی که در تیرگی ذهنمان از ما میگریزند و هر #محرم از زندگیمان کربلایی میسازیم و تشنهتر از پیش فریاد عدالت سر میدهیم و نمیدانیم که برای این همه آشفتگی و بیعدالتی همهمان متهمیم و در جدال درونیمان هنوز خیر و شر گلاویزند و هنوز یقین نداریم که عدالت راستین، عدالتی نیست که پس از مرگ اجرا شود بلکه عدالت راستین، عدالت پیش از مرگ است.
*من با تو خیلی فرق دارم، خدایی که تو و کسانی مثل تو میاندیشند و میسازند، خدایی است که مسئولیتهای ترا، اراده ترا، و همه وظیفههای انسانی ترا در این دنیا و در جامعه و در برابر مردم تکفل میکند، و تو با چاپلوسی و نذر و نیاز به آن خدا، خودت را از عواقب هر جرمی و جنایتی معاف میبینی! درست مثل زندگی اجتماعیت است که هر وقت کارت گیر میکند، حقهبازی میکنی. یک قانون مالیاتی وضع میشود، یک حکم قضایی و حقوقی از دادگستری برایت میآید، این را میبینی، آنرا میپزی، تملق میگویی، تلفن میکنی، رشوه میدهی، پول و پارتی فراهم میکنی واسطه میتراشی! "در دینت هم همین کارها را میکنی"،...
هیچ قانونی ترا از پلیدی و جنایت و حقکشی و مال مردمخوری و خیانت و قانونشکنی باز نمیدارد، همچنین با توسل و شفاعت و جلب محبت و نظر یکی از مقربان و حاشیهنشینان سلطان کائنات دینت هم! ترا در دنیا، از خطا و گناهی که خودت هم به آن معتقدی و میدانی که دینت هم ترا از آنها بر حذر میکند؛ باز نمیدارد!
*پدر مادر متهمیم. علی شریعتی