در این مطلب آمده است: ویدئویی در کانالهای تلگرامی در حال دست به دست شدن است که در آن وزیر آموزش و پرورش کشور در بازدیدی از یک مدرسه پسرانه، زمانی که به جمعی از بچههای مدرسه پیشنهاد مسابقه فوتبال میدهد و به شوخی به آنها میگوید که در این بازی خواهید باخت، یکی از بچهها در پاسخ میگوید: 'ما که همه چی رو باختیم، اینم روش!”
این عبارت گفتاری زبان ناطقِ ناخودآگاهِ بخشی بزرگ اما بیصدای جامعه است، صدای پدری که هر شب فریاد اعتراضِ نداری و شرمساری اش را به خانه میآورد، صدای برادر و خواهر بزرگترِ تحصیلکردهی بیکاری که توان برآوردن نیازهای اولیه خود را هم ندارند، یا نگاه پردرد مادری که در سکوت خویش اشکهایش را برای تسکین همه رنجهای خانوادهاش پنهان میسازد.
منظور از 'ما'یی که در این جمله مطرح شده کدام است؟ خانواده؟ دوستان؟ همنسلان؟ یا کلیت جامعهای که دردها و زخمهای عریان و عمیقش سن بلوغ اجتماعی را تسریع بخشیده است؟ مفهوم 'باختن'، نشانی یا نشانهای از کدام رویداد اجتماعیِ به نفس افتادهای است؟
شاید بدترین رخداد برای هر جامعهی انسانی این باشد که نقشآفرینان آن امکان ترسیمِ افقهای آینده را برای خود و اهدافشان از دست بدهند یا به عبارتی امکان چنین تصویرسازی از آنها سلب شده باشد، ساختارهای اجتماعی و شرایط و زمینههای برسازنده آنها مدام در حال تولید و بازتولید سوژههای پیش برنده مقاصد خویش هستند و در این میان ساختارهای ناقص و مبهم، سوژههای 'ناقص، مبهم و اتفاقیِ' خود را تولید و تثبیت میکنند، واکنشگرانی که واقعیت را قربانی فهم اتفاقی و مواجهات سطحی خود مینمایند.
نظام آموزش عالی که با کمّینگری و تقلیلِ کل فرایند تحصیلات عالی به تولید انبوه مقاله و پایاننامه، عملا رسالت اصلی این نهاد که خلق انسان اجتماعی و شهروندِ مسئولِ دارای تخیل، خلاقیت و خودانگیختگی است را به حاشیه رانده است.
بازار کسب و کار و مکانیزمهای اقتصادی مبتنی بر نصیبِ هرچه بیشتر سود و فاقد توان تنظیم قوای طبقاتی که به تولید نیروی کارِ سرخورده، خسته و هراسانی انجامیده که اولویت اول و آخرش غم نان است و بقایِ قالبِ جسمانی.
بیتردید در چنین بستری 'ما'یِ اجتماعی، همه چیزش را از کف داده است، توسعه و راههای آن پیش از هرچیز مستلزم شکلگیریِ فهم و درک توسعهخواهی در خودآگاه جمعی است، امری که در جامعه ایران و در چنین فضایِ فردی شده، درهم شکسته، مبهم و معنازدودهای دور از ذهن و حتی تصور است.
برای بچههایی در این سن بازیهای گروهی و تیمی نظیر فوتبال (شاید به جرات بتوان گفت که صادقانه ترین لحظات ورزشی در همین دوران زندگی رخ میدهد) و برد و باختِ حاصل از آن پدیدهای بسیار مهم و اثر بخش در مناسبات دوستی، نقش پذیری، مداراطلبی و تجربه امر اجتماعی در قالب گروه همسالان است.
بُرد و باختی که تصویرسازیهای عمیق ذهنی را برای رقابتهای بزرگتر زندگی برایشان ممکن میسازد، اینکه این بخش مهمِ شکلگیری شخصیت در چنین فضایی به امری پیشپاافتاده برای آنها بدل شده، روایتگرِ نوعی بلوغ زودرس اجتماعی است، بلوغی ناخواسته که به انتزاعی شدن هر چه بیشترِ زندگی و مناسبات جمعی و تعاملی آن برای نسلی میانجامد که خود را از هم اکنون و به شکلی خودآگاه در جایگاهی فرودست و منفعل و شکستخورده در منازعاتِ از دسترفتهی طبقاتی تصویر میکند. بلوغی که مهمترین مشخصهی آن انزواطلبی، بیتفاوتی و عدم تمایل برای مواجه با کلیت جامعه و ماهیت در جریان آن است.
پاسخ این نوجوان به وزیر آموزش و پرورش، نه صرفا انعکاس شکستی ساختاری برای مناسبات تصمیمسازِ قدرت که بار سنگین و بر زمین نهاده و رهاشدهی انگیزهی احیای وطن و امید به آینده است.
از اینروست که میتوان به درستی شعار احیای امید به آینده و افزایش سطح نشاط اجتماعی در سطح جامعه پی برد، اینجاست که به طور مشخص باید درک کنیم که فرآیند سیاستزده شده قدرت و بازی کسب سهم بیشتر از قدرت حتی به قیمت نابودی همه چه بلایی بر سر جامعه میآورد و اینجاست که باید یک تجدیدنظر اساسی و اصولی در رفتار بسیاری شکل گیرد وگرنه نباید آیندهای برای فرزندان ایران متصور باشیم.
