از دیدگاه امام کدام مصیبت از مصیبت سیدالشهدا(س) نیز بالاتر است؟

در بخشی از سخنان امام آمده است: اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنى چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مى‌ کند.

لینک کوتاه کپی شد

 به گزارش خبرنگار جی پلاس، امام خمینی در یکی از سخنرانی های خود در مسجد شیخ انصاری نجف سلب حکومت از حضرت امیر(س) را بالاترین مصیبت اسلام دانسته و فرموده است: 

«بالاترین مصیبتى که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود؛ و عزاى او از عزاى کربلا بالاتر. مصیبت وارده بر امیر المؤمنین و بر اسلام بالاتر است از آن مصیبتى که بر سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- وارد شد. اعظمِ مصیبتها این مصیبت است که نگذاشتند مردم بفهمند اسلام یعنى چه. اسلام حالا هم به حال ابهام دارد زندگى مى‌ کند. الآن هم مبهم است. الآن هم نمى‌ دانند مردم که معنى اسلام چیست، حکومت اسلامى چیست، اسلام چه مى‌ خواسته بکند، چه برنامه‌ اى اسلام داشته است در حکومتش. این پنج سال حکومت، یا پنج- شش سال حکومت حضرت امیر، این با همه گرفتاریهایى که بوده است و با همه زحمتهایى که از براى حضرت امیر فراهم شد، سلبش عزاى بزرگ است. و همین [دوره‌] پنج ساله و شش ساله، مسلمین تا به آخر باید برایش جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى بسط عدالت، جشن براى حکومتى که اگر چنانچه در یک طرف از مملکتش، در یک جاى از مملکتش، براى یک معاهد- یک زن معاهد- یک زحمت پیش بیاید، یک خلخال از پاى او درآورند، حضرت، این حاکم، این رئیس ملت، آرزوى مرگ بکند، که مرگ براى من- مثلًا- بالاتر از این است که در مملکت من یک نفر زنى که معاهد هست خلخال را از پایش درآورند. این حکومتْ حکومتى است که در رفتنش مردم باید به عزا و سوگوارى بنشینند؛ و براى‌ همان پنج روز و پنج ساله حکومتش باید جشن بگیرند؛ جشن براى عدالت، جشن براى خدا، جشن براى اینکه این حاکم حاکمى است که با ملت یکرنگ است بلکه سطحش پایینتر است در زندگى؛ سطح روحى‌ اش بالاتر از همه آفاق است، و سطح زندگى‌ اش پایینتر است از همه ملت.»

صحیفه امام؛ ج 2، ص 360-361

ایشان در سخنرانی دیگری در جمع ایرانیان مقیم خارج و در نوفل لوشاتو به قضیه قضاوتی که قاضی منصوب حضرت امیر(س) برای ایشان می کند اشاره کرده و اضافه می کنند: 

«قاضى‌ اى که خود حضرت امیر نصبش کرده بود به قضاوت؛ قاضى دادگسترى‌ اش بود، یک شخصى رفت، یک شخص یهودى، رفت ادعا کرد به حضرت امیر سرِ یک زرهى؛ و قاضى طلب کرد حضرت امیر را. حضرت امیر رفتند با یهودى، نشستند دوتایى آنجا. حتى [درباره‌] آدابش هم حضرت به او هى گفت که تو به من زیاد احترام نکن، فرق نداریم ما با هم. نشستند با هم، محاکمه کردند؛ قاضى حضرت امیر را محکوم کرد که باید بدهى این را؛ شما در تمام حکومتهاى دنیا (حضرتْ امام بوده آن وقت، آن وقت خلیفه بود، سلطان بود، قاضى‌ اى که خودش نصب کرده بود، خواست او را که بیا به محکمه قضا؛ رفتند. یهودى بود آن شخصِ طرفش؛ با هم نشستند در محضر قاضى. قاضى بر خلاف حضرت امیر رأى داد؛ محکوم کرد حضرت امیر را) شما در تمام این حکومتهاى دیپلماسى، حکومتهاىِ عرض مى‌ کنم دموکراسى، پیدا بکنید یک حکومت این طورى؛ آن وقت بگویید که دیکتاتورى است. بله، شما خیال کردید که حکومت اسلام، این حکومتى است که در حجاز هست! حکومت حجاز به اسلام مربوط نیست.»

صحیفه امام؛ ج 4، ص 197-198

 

 

دیدگاه تان را بنویسید