زهرا نصیری در روزنامه مردم نو نوشت: گردش ایام، ورق خوردن برگهای تقویم و رسیدن به روزهای نینوایی اولین ماه از سال قمری، بیرقهای عزا و مادرانی که طفل شیرخوار در آغوش فشرده و ناله بر گلو دارند، بار دیگر شوری به دلها انداخته و نوای محتشم را بر زبان جاری ساخته:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
شاید بتوان گفت محرم فرصتی است برای همگان؛ همه از نیکان و بدان؛ آنان که فرصت محرم را گوشزد میکنند و آنان که آنرا دستمایهای برای منحرف کردن فکر و دل مردم از اصل ماجرا قرار دادهاند، اما شکی نیست:
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آنرا که خبر شد خبری باز نیامد
محرم با گرهخوردن به نام امام حسین علیهالسلام شرف یافته و سرمایه همیشگی و زوالناپذیر برای شیعیان و آزادگان عالم شده است. الگو و سرمشقی که همواره در کارزارهای حق و باطل، شجاعت در دلها زاده و شاخ و برگ باورها را به ایمان آراسته است.
گویی ندایی در گوش جان فریاد میکند که ای خفته در مرداب روزمرگیهای تاریک! هوشیار و بیدار شو که عاشورا از راه رسید تا بار دیگر پیامهای اسوه آزادگی را فریاد کند و بگوید که شکمبارگی از حرام مانع از تاثیر سخن حق بر دلها میشود؛ هشدار! آمده است تا یادآوری کند که هرگز زیر بار ذلت نروید، حتی اگر خود را تنها و اسیر در میان دیو و ددها بیابید. آمده است تا بار دیگر رسم زندگی بیاموزد؛ آنچه مقاتل و برگ برگ تاریخ از رفتار حضرت عشق با خانواده و دوستان خود حتی در بحبوحه کارزار منتقل میکند، جز محبت و صبر و نیکی نیست و در کنار آن، بازهم این حضرت عشق است که حتی دشمنان را با گفتاری نرم و مهرآگین دعوت به صلاح میکند. در این میان آزادهای چون حر از عمق جان آنرا میشنود و میرود تا اولین جانی باشد که نثار محبوب میشود. ولی دریغ از دلهایی که دیدند و شنیدند، اما جان نگرفتند... بازهم حضرت عشق از پا ننشست و تا آخرین لحظه برای آنان نیز جز نیکی نخواست، به حدی که دشمنان یاغی را که در بحرانیترین لحظات قصد هجوم به خیام عشق را کرده بودند، به آزادگی دعوت کرد؛ گویی از دین آنان ناامید شده بود که فرمود: «ای پیروان شیطان! اگر دین ندارید و از قیامت نمیهراسید، در دنیایتان آزاده باشید و... تا من زنده هستم به خیمهها حمله نکنید.»
نوری در تاریکترین و ظلمانیترین لحظات تابید تا دلهای زنگار گرفته را روشن سازد؛ اما دریغ! شکمهایی که از حرام پر شده بود، آن نور را دید و صلاح را فهمید، اما میل به روشنی نکرد؛ چنان که به نقل از مقاتل، یکی از جانیان بعد از شهادت حضرت عشق، به خود میبالید و با مباهات میگفت: «منم که کشتم آن پیشوا و زعیمی را که در زیر حجاب عصمت خدایی مستور و از لغزشها مصون بود. من کسی را کشتم که بهترین مردم از جهت مادر و پدر بود.»
و حسین(ع) همان پیشوای صبوریست که در سختترین شرایط نه از مهروزری به خانواده غفلت میکند و نه از ارشاد دشمنان جاهل دست میکشد، بلکه در آن هنگامه شهدا را نیز درمییابد و با شهادت عزیزانش آیهای از سوره مبارکه احزاب را زمزمه میکند: «از مومنان مردانی هستند که آنچه را با خدا بر سر آن پیمان بستند، به مرحله صدق درآوردند، پس برخی از آنها به عهد خویش وفا کردند (شهید شدند) و برخی از آنان انتظار میکشند و هیچ تغییری (در پیمان خود) ندادند.»
اما شاید امروز فرصت آن باشد که به آینه عاشورا بنگریم و چهره خود را در آن نمایان ببینیم! تکلیفمان را با خود روشن کنیم که در کجا قرار گرفتهایم و چه میکنیم... آیا چشم و گوشمان آنقدر بینا و شنواست که حق را دریابد و آیا سفرههایمان آنقدر پاک و حلال است که نور حق راهمان را روشن سازد و ندای آن در جان و دلمان موثر شود یا اگر کربلایی باشد و یار یاری بخواهد، «ضلالت» انتخاب ما خواهد بود؟!
باور دارم که ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین علیهالسلام ندایی برای درخواست کمک نبود، بلکه در نهایت دلسوزی فریاد میکرد که چه کسی میخواهد یاریاش کنم؛ بیاید و در سایه مهر و معرفتم آرام گیرد...
حسینا! امروز دلهای بیقرارمان ندایت را شنیده و دست یاری بهسویت دراز کرده است تا یاری از تو بجوید... این ماییم که بار دیگر آمدهایم تا عذر تقصیر بخواهیم و بگوییم که ما را دریاب!
و ای خدای مهربان و مقصود عاشقان! ما را دریاب تا اشک بر حسین(ع) که از بدو تولد با جاری شدن از گونه مادر و آمیختن با شیره جانش، روزی ما شده، امروز هم آب کری باشد برای مصفا کردن دلهایمان و عزاداری بر حضرت عشق، دری بگشاید بر عالم معرفتش و حاصل محرم برای ما توشهای باشد برای رسیدن به سرمنزل مقصود.
