جی پلاس/به مناسبت سالروز دهه فجر؛
روایت حاج احمدآقا از زندانی شدنشان در هواپیما به هنگام هجرت به فرانسه/روایت صادق طباطبایی از شگرد ابراهیم یزدی برای اینکه ماموران فرانسوی به امام مشکوک نشوند
پس از آنکه کویت از ورود امام جلوگیری کرد ایشان مجبور به بازگشت به عراق شدند تا خود را به فرودگاه برسانند. عراقی ها به وسیله آقای دعایی پیغام رسانده بودند که امام دیگر به عراق برنگردد. تا رسیدن امام به فرانسه اتفاقاتی افتاد که ماجرا را حاج احمد آقا و صادق طباطبایی روایت کرده اند و بسیار خواندنی است.
جی پلاس: مرحوم صادق طباطبایی از همراهان و نزدیکان امام خمینی (س) در نوفل لوشاتو به تصمیم امام برای رفتن به پاریس پس از آنکه کویت ایشان را نپذیرفت، زندانی شدن امام و همراهانشان در هواپیما، شگرد دکتر یزدی برای آنکه ماموران فرانسوی مشکوک نشوند و... به نقل خاطره پرداخته و در میان خاطراتش از گفته های حاج احمدآقا نیز بهره برده است که می خوانیم:
قبلاً گفتم که در آن روزها ما در کنگره سالانه اتحادیه در شهر هاگن بودیم. غروب پنجشنبه 13 مهرماه ـ 55 اکتبر 1978) در حالی که روز اول کنگره را سپری می کردیم دکتر حبیبی تلفنی به من اطلاع داد که امام از نجف خارج شده و از مرز کویت نیز بازگردانده شده و فعلاً در مرز عراق هستند. (با توجه به اختلاف ساعت، ظاهراً آقای دکتر یزدی دوستان را در پاریس از ماجرا آگاه ساخته بود.) ما کنگره را موقتاً تعطیل کردیم و من به شهر بوخوم بازگشتم. همان شب از دکتر حبیبی شنیدم که امام در بصره هستند و عازم فرانسه خواهند شد.
فردا از آقای قطبزاده شنیدم که مقصد بعدی امام پاریس است و قرار است منزلی برای ایشان تهیه شود. قطبزاده به من گفت چون امام و همراهان با هواپیماهای عراقی خواهند آمد و آن هواپیما توقفی کوتاه در ژنو خواهد داشت، ایشان به اتفاق یک وکیل به ژنو خواهد رفت، تا خدای ناکرده تغییری در مسیر بعدی امام ایجاد نشود. برنامه امام را به مدیران اتحادیه خبر دادم. قرار شد کنگره را موقتاً تعطیل کرده و کنگره فوقالعاده را سه ماه بعد برگزار کنند (که سه ماه بعد در شهر آخن برگزار شد) و هیاتی را جهت دیدار با امام به پاریس اعزام کنند.
هنگامی که آقای دعایی و همراهان به نجف باز میگردند از آقای رضوانی ـ عضو دفتر امام در نجف ـ خبردار می شوند که کویت مانع ورود امام شده و امام و همراهانشان در بصره هستند.
آقای دعایی می گوید: «هنگامی که به منزل رسیدم ماموران سازمان امنیت نجف را در انتظار خود دیدم که پیغامی از طرف آقای «ابوسعد» رئیس سازمان امنیت نجف آورده بودند. به منزل ابوسعد رفتم. وی گفت: آیت الله خمینی در حال حاضر در یکی از هتله ای بصره هستند و فردا صبح به بغداد می آیند. شما موظف هستید به ایشان بگویی که اگر به نجف برگردند، حق هیچ گونه ملاقاتی ندارند. من در پاسخ گفتم: با شناختی که از ایشان دارم می دانم که این پیشنهاد را نمی پذیرند و در عراق هم نخواهند ماند.
آقای دعایی و دوستان آن شب تا صبح در اضطراب به سر بردند و تصمیم گرفتند صبح به بغداد بروند و در فرودگاه از امام استقبال کنند.
