روزها یکی پس از دیگری می گذشتند و او هم چنان در سرش آرزوی پلیس شدن را می پروراند، در همین احوال بود که پدر پلیساش از محل کار بازگشت و کنار دختر نشست. از برگزاری آزمون استخدامی ناجا برای جذب نیروی جدید خبر داد و این شد آغازی بر دلدادگی و عشق ۱۵ ساله «راحله» به خدمت، آن هم در یک یگان نظامی.
شاید فعالیت هایش مردانه به نظر برسد اما او پا به پای مردان پلیس آگاهی سمنان در صحنه های مختلف جرم حاضر می شود. از جسدهای فاسد بدبو و بدون هویت تا سارق معتادی که سرنگ آلوده به سمتش پرتاب میکند می گوید تا کمی با دشواری های شغلش آشنا شویم.
ستوانیکم راحله اعرابیان ۳۵ ساله اهل سمنان اکنون در پلیس آگاهی استان سمنان مشغول به خدمت است و حرف هایش برای هر شنونده ای جذاب است.
فرزند دارید؟
اعرابیان: بله یک دختر ۱۴ ساله که مانند خودم علاقه شدید به پلیس شدن دارد و دائم می گوید دلم میخواهد به دانشگاه افسری بروم.
دخترتان میداند شما چه شغلی دارید و از شغل شما اضطراب به دل دارد یا خیر؟
اعرابیان: بله میداند ولی سعی میکنم زمان رفتن به ماموریتها را کمتر با خانواده مطرح کنم تا دخترم دچار نگرانی و اضطراب نشود.
چگونه پلیس شدید؟
اعرابیان: پدرم نظامی بود و من هم به واسطه پدرم به این شغل علاقهمند و از طریق آزمون استخدامی جذب ناجا شدم.
در دوران کودکی و نوجوانی علاقه به بازی های دخترانه داشتید یا پسرانه؟
اعرابیان: (در حالیکه با شروع سئوالات کم کم ورق به گذشته زندگی ستوان یکم شروع شد کمی مکث کرد) از کودکی به بازیهای پرهیجان علاقه داشتم.(لبخندی می زند) من تک دختر خانواده پنج نفره مان بودم و همبازیهای من ۲ برادرم بودند.
(به گوشهای خیره می شود) من به دلیل علاقه زیادم به حرفه پلیسی از سنین نوجوانی وارد رشته ورزش رزمی کنگفو شدم و حسابی در این رشته مهارت کسب کردم و اکنون تنها خانم استان سمنان هستم که کمربند دان یک درجه ۲ دفاع شخصی را دارد و گاهی اوقات داوری مسابقات بین المللی را نیز انجام میدهم.
در کودکی دوست داشتید چکاره شوید؟
اعرابیان: می خندد و می گوید معلم.
پس چرا الان پلیس شدید؟
اعرابیان: در کودکی علاقه به شغل معلمی داشتم اما هرچه بزرگتر شدم روز به روز علاقهام به پلیس شدن بیشتر و بیشتر شد.
در چه بخشهایی خدمت کرده و اکنون کجا خدمت می کنید؟
اعرابیان: در اوایل خدمت در بخش مواد مخدر مشغول به خدمت بودم و اکنون در اداره آگاهی در بخشهای مختلف مانند رسیدگی به پروندههای مربوط به سرقت، قتل، جعل و کلاهبرداری مشغول به خدمت هستم.
پروندههای قتل شما را اذیت میکند؟
اعرابیان: شاید اولین باری که برای بررسی صحنه سر جسد رفته بودم استرس داشتم اما با تجریبات چندساله، در مواجهه با جسد در صحنه تلاش میکنم در سریعترین زمان ممکن صحنه جرم را جمع کنم تا خانواده مقتول و اطرافیان کمتر آزرده خاطر شوند.
در بعضی صحنهها جسد چند روز مانده و فاسد شده و بوی نامطبوع حاکم بر فضا و شکل جسد کار را سخت می کند اما به خاطر علاقه به شغلم این سختیها را تحمل میکنم.
از خاطرات جذابتان بگویید.
اعرابیان: در یکی از ماموریتها، برای دستگیری متهم رفته بودیم و زن متهم وقتی متوجه ورود پلیس شد شیر اصلی گاز شهری را بازکرد که پلیس نتواند وارد خانه شود، اما با قطع شیر ورودی گاز، از طریق شکستن شیشه و پنجره وارد اتاق شدیم و در شرایطی که امکان مسمومیت برای ما وجود داشت با موفقیت عملیات انجام و متهمان دستگیر شدند.
(با هیجانی که مخاطب را به وجد میآورد گفت) در یکی دیگر از ماموریتها، برای دستگیری زنی رفته بودم که مواد مخدر داشت و وقتی متوجه حضور پلیس شد از دیوار پشتی حیاط خانهاش به قصد امحای مواد موادمخدر فرار کرد و با پرتاب کردن خود از دیوار به خیابان اصلی رسید و با سرعت عمل توانستم او را دستگیر کنم.
