سه گفتار در باب یک قلم/دار
* شایان حاجینجف (خبرنگار ایسنا خوزستان)
گفتار اول ـ خودشناسی بیواسطه از خود
بحث شناخت و فرایندهای شناختی موضوع جدیدی برای بشر نیست و آنچه که در این یادداشت مطرح می شود تنها دعوتی بر شناخت از خود است. آنجا که در یک محیط قرار میگیرید و به واسطه جبر جغرافیایی، آداب و رسوم و هزار نقطه چین دیگر تربیت و بزرگ میشوید، قطعا خود را مطلق و آنطور که باید نشناختهاید بلکه واسطهها شما را به سمت یک شناخت نسبی از خود سوق دادهاند و میتوان گفت که شما خود را در رابطه با محیط شناختهاید. خودشناسی بیواسطه از خود یک شناخت مطلق از خود در جهان نسبیتها است و در این راه برای آن که بتوانیم خود مطلق را بشناسیم نیاز نیست تا نسبی بودن جهان را زیر سوال ببریم و بر سر حرفهایی بحث کنیم که خیلیها پیش از ما آن حرفها را گفته و دعوایش را کردهاند. زمانی که خود مطلق را میشناسیم از «من بودن» فاصله گرفته و میتوانیم با چشمهای باز نسبیتهایی را بشناسیم که پیش از آن خود را با تعلق داشتن به آن نسبیتها میشناختیم و چشم بسته در جهانی زیست میکردیم که همه قواعد و افکار آن دست نخورده و بکر بود.
روی سخن با خبرنگار است؛ آن که باید به تعبیری با قلم همه افکار و قواعد را نشانه رود و به چالش بکشد تا شاید بتواند زمینه را برای زیستن توام با آسایش در جوامع بشری فراهم کند. یک خبرنگار زمانی که به خودشناسی بیواسطه از خود دست پیدا میکند و از محیط اطراف ابتدا فقط خود و سپس واسطهها و عوامل محیطی را میشناسد، قادر است تا تفکیکی میان شخصیت خود و آن عوامل قایل شود و هر آنچه که در این راه ایراد دارد را بیان کند تا متخصصان آن بخش به دنبال ارایه راهی برای درمان آن مشکل باشند. این جا باید گفت که خبرنگار دستگاه عیبیاب است و نه یک تعمیرکار ماهر. او فقط مانند «دستگاه دیاک" عیب ماشین را میجوید و تعمیرکار است که باید آن عیب و مشکل را رفع کند. این گفتار نیز در راستای خودشناسی بیواسطه خود جای میگیرد تا به باورهای غلط، ما را به جایی که نباید، نکشانند.
جان لاک، فیلسوف سده 17 انگلستان، نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار هوشیاری تعریف کرد. او معتقد بود که انسانها چون لوح پاک و دستنخورده و تهی از دانش زاده میشوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آنچه میدانند از راه مشاهده (تجربه) به دست میآید. این دیدگاهی است که میتوان گفت به شخص کمک میکند تا بتواند میان آنچه خود و افکار، عقاید، احساسات، آب و هوا و... است مرزی قایل شود و در این راه خود را با جدا کردن از همه این عوامل به صورت مستقل بشناسد. انتخاب مرزی که به خودشناسی بیواسطه از خود کمک میکند دلیل بر تایید و یا رد حرف این فیلسوف نیست بلکه فقط یک دعوت است تا شخص (خبرنگار) در یک جهان نسبی به سوی شناخت مطلق از خود برود و سپس همه کنشهای اجتماعی، قاعدهها و مرزها، رفتارها و حتی هر آنچه عادی و پذیرفته شده است را به چالش بکشاند و سپس همه را در این راه دعوت به تفکر کند. برای دعوت به تفکر ابتدا باید خود را به تفکر دعوت کنید و سپس از یک هزارم جامعه بخواهید که در حرف شما اندیشه کنند؛ این که چشم بسته، کورکورانه و بدون شناخت از خود، فریادی بر خلاف باورها سر بدهید، قاعدهها را به چالش بکشانید و... تنها بلیت دیگر متفکران و روشنفکران جامعه را سوزاندهاید زیرا خود را در زمره عوام قرار دادهاید و جایگاه بزرگان را نیز متزلزل کردهاید.
