گاهی می شد تمام اهل خانه یک به یک خدمت ایشان می رفتیم و خبر واحدی را که به نظر ما مهم بود به امام می دادیم، امام همه را می شنیدند و هر یک از ما هم فکر می کردیم که امام خبر تازه ای را دارند می شنوند!
جی پلاس: گاهی می شد عده ای می آمدند خدمت امام و گزارش مسأله ای را می دادند، امام نمی فرمودند که مطلع هستم، تا آخر گوش می دادند و وقتی که تمام می شد باز نمی فرمودند که من مطلع بودم و می دانستم. تجزیه و تحلیلی که ما در این موضوع داریم این است که اولاً، این نوعی ادب است و توی ذوق طرف نمی خورد، ثانیاً ایشان با شنیدن یک قضیه و مسأله ای از افراد و گروههای متفاوت، ضد و نقیض و ضعف و قوت این گفتارها را پیش خودشان جمع بندی می کنند، و از تفاوت یا یکنواختی گفتار برداشت می کنند که مسأله چیست، و عجیبتر اینکه خانم زهرا مصطفوی، دختر گرامی حضرت امام، می فرمود: گاهی می شد تمام اهل خانه یک به یک خدمت ایشان می رفتیم و خبر واحدی را که به نظر ما مهم بود به امام می دادیم، امام همه را می شنیدند و هر یک از ما هم فکر می کردیم که امام خبر تازه ای را دارند می شنوند!! و لذا یکی از اعضای دفتر ایشان، حجت الاسلام رسولی محلاتی، می گفت که من حدود چهل سال است در خدمت امام هستم، آن مقداری که امام ما را می شناسد، ما امام را نشناخته ایم و ما معتقدیم که امام ما را از خود ما بهتر می شناسد؛ اما وقتی که با ما مواجه می شود، کانّه اصلاً ماهیتمان را نمی شناسد و به صورت و سیمای خودش نمی آورد.
حجت الاسلام والمسلمین ایروانی؛ پرتوی از خورشید؛ ص 275-276؛ ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)؛ 1394.