پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: سوریه به جبهه سوم ناآرامی ها در منطقه غرب آسیا در بیش از یک سال گذشته تبدیل شده است. روز چهارشنبه ۲۷ نوامبر (۷ آذرماه) در حالی که حملات رژیم اسرائیل به نوار غزه ادامه داشت و آتش بس پس از چندهفته تلاش در لبنان برقرار شده بود ناگهان از سوریه خبر رسید که گروه تحریر الشام و متحدان آن حمله گستردهای را علیه نیروهای دولتی این کشور آغاز کردند. تصرف بخش های بزرگی از حلب و تلاش برای پیشروی به سایر مناطق سوریه دستاورد این حمله ناگهانی بوده است. گفته می شود این حملات که شدیدترین درگیریها از سال ۲۰۲۰ تاکنون است بیش از ۳۷۰ نفر کشته به جا گذاشته است. رامی عبدالرحمن، سرپرست سازمان دیدهبان حقوق بشر سوریه می گوید دولت دمشق برای اولین بار از آغاز جنگ داخلی کنترل کامل شهر حلب را از دست داده است. عبدالرحمن اعلام کرد که در شهر حلب، دومین شهر بزرگ سوریه، گروه جهادگرای هیئت تحریر الشام (HTS)، شاخه سوری القاعده، و گروههای همپیمان آن تقریباً تمام شهر را تحت کنترل دارند، به استثنای مناطقی که در اختیار نیروهای کُرد قرار دارد.
با محمد ایرانی، سفیر پیشین ایران، در اردن، لبنان و کویت که تجربه چند دهه کار در منطقه پرالتهاب خاورمیانه را در کارنامه کاری خود دارد درباره چرایی شکل گیری این حمله در این بازه زمانی و دستهای پشت پرده آن گفت و گو کردیم. این دیپلمات باسابقه با اشاره به دیپلماسی منطقه ای که وزارت خارجه ایران برای تأثیرگذاری بر این تحول جدید در سوریه آغاز کرده تاکید می کند که تهران در این حوزه نباید صرفا به رایزنی با بازیگران سنتی که همواره با آنها در ارتباط بوده محدود بماند و باید با توجه به شکل گیری یک تهدید مشترک برای ایران و کشورهایی چون عربستان سعودی در این پرونده، از فرصت موجود برای گفت و گو و همراه سازی آنها استفاده کند.
مهم ترین پرسشی که در چند روز گذشته مطرح شده این است که منطق زمانی حمله ناگهانی مخالفان بشار اسد در سوریه چیست؟ چرا حالا که جنگ در غزه همچنان ادامه دارد و البته آتش بس در لبنان برقرار شده است؟
به نکته دقیقی اشاره کردید. من فکر می کنم این ابهام و پرسش برای تمام کسانی که موضوعات منطقه، تحولات و رخدادهای اخیر در سوریه را دنبال می کنند، همچنان مطرح است. اینکه این همزمانی با اعلام آغاز آتش بس در لبنان چه معنا و مفهومی دارد، پرسشی است که می تواند در درک ابعاد دیگر این ماجرا هم موثر باشد. شکل تحولات و رخدادها در منطقه خاورمیانه عمدتا از یک جنس است. یک طرف آن همواره جریانی است که تحت عنوان «محور مقاومت» ایستاده است و طرف دیگر هم رژیم اسرائیل، آمریکا و برخی کشورهای منطقه. هیچکدام این نکات تازه نیستند، اما اینکه بلافاصله پس از بحث ها و تلاش های بسیار زیادی که درباره ضرورت برقراری آتش بس در لبنان صورت گرفت، این توافق حاصل می شود، جبهه ناآرام دیگری همزمان و همان روز در جنوب شرقی لبنان شکل می گیرد جای سوال دارد.