با گریه بر حسین به معراج میرویم
این ارث مادریست دمادم رسیده است...
* روزنامه مردم نو، 1397،6،27.
3088/6085
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
شاید بتوان گفت محرم فرصتی است برای همگان؛ همه از نیکان و بدان؛ آنان که فرصت محرم را گوشزد میکنند و آنان که آنرا دستمایهای برای منحرف کردن فکر و دل مردم از اصل ماجرا قرار دادهاند، اما شکی نیست:
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آنرا که خبر شد خبری باز نیامد
محرم با گرهخوردن به نام امام حسین علیهالسلام شرف یافته و سرمایه همیشگی و زوالناپذیر برای شیعیان و آزادگان عالم شده است. الگو و سرمشقی که همواره در کارزارهای حق و باطل، شجاعت در دلها زاده و شاخ و برگ باورها را به ایمان آراسته است.
گویی ندایی در گوش جان فریاد میکند که ای خفته در مرداب روزمرگیهای تاریک! هوشیار و بیدار شو که عاشورا از راه رسید تا بار دیگر پیامهای اسوه آزادگی را فریاد کند و بگوید که شکمبارگی از حرام مانع از تاثیر سخن حق بر دلها میشود؛ هشدار! آمده است تا یادآوری کند که هرگز زیر بار ذلت نروید، حتی اگر خود را تنها و اسیر در میان دیو و ددها بیابید. آمده است تا بار دیگر رسم زندگی بیاموزد؛ آنچه مقاتل و برگ برگ تاریخ از رفتار حضرت عشق با خانواده و دوستان خود حتی در بحبوحه کارزار منتقل میکند، جز محبت و صبر و نیکی نیست و در کنار آن، بازهم این حضرت عشق است که حتی دشمنان را با گفتاری نرم و مهرآگین دعوت به صلاح میکند. در این میان آزادهای چون حر از عمق جان آنرا میشنود و میرود تا اولین جانی باشد که نثار محبوب میشود. ولی دریغ از دلهایی که دیدند و شنیدند، اما جان نگرفتند... بازهم حضرت عشق از پا ننشست و تا آخرین لحظه برای آنان نیز جز نیکی نخواست، به حدی که دشمنان یاغی را که در بحرانیترین لحظات قصد هجوم به خیام عشق را کرده بودند، به آزادگی دعوت کرد؛ گویی از دین آنان ناامید شده بود که فرمود: «ای پیروان شیطان! اگر دین ندارید و از قیامت نمیهراسید، در دنیایتان آزاده باشید و... تا من زنده هستم به خیمهها حمله نکنید.»
نوری در تاریکترین و ظلمانیترین لحظات تابید تا دلهای زنگار گرفته را روشن سازد؛ اما دریغ! شکمهایی که از حرام پر شده بود، آن نور را دید و صلاح را فهمید، اما میل به روشنی نکرد؛ چنان که به نقل از مقاتل، یکی از جانیان بعد از شهادت حضرت عشق، به خود میبالید و با مباهات میگفت: «منم که کشتم آن پیشوا و زعیمی را که در زیر حجاب عصمت خدایی مستور و از لغزشها مصون بود. من کسی را کشتم که بهترین مردم از جهت مادر و پدر بود.»
و حسین(ع) همان پیشوای صبوریست که در سختترین شرایط نه از مهروزری به خانواده غفلت میکند و نه از ارشاد دشمنان جاهل دست میکشد، بلکه در آن هنگامه شهدا را نیز درمییابد و با شهادت عزیزانش آیهای از سوره مبارکه احزاب را زمزمه میکند: «از مومنان مردانی هستند که آنچه را با خدا بر سر آن پیمان بستند، به مرحله صدق درآوردند، پس برخی از آنها به عهد خویش وفا کردند (شهید شدند) و برخی از آنان انتظار میکشند و هیچ تغییری (در پیمان خود) ندادند.»
اما شاید امروز فرصت آن باشد که به آینه عاشورا بنگریم و چهره خود را در آن نمایان ببینیم! تکلیفمان را با خود روشن کنیم که در کجا قرار گرفتهایم و چه میکنیم... آیا چشم و گوشمان آنقدر بینا و شنواست که حق را دریابد و آیا سفرههایمان آنقدر پاک و حلال است که نور حق راهمان را روشن سازد و ندای آن در جان و دلمان موثر شود یا اگر کربلایی باشد و یار یاری بخواهد، «ضلالت» انتخاب ما خواهد بود؟!
باور دارم که ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین علیهالسلام ندایی برای درخواست کمک نبود، بلکه در نهایت دلسوزی فریاد میکرد که چه کسی میخواهد یاریاش کنم؛ بیاید و در سایه مهر و معرفتم آرام گیرد...
حسینا! امروز دلهای بیقرارمان ندایت را شنیده و دست یاری بهسویت دراز کرده است تا یاری از تو بجوید... این ماییم که بار دیگر آمدهایم تا عذر تقصیر بخواهیم و بگوییم که ما را دریاب!
و ای خدای مهربان و مقصود عاشقان! ما را دریاب تا اشک بر حسین(ع) که از بدو تولد با جاری شدن از گونه مادر و آمیختن با شیره جانش، روزی ما شده، امروز هم آب کری باشد برای مصفا کردن دلهایمان و عزاداری بر حضرت عشق، دری بگشاید بر عالم معرفتش و حاصل محرم برای ما توشهای باشد برای رسیدن به سرمنزل مقصود.
با گریه بر حسین به معراج میرویم
این ارث مادریست دمادم رسیده است...
* روزنامه مردم نو، 1397،6،27.
3088/6085
کپی شد