در این مطلب آمده است: خروج دونالدترامپ و ایالات متحده تحت رهبری او از توافق هستهای با ایران، بیش از همه دولت اعتدال و میانهرو کشورمان را تضعیف میکند و لبخند رضایت بر چهره برخی از دلواپسان و منتقدان تندرو مینشاند. این که هرگاه دولت لیبرال و میانه رویی در ایران بر سرکار میآید با بدرفتاری و پیمانشکنی آمریکاییها روبهرو میشود، این ظن را تقویت میکند که داستان چندان هم اتفاقی نیست و اتفاقا آنان دوست ندارند که در ایران با دولت میانهرو سر وکار داشته باشند و اقتدارگرایان را ترجیح میدهند. در اثبات عرایضم به چند نمونه تاریخی در همین 67 سال باید به قدر کافی گویا باشد تا داستان را تصادفی ندانیم. اولین مورد طبعا دولت ملی دکتر محمد مصدق است که اندیشههای لیبرالی داشت و میخواست منافع ایران نه با فرمول 16 درصدی برای ما و 84 درصد برای انگلیسیها که دستکم مانند شرکتهای آمریکایی به صورت 50-50 باشد و به دولت ایالات متحده نیز بدگمان نبود، یا آن حد از بیاعتمادی را که متوجه انگلیسیها میدانست به آمریکاییها نداشت، اما این بیم که دکتر مصدق دست تودهایها را باز گذاشته و احتمال در غلتیدن ایران به دامان کمونیست وجود دارد، پشت مصدق را خالی کرد و با همدستی انگلستان کودتای 28 مرداد 1322 را تدارک دید و یک دولت واقعا لیبرال را در ایران برانداخت و بعد از آن نیز از دولتهایی حمایت کرد که هیچ نشانی از دموکراسی نداشتند.
نمونه دوم که به ما نزدیکتر و ملموستر است دولت دموکراسی خواه مهندس مهدی بازرگان است که فردای پیروزی انقلاب 57 استقرار یافت و از فرق سر تا نوک پا لیبرال میانهرو بود. نخست وزیر آن دبیر کل نهضت آزادی و سخنگوی آن نیز عباس امیرنظام بود. اما چرا برافتاد؟ میتوان گفت همان آمریکاییها در ساقط شدنش بینقش نبودهاند. به این صورت که قول داده بودند دست به عمل تحریکآمیز نمیزنند و شاه را نمیپذیرند. اما بعد وقتی در الجزایر برژینسکی با هیات ایرانی (مهندس مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، محمد مجتهد شبستری و دکتر مصطفی چمران) ملاقات کرد و قرار بود وعده دریافت مطالبات را بگیرند و سپردههای مربوط به خریدهای نظامی را که از فروش نفت کسر کرده بودند پس بدهند، اما این کار را نکردند و با قبول شاه زمینه اشغال سفارت و سقوط دولت موقت فراهم شد و با این اتفاق گفتمان لیبرال به حاشیه رفت.
نمونه سوم که باز نزدیکتر است پیروزی آقای سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد 1376 با شعار «جامعه مدنی» است، ولی تمدید همه سالهی تحریمهای محدود به فرمان بیل کلینتون از بلندای دیوار بیاعتمادی نکاست، در سال 80 و در زمان جرج بوش - رئیس جمهوری ایران در زمرهی نخستین سران جهان بود که واقعه 11 سپتامبر 2001 میلادی را محکوم و با خانوادههای قربانیان ابراز همدردی کرد. از شهریور 1380 تا دی ماه همان سال اما تنها 4 ماه فاصله بود و در این ماه جرج بوش، ایران را در کنار عراق و کره شمالی در محور شرارت توصیف کرد و پس از چندی پروندهی هستهای ایران را هم چنان که میدانید به جریان انداخت تا یک دولت لیبرالی دیگر را ناکام و در مقابل مخالفان داخلی تحت فشار بگذارد.
نمونه بعدی هم البته دولت توسعهگرای روحانی و ماجرای برجام است که به خاطر خروج ترامپ و اتفاق سهشنبه شب هیجدهم اردیبهشت 97 دنیا با آن آشناست، رئیس جمهور ایران تمام تلاش خود را به کار بست تا محور مذاکره و توافق با ایالات متحده را به دست آورد و حالا جانشین اوباما در مقابل دیدگان جهان و به رغم مخالفت شرکای اروپایی میگوید آن را نقض میکند و برمیچیند. اصولا این که هرگاه در ایران - دولتی برسرکار آمده با جهان بیشتر سرآشتی داشته و در پی تحقق شعارهای دموکراتیک بوده- این آمریکاییها بودهاند و هستند که برای ناکام گذاشتن آن کوشیدهاند و میکوشند و این یک واقعیت تلخ است.
