سواد زندگی؛ توسعه توانمندی های فردی - ما با ذهن و حواس خود دنیای اطرافمان را می شناسیم. در زندگی روزمره بر اساس شناختی که داریم با اطرافیان، همکاران، دوستان و اعضای خانواده خود برخورد می کنیم. در واقع زندگی ما حاصل شناخت ماست. شناختی که می تواند با خطا یا با سوگیری همراه باشد.
در واقع بسیاری از سوءِ تفاهم ها، ناکامی ها، درگیری ها و اختلاف ها در محیط کار، خانه و بین دوستان ناشی از خطاهای شناختی (cognitive biases) است.
 خطای شناختی باعث جهت گیری اشتباه فکری ما نسبت به رفتارها، سخنان و اعمال دیگران شده و همین جهت گیری باعث تصمیم گیری و ایجاد رفتار نامناسب می شود.
سوگیری شناختی خطاهای ذهنی و الگوهایی هستند که در قضاوت، تصمیم گیری و استدلال ما انحراف ایجاد می کنند و موجب می شوند تا ما در مورد افراد و موقعیت ها نتیجه های غلط و غیر منطقی بگیریم. به عبارت دیگر خطاهای شناختی یعنی تفکر به شیوه دگم، توام با افکار غیر عقلانی.
بر اساس یافته های علوم شناختی، ذهن ما از هر رویداد روایتی را می سازد که خوشایند ماست و ما آن روایت را خودآگاهی می‌پنداریم. مثالی از سوگیری شناختیفرض کنید در شرکتی کار می کنید. رئیس شما کاری را به شما می سپارد. شما فکر میکنید که بابت آن باید اضافه کاری دریافت کنید و تصورتان این است که رئیس خودش این را می داند و اضافه کاری شما را پس از اتمام کار پرداخت می کند. اما متاسفانه آخر ماه می فهمید رئیستان به این نکته پی نبرده و شما هم براساس تصورتان، راجع به اضافه کار با او صحبتی نمی کنید. بدین ترتیب نسبت به رئیستان احساس خشم و دلخوری پیدا می کنید که چرا به شما اضافه کاری نداده است.
در این مثال شما دچار دو خطای شناختی شده‌اید:
1- برچسب زدن: شما به رئیستان برچسب بی فکری می زنید و او را فردی بی توجه در نظر می گیرید. همین برچسب باعث احساس بد شما نسبت به شرایط کارتان می شود.
2- ذهن خوانی: فکر می کنید رئیستان اصلا به فکر شما نیست و حتی اگر لزوم دریافت اضافه کاری را هم مطرح می کردید با آن مخالفت می شد. پس همان بهتر که خودتان را کوچک نکنید و چیزی نگویید.
 اما چگونه می شود در دام سوء تفاهم و درگیری های ناشی از خطای ذهنی یا سوگیری شناختنی نیفتاد. 
علمای علوم شناختی دریافته اند پرسشگری مدام درباره باورها، انتخاب‌ها و قضاوت‌هایی که انجام می دهیم بهترین ابزار برای آن است که از خطاهای شناختی بکاهیم و روایت ذهن خود را به واقعیت جهان خارج نزدیک کنیم.
اولین گام در این مسیر شناخت سوگیری های عمده ذهنی است. البته شناخت خطا ها یا سو‌گیری‌ های ذهنی لزوما به این معنا نیست که قرار است باورها و ارزش‌ های فردی‌مان را از دست بدهیم.
 برعکس، شناخت ذهن و نحوه سوگیری‌اش ممکن است از ما انسانی منطقی‌تر بسازد که بتوانیم باورهای خودمان و دیگران را بهتر درک کنیم، از موقعیت‌های متفاوت اجتماعی شناخت بهتری به دست بیاوریم، موقعیت فردی‌مان را در جامعه ارتقا ببخشیم، ناخواسته دیگران را ناراحت نکنیم، قدرت ارزیابی عملکرد خودمان و دیگران را به شیوه‌ای انتقادی افزایش دهیم، در شرایط متفاوت اجتماعی و موقعیت‌های پیچیده تصمیمات بهتری بگیریم و قضاوت منطقی و تفسیر دقیق‌تری از واقعیت‌های جهان اطرافمان داشته باشیم. در چنین شرایطی، نزاع و تنش جایش را به گفتگوی انتقادی با خودمان و دیگران می‌دهد.
