به گزارش ایرنا، یکی از عناصر ماندگار و کهن هر ملتی که ارتباط ناگسستنی با ذائقه فرهنگی دارد، بازی ها و سرگرمی های بومی و ملی است که در بطن تاریخ هر ملتی مجال بروز و ظهور می یابد.
روزگاری نه چندان دور،که از ورود شبکه های گسترده اجتماعی و انواع و اقسام کلاس های اوقات فراغت خبری نبود، بازی های بومی و محلی تنها گذران مفرح برای کودکان و نوجوانان به ویژه در مناطق روستایی بود که کودکان و نوجوانان و حتی بزرگسالان پس از کار و تلاش فراوان در زمین های زراعی برای دقایقی کوتاه هم که شده به همراه دوستان خود به انواع بازی ها مبادرت می کردند.
اما امروزه با گذشت زمان رد پایی از بازی های بومی و محلی پر هیجان سال های گذشته نه در این استان بلکه در اغلب استان های کشور باقی نمانده و هر چند در برخی از روستاهای زنجان به صورت محدود بازی هایی اجرا می شود.
یک محقق، پژوهشگر و مدرس تئاتر در ارتباط با چگونگی بازی های بومی و محلی این استان در گذشته های نه چندان دور می گوید: بازی های متنوع و برگرفته از فرهنگ اصیل ایرانی در این استان برگزار می شد که امروزه رنگ و بویی از آن باقی نمانده است.
حسین عباسی نیا می افزاید: یکی از بازی های محلی خاص زنجان 'چولیا سالدی' بود که ابزار بازی آن شامل یک توپ به اندازه ی توپ چوگان که با دست می بافتند و به آن گولجک می گفتند، اجرا می شد.
وی ادامه می دهد: چولیا سالدی از بازی های هیچان انگیز و پر تحرکی بود که جوانان با علاقه و نشاط خاصی به آن می پرداختند و از عمده تفریحات و سرگرمی اهالی محلات محسوب می شد.
این محقق، پژوهشگر و مدرس تئاتر ادامه می دهد: در این بازی 2 گروه پنج نفره افراد بازی را تشکیل می دادند، گروه اول را گروه (آت چی) و گروه 2 را (اوت چی)می گفتند و برای شروع بازی مربعی را روی زمین ترسیم می کردند و در داخل مربع نیز چهار دهنه چاله می کندند که این چاله ها بزرگتر از حجم توپ گولجک بود.
وی ابراز می کند: در وسط این چهار دهنه یک دهنه چاله بزرگ نیز می کندند که از چاله ای دیگر اندکی بزرگتر بود، چهار چاله کنده شده در هر گوشه مربع را به اصطلاح 'چالا' و چاله بزرگتر در وسط را به اصطلاح 'چولا' می گفتند.
این محقق، پژوهشگر و مدرس تئاتر ادامه می دهد: از 2 گروه پنج نفره یک گروه به قید قرعه آت چی و لاجرم گروه دیگر اوت چی می شد و بدین ترییب بازی شروع می شد و در آغاز از هر گروه یک نفر انتخاب می شد تا بازی توسط آن 2 نفر شروع شود.
وی اظهارمی کند: نفر انتخاب شده از طرف گروه اوت چی در سه متری روی شانه های او می نشست و بعد نفر نشسته، توپ را به قصد انداختن، درون چاله ها رها می کرد، اگر می توانست توپ را درون یکی از چاله ها بیندازد نفرات عوض می شدند،یعنی نفر دیگری از گروه اوت چی، چمباتمه می زد و نفر دیگری از گروه آت چی روی شانه های او می نشست و بازی ادامه پیدا می کرد.
عباسی نیا ابراز می کند: اما اگر اوت چی می توانست توپ را درون چاله بزرگ بیندازد، باید همه نفرات آت چی با سرعت بلند شده و به طرف دایره ای که تقریبی در 400 متری محل بازی ترسیم شده بود،فرار می کردند و نفرات اوت چی آنها را تعقیب می کردند تا با توپ به آنها ضربه بزند و هیجان بازی نیز بیشتر در همین قسمت بود، چرا که تعقیب نفرات آت چی و زدن توپ بر پشت آنها نیاز به مهارت خاصی داشت و نفرات باید توپ را بهم پاس می دادند و در فرصت مناسب به یکی از نفرات آت چی می زدند و در صورت توفیق در این کار نفرات آت چی و اوت چی جایشان عوض می شد و بازی ادامه می یافت.
وی بیان می کند: نفرات اوت چی تا زمانی که نمی توانستند توپ را به درون چاله بیندازند باید همچنان سواری می دادند و این بازی مخصوص ایام بهار و تابستان بود و به شدت حس و جسم را تقویت می کرد، تحرک بیش از حد آن علتی برای تقویت جسم و دقت و تمرکز در انداختن توپ درون چاله ها و نیز زدن توپ به نفرات آت چی برای تقویت جسم بسیار موثر بود.

*** اوچ دوز
این محقق، پژوهشگر و مدرس تئاتر ادامه می دهد: اوچ دوز نیز بازی بسیار آرام به شمار می رفت و از تحرکات جسمی در آن هیچ خبری نبود، اما نیاز به تمرکز و مهارت ذهنی زیادی داشت.
وی بیان می کند: این بازی مختص منطقه زنجان نبود و به طور تقریبی در اغلب مناطق کشور با روشهای گوناگون به این بازی می پرداختند و در مناطق یزد، اصفهان، تهران و فارس این بازی با نام 'دوز' معروف است و در منطقه آذربایجان و زنجان نیز آن را 'اوچ دوز' می گفتند.
عباسی نیا می افزاید: در منطقه زنجان و آذربایجان این بازی 2 نفره انجام می شد اما در مناطق دیگر با سه یا چهار نفر هم می شد بازی کرد، بدین ترتیب که 2 خانه مربع یا مستطیل شکل روی صفحه کاغذی ترسیم می کردند و بعد طرفین بازی نیز هر کدام سه عدد سنگریزه بر می داشتند و برای اینکه سنگریزهای هر کدام با نفر دیگر مشخص شود، سنگریزه ها را رنگ می کردند ،به عنوان مثال قرمزو سبز و یا به جای سنگریزه یکی از طرفین به عنوان مثال لوبیا و طرف مقابل نیز عدس یا نخود انتخاب می کردند و سپس بازی آغاز می شد.
وی ابراز می کند: هر بازیکن سنگریزه های خود را در جایی که خطوط بهم وصل می شد، قرار می دادند و هر کدام سعی می کردند سه سنگریزه خود را در یکی از ردیف های افقی یا عمودی قرار دهند که دوز شوند ، یعنی در یک خط قرار گیرند و بازیکن مقابل نیز سعی می کرد از دوز کردن جلوگیری کند و خود به این کار نایل آید و حرکات خود را طوری انجام دهد و سنگریزه های خود را طوری بچیند که از دوز کردن طرف مقابل جلوگیری کند و در نهایت هر کدام که توانستند سنگریزه ها را در یک ردیف عمودی و یا افقی قرار دهند (دوز کنند)برنده بازی بود ، یعنی اوچ دوز کرده بود.
این محقق و پژوهشگر خاطرنشان می کند: این بازی، یک بازی فکری بود و مخصوص ایام زمستان بود و توانایی های نهفته انسان ها را تقویت می کرد و وقتی افراد به این بازی می پرداختند، زمان و مکان را در اطراف خود فراموش می کردند و تمرکز خود را به شدت تقویت می کردند.

*** اوزوک ، اوزوک
وی ادامه می دهد: یکی دیگر از بازی های محلی اوزک، اوزوک بود و ابزار بازی نیز شامل یک انگشتر کوچک و یا سنگریزه و یا هر شیء دیگری که به نحوی کامل در مشت جای گیرد بود.
عباسی نیا می افزاید: این بازی نیز از بازی های بسیار مفرح و هیجان انگیزی بود که در گذشته مرسوم بوده و در محافل خانوادگی و اجتماعات مختلف بازی می شد و امروزه فقط در ایام ماه رمضان و در قهوه خانه ها به ندرت بازی می شود.
وی بیان می کند: در این بازی، افراد به 2 گروه مساوی تقسیم می شوند و هر گروه برای خود اوستایی انتخاب می کنند و اوستا از میان افراد مجرب و کار کشته انتخاب می شد و پس از انتخاب اوستا بازی شروع می شد.
این محقق ادامه می دهد: بدین ترتیب که اوستاها در رابطه با اینکه کدام گروه گل را بچرخاند به بحث می نشینند و این عمل را اصطلاحا فروختن گل می گویند و گل همان انگشتر و یا سنگ ریزه است که قبلا مشخص شده و هر گروهی که قرار شد گل را بچرخاند به گروه دیگر از سه الی پنج امتیاز بنا به توافق میان اوستاها می دهد، و بازی ادامه پیدا می کند و اوستای گروهی که باید گل را بچرخانند، بازی را شروع می کند.
وی ابراز می کند: نفری که به عنوان اوستا انتخاب شده باید مهارت کافی برای این کار را داشته باشد، یعنی مقابل چشم های گروه مقابل طوری گل را به یکی از افراد گروه خود بدهد که هیچ کدام از افراد گروه مقابل متوجه نشوند و کسی هم که گل به او سپرده شده، باید به لحاظ روانی مهارت حفظ گل را داشته و خود را نبازد.
عباسی نیا می افزاید: بعد از اینکه اوستا گل را چرخاند و آن را به یکی از افراد سپرد، اوستای گروه مقابل با همکاری سایر افراد گروه باید جای گل و نفری را که گل را در دستان خود نگه داشته را پیدا کنند و این عمل به مهارت و شناخت روانی افراد بستگی دارد.
وی یادآوری می کند: اوستا افرادی را که حدس می زند، گل دست آنها نیست پوچ می کند و کسی که به او اعلان پوچ شد، باید دست های خود را باز کند، و وقتی اوستا کسی را پوچ می کند، اگر گل در دست آن فرد بود، یک امتیاز گروه چرخانند گل می گیرد و عمل چرخش گل دوباره تکرار می شود و در غیر این صورت اوستا عمل پوچ کردن را تاجایی ادامه می دهد که جای گل را پیدا کند و در صورت پیدا کردن جای گل 2، امتیاز می گیرند و عمل چرخش گل به گروه بعدی سپرده می شود.
وی اظهار می کند: عمل گفتن گل توسط اوستا نیاز به مهارت بسیار زیادی دارد و در حقیقت با این کار نوعی عمل روانکاوانه را انجام می دهند و اوستاهای ناشی و کم تجربه نیز در همان مراحل اول بازی را واگذار می کنند و در بازی اوزک اوزک هر بار که اوستا نتواند گل را پیدا کند یک امتیاز به امتیازات گروه مقابل که توانسته گل را حفظ کند اضافه می شود و بدین ترتیب هر گروهی زودتر به امتیاز 20 رسید، بازی را برده است و گروهی بازنده نیز باید شرطی را که قبل از بازی به عهده گرفته متقبل شود.
وی خاطرنشان می کند: این بازی بیش از هر زمانی در شب های ماه رمضان با در شب نشینی های خانوادگی و یا در قهوه خانه های شهر بازی می شد و در بین مردم نیز مرسوم بود.

***زوچکدی
این محقق ادامه می دهد: ابزار این بازی نیز یک چوب بلند، یک دستمال و چند نفر نیروی انسانی لازم بود و این بازی برای تقویت روح و جسم بسیار موثر و از بازی های پر تحرک و پر جنب و جوش بود که در روزهای تعطیل، گاه مردان بزرگ و پا به سن گذاشته نیز به این بازی می پرداختند، گاهی 2، سه نفره و هر کدام در گوشه ای مشغول بازی زوچکدی بودند.
وی اظهار می کند: این بازی به این ترتیب بود که گروه قبل از هر چیز بین خود اوستایی انتخاب می کردند و اوستا نیز مثل هر بازی دیگری باید از میان افراد کار کشته که در بین سایرین نفوذ و جذبه ای نیز داشته انتخاب می شد و بعد از انتخاب اوستا، افراد 2 دایره به شعاع پنج متر و به فاصله 100 متر از هم را روی زمین ترسیم می کردند و بعد در گوشه ای از دایره اول اوستا چوبی را در زمین فرو می کرد و روی آن دستمالی آویزان می کردند و بعد افراد گروه را در داخل دایره به خط می کرد و از یک تا 10 می شمرد و وقتی شمارش به پایان می رسید، نفر اول از صف خارج می شد و دستمال را از روی چوب بر می داشت و با سرعت هر چه تمام تر به طرف دایره دوم می دویدند و با صدای بلند و بدون قطع نفس، زو می کشید و اگر تا رسیدن به دایره دوم نفس تازه نمی کرد و زو می کشید بازی را می برد و اگر تا رسیدن به دایره دوم نفس تازه می کرد،بازی را می باخت و از بازی کنار می رفت.
عباسی نیا ابراز می کند: وقتی دور اول بازی تمام می شد، هر چند نفری که نتوانسته بودند بدون قطع نفس دایره دوم زو بکشند،از بازی کنار می رفتند و بقیه بازی را برای دور دوم ادامه می دادند و دردوم بازی یک دایره دیگر نیز حدود 10 الی 15 متر دورتر و ازدایره دوم ترسیم می کردند و بازی شروع می شد و کسانی که دور اول را توانسته بودند در بازی بمانند در دور دوم باید بدون قطع نفس خود تا دایره سوم زو بکشند و بدین ترتیب مرتب دایره های دیگر کشیده می شد و در نهایت یک نفر باقی می ماندکه توانسته بود زوکشان تا آخرین دایره که گاهی به 10 دایره نیز می رسید، خود را برسند و برنده نهایی بازی شود.
وی اظهار می کند: گاهی در این بازی از نفرات مبلغی نیز اخذ می شد و جایزه ای برای برنده نهایی بازی خریداری می شد، این بازی بسیار پر تحرک و بسیار پر نشاط و شادی آور بود و این بازی انسان را از قیود روزمرگی رها می کرد و ذهن در مسیر کاووش و رسیدن به شناخت به تکاپو می افتاد و روح و جسم تقویت می شد.

*** گیزلن پانچ
این محقق ادامه می دهد: این بازی بسیار پر تحرک و پر حرارتی بود و هیچ ابزاری جزء نیروی انسانی نیاز نداشت، این بازی را هم آقایان و هم خانم ها انجام می دادند، اما دختران بیش آقایان به این بازی می پرداختند و با این تفاوت که آقایان در میدانچه محله و خانم ها بیشتر در حیاط منزل و باغات اطراف در زمان حضور خانواده در باغ به این بازی می پرداختند.
وی اظهار می کند: بازی گیزلین پانچ نیزبه این ترتیب بود که یک نفر به قید قرعه از میان آنها انتخاب و چشم می گذاشت ، یعنی چشم های خود را با دست می گرفت و رو به دیوار می ایستاد و منتظر می ماند تا نفرات خود را در گوشه و کنار محوطه پنهان کنند.
عباسی نیا اضافه می کند: سپس با زدن سوتی با دهان اعلام می کردند که می تواند دنبال آنها بگردد و نفری که چشم گذاشته بود با دقت و هوشیاری دنبال افراد می گشت و نفرات سعی می کردند قبل از آنکه پیدا شوند، خود را به محلی که چشم او بسته ایستاده بود، برسانند.
وی خاطر نشان می کند: در این بازی اگر کسی نتواند خود را به محل اصلی بازی برساند و یا از دست نفر چشم بسته ضربه بخورد، جایش را تا نفر چشم بسته عوض می نماید و بازی ادامه پیدا می کند.

***قورد قویون
این محقق ادامه می دهد: بازی قورد قویون نیز که در اغلب نقاط ایران با رنگ و بوی قومی و بومی مرسوم متداول است و در پایتخت به عنون گرگم به هوا مشهور است و از بازی های پر هیجان و پرطرفداری بود که قشر نوجوان علاقه مفرطی به آن داشته اند.
وی ابراز می کند: در این استان این بازی، از بازی های مورد علاقه و بسیار پر هیجانی بود که بعضا بازیکنان آن به قدری طبیعی به بازی ادامه می دادند که گویی مشغول بازی نمایشنامه ای هستند.
عباسی نیا می افزاید: برای این بازی حدود هفت الی 15 نفر نیاز بود و بازیکنان به جزء یک نفر، بقیه در یک صف منظمی به خط می شدند و پشت سرهم قرار می گرفتند و هر کدام از پشت، کمر نفر جلویی را می گرفت.
وی ابراز می کند: نفر اول این صف،از نفراتی انتخاب می شد که تجربه و کارآیی کافی در این بازی را می داشت و در عین حال از چالاکی و انعطاف بدنی مناسبی برخوردار بود و صدایی رسایی نیز داشت و و بعضا قدرت بدیهه گویی را هم داشت.
این محقق ادامه می دهد: نفر اول چوپان بود و نفرات پشت سر گوسفندان و رمه را تشکیل می دادند و نفری که بیرون از صف بود و او نیز باید از چالاکی بدن و رسایی صدا بهره ای داشته باشد، گرگ می شد.
وی ابراز می کند: بازی چنین شروع می شد که چوپان برای گوسفندها نی می زد و آواز می خواند و ناگهان صدای گوسفندی بلند می شد که خبر از حمله گرگ می داد و چوپان به دفاع از گله گوسفندان می پرداخت، گرگ در مقابل گله می ایستاد و قصد حمله به گوسفندان را داشت و چوپان در حالی که چوبی در دست داشت سعی می کرد حملات گرگ را دفع کند.
عباسی نیا خاطرنشان می کند: سعی گرگ بر این بود که با ترفند خاصی خود را به گله رسانده و گوسفندان را تک تک از صف خارج کرده و در جای دیگر قرار دهد و چوپان باید از دسترسی او به گوسفندان جلوگیری کند.
وی بیان می کند: بدین ترتیب گرگ از چپ و راست حمله می کرد و چوپان باید با هوشیاری متوجه جهات حمله او می شد ودفاع می کرد، در این بازی اگر گرگ می توانست در حمله های ممتد خود شکافی باز کرده و خود را به گوسفندها برساند و حداقل سه یا چهار گوسفند را شکار کند یعنی از صف خارج کند بازی را برده بود و اگر نه چوپان برنده بازی بود.
وی خاطرنشان می کند: در حین بازی، هم گرگ و هم چوپان رجز خوانی نیز می کردند و گاهی نیز شعرهایی می خواندند که این قسمت، از جنبه ها و ظرافت های نمایشی بی حد و حصری برخوردار بود.
7320/6085
خبرنگار: اعظم شامی *** انتشار دهنده: رویا رفیعی
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.