اینکه فکر کنیم روزنامه نگاری بهتر است یا روزنامه داری سوال ارزشمندی است که در نوع خودش می تواند جایگاه هریک را از دیگری تفکیک نماید و از اینکه یکی در جای دیگری قرار گیرد را سد نماید!
برخی از روزنامه داران هستند(البته برخی نه همه) که سالهای سال است بدون اینکه حتی بتوانند یک پاراگراف بنویسند بعنوان روزنامه نگار، بار جعلی این جایگاه را به عاریه گرفته اند.از بیرون مخاطبان فکر می کنند آنها هر روز بستری از مقالات و کتب و نشریات را مرور نموده و مدام دستی در ویرایش و دست دیگر در خلق آثار قلمی داشته اند.در حالیکه واقعیت تلخ تر اینهاست. روزنامه داران این تیپی حداکثر می توانند حسابدار خوبی باشند.تعرفه آگهی ها را خوب تنظیم می کنند و به مشتری تا سرحد نپریدن تخفیف داده و آخر سر به او می گویند:«آخرین قیمتی که گرفتی بیا… ما از آن هم کمتر حساب می کنیم». دکانداری مدرنی است که بخوبی ستونهای بدهکار و بستانکار را تشخیص می دهد و از اینکه سند و فاکتور یک بدهکار دیر شده غرغرش بلند است و زمین و زمان را بهم می دوزد.بسیاری از روزنامه نگاران در مشت روزنامه داران هستند:«چه بنویسند.چقدر بنویسند.تا کجا بنویسند.به کی گیر بدهند و به کی حال بدهند.نسبت به کی بی خیال باشند و مدام چوب لای چرخ کی بگذارند.خبر چه کسی را بزرگ کنند و خبر دیگری را نزنند و یا پرتش کنند آن گوشه موشه!».
در چنین مواردی رزق روزنامه نگار به این بستگی دارد که از روی ریلی که روزنامه دار تنظیم کرده خارج نشود و گرنه باید کاری توی دکان دیگری برای خودش پیدا کند!
دنیای روزنامه نگاری دنیای پر ریسکی است اما در روزنامه داری با این شیوه می توانی هوا را پیش بینی کنی. اگر هوا پس باشد براحتی می توانی چرخش بزنی .پُشتک سیاسی ،مدیریتی ،سازمانی،از این شهردار به آن شهردار و از این استاندار به آن استاندار.خیلی خوب هم می توانی خودت را توجیه کنی.کافی است کسانی با تو همراه باشند.یک نقشه از چند هفته قبل ریخته می شود.بی سروصدا.همه جا را می پائی که خبر جمع شدنتان لو نرود.اول از همه پرسنل خودی را!.حتی تلفن ها را می توانی استراق وضبط کنی . انواع دوربین های مداربسته بگذاری و اطراف و داخل ساختمان و حتی توی کوچه را بپائی.ببینی کی می آید و کی می رود؟قرار می گذارید که اعلامیه عضو گیری وثبت نام تا زمان چیدمان نیروهایتان مخفی شود.سربزنگاه که همه پرونده ها برای ثبت نام و یارگیری آماده شد و به ردیف آمدند توی سایت، آن وقت جار می زنی :«ایهاالناس! بدوید که دیر شد . الان اگر نیائید وقت تمام است و فردا گله نکنید که نگفتیم!».
حواس روزنامه دار قصه ما به همه چیز است.البته مهم روزنامه و آنچه توی اش می ریزند نیست بلکه مهم فاکتور ها و اسناد حسابداری است که باید چاشنی آگهی های آن شماره روزنامه باشد.حتی می توان به نام خانه مطبوعات هم مذاکره کرد و تابلویشان را برسینه زد ، اما لام تا کام برایشان دل نسوزاند.حالا هم که وقت رقابت است و بایستی حسابی آدمها را نمره گذاری کرد.بعضی ها تاریخ مصرفشان تا بعد از انتخابات است و برخی چند روز بعد.فعلا که همه چیز تحت کنترل ماست .برنامه هم که از مدتهاست داشته ایم:
– با توام وایسا سر دستگاه و کنترل کن کسی بی خود تایید نشود.آرام آرام… فقط وقت را تلف کن و اینقدر ماده و تبصره و تفسیر بگذار تا کسی فرصت نکند ثبت نام کند.عصبی می شوند.بعضی خودشان ناامید می شوند .فکر می کنند دیر شده بنابراین هرچقدر زور بزنند مهم نیست ….یادت باشه کلیک اول دست ماست! ما باید مجوز بدهیم کی عضو بشود و کی عضو نشود! رقبا هرچقدر می خواهند بدوند. فرصت ندارند . ما بارمان را مدتهاست، بسته ایم . قسم ها هم که خورده شده و رمزهای ورود هم که دستمان است! …چقدر ساده هستند رقبا! از بغل گوش حریف آدمهایشان را گرفته ایم.قسم راستشان با ماست و قسم چاخانشان حلوای نذری رقیب ….چند روز بعد هم به ریش شان می خندیم!….می دانید :توی سیاست قسم خوردن حلال است!
