سواد زندگی؛ خلاقیت و توسعه توانمندی های فردی / جعفر محمدی - کتاب "راز"، نوشته "روندا برن" در سراسر جهان ترجمه شده است. فیلم مستندی هم به همین نام ساخته شده که آن هم در همه دنیا و از جمله در ایران، دوبله شده است. در این کتاب از قانون "جذب" سخن گفته شده است و خلاصه یک سطری اش هم این است: "هر آنچه آرزویش را داری بخواه، باور کن و سپس دریافت کن."
قانون جذب می گوید: "هر چیز، مشابه خود را جذب می کند". بنابر این وقتی به چیزی فکر می کنی، همان را جذب خواهی کرد. اگر مدام به بدبختی ها و این که بیمار خواهی شد و چک هایت برگشت خواهند خورد و زندگی مشترکت از هم خواهد پاشید و ... فکر کنی، در عمل نیز همانگونه خواهد شد ولی اگر به تندرستی، ثروت و خوشبختی فکر کنی، در زندگی واقعی ات نیز چنین می شود.
خلاصه آن که فکرهایت به واقعیت تبدیل می شود.
قانون جذب را معمولاً بد توضیح داده اند و هم بد فهمیده شده است. همین است که خیلی ها می گویند: یعنی اگر من بنشینم گوشه ای و یک زندگی اشرافی را تصور کنم، بعد از مدتی به آن زندگی می رسم؟! معلوم است که نه!
بنابراین می کوشم ساده و تا جایی که می توانم علمی این قانون را تشریح کنم:
1 - همه ما محصول افکارمان هستیم. هر انسانی، اول فکر می کند و سپس عمل. این نکته بدیهی، زیربنای قانون جذب است.
بنابر این، کسی که باور دارد می تواند در تحصیلاتش موفق شود، بر اساس همان باور عمل می کند و احتمال موفقیت اش بالا می رود. اما اگر کسی خود را فردی کم هوش بداند که نمی تواند در علم اندوزی موفق باشد، احتمال شکست اش بیشتر است. این در حالی است که هر دو فرد فرض ما، دارای ضریب هوشی و شرایط زندگی کمابیش یکسانی هستند.
با این وصف، پارادایم های فکری انسان ها (الگوهای مسلط فکری و فرهنگی) هستند که می توانند آنها را از نظر باورهای ذهنی، در گروه های مختلفی مانند فقیر یا غنی، سالم یا بیمار، آگاه یا ناآگاه و ... طبقه بندی کنند.
به عبارت دیگر، یک انسان ثروتمند خودساخته، قبل از آن که در جهان بیرون ثروتمند شده باشد در ذهن اش ثروتمند شده است و یک فرد فقیر، در باور درونی اش خود را فقیر می داند و احتمالاً بر این باور است که سهم او از زندگی و جهان، فقر و چندرغاز درآمدی است که دارد.
بنابراین برای هر تحولی باید ابتدا باورهای ذهنی مان را متحول کنیم و در آن، خوشبختی و تمام آرزوهایمان را به عنوان چیزهایی قابل تحقق بگنجانیم.
فکر، حرکت مبتنی بر خودش را پدید می آورد و این حرکت است که ما را به مقصدی که ترسیم کرده ایم خواهد رساند یا به آن نزدیک خواهد کرد. این یک امر بدیهی است.
2 - مغز ما پر از مدارهایی است که بر اساس اراده ما شکل می گیرند و تغییر شکل می دهند.
یک مثال:
شما می خواهید پیانو یاد بگیرید. روز اول که شروع می کنید، یک چشم تان به دفتر نت است و یک چشم تان به کلیدهای پیانو. نت ها را یکی یکی می زنید و با فاصله ای که بین شان می افتد، موسیقی ایجاد شده چندان گوش نواز نیست.
چرا؟ چون در مغزتان مداری برای پیانو نوازی وجود ندارد. به تمرینات خود که ادامه می دهید، مغز در می یابد که نیازی ایجاد شده و باید سلول هایی را برای آن به کار گیرد. بنابراین تعداد اندکی سلول به کار ساختن مدار پیانو گمارده می شوند.
اگر در میانه راه ناامید شوید و به این باور برسید که هیچگاه نوازنده خوبی نخواهید شد، مغز اعزام سلول بیشتر به مدار جدید را متوقف خواهد کرد و پروژه نیمه تمام می ماند. اما اگر در فکر خود، به این جمع بندی برسید که توانایی تبدیل شدن به "استاد پیانو" را دارید و هر چه بیشتر تمرین می کنید مغز نیز کار را جدی می گیرد و مدام بر تعداد سلول هایی که ماموریت دارند مدار پیانو را بسازند می افزاید.