خبر حرکت امام از نجف و ماجرای مرز کویت و رفتار عراقی ها به سرعت در سراسر جهان انعکاس یافت. موج خشم و انزجار و اعتراض را متوجه زمامداران بغداد کرد. در ایران علما و روحانیون، دانشگاهیان و سیاسیون، بازاریان و احزاب و کلیه دستجات سیاسی و مذهبی با راهپیمائی های گسترده و ارسال تلگراف به حسن البکر و مقامات بینالمللی اعلام انزجار نموده، تامین سلامت جانی و تضمین مسیر حرکت امام را خواستار شدند.
در اروپا نیز همان طور که اشاره کردم آقای قطب زاده به اتفاق یک وکیل فرانسوی (تا آنجا که در خاطر دارم کریستیان بورگره یا نوری البلا) به ژنو می رود تا شاید موفق شوند امام را از هواپیمای عراقی خارج کرده و به اتفاق پرواز کنند، که خوشبختانه ضرورتی برای این کار پیش نیامد.
از سوی دیگر اتحادیه انجمنهای اسلامی در نظر داشتند، چنانچه مساله سوئی برای امام پدید آورند با تمام توان و نیرو و امکانات سیاسی و حقوقی و تبلیغاتی به میدان بیایند.
گرچه من اعتقاد دارم ـ همانطور که در جای دیگر توضیح داده ام ـ که دولت عراق به مصلحت خود می دید که امام بدون گرفتاری خاص به کشوری ثالث وارد شوند، تا فشار بیشتر افکار عمومی را متوجه خود نسازد. از این جهت اصرار کردند، امام با هواپیمای عراقی به پاریس پرواز کنند، چه اگر این پرواز با شرکت ایرفرانس صورت میگرفت، قطعاً خلبان و کارکنان پرواز از طریق سفارت فرانسه در بغداد یا برج مراقبت، مقامات فرانسوی را از شخصیت مسافران خود آگاه می ساختند و به طور قطع مقامات وزارت کشور فرانسه در فرودگاه اورلی مانع ورود امام به خاک فرانسه می شدند.
تلاش دولتمردان عراق برای حفظ آبرو و حیثیت سیاسی خود از یک سو و تعهدات آنها در برابر دولت ایران از سوی دیگر باعث شد، که امام را به اتفاق همراهانشان با یک هواپیمای نظامی از بصره به بغداد منتقل کنند. احمد آقا از بغداد دوباره با پاریس تماس میگیرند و برنامه سفر خود را به دکتر حبیبی اعلام می کنند. دکتر یزدی نیز جداگانه آقای قطبزاده و حبیبی را در جریان امر می گذارد. سید احمد خمینی مینویسد:
«شب را در بغداد بودیم؛ دوستانمان را [که از نجف بازگشته بودند] دوباره دیدیم. امام همان شب برای زیارت به کاظمین مشرف شدند، احساسات مردم عجیب بود. صبح به فرودگاه رفتیم. هواپیما را معطل کردند. دو ساعت تاخیر داشت. جَمبوجِت بود. ما پنج نفر در طبقه دوم بودیم به اضافه سه نفر که نمیشناختیمشان. حالت عجیبی برای دوستان بدرقهکننده دست داده بود؛ نمی دانستند به سر امام چه می آید. ماموران آقای دعایی را خواستند؛ با حالتی متغیر برگشت، خجالت کشید که به امام بگوید، به من گفت که گفتند امام دیگر برنگردد... با تاثر خندیدم.