شاید بتوان گفت که قاعدتا باید هماهنگی منطقه ای یا فرامنطقه ای در پی این اقدام بوده باشند. اینکه نیروهایی وارد عملیات شدند و بلافاصله بدون مواجه با مقاومت توانستند شهر حلب را در یک بازه زمانی چند ساعته بدون خونریزی تصرف کنند، نمی تواند تصادفی و حاصل یک تصمیم ناگهانی باشد. قطعا برای این اقدام از قبل برنامه ریزی شده بوده و حتی به نظر من زمان انجام این عملیات نیز مشخص بوده است. می توان گفت که شرایط میدانی موجود برای انجام این عملیات در بخش هایی از سوریه بسیار مناسب بوده است. این شرایط می تواند ناشی از صحنه خوانی طرف مقابل باشد که نیروهایی که مدافع شهر حلب بودند در موقعیت ضعیفی قرار داشتند. به عنوان نمونه بالاخره پس از گذشت چهار سال که آتش بس در این منطقه برقرار بوده نیروهای حامی دولت بشار اسد به قوت سابق خود نبودند و می توان گفت که توافق آتش بسی که در آستانه پیرامون این منطقه شکل گرفته بود آنها را به نوعی منفعل کرده بود. همزمان نیروهای روسیه از این منطقه عقب نشینی کرده و یا در جریان تحولاتی که در حال وقوع است قرار نداشتند، چرا که خود روس ها هم گرفتار جنگ با اوکراین هستند. از سوی دیگر، نیروهای حامی جمهوری اسلامی ایران به شمول فاطمیون که در صحنه جنگ در سوریه حضور داشتند منتظر چنین رویدادی نبودند و برای مقابله با آن آمادگی نداشتند.
غافلگیری یا به عبارت دقیق تر «غفلت» موجب این تحول شد و هیچ پاسخی برای این مسأله به غیر از این نمی تواند وجود داشته باشد. نکته دوم نیز تضعیف جبهه مقابل از نظر نیروهای معارض در سوریه است که منجر به شکل گیری این رویداد شد.
شما در سخنان خود به وجود هماهنگی های منطقه ای برای شکل گیری این حرکت جدید علیه دولت بشار اسد اشاره کردید. به هرحال همه از نقش ترکیه در جریان تحول جدید سخن می گویند. وزیرخارجه ایران نیز پس از دمشق سفری به آنکارا داشته که دستور کار آن همین تحولات بوده است. فکر می کنید نفع ترکیه از حمایت و یا حداقل سکوت در برابر این نقشه مخالفان که ادعا می شود آنکارا در جریان آن بوده چیست؟
ترکیه ادعای تاریخی بر روی بخش هایی از شمال سوریه دارد و این مسأله به لحاظ ژئوپلیتیک به جای خود محفوظ است، اما به هیچ وجه نباید و نمی توان نقش ترکیه را در این رویداد اخیر نادیده گرفت. نخست اینکه تنها مرزی که می تواند برای جذب کمک توسط این نیروها مورد استفاده قرار بگیرد و محل تردد آنها هم بوده، مرز ترکیه است. هیچ مرز دیگری میان این گروه ها و جهان خارج از سوریه وجود ندارد.
دومین نکته این است که آنکارا هیچ گاه ارتباط با این گروه ها را تکذیب نکرده است. زمانی که شما به مذاکرات آستانه نگاه می کنید در سال ۲۰۱۲ جنگ شروع شد و فاصله ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ اوج نشست های روند آستانه بود که بیش از چهارده دور از آن برگزار شد. ایران، روسیه و ترکیه نقش فعالی در این روند با هدف برقراری آتش بس در سوریه داشتند. ترکیه در این نشست ها به نمایندگی از گروه های معارضه شرکت می کرد و رسما طرفی بود که به نوعی از این گروه ها حمایت میکند. کما اینکه ایران و روسیه هم به نمایندگی از طرف دولت سوریه در این نشست ها حاضر بودند. تمامی گروه های معارضه در سوریه هم نقش ترکیه را به عنوان حامی منطقه ای خود قبول دارند. بنابراین بر روی این موضوع که ترکیه از این گروه ها حمایت می کند تردیدی وجود ندارد و قابل انکار نیست.
سوال اینجا است که چرا ترکیه در این شرایط دست به حمایت از چنین اقدامی زده است؟
تصور من این است که این گروه ها در بررسی توازن قدرت در سوریه به این نتیجه می رسند که موضع طرف مقابل یعنی سوریه و هم پیمانان بشار اسد از جمله روسیه و نیروهای وابسته به ایران تضعیف شده و در حاشیه حلب مقاومتی وجود ندارد، پس تصمیم به چنین عملیاتی می گیرند البته با چراغ سبز ترکیه. باز تأکید می کنم که به نظر من بدون تایید یا موافقت ترکیه اساسا امکان چنین عملیاتی وجود ندارد.
