در این مطلب آمده است :با وجود وضعیت نگرانکننده خروج نخبگان از کشور، این پدیده قابل کنترل است. وقتی میگوییم با فرار مغزها سرمایه از کشور خارج میشود، دقیقا منظورمان چیست؟
فرار نخبهها از کشور، دو نوع ضرر به دنبال دارد؛ یکی خروج سرمایه انسانی (human capital) که نیروی دارای دانش، مهارت و تخصص را شامل میشود و دیگری از بینرفتن سرمایهای است که صرف پرورش آن فرد شده؛ تربیت نیروی انسانی از دوران دبستان تا زمان دانشآموختگی هزینهای برای کشور دارد که با رفتن او این سرمایه هم از دست میرود.
از لحاظ عدد و رقم هم یادم است وقتی دکتر «فرجیدانا» وزیر علوم بود، آماری ارائه کرد که میگفت سالانه 180تا200 هزار نخبه از ایران خارج میشوند و کشور از این بابت، هرسال حدود 50 میلیارد دلار ضرر میکند، یعنی بیش از درآمد نفتی کشور. این رقم البته براساس میزان هزینههایی بود که خارج از کشور، صرف پرورش نیروی انسانی تحصیلکرده میشد.
غیر از سرمایه انسانی و اقتصادی، اینروزها از سرمایه ژنتیکی هم صحبت میشود؛ بعضیها معتقدند با خروج نخبگان از کشور، از نظر هوشی و ژنتیکی هم متضرر میشویم. طبعا نخبهها افراد هوشمندی هستند اما وقتی میگوییم با خروج آنها از کشور، سرمایه هوشی و ژنتیکی خارج میشود، به یک نگاه نژادپرستانه نزدیک میشویم. بهتر است درباره «سرمایه فکری» صحبت کنیم.
ضمن اینکه نخبگی لزوما ریشه در ژن ندارد. من با یکی از طرفداران این نظریه که استاد برجستهای هم هست صحبت میکردم. به او گفتم والدین شما چه وضعیتی دارند؟ گفت بیسواد هستند و در روستا زندگی میکنند. جواب دادم پس شما چطور به چنین جایگاهی رسیدی؟ من، فرار مغزها را از حیث اجتماعی، قابل بحث و بررسی میدانم.
شاید بد نباشد به خود مفهوم «مغزها» هم بپردازیم؛ چه کسانی در این تعریف قرار میگیرند؟ هر انسانی که در هر زمینهای دانش و مهارت کسب کردهاست، سرمایه انسانی محسوب میشود. نخبگان، صرفا تحصیلکردههای دانشگاهی نیستند و متخصصان حوزههای هنری، فلسفی، ورزشی و... هم در این تعریف قرار میگیرند. با اینهمه اما اگر محاسبهای از میزان خروج نخبهها وجود داشتهباشد، صرفا تحصیلکردگان آموزش عالی به حساب میآیند.
مثلا خروج ورزشکاری با تحصیلات عالی از کشور، فرار مغزها محسوب میشود و ورزشکاری که تحصیلات دیپلم دارد، خیر. از آن طرف، ثروتمندانی که به دلیل احساس ناامنی مالی از ایران میروند هم باعث خروج سرمایه میشوند؛ بهطور کلی باید بین سرمایه انسانی و اقتصادی تمایز قائل شویم.
