سید حسین موسوی تبریزی در خاطرات خود به بیان تلاش ها برای تایید سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به وسیله افراد مختلف از طرف امام پرداخته است که خواندنی است.

جی پلاس، آیت الله سید حسین موسوی تبریزی که خود از همراهان نهضت امام خمینی چه پیش از پیروزی انقلاب و چه پس از آن بوده در خاطراتش نکته های مهمی را بیان کرده است، از آن جمله موضع گیری امام نسبت به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و عدم تایید آنها از طرف ایشان است که در ادامه آمده است:

 

‌‌اعضای سازمان مجاهدین از همان بدو تأسیس بارها و بارها به طور مستقیم و غیرمستقیم‌‎ ‎‌از حضرت امام خواسته بودند که سازمان آنها را مورد تأیید قرار بدهد ولی ایشان حتی‌‎ ‎‌در زمانی که سازمان مقبولیت داشت و ظاهراً در خط اسلام حرکت می کرد و اعضای آن‌‎ ‎‌خودشان را مقلد حضرت امام معرفی می کردند از تأیید آنها خودداری نمود و تلاش‌‎ ‎تعدادی از روحانیون انقلابی و نزدیک به امام مثل آقای دعایی در نجف و آقای هاشمی‌‎ ‎‌و آقای لاهوتی که ظاهراً از ایران به امام نامه نوشتند و خواستار تأیید آنها از سوی ایشان‌‎ ‎‌شدند مثمرثمر واقع نشد. حتی به طوری که گفته شد آقای دعایی یکی از سران سازمان‌‎ ‎‌را خدمت امام برد تا وی با عرضه اعتقادات خود و دیگر اعضای سازمان به حضرت‌‎ ‎‌امام، ایشان را برای دادن تأییدیه راضی کند ولی باز هم امام نپذیرفت.

 

خود حضرت‌‎ ‎‌امام در یکی از سخنرانیهایش بعد از پیروزی انقلاب ضمن اشاره به این ملاقاتها فرمود:‌‎ ‎‌تعدادی از این افراد پیش من آمدند و اینقدر آیات قرآن و جملات نهج البلاغه را برای‌‎ ‎‌من خواندند که شک من را برانگیخت که اینهمه اظهار ایمان و تمسک به قرآن و‌‎ ‎‌نهج البلاغه برای چیست؟‌(1و در حقیقت چون حضرت امام مبارزه مسلحانه را‌‎ ‎‌قبول نداشت کار اینها را نیز نمی توانست تأیید کند. به عنوان توضیح باید عرض کنم که‌‎ ‎‌سازمان مجاهدین خلق به عنوان گروهی که داعیه اسلامخواهی داشت و اعضای خود را‌‎ ‎‌مقلد امام می دانست حتماً می بایست برای اقدام به کارهای خطیری چون کشتن و‌‎ ‎‌ترور عوامل رژیم و در معرض خطر قراردادن جان اعضای سازمان از یک مرجع تقلید با‌‎ ‎‌صلاحیت مجوز بگیرند در حالی که اینها بدون توجه به این مسأله خودسرانه عمل‌‎ ‎‌می کردند و یقیناً این کار مورد تأیید امام نبود ضمن اینکه ایشان حرکتهای مسلحانه را به‌‎ ‎‌نفع رژیم می دانست؛ زیرا این نوع حرکات خیلی زود توسط رژیم شناسایی و بشدت‌‎ ‎‌برخورد می شد و با شدت عمل رژیم و افزایش جوّ رعب و وحشت در جامعه زمینه‌‎ ‎‌اقدامات اصولی و انقلابی دیگر هم از بین می رفت؛ به همین دلیل امام از اول با هیچ‌‎ ‎‌حرکتی از این دست موافق نبود؛ ایشان حتی با ترور حسنعلی منصور نیز مخالف بود. در‌‎ ‎‌این باره آقای انواری که با جمعیت مؤتلفه اسلامی در ارتباط بود نقل کرد که من خدمت‌‎ ‎‌امام رسیدم تا اجازه ترور منصور را بگیرم ولی ایشان اجازه نداد و هنگامی که آمدم به‌‎ ‎‌اینها اطلاع بدهم که امام اجازه نداده دیدم حسنعلی منصور ترور شده و کار از کار گذشته‌‎ ‎‌و تعدادی از اعضای مؤثر در ترور دستگیر شده اند و من را نیز دستگیر کردند در حالی‌‎ ‎‌که من آمده بودم اینها را منصرف کنم.

 

‎‌علاوه بر آنچه گذشت این بود که ایشان می دید اگر یکی از آنها کشته شود مهره‌‎ ‎‌دیگری که شاید به مراتب بدتر از اوست سر کار می آید همان طوری که بعد از منصور‌‎ ‎‌افرادی خبیث تر بر مسند نشستند و فجایعی مانند کشتار روز 17 خرداد 54 و غیره را به‌‎ ‎‌وجود آوردند.

امام بهترین روش مقابله با رژیم را حرکت عمومی مردم می دانست‌‎ ‎‌همچنان که انبیا و اولیای الهی سعی می کردند مردم را بیدار کنند و به همراه آنها به مبارزه‌‎ ‎‌با طاغوت بروند.‌

‌‎ ‎

۱. این مطلب نقل به مضمون است و باید به اصل کلام امام مراجعه شود.

 

برشی از کتاب خاطرات آیت الله سید حسین موسوی تبریزی (دفتر اول)؛ ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)؛ چاپ دوم ( ۱۳۸۷)؛ ص ۲۸۲-۲۸۴

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.