این بار گروه های مخالفی که وارد عملیات شدند از پیشرفته ترین و جدیدترین تجهیزات از جمله انواع تانک ها، نفربرها و پهپادها استفاده کرده اند. این تسلیحات و امکانات که از آسمان برای آنها نازل نشده و از جایی وارد شده و مرز مشترک سوریه با ترکیه، تنها راه است. ترک ها به دلایلی این نیروها را تجهیز کرده اند و امروز باید برای بر هم زدن وضع ثابت موجود پاسخگو باشند. این گروه هایی که حرکت نظامی جدیدی را علیه دولت بشار اسد آغاز کرده اند مسأله دار هستند و برخی از آنها از سوی کشورهای مختلف به عنوان گروه های تروریستی و خطرناک شناخته شده اند. در میان آنها حامیان القاعده به چشم می خورند و حتی داعش در میان آنها رسما حضور دارد. از همه مهم تر، نقض آتش بس مربوط به آستانه توسط کدام طرف صورت گرفته است؟ قطعا نیروهای طرفدار ارتش سوریه که در شرایط نقض این آتش بس قرار نداشتند.
این پرسش ها و نکته ها را باید به ترک ها یادآوری کرد و البته در مذاکرات با آنها هم مورد اشاره و بحث و بررسی قرار بگیرد.
وزیر خارجه ایران این عملیات را ناشی از یک برنامه و نقشه اسرائیلی – آمریکایی دانسته است. شما معتقد به هماهنگی ترکیه با این دو بازیگر هم هستید؟
ترکیه به دنبال بازیابی نقش منطقه ای خود در این حوزه است. این کشور با توجه به ادعاهای تاریخی که درباره بخش هایی از خاک سوریه دارند، به دنبال تضعیف «محور مقاومت» در این حوزه در یک هماهنگی منطقه ای و بین المللی دست به چنین کاری زده است. باید این رویداد را یک رویداد آمریکایی – ترکی دانست که با موافقت رژیم اسرائیل هم شکل گرفته است. منظور من این نیست که این یک توافق نوشته شده بوده بلکه در حقیقت تامین کننده منافع و نظر آمریکا و اسرائیل هم بوده است.
این همان منافعی است که اسرائیل از آن تحت عنوان ضرورت مسدود شدن مسیر کمک ایران و سایر گروه های مقاومت به حزب الله لبنان یاد می کند؟
بله، قطعا نظر آمریکا و اسرائیل این است که این اتفاق بخصوص پس از تحولات هفت اکتبر و کشیده شدن دامنه جنگ به لبنان باید رخ بدهد. به عبارتی هدف اصلی، بسته شدن مرز سوریه با لبنان و قطع ارتباط تدارکاتی نیروهای مقاومت با یکدیگر است. درباره این موضوع تمام دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای اتفاق نظر دارند و آن را در راستای تضعیف محور مقاومت می دانند. به همین دلیل ترک ها یک فرصت طلبی آشکار را در لحظه ای که منطقه نیاز به آرامش دارد انجام دادند. ترک ها با وجود آنکه از تروریستی بودن این گروه ها اطمینان دارند، اما در یک انتخاب میان مهم و مهم تر ترجیح می دهند از گروه های تروریستی در قبال تضعیف محور مقاومت در سوریه و لبنان حمایت کنند.
نگاه روسیه به این تحولات را چطور می دانید؟ پیش از این گفته شده بود که اسرائیل با هدف قطع زنجیره های تامین حزب الله لبنان با روسیه مذاکراتی نیز داشته است. رابطه رئیس جمهور روسیه با رجب طیب اردوغان هم رابطه حسنه ای است اما به نظر می رسد که مسکو نیز دل خوش چندانی از این اقدام ترک ها در سوریه نداشته باشد.
من معتقدم این اقدام به چند دلیل در راستای منافع روسیه و در نتیجه با هماهنگی با این کشور نبوده است. نخست آنکه روسیه مایل نیست همزمان در دو جبهه اوکراین و سوریه با چالش جدی روبه رو باشد. نکته دوم این است که روسیه از لحاظ تاریخی به دنبال گسترش حضور و نفوذ خود در منطقه خاورمیانه است و تنها جایی که امروز آنها در آن حضور دارند و به نوعی حیاط خلوت آنها محسوب می شود سوریه و پایگاه حمیمیم در لاذقیه است. حفظ این حضور برای روسیه حیاتی است. روس ها ممکن است درباره هر موضوعی در داخل سوریه از همکاری با اسرائیل تا مسدود کردن مسیر ارسال تجهیزات به لبنان از طریق خاک سوریه توافق هایی انجام بدهند، اما حضور خود در سوریه و حفظ نظام بشار اسد را موضوعی غیرقابل توافق و مصالحه می دانند. مسکو متعهد به حفظ وضعیت خود در سوریه است؛ به خصوص زمانی که طرف مقابل آن کشور ترکیه باشد.