ما در کشور با «بحران» فرار مغزها مواجهیم؟
در اینباره آمار رسمی نداریم. هرچه هست آمارهایی است مبتنی بر برآوردهای کلی و جایی که برای مثال خروج هر تحصیلکرده از کشور را ثبت کند، وجود ندارد. آمارهایی مبتنی بر برخی تحقیقات که خیلی هم نمیشود روی صحت و سقم آن حساب کرد، میگوید 75 درصد جوانانی که در پژوهشها مورد سوال قرار گرفتند، تمایل به مهاجرت داشتند. طبعا همه این افراد از کشور خارج نمیشوند اما هم اکنون میل جوانها که اکثرا تحصیلکرده هستند، به مهاجرت بالاست. وضعیت کشور ما از لحاظ مهاجرت نخبگان، نسبت به بقیه کشورها چطور است؟
در کشورهای توسعهیافته، مفهومی به اسم فرار مغزها (brain drain) وجود ندارد و چرخش مغزها (brain circulation) مطرح است؛ یعنی بین این کشورها جابهجایی و تبادل نخبگان اتفاق میافتد. نخبهها برای مثال اگر از کانادا به آمریکا میروند، به قصد کسب تجربه و افزایش سطح علمی است نه برای فرار از اوضاع نامطلوب. در ایران اما با فرار به معنی واقعی و نوعی گریز اجتماعی مواجهیم. ضمن اینکه از لحاظ مالی هم حمایتی از نخبگان صورت نمیگیرد.جوان تحصیلکرده با حقوق یک و نیم میلیون تومان در ماه وقتی وضعیت خودش را با دوستش در اروپا مقایسه میکند، کاملا این فاصله را حس میکند. در ایران به دلایل مختلف، حس تعلق اجتماعی کاهش یافتهاست.
کشورهای دیگر، مسئله فرار مغزها را چطور مدیریت کردند؟ کشورهای توسعهیافته که اساسا با این مسئله مواجه نیستند تا بخواهند به مدیریتش فکر کنند. یک پزشک فرانسوی چرا باید از کشورش خارج بشود؟ از چه چیزی میخواهد فرار کند؟ و اصلا کجا برود بهتر از کشور خودش؟ فرار مغزها مربوط به کشورهای درحال توسعه است؛ مثل افغانستان که نه تنها نخبگانش بلکه نیروی کارش هم از کشور خارج میشوند. نخبهای که از کره جنوبی به انگلستان میرود، فرار نمیکند بلکه میخواهد شرایط دیگری را هم تجربه کند اما خروج از کره شمالی، فرار محسوب میشود.
6026/7342
فرار نخبهها از کشور، دو نوع ضرر به دنبال دارد؛ یکی خروج سرمایه انسانی (human capital) که نیروی دارای دانش، مهارت و تخصص را شامل میشود و دیگری از بینرفتن سرمایهای است که صرف پرورش آن فرد شده؛ تربیت نیروی انسانی از دوران دبستان تا زمان دانشآموختگی هزینهای برای کشور دارد که با رفتن او این سرمایه هم از دست میرود.
از لحاظ عدد و رقم هم یادم است وقتی دکتر «فرجیدانا» وزیر علوم بود، آماری ارائه کرد که میگفت سالانه 180تا200 هزار نخبه از ایران خارج میشوند و کشور از این بابت، هرسال حدود 50 میلیارد دلار ضرر میکند، یعنی بیش از درآمد نفتی کشور. این رقم البته براساس میزان هزینههایی بود که خارج از کشور، صرف پرورش نیروی انسانی تحصیلکرده میشد.
غیر از سرمایه انسانی و اقتصادی، اینروزها از سرمایه ژنتیکی هم صحبت میشود؛ بعضیها معتقدند با خروج نخبگان از کشور، از نظر هوشی و ژنتیکی هم متضرر میشویم. طبعا نخبهها افراد هوشمندی هستند اما وقتی میگوییم با خروج آنها از کشور، سرمایه هوشی و ژنتیکی خارج میشود، به یک نگاه نژادپرستانه نزدیک میشویم. بهتر است درباره «سرمایه فکری» صحبت کنیم.
ضمن اینکه نخبگی لزوما ریشه در ژن ندارد. من با یکی از طرفداران این نظریه که استاد برجستهای هم هست صحبت میکردم. به او گفتم والدین شما چه وضعیتی دارند؟ گفت بیسواد هستند و در روستا زندگی میکنند. جواب دادم پس شما چطور به چنین جایگاهی رسیدی؟ من، فرار مغزها را از حیث اجتماعی، قابل بحث و بررسی میدانم.