6103/7339
این عبارت گفتاری زبان ناطقِ ناخودآگاهِ بخشی بزرگ اما بیصدای جامعه است، صدای پدری که هر شب فریاد اعتراضِ نداری و شرمساری اش را به خانه میآورد، صدای برادر و خواهر بزرگترِ تحصیلکردهی بیکاری که توان برآوردن نیازهای اولیه خود را هم ندارند، یا نگاه پردرد مادری که در سکوت خویش اشکهایش را برای تسکین همه رنجهای خانوادهاش پنهان میسازد.
منظور از 'ما'یی که در این جمله مطرح شده کدام است؟ خانواده؟ دوستان؟ همنسلان؟ یا کلیت جامعهای که دردها و زخمهای عریان و عمیقش سن بلوغ اجتماعی را تسریع بخشیده است؟ مفهوم 'باختن'، نشانی یا نشانهای از کدام رویداد اجتماعیِ به نفس افتادهای است؟
شاید بدترین رخداد برای هر جامعهی انسانی این باشد که نقشآفرینان آن امکان ترسیمِ افقهای آینده را برای خود و اهدافشان از دست بدهند یا به عبارتی امکان چنین تصویرسازی از آنها سلب شده باشد، ساختارهای اجتماعی و شرایط و زمینههای برسازنده آنها مدام در حال تولید و بازتولید سوژههای پیش برنده مقاصد خویش هستند و در این میان ساختارهای ناقص و مبهم، سوژههای 'ناقص، مبهم و اتفاقیِ' خود را تولید و تثبیت میکنند، واکنشگرانی که واقعیت را قربانی فهم اتفاقی و مواجهات سطحی خود مینمایند.
نظام آموزش عالی که با کمّینگری و تقلیلِ کل فرایند تحصیلات عالی به تولید انبوه مقاله و پایاننامه، عملا رسالت اصلی این نهاد که خلق انسان اجتماعی و شهروندِ مسئولِ دارای تخیل، خلاقیت و خودانگیختگی است را به حاشیه رانده است.
بازار کسب و کار و مکانیزمهای اقتصادی مبتنی بر نصیبِ هرچه بیشتر سود و فاقد توان تنظیم قوای طبقاتی که به تولید نیروی کارِ سرخورده، خسته و هراسانی انجامیده که اولویت اول و آخرش غم نان است و بقایِ قالبِ جسمانی.
بیتردید در چنین بستری 'ما'یِ اجتماعی، همه چیزش را از کف داده است، توسعه و راههای آن پیش از هرچیز مستلزم شکلگیریِ فهم و درک توسعهخواهی در خودآگاه جمعی است، امری که در جامعه ایران و در چنین فضایِ فردی شده، درهم شکسته، مبهم و معنازدودهای دور از ذهن و حتی تصور است.
برای بچههایی در این سن بازیهای گروهی و تیمی نظیر فوتبال (شاید به جرات بتوان گفت که صادقانه ترین لحظات ورزشی در همین دوران زندگی رخ میدهد) و برد و باختِ حاصل از آن پدیدهای بسیار مهم و اثر بخش در مناسبات دوستی، نقش پذیری، مداراطلبی و تجربه امر اجتماعی در قالب گروه همسالان است.
بُرد و باختی که تصویرسازیهای عمیق ذهنی را برای رقابتهای بزرگتر زندگی برایشان ممکن میسازد، اینکه این بخش مهمِ شکلگیری شخصیت در چنین فضایی به امری پیشپاافتاده برای آنها بدل شده، روایتگرِ نوعی بلوغ زودرس اجتماعی است، بلوغی ناخواسته که به انتزاعی شدن هر چه بیشترِ زندگی و مناسبات جمعی و تعاملی آن برای نسلی میانجامد که خود را از هم اکنون و به شکلی خودآگاه در جایگاهی فرودست و منفعل و شکستخورده در منازعاتِ از دسترفتهی طبقاتی تصویر میکند. بلوغی که مهمترین مشخصهی آن انزواطلبی، بیتفاوتی و عدم تمایل برای مواجه با کلیت جامعه و ماهیت در جریان آن است.
پاسخ این نوجوان به وزیر آموزش و پرورش، نه صرفا انعکاس شکستی ساختاری برای مناسبات تصمیمسازِ قدرت که بار سنگین و بر زمین نهاده و رهاشدهی انگیزهی احیای وطن و امید به آینده است.
از اینروست که میتوان به درستی شعار احیای امید به آینده و افزایش سطح نشاط اجتماعی در سطح جامعه پی برد، اینجاست که به طور مشخص باید درک کنیم که فرآیند سیاستزده شده قدرت و بازی کسب سهم بیشتر از قدرت حتی به قیمت نابودی همه چه بلایی بر سر جامعه میآورد و اینجاست که باید یک تجدیدنظر اساسی و اصولی در رفتار بسیاری شکل گیرد وگرنه نباید آیندهای برای فرزندان ایران متصور باشیم.
6103/7339
کپی شد