به نظر من روس ها هم از این عملیات غافلگیر شدند. تعدادی از نیروهای روسیه همان روز نخست آغاز پیشروی این شورشیان توسط آنها دستگیر شدند و اگر توافقی میان روسیه با مثلا این گروه ها صورت گرفته بود نباید منتظر می ماندند تا تا اسیر شوند. واقعیت میدانی دیگر این است که امروز شاهد این هستیم که نیروی هوایی روسیه با شدت عمل بسیار در حال بمباران این مناطق است و حتی اجازه نداده که این نیروهای شورشی از خط قرمز عبور کرده و وارد حما شوند. می بینیم که حرکت این نیروها نیز متوقف شده است. این تحولات نشان دهنده این است که این تحرکات اخیر بیش از آنکه با روسیه هماهنگ شده باشد با اسرائیل، آمریکا و اروپا هماهنگ شده بوده است.
چرا اروپا؟ فعال شدن بیش از پیش این گروه های تروریستی در سوریه اتفاقا می تواند تهدید امنیتی جدی تری برای کشورهای اروپایی باشد.
واقعیت این است که پرونده سوریه دچار تعارض های متعددی از نظر سیاسی است. موارد عجیبی را در این پرونده می توان دید. به عنوان نمونه همین اروپا که اشاره کردید و همواره مواضع آن ضد حضور گروه های تروریستی از جمله القاعده، داعش، تحریر الشام و جبهه النصره بوده اکنون به این دلیل که فعالیت دوباره آنها در سوریه منجر به تضعیف روسیه ای می شود که با اروپا در جبهه اوکراین در جنگ است از فعالیت آنها استقبال می کند. اروپا چندان هم از پیشروی این نیروها به سمت پایتخت سوریه؛دمشق ناراضی نیست چرا که این اقدام را موجب تضعیف و یا انحراف نیرو و توجه روسیه از اوکراین می داند. به زبان ساده می توان گفت که اروپایی ها که همواره شعارهای یکسانی در مسئله مبارزه با تروریست میدانند حاضرند امتیازاتی را به گروه های فعال تروریستی در این منطقه بدهند، اما در مقابل تضعیف روسیه را شاهد باشند.
تحولات میدانی جدید در سوریه در حالی آغاز شده که در چند سال اخیر شاهد عادی سازی رابطه برخی کشورهای عربی مخالف بشار اسد با دولت او بودیم. فکر می کنید نگاه و موضع کشورهایی چون عربستان سعودی به این تحولات جاری جدید در سوریه چه خواهدبود؟
همانطور که اشاره کردید در موضع کشورهای عربی هم نسبت به بشار اسد و رخدادهای سوریه، تحولاتی صورت گرفته بود. در سال ۲۰۱۲ که جنگ مخالفان با ارتش سوریه و نظام بشار اسد آغاز شد همه کشورهای عربی به شمول عربستان، امارات، اردن و تا حدودی هم مصر در کنار این گروه های مخالف بشار و متهم به هماهنگی با ترکیه برای تجهیز این گروه ها بودند. انگیزه آنها هم از این همراهی، هدف مشترک برای مقابله با دولت اسد و تلاش برای برکناری او بود.
در تحول اخیر، اتفاقی که رخ داده و با وضعیت پیش آمده در ابتدای جنگ داخلی در سوریه متفاوت است این است که دولت های برخی از این کشورهای عربی خصوصا عربستان سعودی و مصر به دلیل نگرانی از دو جنبه، موضع متفاوتی دارند. نخست، حضور نیروها و گروه های تروریستی در سوریه که می تواند تهدید کننده امنیت و ثبات کل منطقه باشد. به هرحال این واقعیت قابل انکار نیست که این گروه ها گرایش های تند اسلامی و القاعده ای دارند و این مسائل برای این کشورها، به جز قطر، خط قرمز است. این کشورها نگران روی کار آمدن نظام ناپداری در سوریه هستند که نه تنها رویکردهای آن مشخص نخواهد بود بلکه تبعات آن برای منطقه نیز مبهم است.
