چگونگی همدردی کردن امام با کسانی که نفت نداشتند

زمستان سخت بود و برف می آمد اما امام نه تنها شوفاژ را روشن نکرده بودند که اجازه هم ندادند پنجره اتاق را ببندیم.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: صبح یکی از روزهای زمستان سال 1367 که همه شدت سرمای‌‎ ‎‌آن را به یاد دارند بخصوص برفی که توی شمیران می آمد. امام زنگ زدند،‌‎ ‎‌سراسیمه خدمت ایشان رسیدم. دیدم اتاق ایشان کاملاً سرد است. امام درب‌‎ ‎‌را باز کردند فقط یک زیرپیراهن تن ایشان بود که آن هم به خاطر چست لید (برای گرفتن نوار قلب پلاستیک گرد روی بدن می چسبانند تا فعالیت  الکتریکی قلب به الکترودها منتقل شود)‎ ‎‌عوض کردن، ما آن را درآوردیم. من از ایشان خواستم درب اتاق را ببندم.‌‎ ‎‌ایشان فرمودند: نه. موقع برگشتن دست به شوفاژ زدم، شوفاژ هم خاموش‌‎ ‎‌بود. تنها چیزی که در توجیه می توان گفت، این بود که امام با آن بدن نحیف‌‎ ‎‌کسی نبود که بگوییم چربی بدنش آنقدر زیاد باشد تا گرمی بدن را تأمین کند.‌‎ ‎‌این پیرمرد نحیف رنجور می خواست توی زمستان سال 67 بفهمد آن مردمی‌‎ ‎‌که حالا نفت ندارند، چه می کشند.

 

 

برشی از کتاب آیینه حسن به نقل از احمد زرگر.

 

دیدگاه تان را بنویسید