آیت الله هاشمی در خاطرات خود درباره مبارزه مسلحانه و نظر امام درباره این نوع از مبارزه چنین گفته است: در مقطعی از دو دهه اخیر، شرایطی پیش آمد و دربارۀ نقش مبارزه مسلحانه، جوّسازی های زیادی شد و برای خیلی ها این تصور پیش آمد که مبارزه مسلحانه، دارای نقش تعیین کننده است. امام به هیچ وجه یک تأیید رسمی از حرکت مسلحانه نکردند، همچنان که در نفی آن هم چیزی نگفتند.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی که خود از همراهان نهضت امام خمینی (س) و از مبارزان به حساب می آید و سابقه مبارزاتی و سیاسی او در حیات انقلاب اسلامی بر همگان روشن و آشکار است، در گفته هایش به بیان خاطراتی از گروه های مسلحی که پیش از پیروزی انقلاب مشغول مبارزه بودند پرداخته و نظر امام را درباره آنها بازگو کرده است که با هم می خوانیم:
در سال های 49 و 50 که در این مقطع موج مبارزات مسلحانه در جامعه اوج گرفت، گروه هایی مطرح شدند و ابتکار عمل را مجاهدین آن روز و منافقین امروز و چریک های فدایی خلق در دست داشتند. مبارزه ما، چه در مقابل مسائل انجمن های ایالتی و ولایتی و چه در مقابل ترفند انقلاب سفید شاه و چه در مسأله کاپیتولاسیون، قبل و بعد از 15 خرداد ـ که در آن پیشرفت خوبی داشتیم ـ و چه در سال های 56 و 57 که به پیروزی رسیدیم، مبارزات مسلحانه نبود، مبارزه سیاسی بود. منتهی گاهی به دفاع کشیده می شدیم؛ دفاع مسلحانه.
در مقطعی از دو دهه اخیر، شرایطی پیش آمد و دربارۀ نقش مبارزه مسلحانه، جوّسازی های زیادی شد و برای خیلی ها این تصور پیش آمد که مبارزه مسلحانه، دارای نقش تعیین کننده است. امام به هیچ وجه یک تأیید رسمی از حرکت مسلحانه نکردند، همچنان که در نفی آن هم چیزی نگفتند. اگر گاهی موضع گیری منفی از امام دیده شده است، راجع به ایدئولوژی بعضی گروه های مسلح است، نه حرکت و مبارزه مسلحانه. دربارۀ مبارزه مسلحانه هیچ موضعی در نفی و اثبات نداشتند.
هر چند که امام در جریان مبارزات مسلحانه سکوت کرده بودند، اما در جمع بندی اظهارات ایشان می توان به این نتیجه رسید که مبارزات مسلحانه را نمی پسندیدند و آن را تأئید هم نمی کردند. در سال 41، در اعلامیه ای، این جمله از ایشان شایان تأمل است:
«من از انقلاب سیاه و انقلاب از پایین نگرانم.» خب، انقلاب از پایین که امام از آن نگرانی داشتند یعنی چه؟ امام در گفته های خودشان اظهار می کردند: «من به آنها گفتم دست به این کار نزنید. اولاً: اسلامی نیست و ثانیاً: فایده ای ندارد.»
همان سال های اول، افسری توسط یکی از طلبه های قم آمد خدمت امام و اجازه می خواست که شاه را ترور کند. او می خواست بمبی به خود ببندد و در دیداری که با شاه داشت آن را منفجر کند، امام اجازه ندادند؛ در این مورد ممکن است به این دلیل باشد که امام به آن شخص اعتماد نداشتند، امام در جریان ترور منصور هم، که افراد مورد اعتماد چنین اجازه ای خواسته اند، نتوانستند موافقت امام را جلب کنند و رسماً اجازه بگیرند. با آن که در آن مورد، صحبت از مبارزه مسلحانه سیستماتیک هم نبود، بحث از یک مورد ترور بود... مجاهدین هم که کشف شدند، همان روزهای اول که گیر افتادند، هواپیما را بردند به عراق. آقای طالقانی نامه ای به امام نوشته بودند که در شروع آن این آیه نوشته شده بود: أنّهم فتیة آمنوا بربّهم و زدناهم هدی[1] با تأکید بر جنبه های مثبت آنها و به منظور گرفتن تأییدی از امام و امام تأییدی نکردند. هر چند ممکن است اقداماتی در کمک و به منظور نجات آنها کرده باشند.
من خود وقتی اینها سال های اول ضربه خوردند، در نامه ای از امام خواسته بودم که تأییدشان کنند و تأکید داشتم که اینها بچه های خوبی هستند. اما امام تأییدی نفرمودند. دیگران هم چنین اقداماتی کرده بودند که شاید در نجاتشان از اعدام مؤثر باشد. ولی در سال 54 که رفتم نجف خدمت ایشان، گفتم: تا به حال ما اصرار داشتیم شما به شکلی اینها را تأیید کنید، ولی شما موافقت نفرمودید و تصورمان این بود که اگر خدمت شما بیاییم، در مورد جلب موافقت شما و گرفتن تأیید تلاش می کنیم. بعد از انحراف و ارتداد جمعی از آنها حالا می فهمیم ـ با آن که شما از اینها دور بودید و ما در کشور بودیم ـ حرکت شما صحیح بوده است. ما سه چهار سالی به اینها کمک کردیم، حالا می بینیم سر از کفر در می آوردند. این روزها ممکن است تلاشهای جدیدی برای تأیید گرفتن از شما بشود. تقاضای ما این است که شما همان راه خودتان را ادامه بدهید.
علاوه بر این، امام هیچ گاه اقدامی در تأیید مبارزات مسلحانه نکردند، حسّاسیت خاصی در مورد احزاب سیاسی داشتند. همیشه به ما می گفتند: «شما سراغ این احزاب نروید، اینها پیچیده هستند، از سادگی و اخلاص شما بهره برداری می کنند و کلاه سرتان می گذارند.» [2]
برشی از کتاب امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ ص 44-46
1. آنها جوان مردانی بودند که به خدای خود ایمان آوردند و ما بر مقام ایمان و هدایتشان بیفزودیم. (کهف / 9).
2. هاشمی رفسنجانی، اکبر؛ دوران مبارزه؛ ج 1، ص 239ـ249.