دومین نکته این است که این کشورها مایل نیستند خلا قدرت در سوریه و یا جایگزین دولت بشار اسد، ترکیه باشد. ترکیه، رقیب سنتی حضور عربستان در کشورهای سنی مذهب است و آنها حاضر به پاگرفتن نوعثمانی گری رجب طیب اردوغان در خاک سوریه به عنوان یک کشور عربی نیستند. به زبان ساده این کشورها مایل نیستند که در تحولات جدید به جای نفوذ ایرانی ، که البته با آن هم موافق نیستند، نفوذ نوعثمانی منتسب به اردوغان شکل بگیرد.
شواهد این ادعا هم این است که این کشورها از قریب به دو سال پیش عادی سازی رابطه با بشار اسد را آغاز کردند و سوریه را دوباره وارد چرخه اتحادیه عرب کردند و امروز هم سفارتخانه های خود را یک به یک در دمشق راه اندازی می کنند. مصر و امارات هم حاضر شدند تحت شرایطی به بازسازی سوریه کمک کنند. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که به لحاظ سیاسی شرایط بشار اسد در جهان عرب نسبت به گذشته بهتر شده است؛ اما به لحاظ میدانی و شرایط جنگی و جغرافیای داخل سوریه نمی توان چنین ادعایی داشت. این حمله ناگهانی هم باعث شد که دولت سوریه برخی از مواضع گذشته را هم از دست بدهد.
آیا این شرایط سیاسی مورد اشاره شما که معتقد هستید به نفع بشار اسد شده از این قدرت و پویایی برخوردار است که حضور او در رأس قدرت سیاسی در سوریه را تثبیت کند یا ممکن است در شرایطی همین کشورهای عربی که اشاره کردید رابطه خود با او را بازسازی کرده اند، ترجیح بدهند فردی جز او را در رأس ساختار سیاسی سوریه داشته باشند؟
این موضوع بستگی به تحولات آتی در سوریه دارد. موضوع سوریه به یک بحران بین المللی تبدیل شده و حل آن نیز به یک توافق بین المللی نیاز دارد. هیچ کشوری به تنهایی نمی تواند تحولات کلان سیاسی را در سوریه رقم بزند چه این کشور جمهوری اسلامی ایران یا فدراسیون روسیه باشد و چه آمریکایی ها. برای هر تغییری در سوریه باید ده ها معادله را در نظر گرفت.
پرسش های مهمی وجود دارد که باید پاسخ مناسب به آنها داد: آیا رفتن بشار اسد به بازگشت و حفظ ثبات در سوریه کمک می کند؟ آیا چنین وضعیتی اتفاقا موجب به هم ریختگی اوضاع نخواهد شد؟ از همه مهمتر آیا روسیه نسبت به این جابه جایی قدرت که مشخص نیست جایگزین آن چه جریانی خواهد بود، رضایت خواهد داد؟ آیا در سوریه شاهد یک اپوزیسیون قدرتمند یا یک قطب سیاسی قوی که بتواند چنین وظیفه ای را بر عهده بگیرد، هستیم؟ به هرحال حزب بعث علیرغم انتقاداتی که به رفتار این حزب با مردم سوریه وجود داشته و دارد، سابقه طولانی در رأس قدرت سیاسی در سوریه دارد. البته در اینجا باید بگویم که مشروعیت و مقبولیت مردمی دولت بشار اسد و حزب بعث و کلان تر از آن اینکه یک رهبر جهان عرب در کشور خود از چه میزان پایگاه مردمی برخوردار است از دید بازیگران بین المللی هیچ اهمیتی ندارد. چرا که تقریبا نظام های سیاسی کشورهای عربی همه شبیه به هم هستند و نظام های دیکتاتوری مانند اردن و مصر در جهان عرب حاکم هستند. نکته این است که اگر قرار باشد اتفاقی برای سرنوشت خاندان بشار اسد و یا قدرت سیاسی در سوریه رخ بدهد، به یک توافق بین المللی نیاز است.
دومین موضوع این است که صحنه جنگ در میدان هم بسیار مهم است. اگر طرفداران بشار اسد همه سعی خود را هم بر حفظ بشار اسد در رأس قدرت متمرکز کنند، اما اگر شرایط به سمتی پیش برود که پیش روی های مخالفان به گونه ای ادامه پیدا کند که پایتخت را تهدید کند آن زمان باید درباره این موضوعات، جداگانه بحث کرد.
