شهید مصطفی خمینی در کلام رهبر انقلاب

در بخشی از سخنان آیت الله خامنه ای آمده است: ایشان اگر نگوییم بهترینِ شاگردان، جزء بهترین شاگردان درس امام(س) بود، و در عین حال خود یک مدرس معروف بود و فلسفه و فقه درس می داد. او به عنوان یک چهرۀ برجسته در میان طلاب، فضلا و مدرسین حوزه، معروف بود.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: آیت الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب در سخنرانی که در اول آبان ماه سال 68 به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی داشتند، اظهار می دارند:

مرحوم سید مصطفی خمینی(ره) یک از شخصیت های بالقوه و بالفعل اسلام بود. روزی که ایشان شهید شدند، در حدود سنین 48 - 47 سالگی بودند و در آن سن جزء ممتازترین کسانی بود که در حوزه های علمیه قم، نجف، مشهد و .... وجود داشت.

بخش هایی از این سخنرانی در ادامه می آید: 

 

«به مناسبت سالگرد شهادت علامه سید مصطفی خمینی(ره) ایجاب می کند که جملاتی چند دربارۀ این حادثه که به نوبۀ خود نقطۀ عطفی برای مبارزات اسلامی ایران بود و از جوانب گوناگون قابل مطالعه، استنتاج و بهره برداری است، عرض کنم.

مرحوم سید مصطفی خمینی(ره) یک از شخصیت های بالقوه و بالفعل اسلام بود. روزی که ایشان شهید شدند، در حدود سنین 48 - 47 سالگی بودند و در آن سن جزء ممتازترین کسانی بود که در حوزه های علمیه قم، نجف، مشهد و .... وجود داشت. بنده ایشان را به عنوان یک چهرۀ برجستۀ حوزۀ علمیۀ قم از سالها قبل می شناختم. وقتی به قم رفته بودیم، در درس فقه و اصول امام، ممتازترین کسی که بر طبق سنت و شیوه درسهای حوزۀ علمیه، گستاخانه با امام از مباحث علمی دم می زد و اشکال می کرد، او بود.

ایشان اگر نگوییم بهترینِ شاگردان، جزء بهترین شاگردان درس امام(س) بود، و در عین حال خود یک مدرس معروف بود و فلسفه و فقه درس می داد. او به عنوان یک چهرۀ برجسته در میان طلاب، فضلا و مدرسین حوزه، معروف بود.

در سال 1341 هجری شمسی مبارزات روحانیت و حوزۀ علمیه شروع و وی در متن مبارزات قرار داشت، اما بدون هیچ گونه تظاهر. شگفت آور بود که حاج آقا مصطفی(ره) در منزل امام مانند یکی از واردین این منزل و کسانی بود که به طور طبیعی در این خانه رفت و آمد می کردند چنان که کسی احساس نمی کرد او پسر امام(س) است و حتی مراجعه او به امام(س) در حد دیگران بود. هیچ کس فکر نمی کرد که برای زیارت امام(س) یا برای انجام کاری و یا گفتگو با امام، باید از او اجازه بگیرد زیرا او مانند دیگران بود، اگر امام مجلس محرمانه و خلوتی داشتند، او هم مثل همه مردم و مراجعین دیگر در آن مجلس شرکت نمی کرد.

اخلاق خاص او در رابطه با امام(س) و حفظ جنبه تساوی با دیگر مردم در آن روزها در حوزه معروف بود. همه می گفتند که حاج آقا مصطفی خمینی(ره) در منزل امام به گونه ای رفتار می کند که با هیچ یک از مراجعین فرقی ندارد و واقعیت هم همین بود، هرگز انتساب به امام(س) و یا نام ایشان برای او وسیله ای محسوب نمی شد.

بعد از آنکه در سال 1343 هجری شمسی تعرض شدید امام(س) نسبت به ماجرای کاپیتولاسیون منجر به تبعید امام خمینی(س) از ایران شد، ایشان را هم گرفته و به ترکیه تبعید کردند و آنجا در خدمت امام بودند. قبل از آن واقعه، مرحوم آقا مصطفی(ره) طعم زندان را چشیده بود، در زندان قزل قلعه و زندانهای دیگر در سلول های تنها، روزها و شبهای غربت، تنهایی و محنت را گذرانده بود، اما این تبعید برای او از دو جهت مهم و آموزنده بود:

1 - زندان برای همه کلاس بود، تنهایی در زندان بزرگترین معلم بود. لازم نبود که انسان در زندان، با بزرگان و یا روشنفکرانی هم سلول و هم بند باشد تا از آنها درسی بیاموزد، بلکه انسان از تنهایی زندان درس می گرفت و از مطالعه، در خود فرورفتن و شناسایی نقاط ضعف و قوت خود، مطالبی ارزشمند می آموخت. این یک جهت بود که برای او و دیگران عمومیت داشت.

2 - نقطۀ مثبت دیگری که در این تبعید وجود داشت مجاورت با امام(س) بود.

