حکایت صادق طباطبایی از غبطه ای که امام به حال آیت الله سلطانی می خورد
با اینکه امام از نظر عرفان و اخلاق در رده بالایی قرار داشتند اما باز هم به صفای باطن و مهر و عطوفت و خصایل روحی آیت الله سلطانی غبطه می خوردند.
جی پلاس: آن چیزی که پدرم را مورد عنایت امام قرار داده بود و بارها آن را ذکر می کردند، فضایل علمی ایشان نبود مسلما ایشان بر فقه، اصول، فلسفه، عرفان، حکمت نظری، حکمت عملی تسلط داشتند ضمن اینکه هیچ گونه ادعایی هم نداشتند و حتی یک زمان تمام نوشته هایشان را در چاه آب ریختند. آن چیزی که امام را واداشت که بگویند من به آقای سلطانی غبطه می خورم خصایل روحی ایشان بود، اولا به شدت از ریا گریزان بودند و عطوفت و مهر و محبت در ایشان مبنا داشت، بسیار زیاد به بچه ها علاقه مند بودند اما این علاقه مبنا داشت.
من وقتی برای تحصیل به آلمان رفتم اندوخته خودم هفتصد تومان بود و ایشان یک ریال هم به عنوان شهریه برای من پول نفرستادند. فقط یک بار مقداری عایدات متعلق به زمین های ملک مادری شان در بروجرد را برای من فرستادند، یک چیزی از املاک مادری شاید در حد صد تومان یا دویست تومان. این در شرایطی بود که وجوهات شرعی قابل توجهی به ایشان داده می شد، به هر حال آن روحیه بسیار عاطفی و لطیف و عرفانی و گریز از ریایی که در ایشان بود، آن عنصر اصلی است که مورد توجه امام قرار گرفته بود.
سال 1355که به نجف رفته بودم، یک شب شام منزل امام بودم، موقع خداحافظی ایشان یک بسته ای به من دادند و گفتند این یک عباست، این را بدهید به آقای سلطانی ، البته به ایشان بگویید که من نمی توانم متناسب با شأن شما چیزی بدهم. یک خودنویس پارکر هم به خود من دادند. بعد گفتند: قدر پدرت را بدان، بسیار مرد والاگهری است.
برشی از کتاب خاطرات سیاسی ـ اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، جلد اول.
دیدگاه تان را بنویسید