برای آن که خبرنگار خوبی باشیم باید بهتر ببینیم. دیدن یا همان تجربه برای انسان یک ادراک لمسی است تا بر آنچه که قرار است از آن سخن به میان آورد، تسلط داشته باشد و بتواند از جهات مختلف موضوع را باز و مورد نقد قرار دهد. اصل لازم برای خودشناسی نیز دیدن و بهتر دیدن است. در این زمینه وقتی یک خبرنگار به خودشناسی روی میآورد، تلاش میکند تا از زوایای مختلف یک موضوع را ببنید و افکار، عقاید و تعصبات خود را از آن موضوع جدا کند و فقط آن مساله را ببیند؛ حتی میتواند ریزبین شود و هر آنچه که دیگران نمیبینند را ببیند و مطرح کند و مورد نقد قرار دهد. دعوت به خودشناسی بیواسطه از خود میتواند زمینهساز دعوت به تفکر و در ادامه راهنما و یا گرهگشای مشکلات جوامعی باشد که روشنفکران و به ویژه خبرنگاران آن جامعه در وادی شناخت بیواسطه از خود قدم گذاشتهاند و دیگران را به این راه دعوت میکنند.
گفتار دوم ـ در پَستوی شناخت خود از قلم
برطبق نظریه تجربهگرایی، شناخت و دانش در ارتباط و تعامل با محیط شکل میگیرد. نظریه تجربهگرایی شناخت در اصل به ارسطو برمیگردد زیرا او بر اهمیت تجربه حسی به عنوان اساس معرفت و شناخت تأکید میکند و میگوید که سرچشمه همه شناختها تجربه حسیاست، چیزی که خبرنگار به عنوان یک شخص هشدار دهنده در یک جامعه به آن شناخته میشود؛ کسی که حافظه تاریخی خوبی دارد یا آن قدر دیده که چشمش از هر اتفاق و کلامی کاملا پر است و ساده به هر چیزی تن نمیدهد؛ فکر میکند، نقد میکند، رد میکند و به نوعی زمینه را برای دعوت به تفکر (ابتدا از خود و سپس جامعه) فراهم میکند.
روی قصه این بار شناخت از نقش قلم (گفتار، نوشتار، افکار و... یک خبرنگار) در جامعه است. آن که مینویسد، به دنبال اصلاح است، دعوت به تفکر میکند و یا هزار کار روشنگرانه دیگر. باید پس از گام برداشتن در وادی شناخت مطلق از خود، قدرت قلم را نیز دریابد تا ناخودآگاه زمینهساز انحراف جریانهای فکری در یک جامعه به اصطلاح رو به رشد نشود و به نوعی اجتماع را از چاله به چاه نیندازد. برای آن که قدرت و نقش قلم (گفتار و نوشتار) را در جوامع دریابیم فقط کافی است تا به واژه شایعه در لغتنامهها رجوع کنیم. دهخدا در فرهنگنامه خود شایعه را «خبر معمولاً نادرستی که شیوع پیدا کرده» معنا کرده است و این مساله به همین سادگی نشان میدهد که نقش یک خبرنگار در رشد و زوال یک جامعه تا چه میزان موثر است. در این زمینه حال اگر شخص پیش از بیان موضوعی، از قلم خود به شناخت کافی رسیده باشد، تلاش میکند تا به درستترین حالت ممکن و با احتیاط کامل (منظور از احتیاط ترسیدن از بیان موضوع نیست بلکه احتیاط در قالب تفکر بر روی مساله است) موضوع را مطرح کند تا نه برای خود و نه برای جامعه بد شود و در عین حال همه حواسها و افکار را به سمت آن موضوع هدایت کند.
برای بهتر دیدن خود و در ادامه شناخت بهتر از قلم، باید ذهن خود را وسیعتر،خلوتتر و آزادتر کنیم. شناخت از قلم ترمزی برای ننوشتن و بیان نکردن افکار و اندیشههای یک خبرنگار و یا زندانی برای خفه کردن تفکرات خبرنگار نیست بلکه لحظهای درنگ برای تفکر بیشتر و یا بهتر دیدن یک موضوع است. در این راه اگر شهامت ما بیشتر شود، بهتر میتوانیم ببینیم و هر چه بهتر ببینیم به شناخت بیشتر و درک بهتری از مساله میرسیم و آن زمان است که در قالب یک خبرنگار میتوانیم جرقهای در تاریکی یک جامعه باشیم. بسیاری از ما اصلا نمیتوانیم خود واقعی را ببینیم و از این رو است که گاهی در جنگ با خود شکست میخوریم و این شکست را قالب تراوشهای فکری خطرناکی به خورد جامعهای میدهیم که تنبل برای یافتن است و تشنه خوراک آماده؛ پس هر چه که به دستش برسد را بدون تفکر میبلعد و ما بدون توجه به مساله شناخت قلم، نتیجهای را رقم میزنیم که حتی دلخواه خودمان نیست و در نهایت محکوم به زوال میشویم، زوالی که خودمان بیشناخت واقعی از خود و قلم آن را رقم زدهایم. موضوع همان داستان تعمیرکار و دستگاه دیاک گفتار اول است؛ این جا خبرنگار در قالب یک دستگاه دیاک اگر عیب یابی را درست انجام ندهد و تعمیرکار به آنچه که سالم است دست بزند، نتیجه ماشینی خراب خواهد بود که در نهایت ممکن است منجر به مرگ سرنشینانش شود.
