در این مطلب آمده است: مصدق، بی‌هیچ پسوند و پیشوندی و بدون این که بخواهیم تقدیس یا تطهیرش کنیم، به سبب اندیشه‌ها و اعمالش، سرمایه ی غنی و بزرگ ملی ماست. اما مشکل ما اینجاست که این سرمایه و سرمایه‌های از این دست را چگونه و در کجا می‌توانیم حفظ و خرج کنیم بدون اینکه وارد مقوله ی اغراق و افراط و تفریط شویم.
شکی نیست که مصدق متعلق به چند نسل گذشته است و نسل امروز ممکن است از جنبه‌ی احساسی، وی را رد یا تایید کند. پس بهترین کار این است که برای بازیابی نکات مثبت و منفی اش، همایش بین‌المللی با دعوت از پژوهشگران داخلی و خارجی ترتیب داده شود چون مصدق، به غیر از این که از رجال بزرگ سیاسی معاصر ماست، برای خارج از ایران و از نظر کشورهای آسیایی و آفریقایی نیز نماد استقلال‌طلبی و مبارزه با استعمار و استثمار است و انقلاب مصر و الجزایر و تحولات عراق و... متاثر از اندیشه‌های استعمارستیزی او شکل گرفته و در جنبش غیرمتعهدها، می‌توان تاثیر کلام و عمل و اندیشه‌اش را در امثال «جواهر لعل نهرو»، «جمال عبدالناصر»، «مارشال تیتو» و... به خوبی دریافت. بنابراین، حقی بزرگ بر ذمه‌ی تاریخ معاصر ایران دارد و اینکه بخواهیم جهت پاسداشت ایشان و رضای خاطر دوستداران و معتقدانش، نام خیابان «نفت» را به «مصدق» تغییر دهیم، هرگز کافی به نظر نمی‌رسد.
از طرفی، همان گونه که «ننگ با رنگ» پاک نمی‌شود، حذف نام شاخص‌های تاثیرگذار و تاریخ ساز هم با امر و رنگ، محو شدنی نیست چون این بزرگان، جریانی ساخته اند که در این جریان، مشی فکری و درک و تلقی خبرگان و متفکران جامعه بدان شکل گرفته است پس به زیان غیرقابل جبران کشور است که بخواهیم این منشأ را نادیده بگیریم یا باورمندان را به عقیده ای که از این جریان شکل گرفته و متاثر شده، منع کنیم. این منع کردن به بهای از دست دادن پشتوانه‌های عظیم فکری کشور و نیز حمایت‌های آنان منجر خواهد شد. چون با کاوش و پژوهش در زندگی زنده یاد، محمد مصدق، به نکات بسیار مهمی می‌رسیم که می‌تواند چراغ حال و آینده‌ی توسعه‌ی کشور و نیز عبرت از عملکردهای گذشته باشد:
مصدق، سیاست مدار بزرگی بود و در کوران‌های سیاسی و مبارزاتی، پخته و پرورده و موقع‌شناس شده بود؛ به پشتوانه‌ی همین تفکرات سیاسی، در ماجرای «ملی شدن صنعت نفت» و قطع شریان اقتصادی و استعماری انگلیس، از تعارض میان انگلستان و آمریکا، به نحو کامل استفاده کرد و به مقصودی که می‌خواست با محکوم کردن حکومت لندن و سربلندی ایران عزیز، دست یافت.
در سیاست اقتصادی، در پی اقتصاد بدون نفت بود. دلیل ما، بیلان صادرات و واردات دولت ایشان و دولت‌های قبل و بعد است. در تولید داخلی، به قول اقبال لاهوری: «از حریرش نرم‌تر کرباس توست». این نکته می تواند قابل توجه همه‌ی کسانی باشد که هیچ اعتقادی به «اقتصاد مقاومتی ندارند» و میلیاردها دلار کالای قاچاق را از اسکله‌های غیرمجاز وارد می‌کنند. و بیفزایید واردات شکر و چادر و... و قیاس کنید این‌ها را با مصدق عاشق ایران و ایرانی. براستی که به قول مولانا: «از قیاسش خنده آمد خلق را» مصدق، اشراف‌زاده بود، اما زندگی اشرافی نداشت و با وجود اصرار رضاخان، نخواست، قاجاری مطیع و دست نشانده و جیره‌خوار باشد. معروف است که در دوارن تصدی دولتی‌اش، حقوق نگرفت و به هزینه‌ی شخصی خود به دادگاه لاهه رفت و با مدافعات متقن و محکمه‌پسند ابرقدرت انگلستان را محکوم کرد و بدون هیچ غروری با همان تواضع شخصی‌اش به وطن بازگشت.
پاک‌ترین رجل سیاسی ایران، به شدت به افکار عمومی احترام می‌گذاشت، به همین دلیل، برخی با وارونه بینی، به عوام فریبی منسوبش کردند. پیرو سیاست موازنه ی منفی در برابر قدرتمندان بود و می‌گفت: نه به این امتیاز می‌دهیم و نه به آن.
همین امر قاتل بی‌رحم تدبیر او شد و مثل عزل امیرکبیر که مقتدایش بود، انگلیس و روس و آمریکا و نیز وابسته‌های جیره خوار و حقوق بگیران خائن داخلی در ساقط کردن او کوشیدند و اراذل را با چماق به رزمش فرستادند به قول بیهقی: «مشتی رند را سیم دادند تا سنگ زنند...» این مرد بزرگ به پیروی از امیر براستی «کبیر» هیچ رابطه‌ای را با ضابطه عوض نمی‌کرد.
در این باره، حکایت آن تاجر وارد کننده‌ی چای، بسیار عبرت‌انگیز است که هرگز اجازه‌ی واردات چای را به او نداد و هیچ توصیه‌ای را هم نپذیرفت، اما او را به خانه دعوت کرد و گفت تا برایش، چای بیاورند. آنگاه پس از نوشیدنش پرسید: طعم آن چگونه بود؟ گفت: خیلی خوب بود. نخست وزیر گفت: پس چرا با چنین طعمی از چای داخلی، می‌خواهید از خارج، چای وارد کنید؟
س- خ 6026/
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.