...هواپیما دو سه ساعت پرواز کرده بود که ما متوجه شدیم در آن جا زندانی هستیم. چرا که یکی از ما تصمیم گرفت به دستشوئی برود ـ البته در همان طبقه ـ با این وصف یکی از آن سه نفر بلند شد و دنبالش کرد... بحث و گفتگو بین چهار نفرمان شروع شد. آیا می خواهند سر به نیستمان کنند؟ آیا میخواهند بدزدندمان؟ آیا خیال دارند در کشوری زندانی مان کنند؟ و از این پرسشهای بسیار. امام، پائین را نگاه میکردند تو گویی در چنین سفری نیستند. بعد از صحبتهای بسیار به این نتیجه رسیدیم که آقایان یزدی و املائی در ژنو پیاده شوند و من و فردوسی [پور] پهلوی امام بمانیم و اگر نگذاشتند آنان پیاده شوند، داد و بیداد کنیم تا مردم پائین متوجه شوند. دکتر به یکی از سه نفر گفت، ما می خواهیم ژنو پیاده شویم، کار داریم. لحظه ای بعد بلندگوهای هواپیما اعلام کرد موقعی که هواپیما در ژنو می نشیند، کسی غیر از مسافران آنجا پیاده نشود. خیالاتی شدیم. امام به پائین نگاه می کردند. تصمیممان را اجرا کردیم: املائی یکی از آنها را که می خواست مانع پیاده شدنشان شود از عقب گرفت، یزدی پرید توی پله ها. چیزی نگفتند. فقط دو نفرشان سلاحهایشان را که تا آن موقع دیده نمی شد، در قفسه ای گذاشتند و دنبال آنها رفتند. بنا بر قرار، آقای حبیبی در منزل بود و پشت تلفن منتظر. به او گفتند که همه دوستانتان را جمع کنید در فرودگاه، که اگر مسافران آمدند و ما نبودیم، به هر وسیله ای هست نگذارید هواپیما پرواز کند.[1]چند دقیقه بعد آنها [یزدی و املائی] آمدند و ما خوشحال شدیم. تازه جریان را به امام گفتیم... فرمودند: «دیوانه شدید!».
رسیدیم پاریس؛ برای این که عمامه ها جلب نظر نکند، امام تنها رفتند و با فاصله من و بعد از من و امام، آن دو بزرگوار.
دکتر یزدی در این مورد می نویسد: برای این که ماموران گذرنامه مظنون نشوند به آقایان املائی و فردوسی پور گفتم من، امام و احمد آقا را از قسمت گذرنامه عبور می دهم. خصوصاً که نام خمینی در گذرنامههایشان نیست. شما بعد از کمی فاصله با ما بیائید و به سراغ اثاث بروید.
احتمال جلب توجه مقامات مرزی که احمد آقا به ذهنش رسید و شگرد دکتر یزدی بسیار لازم و اوج زیرکی بود، چرا که با اندکی سوءظن و سوال و جواب ماموران، ماجرا شکل دیگری می گرفت.
جالب توجه برداشت آقای محتشمی پور از این زیرکی دکتر یزدی است که به گمان ایشان دکتر یزدی با این بهانه می خواسته امام را از روحانیت جدا سازد.
«هنگامی که قافله مهاجران همراه امام از بغداد به سوی فرانسه پرواز کردند، قبل از رسیدن به فرودگاه پاریس دکتر یزدی در هواپیما، به برادران روحانی که از نجف همراه امام بودند (یعنی همان دو نفر فردوسی پور و املائی) می گوید: با توجه به فضای غرب و فرانسه، صلاح نیست که رهبر انقلاب جلوی خبرنگاران وارد فرودگاه شود و همراهان ایشان همه روحانی باشند، بهتر است تقسیم شویم. ابتدا من و حاج احمد آقا همراه امام خارج می شویم و می رویم، شما دو نفر بعداً بیایید... شما تصور کنید یک هیات چهار نفره را که همراه امام اقدام به هجرت کرده بودند، دکتر یزدی با چه زیرکی متفرق کرد و دو عضو روحانی آن را به بهانه واهی از امام جدا ساخت. اگر هیات همراه ده ـ پانزده نفر روحانی بودند و دولت فرانسه هم خبر نداشت، ممکن بود جلب توجه کند و مشکلی برای ورود امام ایجاد شود. ولی وقتی که ایران و فرانسه و تمام از طریق عراق از سفر امام به پاریس مطلع بودند، کمی و زیادی تعداد روحانی همراه تاثیری در تصمیم گیری دولت فرانسه نداشت. (خاطرات آقای محتشمیپور، ج2 ـ به ایران ـ ص250 / 251).»