بدین ترتیب شما بعد از مدتی بدون نگاه کردن به دفترچه نت و بدون دیدن کلیدهای پیانو، زیباترین آهنگ ها را می نوازید و حتی بداهه نوازی هم می کنید و شنوندگان را به وجد می آورید.
این واقعیت در امور دیگر هم مصداق دارد. وقتی به ثروت فکر می کنید مدارهای مغزی آرام آرام بر این اساس که شما را ثروتمند کنند، شکل می گیرند. بنابراین ایده ها و راهکارهایی در گذر زمان در مغز شما شکل می گیرند که قبل از آن وجود نداشتند یا شما موقعیت ها و فرصت هایی را برای کسب ثروت می بینید که دیگران متوجه آن نمی شوند.
در واقع، همه چیز بستگی به مدارهای مغزی ما دارد و اصل علمی قانون جذب همین است.
راستی دقت کرده اید وقتی به خودروی خاصی فکر می کنید، در خیابان ها بیشتر می بینیدش؟ این همان قانون جذب است. قانون جذب، آن خودروها را به سمت شما نکشیده است بلکه باعث شده مغز و چشم شما آنها را بهتر ببیند.
جهان نیز ملغمه ای از همه چیز است (مثل ترافیکی از همه خودروها) و هر کس بر اساس مدارهای مغزی که خودش تعریف کرده، بخشی از این ملغمه (مثل خودرویی خاص در ترافیک) را درمی یابد.
به بیان دیگر، دور و بر ما، پر از خوبی و بدی است و مدارهای مغزی ما هستند که بخشی از آنها را در زندگی ما پر رنگ تر می کنند. اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس منفی بافی شکل بدهیم یک نتیجه خواهیم گرفت و اگر مدارهای مغزی مان را بر اساس افکار مثبت بچینیم، نتیجه ای دیگر.
3 - انیشتین و گروه دیگری از دانشمندان که درباره زمان تحقیق کرده اند، می گویند زمان یک پدیده قراردادی است و در عالم واقع، همه آنچه وجود دارد، همزمانی پدیده هاست. این یک بحث علمی بسیار پیچیده است که حتی فیزیکدانان نیز به سختی آن را درک می کنند. من هم تبحری در این باره ندارم ولی ربط آن به بحث قانون جذب این است که در این قانون توصیه می شود اگر چیزی را می خواهی، آن را در آینده تصور نکن بلکه همین الان خود را در آن موفقیت ببین (همزمانی آرزو و رسیدن به آرزو). مثلاً اگر می خواهی یک استاد دانشگاه شوی، نگو که می خواهم در آینده استاد دانشگاه شوم بلکه خود را در کسوت استادی و در حال تدریس به دانشجویانت ببین.
چند سال پیش که برای شرکت در یک دوره بین المللی leadership (راهبری) به دوبی رفته بودم، استادانی که به سرپرستی "ورنر ارهارد" از آمریکا برای تدریس آمده بودند، ماجرای ارسال اولین سفینه فضایی ناسا این گونه تعریف کردند که طرح به کندی پیش می رفت و احتمال شکست اش روز به روز بیشتر می شد تا این که در یکی از جلسات، این ایده مطرح شد که خود را از هم اکنون در ماه ببینیم و حال بررسی کنیم که چطور به آنجا رسیدیم. بعد از آن، محققان ناسا با این باور که به ماه رسیده اند، به کار خود ادامه دادند و در نهایت موفق شدند.
بنابراین، قانون جذب واقعیت دارد ولی نه به معنای آرزو کردن و بر جای خود نشستن و منتظر معجزه بودن. قانون جذب، اولین و ساختاری ترین عنصر سرنوشت یعنی چارچوب فکری را هدف قرار می دهد و آن چیزی نیست جز اندیشیدن به موفقیت و رسیدن به خواسته ها. خود من نیز هر جا این گونه بوده ام، تا حد زیادی و بعضاً به طور کامل به آنچه تصور و باور کرده ام رسیده ام چون باورهایم موتور محرکم شده اند.
جک کنفیلد، از بزرگ ترین استادان موفقیت در جهان - که چند سال پیش در ایران نیز یک دوره آموزشی برگزار کرد - در این باره می گوید: از زمانی که با قانون جذب آشنا شدم، آن را به کار بستم و زندگی ام متحول شد به گونه ای زندگی اکنون من آرزوی بسیاری از مردم دنیاست.
شما هم به کار گیری این قانون را -نه بر اساس برداشت های نادرست که بر مبنای علمی- از همین امروز شروع کنید، به آن باور داشته باشید و اثراتش را در گذر زمان ببینید. حتی اگر باور هم نداشته باشید، این را نمی توانید انکار کنید که ترسیم آرزوها بر مبنای مثبت اندیشی، بهتر از غرق شدن در میان انبوه افکار منفی است که انرژی آدمی را از بین می برد.
www.savadezendegi.com
دیدگاه تان را بنویسید