تا حالا تیراندازی کردید؟
اعرابیان: بله
چندبار تیراندازی کردید؟
اعرابیان: یادم نیست
به مجرمان هم شلیک داشته اید؟
اعرابیان: اصلا، بیشتر تیر هوایی و شلیک به ماشین بوده و متهم کشته یا زخمی نشده، در حین یکی از ماموریتها، به یکی از شهرستانها رفته بودیم و برای دستگیری متهمان مجبور به تیراندازی به سمت ماشین حامل مواد مخدر شدیم که در نهایت متهمان دستگیر شدند.
خاطره شیرین از عملیات هایی که رفتید؟
اعرابیان: (میخندد) چند مدت پیش یک دختر نوجوان از خانه و خانوادهاش متواری شد و چندین شب بیرون از خانه، در کنار دوستانش بود و بعد از صحبتهای مکرر من با دختر و خانوادهاش توانستم او را متقاعد کنم به پیش خانوادهاش برگردد.
خاطره تلخی هم دارید؟
اعرابیان: بعضی از صحنهها و دستگیریها برای سالیان سال در گوشه ذهنم حک میشود و به عنوان خاطره شیرین و شاید عذاب آور و دردناک به یاد دارم که برخی از این خاطرات برای افرادعادی، عذابآور، ناخوشایند و گاه غیرقابل تحمل است،( کمی سرخ و به گوشه ای خیره شد) زمانی که در طی یک گزارش در صحنه حاضر شدیم با صحنه دارآویختگی کودک پنجساله توسط پسردایی اش مواجه شدم، تلخ ترین خاطره ۱۵ سال کاریام بود و تا مدتها به آن فکر میکردم.
آیا دلسوزی نسبت به مجرمان داشتید؟
اعرابیان: کمتر پیش آمده برای مجرم دلسوزی داشته باشم اما وقتی متوجه شوم در پرونده صداقت دارد کمکش میکنم.
رییس پلیس آگاهی شدن را در ذهن می پرورانید؟
اعرابیان: (ازسوال جا خورده و مکث میکند) خدا را شکر سمنان، استانی امن است و جرم خیز نیست، در مشهد کلانتری بانوان وجود دارد که یک خانم رئیس کلانتری است.
ولی اگر من رئیس بودم تمام تلاشم را میکردم ورود متهمان زن به زندان کمتر شود و برای مجرمان با جرمهای جزئی، تنبیهات غیر از زندان در نظر گرفته شود، چون زنان با ورود به زندان با جرمهای بیشتر مواجه میشوند و امکان بروز خطا بیشتر است.
سریع ترین پرونده ای که شما آن را به نتیجه رساندید؟
اعرابیان: خانمی همسرش را به قتل رسانده بود به دنبال سردرگم کردن پلیس بود که ۴۸ ساعته از او اعتراف گرفتم و پرونده بسته شد، اما طبیعتا بعضی پروندهها کلاف پیچیده و طولانی دارند.
پلیس بودن برای خانم ها سخت هست؟
اعرابیان: پلیس بودن برای خانم کار سخت و پرمشغله است، چرا که در کنار همسرداری و مادر بودن، باید با شغل پرخطر و پراسترس کنار بیاید. پلیس زن باید روحیه قوی داشته باشد تا بتواند محیط کار و منزل را از هم تفکیک کند.
در حین درگیری با مجرمان خودتان ضربه ای خورده اید؟
اعرابیان: در حین برخی ماموریتها با متهم درگیر شدم یا حین فرار و امحای مواد از توان رزمی استفاده و به دنبال متهم دویدم و متهم شروع به کتک کاری و فحاشی کرد، ولی صبورانه، با تدبیر و شگرد پلیسی توانستم متهم را مهار کنم.
عملیاتی بوده که ذهن شما را بیشتر درگیر کرده باشد؟
اعرابیان: در حین دستگیری متهم موادمخدر که تزریق کراک داشت، هنگام دستگیری درگیری تن به تن شد که سرنگ آغشته به کراک خراشیدگی روی بدنم ایجاد کرد و بعد از اتمام ماموریت به درمانگاه رفتم و واکسن هپاتیت زدم، تا چند روز نگران بودم تا جواب آزمایش آمد و خراشیدگی سطحی و آلودگی به خونم وارد نشده بود.
بعضی ماموریتها شب و روز نمیشناسد و نیمه شب برای یک دستگیری رفتیم که همکاران خواستند من در ماشین باشم، فضایی در تاریکی مطلق و من داخل ماشین نشسته بودم که ناگهان متهم از خانه فرار کرده بود و به سمت ماشین میآمد سریع در ماشین را قفل کردم به همکاران اطلاع دادم و متهم دستگیر شد.
بعد از چندبار زنگ زدن تلفن همراهش، صحبتها به پایان رسید و حین صحبت چندبار جواب دخترش را داد و میگفت نگران می شود.
۷۳۴۲/۷۴۰۸