آقا گمان کرده بود که آخرین روز ماه رجب است و اعمالش را انجام داده بود ولی یک ساعت به مغرب کاشف به عمل آمد که خیر آن روز اول ماه شعبان بوده است.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: اواخر سال 67 بود و اولین روز ماه شعبان که در زد و وارد اتاق آقا[1] شد. اوقات آقا خیلی تلخ بود و چون اوضاع را چنین دید، گوشه ای ساکت نشست و هیچ نگفت تا ناراحتی آقا کمتر شود که امام او را صدا کرده و گفت: آن مفاتیح را به من بده.
مفاتیح را که آورد از آنجایی که آقا دستکش دستش بود نمی توانست به خوبی ورق ها را جا به جا کند و همین باعث شده بود آن قسمتی را که می خواست نتواند پیدا کند.
هنوز ساعتی به مغرب مانده بود. آقا رو به او کرد و گفت: از صبح گمان می کردم که امروز آخرین روز ماه رجب است و تا حال داشتم اعمال آن را انجام می دادم و الان که روزنامه را دیدم متوجه شدم که این ماه 29 روزه بوده و من اشتباه کرده ام و نمی دانم باید چه کنم.
آن موقع بود که تازه مسیح متوجه اوقات تلخی آقا شد. بالاخره مفاتیح را آنقدر ورق زد تا جایی را که می خواست پیدا کرد و رو به مسیح کرد و گفت این مناجات شعبانیه بسیار مطالب عالیه ای دارد حتما آن را بخوان.
آن گاه خود را برای خواندن دعا آماده کرد.[2]
- امام خمینی (س).
- برگرفته از خاطره نقل شده از حجت الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی، نوه امام خمینی در کتاب برداشت هایی از سیره امام خمینی.