شاید بد نباشد به خود مفهوم «مغزها» هم بپردازیم؛ چه کسانی در این تعریف قرار میگیرند؟ هر انسانی که در هر زمینهای دانش و مهارت کسب کردهاست، سرمایه انسانی محسوب میشود. نخبگان، صرفا تحصیلکردههای دانشگاهی نیستند و متخصصان حوزههای هنری، فلسفی، ورزشی و... هم در این تعریف قرار میگیرند. با اینهمه اما اگر محاسبهای از میزان خروج نخبهها وجود داشتهباشد، صرفا تحصیلکردگان آموزش عالی به حساب میآیند.
مثلا خروج ورزشکاری با تحصیلات عالی از کشور، فرار مغزها محسوب میشود و ورزشکاری که تحصیلات دیپلم دارد، خیر. از آن طرف، ثروتمندانی که به دلیل احساس ناامنی مالی از ایران میروند هم باعث خروج سرمایه میشوند؛ بهطور کلی باید بین سرمایه انسانی و اقتصادی تمایز قائل شویم.
ما در کشور با «بحران» فرار مغزها مواجهیم؟
در اینباره آمار رسمی نداریم. هرچه هست آمارهایی است مبتنی بر برآوردهای کلی و جایی که برای مثال خروج هر تحصیلکرده از کشور را ثبت کند، وجود ندارد. آمارهایی مبتنی بر برخی تحقیقات که خیلی هم نمیشود روی صحت و سقم آن حساب کرد، میگوید 75 درصد جوانانی که در پژوهشها مورد سوال قرار گرفتند، تمایل به مهاجرت داشتند. طبعا همه این افراد از کشور خارج نمیشوند اما هم اکنون میل جوانها که اکثرا تحصیلکرده هستند، به مهاجرت بالاست. وضعیت کشور ما از لحاظ مهاجرت نخبگان، نسبت به بقیه کشورها چطور است؟
در کشورهای توسعهیافته، مفهومی به اسم فرار مغزها (brain drain) وجود ندارد و چرخش مغزها (brain circulation) مطرح است؛ یعنی بین این کشورها جابهجایی و تبادل نخبگان اتفاق میافتد. نخبهها برای مثال اگر از کانادا به آمریکا میروند، به قصد کسب تجربه و افزایش سطح علمی است نه برای فرار از اوضاع نامطلوب. در ایران اما با فرار به معنی واقعی و نوعی گریز اجتماعی مواجهیم. ضمن اینکه از لحاظ مالی هم حمایتی از نخبگان صورت نمیگیرد.جوان تحصیلکرده با حقوق یک و نیم میلیون تومان در ماه وقتی وضعیت خودش را با دوستش در اروپا مقایسه میکند، کاملا این فاصله را حس میکند. در ایران به دلایل مختلف، حس تعلق اجتماعی کاهش یافتهاست.
کشورهای دیگر، مسئله فرار مغزها را چطور مدیریت کردند؟ کشورهای توسعهیافته که اساسا با این مسئله مواجه نیستند تا بخواهند به مدیریتش فکر کنند. یک پزشک فرانسوی چرا باید از کشورش خارج بشود؟ از چه چیزی میخواهد فرار کند؟ و اصلا کجا برود بهتر از کشور خودش؟ فرار مغزها مربوط به کشورهای درحال توسعه است؛ مثل افغانستان که نه تنها نخبگانش بلکه نیروی کارش هم از کشور خارج میشوند. نخبهای که از کره جنوبی به انگلستان میرود، فرار نمیکند بلکه میخواهد شرایط دیگری را هم تجربه کند اما خروج از کره شمالی، فرار محسوب میشود.
6026/7342
کپی شد