آنچه در این گزارش بیش از هر چیز دیگر نمودار است، همان پیشداوری و سوءظن و عدم خلوص معدودی از برادران همراه امام نسبت به دیگران، خصوصاً برادران غیر روحانی است. از سوی دیگر بیاطلاعی آقای محتشمی از شرایط ورود امام در فرودگاه اورلی ـ پاریس و بیخبری محض مقامات فرانسوی ـ بر خلاف ادعای ایشان که می گوید دولت فرانسه از ورود امام به پاریس مطلع شده بود ـ از حضور امام در فرودگاه، سبب نقل این روایت ناصحیح شده است. در حالی که ایشان و دیگر یاران نجف از علاقه امام به دکتر یزدی ـ لااقل در آن مقطع تاریخی ـ آگاه بودند و صریحاً گله و تندی امام را به ماموران عراقی که مانع همراهی دکتر یزدی ـ از مرز تا بصره ـ با امام شده بودند، در همان صفحه خاطرات خود نقل میکند، با وجود آن این شگرد تاکتیکی را که باعث شد امام بدون دردسر وارد پاریس شوند، راهکاری برای جدائی امام از «روحانیت» قلمداد می کند.
در همین نقل ماجرا که از زبان سید احمد خمینی خواندیم، ایشان اضافه می کند:
«...رسیدیم پاریس... همان شب از کاخ الیزه آمدند پیش من که: «ما مواجه شدیم با این قضیه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آیت الله آمده است. اگر مطلع می شدیم نمی گذاشتیم.» وقت خواستند. امام گفتند بیایند. آمدند و گفتند حق ندارید کوچک ترین کاری انجام دهید و امام گفتند: «ما فکر میکردیم این جا مثل عراق نیست، من هر کجا بروم حرفم را می زنم. من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر می کنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یکدیگر گذاشته اند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه می گذرد.» (کوثر، ج1، ص 437 و 438)
بالاخره قرار شد چند روزی از روی مصلحت امام با وجود هجوم خبرنگاران مصاحبه نکنند و دلیل آن را نیز ممانعت دولت فرانسه از بیان نظرات و آراء خود ذکر کنند.
همانطور که قبلاً گفتم برای ما مسلم بود که این سکوت خبری از سوی امام بیش از چند روز طول نخواهد کشید و فشار افکار عمومی فرانسه و نقدهای تند خبرنگاران سرانجام دولت فرانسه را در مقابل برنامه های افشاگرانه و هدایت گرانه امام به تسلیم خواهد کشاند.
همینطور هم شد. منظره انبوه خبرنگاران و دوربین ها و فرستنده های سیار در پشت نرده های باغ نوفل لوشاتو و فیلمبرداری از لابهلای نردهها و اعلام ممنوعیت گفتگو با امام، دولت فرانسه را با حالت زشت و ناپسندی روبرو کرد.
دوسه روز بعد از ورود امام ـ همانطور که قبلاً گفتم ـ صادق قطبزاده ترتیب یک مصاحبه محرمانه امام با روزنامه فیگارو ـ روزنامه دست راستی نزدیک به رئیس جمهور فرانسه ـ را داد. با پخش این مصاحبه، لوموند هم به عنوان روزنامه رقیب وارد کار شد و به این ترتیب، در کمتر از یک هفته برنامه های افشاگرانه و مصاحبههای پی درپی امام آغاز شد و به سرعت رشدی فزاینده یافت.
۱. البته سید احمد آقا در آن زمان نمی دانست که اصولاً شرکت های هواپیمائی در فرودگاه های میان راه، حق سوار کردن مسافر به مقصد دیگر را ندارند. فقط به مسافران همان جا اجازه می دهند خارج شوند. پرواز مسافران جدید از آن فرودگاه ها از امتیازات شرکت های هواپیمائی همان کشور است...
برشی از کتاب خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ج ۳؛ ص ۲۷-۳۳؛ ناشر: موسسه چاپ و نشر عروج؛ چاپ سوم (۱۳۹۲)
دیدگاه تان را بنویسید