در دنیای روزنامه نگاری باید آرمان داشته باشی و برایش هزینه کنی.اینجا ممکن است چوب یک مقاله را که دیروز نوشته ای، بخوری و کسی را مثلا توی شهرداری ، زیر سوال ببری و همه فاکتورهای سالهای قبل هم بلوکه شوند. برعکس در دنیای روزنامه داری نانت توی شهرداری محفوظ است.هیچوقت به خطر نمی افتد .حالا هم که از داخل شهرداری با ما هستند.با برخی از مدیران شان بریده ایم و الباقی هم سهمشان محفوظ ! بلاخره پیوند شهرداری و روزنامه داری چیز بدی نیست.بازی برد- برد است. شیوه اش مهم نیست.مهم برد است .حالا بگو یار غارت ۱۴ تا رای بیاورد و سرش از فرط حیرت سوت بکشد.بلاخره بعضی وقتها پرت هم داریم:
– آقا چرا بِهت برمی خورد بلاخره هرکسی یک تاریخ مصرفی دارد و این آقا هم بایستی یک روز می رفت کنار.امروز همان روز است.شیوه اش مهم نیست.سیاست یعنی همین!می خواست حواسش را جمع کند تا پایش را روی پوست موز نگذاریم…
اصلا می دانید ! چهار روز دیگر از دلش در می آوریم و یک کاری برایش می تراشیم.راهش را بلدیم.اگر بلد نبودیم که سر گنده تراش را شیره نمی مالاندیم!حالا بعضی به ما ایراد می گیرند و از دم خروس می گویند.از اینکه جمع جبری رای هر دو طرف را داریم. یک بخشی با صداقت و بخش دیگرش با کلک و حقه بازی! مهم نیست چی بگویند فعلا دو سال سوار خر مرادیم و نمی گذاریم قیمت آگهی های شرکت نفت بالا برود. چون اگر بالا رفت بعضی ها ممکن است فرصت تنفس پیدا کنند و زنده بشوند.چه دلیلی دارد ما که برنده شدیم فرصت بدهیم به حیات ضعیف ترها!
«دامپینگ مطبوعاتی» سلاح روزنامه داریِ دو نبش است.ارزان فروشی برای حذف رقبای ضعیف تر.در این نگرش نباید برای گران شدن قیمت آگهی ها اصرار کرد .برعکس باید مدام سنگ انداخت و گفت:« این قیمت هم زیاد است!».در چنین شرایطی روزنامه نگاران هم باید صرفا برای دلشان کار کنند.یا فرصتی کنند و خودشان را آویزان این اداره و یا آن اداره نمایند. روزنامه داران مذاکره می کنند .دوسال هم طول می کشد اما از داخلش هیچ چیزی برای ضعفا نمی ماسد.
– بلاخره ما زورمان را زدیم.رفتیم تهران و با معاون وزیر هم مذاکره کردیم.دست ما که نیست!
در روزنامه داری مورد نظر بیلان کاری وجود ندارد چون هرچه هست در گاوصندوق شخصی محفوظ مانده و از آنجا کسی خبر ندارد.اساسا اینجا کسی به کسی گزارش کار نمی دهد. چه برسد به سر سال و بخواهی توی یک جائی بنام مجمع عمومی سوال پس بدهی.وقتی گزارشی نیست مجمعی هم نیست.مجمع یعنی کشک! اصلا کسی خبر ندارد.لزومی هم ندارد.بلاخره «عقل معاش» حکم می کند که باید آنها دو سال دیگر یک جورهائی از توی صندوق در بیایند:
– آقا خدا وکیلی گزارش کار به مجمع عمومی یعنی چی ؟کیلوئی چند؟مگر ما فرصت پیدا کردیم؟تا آمدیم بجنبیم دو سال تمام شد.همین!حالا شما همین چهار کلام را بنویس گزارش کار….مرد حسابی از حالا حساب کن! دو سال قبل را بگذار کنار. بعضی ها سر هرچیزی گیر می دهند .می گویند کو مدرک تحصیلی تان؟ ،چندتا مقاله نوشته ای؟خط سیاسی ات چیه؟به کسی ربط نداره ….اصلا ما که نیامده ایم کار سیاسی کنیم. ما و تیم مان همگی صنفی فکر می کنیم.در خدمت صنف هستیم.گزارش کار دوسال ما که نشان می دهد! همین گاوصندوق ما نشان می دهد که ما نگرشمان صنفی است و سیاسی نیست.تمام اسناد حسابداری ما نشان می دهد که ما کارمان صنفی است.دنیای ما آگهی ها هستند بنابراین به ماچه که توی شهرداری چه خبر می شود؟درست است که یک جریانی هم توی آنجا با ما چفت است اما اینها در حد صنفیات است.یک نوع بازی است مثل :«اِش تی تی»!….بلدی می بری.بلد نیستی می بازی!ممکنه یکی از بازرس ها هم با ما باشد….خوب باشد چه دلیل دارد که ما حتما بازرس دیگر را هم در جریان بگذاریم.خودش اگر زرنگ بود بایستی حواسش می بود.برادر من! اینجا رقابت است….رقابت!هرکی پُلتیک بلد است بیاید جلو.بلد نیست برود یاد بگیرد.اولش هم باید بدانی چطور گاوصندوق رمز دار بگیری و روی گوشی های دفترت ضبط بگذاری !
با این نوع نگرش باید توجه داشت که سرانجام روزنامه نگاری توام با نوعی ساده انگاری و خوشبینی است اما ته اش باخت به روزنامه داری است. بنابراین اگر می خواهی دفعه دیگر نامزد خانه مطبوعات بشوی اول برو یک دوره روزنامه داری با گرایش دکانداری را خوب بیاموز بعد بیا ثبت نام کن!
7152/6064
دریافت کننده: محمد رضا خبازان** انتشار: محسن بهاروند
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.