خیلی طبیعی بود که در سالهای گذشته این فرزند برومند فاضل فرصت پیدا نکند که با پدر بزرگوار خود که مشغول کارهای تحقیقی، علمی و همه گونه کار یک روحانی اندیشمند بود، چندان ساعت دراز و طولانی را بگذراند. خیلی طبیعی است پسری که خود شاغل است با پدرش هم که باز شاغل است، چندان ارتباطی ندارد. مثل دو رفیق و همکار به طور طبیعی نیستند. اما تبعید در ترکیه این فرصت را به این پسر بااستعداد و لایق داد که بیش از یک سال شبانه روز با امام(س) باشد و از امام(س) بیاموزد نه فقط دانش و اندیشه انقلابی، تجربه های سیاسی عمیق یا خاطرات گذشتۀ زندگی پرماجرای امام را، بلکه بیش از همه، روحانیت، معنویت و عظمتی که در روح امام همواره وجود داشت و عرفان، بینش معنوی و حکمت آموز امام را بیاموزد. این فرصت برای این پسر لایق بسیار ارزنده بود و از این فرصت بهره ها برد.

بعد از آنکه این پدر و پسر از ترکیه به نجف منتقل شدند، در طول سالیان تبعید در نجف کسانی که توانسته بودند با ایشان ملاقات کنند، می گفتند آقا مصطفی(ره) شخصیت دیگری شده است. آن معنویت، نفوذ معنوی، حکمت و اندیشه بلند، از او همچنان که امام(س) بعد از مرگ ناگهانی او گفتند، یک امیدی برای آینده می ساخت و به همین جهت بود که امام(س) فرمودند: «مصطفی امید آینده اسلام بود» و واقعاً هم همین طور بود و مصطفی(ره) امید آینده ما و خمینی آینده ایران بود. آن استعداد و دانش زیاد، روحیه بسیار خوب و عالی و اندیشه درست، می توانست برای آینده ایران ذخیره ای پایان ناپذیر باشد و حادثه شهادت او، می توانست نشان دهنده شخصیت معنوی او باشد.

مسأله شهادت ناگهانی این روحانی بزرگ و شخصیت عالی قدر، جریان مبارزات را در ایران از یک گذرگاه بسیار حساسی گذراند و مبارزات را وارد یک مرحله جدید و همه افراد را به شخصیت والای امام(س)، این پدر صبور و بردبار واقف کرد. در حقیقت مهم ترین وسیله ای که توانست این مبارزه را در شکل توده ای عجیب و جدید در عرصه تاریخ ایران حاضر کند، این حادثه بزرگ و این شهادت پر ارج بود.

بنابر این همان طوری که حضرت امام(س) فرمودند: «مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی بود» این یک لطف الهی بود؛ لطفی که ساده اندیشان، ظاهربینان و سطحی نگران آن را به صورت «لطف» نمی دیدند و آن چنان که شایسته بود برداشت نمی کردند.

بعد از آن هم روشن است دستگاه حاکم از این حادثه چگونه می خواست استنتاج کند. امّا رهبر عظیم الشأن انقلاب و مردم بیدار و آزاده از این حادثه چگونه استفاده کردند. این مطالب را فقط به این خاطر نگفتم که نسبت به شخصیت مردی بزرگ سخنی گفته باشم که دانستن آن برای شما خواهران و برادران لازم است، و همچنین شخصیت ناشناخته این شهید را به شما بشناسانم، بلکه بیشترین تأکید من بر سخن گهربار امام(س) است که فرمودند: «او امید آینده ما بود.»

امّا همین جمله را نیز از این نقطه نظر نگاه می کنیم که امید آینده ایران تجلیل و ستایشی از این شهید بزرگوار است و مایه غم و تأسفی برای ما، از دیدگاه دیگری می نگریم که به درستی احساس کنیم که دشمنان ما، دشمنان سوگندخورده این ملت و انقلاب تا چه اندازه آینده نگری  و برنامه ریزی دارند که پیش از آن که همه ما بدانیم که این شهید امید آینده ایران بود و پیش از آن که عناصر فعال و مبارز ما به درستی شناخته باشند که چه عنصری، از دست آنها گرفته می شود، دشمن این را کشف کرده بود. دستگاه های جاسوسی و اطلاعاتی دشمن این مطلب را پیش از ما دانسته و فهمیده بود و لذا درصدد علاج برآمده و آینده نگری کرد. فردای ایران را دید، ایرانی را دید که مردم در جستجوی شخصیت های قابل اطمینانی هستند که بر گرد آنها جمع شوند و نهضت را که هنور در نیمه است، به پایان برسانند. دشمن کسی را که می دانست در آن روز امید آینده می تواند باشد و می تواند امید ببخشد، از میان ما برداشت. آن چیزی را که ما می توانستیم دست مایه حیات سیاسی و اجتماعی خود کنیم، از ما گرفت. پس دشمن، آینده نگر و دوراندیش است. دشمن با ما به شکل روزمره برخورد نمی کند، او قبلاً نقشه ها را طرح می کند و فردا و پس فردا را می بیند و بر طبق محاسبات دقیق آن را حدس می زند و در مقابل آنچه پیش خواهد آمد، طرح ریزی و برنامه ریزی می کند. ما در مقابل چنین دشمنی قرار داریم.

حال نتیجۀ فهمیدن این واقعیت چیست؟ این نتیجه به نظر من نباید جز این باشد که ما هم خود را در مقابل این چنین دشمنی حس کنیم. اولاً ما هم باید آینده نگری کنیم، با حوادث به شکل روزمره برخورد نکنیم، اندکی دورتر از جلوی چشم خود را ببینیم، احساس خطر کرده و احتمالات را برای آینده در نظر بگیریم؛ ثانیاً نقشه های دشمن را هم نقشه های روزمره به حساب نیاوریم.»

 

برشی از کتاب یادها و یادمان ها از آیت الله سید مصطفی خمینی، ج 1، ص 39-44؛ چاپ اول(مهر و آبان 76)، موسسه چاپ و نشر عروج.

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید