در بخشی از این کتاب که به وقایع عملیات مرصاد اختصاص دارد، آمده است: " بعد از پذیرش قطع‌نامه احساس نمی‌کردیم مشکلی پیش بیاید. گردان را تحویل دادیم و کامل تصفیه کردم. در مرخصی بودم و خیالم راحت بود که دیگر هیچ مسئولیتی ندارم. پنج یا شش‌روز بعد یک شب که خانه بودم، تلفن زنگ زد. توی خانۀ پدری، خیابان ۱۶متری نواب، می‌نشستیم. خودمان تلفن نداشتیم و یک خط تلفن داخلی از سپاه کشیده بودند تا در مواقع ضروری تماس بگیرند. ساعت حدود ۱۲شب بود و من خواب بودم. برادر بزرگم جواب داد و گفت: «با تو کار دارند.» گوشی را گرفتم. آقای عباسی (فرمانده تیپ انصارالمهدی) پشت خط بود. تعجب کردم که آقای عباسی این وقت شب با من چه کار دارد. سلام دادم و گفتم: «چه اتفاقی افتاده که الان زنگ زدید؟ "
گفت: "همین الان باید حرکت کنی و تا صبح خودت رو به کرمانشاه برسونی. "گفتم: «برای چی؟ من تازه اومدم، تصفیه کرده‌ام و هیچ مسئولیتی هم ندارم. شما هم که نیرو دارید، دیگه چه نیازی به من هست؟»
گفت: «ببین، یکی، دوتا از گردان‌هامون رفتن جنوب. عراقی‌ها و منافقان از فرصت استفاده کرده‌اند و دارند به کرمانشاه می‌آیند. باید بیایی"

کتاب "نگران نباش فرمانده"، شامل تاریخ شفاهی منصور افشاری راد، سرهنگ بازنشسته سپاه در ابهر است که توسط فرزاد بیات موحد به نگارش درآمده است.

این کتاب در ۱۹۶ صفحه با شمارگان یک هزار جلد در قطع رقعی، از سوی انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس روانه بازار شده است.

در فرازی از دیباچه کتاب " کتاب "نگران نباش فرمانده"، آمده است: هشت سال دفاع مقدس از حوادث مهم و عبرت اموز تاریخ معاصر ماست که پیرامون آن کتاب ها نوشته اند و پژوهش ها و مقاله های متعدد و خاطرات زیادی چاپ و بازگو کردند. اما هنوز صفحات بسیاری از این گنج بی پایان سفید باقی مانده است که نیازمند گفتن و نوشتن است آن هم کار کسانی است که از نزدیک دستی بر آتش جنگ تحمیلی داشتند و گرمی آتش گلوله و ترکش را در جان و تن خود لمس کردند. اکنون این پهلوانان زبان به گفتن گشوده اند و به دنبال انسان های تشنه حقیقت می گردند تا خونی تازه به رگ های جامعه تزریق کنند.

۳۰۸۸

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.