عمده ترین خطای شناختی آلبرت الیس روان شناس معروف که سال ها روی خطاها و سوگیری های ذهنی کار کرده است. 14 خطای عمده و فراگیر شناختی را به شرح زیر معرفی کرده است:
1.    ذهن خوانی: بدون شواهد کافی فکر می کنید می دانید دیگران به چه چیزی فکر می کنند. "جواب سلامم را نداد، پس حتما از دست من ناراحت است" .   پیش گویی: پیش بینی می کنید خطرات زیادی شما را تهدید می کند یا حوادث آینده بد از آب در می آیند.  ”در امتحان قبول نمی شوم ” یا ” کاری گیر نمی آورم”.3.   فاجعه سازی: معتقدید هر چه اتفاق بیفتد یا پیش بیاید افتضاح، ناخوشایند و غیر قابل تحمل است . ” زندگیم از دست می رود اگر  در دانشگاه قبول نشوم”.4.   برچسب زنی: به خودتان یا دیگران ، صفات کلی و منفی نسبت می دهید. ” من آدم بدشانسی/ بی عرضه ای/ دست و پاچلفتی هستم ” یا فلانی آدم بی عاطفه ای/ خسیسی/ بدبینی/ حسودی است”.5.   ندیدن جنبه های مثبت: مدعی می شوید که کار های مثبت خودتان یا دیگران پیش پا افتاده و ناچیز هستند . ”این کار از عهده همه بر می آید” یا ”قبول شدن در کنکور که کار مهمی نیست”.6.   فیلتر منفی: تقریبا همیشه جنبه های منفی را می بینید و به جنبه های مثبت بی توجه هستید. ”هیچ کس مرا دوست ندارد”. یا "همیشه بدشانسی می آورم".7.   تعمیم افراطی: از یک اتفاق یا حادثه، الگو های کلی منفی استنباط می کنید. ”همیشه کلیدم را جا می گذارم" یا "دوستهایم همیشه به من خیانت می کنند" یا ” من در همه کار ها شکست می خورم”.8.   تفکر دوقطبی: به پیرامون و انسان های اطراف خود با دید "همه یا هیچ / صفر و صدی/ سفید و سیاه" نگاه می کنید. مثل : ”همه مرا طرد می کنند” یا "تمام زندگیم تلف شد. . "تمام صاحبخانه ها بدجنس اند."9.   باید اندیشی: به جای این که حوادث را بر اساس چیزی که واقعا هستند ارزیابی کنید، آن ها بر اساس چیزی که باید باشند، تفسیر می کنید. ”باید کارم را خوب انجام بدهم ” یا ”باید در کنکور قبول شوم”.10. شخصی سازی: علت بروز حوادث منفی را به خودتان نسبت می دهید و سهم دیگران را در بروز مشکل نادیده می گیرید. ”اگر مسافرت نرفته بودم پدرم نمی مرد”. 11. سرزنش گری: دیگران را علت مشکلات و احساسات منفی خود می دانید و از طرفی مسئولیت تغییر رفتارتان را نیز فراموش می کنید. ” دیگران باعث عصبانیت من می شوند ” یا ” باعث و بانی همه مشکلات من والدینم هستند”.12. تاسف گرایی: به جای این که فکر کنید چه کاری از دستتان بر می آید، بیشتر به این مسئله می اندیشید که ای کاش در گذشته بهتر عمل می کردید. ” اگر درس خوانده بودم، شغل بهتری پیدا می کردم ” یا ” ای کاش این حرف را نمی زدم”.13. استدلال احساسی: از احساسات خود برای تفسیر واقعیت استفاده می کنید. مثل : ”چون دلم شور میزند، پس اتفاق ناگواری می افتد". "حس خوبی دارم پس این معامله جوش می خورد"14.   نادیده گرفتن شواهد متناقض: شواهد یا استدلال های ناهمخوان با تفکر خود را رد می کنید. با خود می گویید ”هیچ کس مرا دوست ندارد” و هر گونه شواهد متناقض با این فکر را نادیده می گیرد و در نتیجه فکرتان همیشه تایید می شود.
چگونه در دام سوگیری‌های شناختی نیفتیم؟ اولین گام برای جلوگیری از افتادن در دام سوگیری‌های شناختی، آشنا بودن با آن‌ها و نحوه اثرگذاری آن‌ها رو تصمیم‌های ما است؛ اما علاوه بر آن راه‌هایی هم وجود دارد که می‌توانیم با تمرین آن‌ها، ذهن خود در برابر دچار شدن به این سوگیری‌های شناختی تا حد زیادی واکسینه کنیم. به درون خود توجه داشته باشیدمساله این است که شما باید دائما بر فرآیند‌های فکری و استدلالی خود نظارت داشته باشید. وقتی به نتیجه خاصی رسیدید، سعی کنید مسئله را از ابعاد دیگری هم ببینید و با دلایل دیگری آن را به چالش بکشید. در واقع به نتیجه اولیه اعتماد نکنید.زیرا سوگیری‌های شناختی برای بقای انسان‌در شرایط سخت و جاهایی ساخته شده‌اند که فرصت کمی برای تصمیم‌گیری وجود دارد تا فرد بتواند سریع‌ترین تصمیمی که احتمالا جانش را نجات می‌دهد، بگیرد.