مخلص کلام این است: آقای ترامپ! شما که سهشنبه 18 اردیبهشت 97 گفتی در کنار مردم ایران ایستادهای، اما در عمل اتفاقا این شمایید که خواسته تا ناخواسته نمیگذارید جامعهی مدنی در ایران پا بگیرد و خرسندی برخی دلواپسان ایرانی تنها به خاطر خروج از برجام نیست به این دلیل هم هست، در این 70 سال لیبرالیترین دولتها در ایران را آمریکاییها برانداختند یا تضعیف و محدود کردند.
6026/7339
نمونه دوم که به ما نزدیکتر و ملموستر است دولت دموکراسی خواه مهندس مهدی بازرگان است که فردای پیروزی انقلاب 57 استقرار یافت و از فرق سر تا نوک پا لیبرال میانهرو بود. نخست وزیر آن دبیر کل نهضت آزادی و سخنگوی آن نیز عباس امیرنظام بود. اما چرا برافتاد؟ میتوان گفت همان آمریکاییها در ساقط شدنش بینقش نبودهاند. به این صورت که قول داده بودند دست به عمل تحریکآمیز نمیزنند و شاه را نمیپذیرند. اما بعد وقتی در الجزایر برژینسکی با هیات ایرانی (مهندس مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، محمد مجتهد شبستری و دکتر مصطفی چمران) ملاقات کرد و قرار بود وعده دریافت مطالبات را بگیرند و سپردههای مربوط به خریدهای نظامی را که از فروش نفت کسر کرده بودند پس بدهند، اما این کار را نکردند و با قبول شاه زمینه اشغال سفارت و سقوط دولت موقت فراهم شد و با این اتفاق گفتمان لیبرال به حاشیه رفت.
نمونه سوم که باز نزدیکتر است پیروزی آقای سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد 1376 با شعار «جامعه مدنی» است، ولی تمدید همه سالهی تحریمهای محدود به فرمان بیل کلینتون از بلندای دیوار بیاعتمادی نکاست، در سال 80 و در زمان جرج بوش - رئیس جمهوری ایران در زمرهی نخستین سران جهان بود که واقعه 11 سپتامبر 2001 میلادی را محکوم و با خانوادههای قربانیان ابراز همدردی کرد. از شهریور 1380 تا دی ماه همان سال اما تنها 4 ماه فاصله بود و در این ماه جرج بوش، ایران را در کنار عراق و کره شمالی در محور شرارت توصیف کرد و پس از چندی پروندهی هستهای ایران را هم چنان که میدانید به جریان انداخت تا یک دولت لیبرالی دیگر را ناکام و در مقابل مخالفان داخلی تحت فشار بگذارد.
نمونه بعدی هم البته دولت توسعهگرای روحانی و ماجرای برجام است که به خاطر خروج ترامپ و اتفاق سهشنبه شب هیجدهم اردیبهشت 97 دنیا با آن آشناست، رئیس جمهور ایران تمام تلاش خود را به کار بست تا محور مذاکره و توافق با ایالات متحده را به دست آورد و حالا جانشین اوباما در مقابل دیدگان جهان و به رغم مخالفت شرکای اروپایی میگوید آن را نقض میکند و برمیچیند. اصولا این که هرگاه در ایران - دولتی برسرکار آمده با جهان بیشتر سرآشتی داشته و در پی تحقق شعارهای دموکراتیک بوده- این آمریکاییها بودهاند و هستند که برای ناکام گذاشتن آن کوشیدهاند و میکوشند و این یک واقعیت تلخ است.
مخلص کلام این است: آقای ترامپ! شما که سهشنبه 18 اردیبهشت 97 گفتی در کنار مردم ایران ایستادهای، اما در عمل اتفاقا این شمایید که خواسته تا ناخواسته نمیگذارید جامعهی مدنی در ایران پا بگیرد و خرسندی برخی دلواپسان ایرانی تنها به خاطر خروج از برجام نیست به این دلیل هم هست، در این 70 سال لیبرالیترین دولتها در ایران را آمریکاییها برانداختند یا تضعیف و محدود کردند.
6026/7339
کپی شد