تأثیر تحولات جدید جاری بر جایگاه و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در سوریه را چه می دانید؟ به هر حال پس از هفت اکتبر ما شاهد ضربه های متعدد به محور مقاومت از حماس تا حزب الله لبنان بودیم و اکنون در سوریه هم شاهد تحولاتی هستیم که برای وضعیت ایران خوشایند نیست.
به هرحال سوریه برای جمهوری اسلامی اهمیت خاصی دارد و این امر هم بر هیچکس پوشیده نیست. اهمیت آن هم از دو زاویه است: نخست حفظ یک نظامی که بتواند دیدگاه های جمهوری اسلامی را در خصوص نوع تعامل با قضایای منطقه مورد حمایت و تایید قرار دهد که اکنون دولت بشار اسد این کار را انجام می دهد. دوم اینکه در موضوعات پیرامونی مانند حفظ و تقویت جایگاه حزب الله در لبنان باز سوریه نقش موثری دارد.
درست است در تحولات اخیر شرایط به سمتی پیش رفته که محور مقاومت تا حدودی تضعیف شده و شاید حزب الله لبنان توان گذشته خود را نداشته باشد چرا که به هرحال تعداد زیادی از رهبران خود بخصوص سیدحسن نصرالله دبیر کل این گروه توسط اسرائیل به شهادت رسیده اند، اما این تحولات به این معنا نیست که گروه های مقاومت و بخصوص حزب الله لبنان قادر به بازسازی و احیاء قدرت خود نباشند. حزب الله توانسته در عمق جامعه لبنان نفوذ کند و تلاش های بسیار زیادی در این زمینه در سالهای گذشته انجام شده است. حزب الله از حمایت های گسترده و عمیق مردمی برخوردار است و این موضوع مورد اعتراف همه کسانی است که تحولات لبنان را در این چند دهه دنبال کرده اند. هیچ تصمیمی در داخل لبنان بدون جلب نظر حزب الله لبنان قابلیت اجرایی نداشته و ندارد. حتی اگر حزب الله لبنان پس از این تغییرات صرفا به یک حزب سیاسی هم تبدیل شود باز این قدرت و نفوذ را در اختیار خواهد داشت. بنابراین، حفظ نظام موجود در سوریه برای ایران از جنبه هایی که به آن اشاره کردم مهم است.
از زمان آغاز دور جدید حملات نیروهای شورشی و مخالف در سوریه شاهد فعال شدن دیپلماسی منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با سفر وزیر خارجه به دمشق و آنکارا بودیم. فکر می کنید محورها و مولفه های اصلی این دیپلماسی چه باید باشد تا بتواند اهداف مد نظر جمهوری اسلامی ایران را هم تامین کند؟
تلاش هایی که وزیر خارجه در این مدت انجام دادند در راستای همان نکته ای است که پیشتر به آن اشاره کردم یعنی حفظ نظام موجود در سوریه و تامین منافع ایران در سایه این مسئله. اما من اعتقاد دارم که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران باید در این پرونده صرفا به گفت و گو و تعامل با کشورهایی که در گذشته با آنها گفت و گو داشته بسنده نکند. مثلا ایران درباره این پرونده به شکل مرتب با روسیه یا ترکیه و حتی قطر گفت و گوهایی داشته و دارد، اما اگر ما صحنه خوانی دقیقی از تحولات چند سال اخیر در سوریه داشته باشیم، به این نتیجه می رسیم که بازیگرانی وارد این صحنه شده اند که نباید از دید سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این مقطع دور بمانند.
به عنوان نمونه، امروز تحرک وزارت خارجه ما در این رابطه با مصر و عربستان سعودی و امارات و اردن باید به شدت ادامه پیدا کند. ما یک نگرانی مشترک با این کشورها داریم و آنهم فعال شدن گروه های مخالف تندرو در سوریه و قدرت گرفتن آنها و یا افزایش نفوذ ترکیه در این کشور است. این یک فرصت پیش روی تهران قرار می دهد و وزارت خارجه باید از این فرصت استفاده کند و فراتر از دیدارهای سنتی که همواره وجود داشته به طور سریع مسائل را با این کشورها مطرح و از آنها درباره اینکه چه چشم اندازی را برای منطقه در نظر دارند سوال کند.