اگر گرسنه، خسته، تنها، عصبانی یا تشنه هستید، به‌هیچ‌وجه نباید تصمیمی بگیرید.مشخص است که ما در زندگی معمولی خود با خطر جانی مواجه نیستیم. در نتیجه اولا باید آرام بمانیم و به خود فرصت بدهیم. اگر شما درگیر یک تصمیم‌گیری هستید، به گوشه‌ آرامی بروید، نفس عمیق بکشید و به احساسات، غلیان‌ها و درگیری‌های ذهنی خود توجه کرده و تاثیر هر کدام از آنها را بر تصمیم خود ارزیابی کنید.یکی دیگر از راه‌کارهای جلوگیری از ابتلا به سوگیری شناختی در تصمیم‌گیری این است که تصمیم نگیرید. نه اینکه کلا تصمیم نگیرید بلکه آن را برای زمان دیگر و شرایط بهتر بگذارید.مثلا اگر هیجان زده یا خسته هستید، به‌هیچ‌وجه نباید هیچ تصمیمی بگیرید. خصوصا تصمیم‌هایی که در صورت خطا بودن اثرات منفی فراوان خواهند داشت.در این حالت بهتر است تصمیم‌گیری را به زمانی واگذار کنید که در شرایط عادی و معمولی خود هستید.دیگران را در نظر بگیریدبه این فکر کنید که تصمیمی که می‌گیرید یا نمی‌گیرید، چه تاثیری روی دیگران (خانواده، همکاران، دوستان و ... ) خواهد گذاشت.  گاهی وقت‌ها در نظر گرفتن دیگران در تصمیم‌گیری‌ها و دقت کردن به اثر تصمیم‌روی آن‌ها، به شما کمک می‌کند که عاقلانه‌تر تصمیم بگیرید و مهم‌تر از آن تصمیم برایتان روشن‌تر و واضح‌تر شود.به منطق و عقل تکیه کنیدوقتی می‌خواهید تصمیمی بگیرید، سوگیری‌های شناختی را که در بالا فهرست کردیم، در نظر بیاورید و کمی هم به بصیرت خود تکیه کنید. البته با اینکه بصیرت در برخی از مواقع جواب‌های خوبی می‌دهد، برای اینکه تصمیم بهتری بگیرید تلاش کنید داده‌ها و شواهد واقعی پیدا کنید.هرچند قرار نیست مثلا قانون مجازات بنویسید اما در نظر داشته باشید که تصمیم شما می‌تواند روی زندگی شما و دیگران تاثیر زیادی داشته باشد در نتیجه بهتر است به داده‌های واقعی تکیه کنید که می‌توانید به دست آورید.هرچه داده‌های بیشتری داشته باشید، می‌توانید به دور از سوگیری‌های شناختی تصمیم بهتری  بگیرید.در این حالت احتمالا از اینکه این داده‌ها چقدر می‌توانند به شما برای اتخاذ یک تصمیم دقیق کمک کنند، شگفت‌زده می شوید. اما اگر بازهم نتوانستید با این داده‌ها تصمیم بگیرید، می‌توانید بیشتر کاوش کنید تا داده‌های بیشتر و بهتری جمع‌آوری کنید.چشم‌انداز فرد ناظرگاهی وقت‌ها تصمیم‌گیری به علت نداشتن داده‌ها یا تجارب کافی سخت است؛ اما گاهی وقت‌ها هم چون ما ارزش‌ها و اولویت‌های متناقضی در مورد نتایج تصمیم‌هایمان داریم، نمی‌توانیم تصمیم بگیریم.اینجاست که ارزش افراد خارج از سیستم که قرار نیست تحت تاثیر تصمیم ما باشند، مهم می‌شود. مراجعه به این افراد و پرسیدن نظر آن‌ها می‌تواند در این موارد بسیار راهگشا باشد. دیگران ممکن است داده‌ها یا تجاربی داشته باشند که شما ندارید.برای این کار هم بهتر است از چند فرد کاملا متفاوت مشورت بگیرید. افرادی که طرز تفکر و ارزش‌های کاملا متفاوتی دارند.هرچند ممکن است دیدگاه و نظر آن‌ها فکر و ایده‌های شما را به چالش بکشند، اما این‌ برای روشن ساختن مسئله، ابعاد دیگر آن و اتخاذ یک تصمیم درست بسیار مفید است.و در نهایت به گذشته رجوع کنیدقطعا تصمیمی که قرار است بگیرید، اولین تصمیم زندگی شما نیست. در نتیجه بد نیست به گذشته خود نگاه کنید و ببینید در گذشته در موارد مشابه چه تصمیمی گرفته‌اید و آن تصمیم‌ها چه نتایجی به بار آورده‌اند.فکر کردن به اینکه آیا در آن زمان شما تصمیم عجولانه‌ای گرفته‌اید یا زود قضاوت کرده‌اید، می‌تواند شما را بر ذهنتان مسلط کند تا از سوگیری‌های شناختی دور شوید.شاید در ابتدا اجرای همه این راه‌حل‌ها کمی پیچیده به نظر برسد. راستش وقتی هم بخواهید همه این کارها را یک جا انجام دهید ممکن است سردرگم شوید.اما از آنجایی که ما آدم‌ها دائما در طول زندگی تصمیم‌های گوناگون می‌گیریم، فرصت‌های زیادی برای اجرا و تمرین این روش‌ها داریم و می‌توانیم اثر سوگیری‌های شناختی را در زندگی خود کاهش دهیم.

www.savadezendegi.com

دیدگاه تان را بنویسید