اگر شخص به دنبال ایجاد تحول و تغییر در زندگی، افکار، جامعه و ایجاد مقطعی برای واداشتن قشری از مردم برای تفکر باشد، ناچار به شناخت و تغییر خود است زیرا در غیر این صورت هرگز روی تغییر و بهبودی اوضاع را نخواهد دید و این تغییر نیز فقط ازخود آغاز میشود. برای ایجاد تغییر و تحول در یک نظام و دست زدن به مسایلی که برای یک جامعه خط قرمز به حساب میآیند، باید به نقش قلم و برش آن در میان عوام شناخت داشت تا بتوان در راستای خواستهها در افکار و اندیشههای صحیح یا غلط آن جامعه اعمال نفوذ کرد و زمینه را برای ایجاد تغییر و تحول در عقاید آن اجتماع فراهم کرد. برای دستیابی به شناخت خود از قلم به عنوان یک راهبرد و اصل مهم که یک خبرنگار میتواند به عنوان توشه به همراه خود داشته باشد، تشخیص خود واقعی مهمترین اصل است اصلی که در گفتار اول به عنوان خودشناسی بیواسطه از خود از آن یاد شد. این مسیر به معنای آن است که آنچه واقعا هستی مرا بشناسیم و نه آنچه که دوستداریم باشیم. همچنین نباید از خود فرار کنیم و باید شهامت مواجهه با خود را (چه خوب و چه بد) داشته باشیم تا در زمان صدور حکم فکری (در قالب یک خبرنگار یا روشنفکر) دچار تردید و یا گمراهی نوشیم.
گفتار سوم ـ لطفا قلم/دار باشید!
آنجا که شخص به خودشناسی بیواسطه از خود و سپس شناخت خود از قلم میرسد، میتوان گفت که مواد اولیه و یا ساختار یک خبرنگار را دارد و میتواند جامعه را دعوت به تفکر و یا موضوعی را به چالش بکشاند. برای این کار خبرنگار موضوع را از دیدگاههای مختلف میبیند و پس از اندیشیدن به آن، دیگران به دیدن فرامیخواند و در نهایت زمینهساز یک جریان تفکری میشود که نتیجه آن در نگاهی مثبت رشد و تعالی جامعه است. در این راه هر چند ممکن است گاهی مشکلاتی بر سر راه باشد و یا شخص بر اساس مواد غلط، به نتیجهای درست دست پیدا نکند اما قطعا این رفتار نادرست نیز یک تجربه برای آیندگان به شمار خواهد آمد که با نگاه به گذشته میتوانند در آن راه نادرست پای نگذارند و مسیری دیگر را برای رسیدن به هدف انتخاب کنند.
تولید محتوای فکری و یا دعوت به فکر کردن، به چالش کشیدن یک موضوع، تحقیق درباره یک واقعه و هزار مساله ریز و درشت دیگر که در واقع از جمله وظایف خبرنگار است، تنها در صورتی میتواند به درستی به بار بنشیند که شخص به عنوان سرمنشا تولید کننده این محتوا از نظر استخوانبندی فکری به درستی رشد کرده باشد و افکارش ریشه در خود فکری او داشته باشد و در حقیقت وام دار یک شخص دیگر، یک جریان و... نباشد و رفتاری مستقل از خود نشان دهد. در این راه فرد قلمدار ممکن است مورد هجمه بسیاری از نگاهها، جریانها و حتی اشخاص قرار بگیرد و به اصطلاح قلم او محکوم به دار شود، اما اگر آن شخص (خبرنگار) در آزمونهای «خودشناسی بیواسطه از خود» و «شناخت خود از قلم» که در گفتار اول و دوم مطرح شدند با موفقیت بیرون آمده باشد، قطعا قلم/دار خواهد بود و سایه هیچ پرچمی بر او سنگینی نخواهد کرد و خود میتواند پرچمدار یک جریان فکری مستقل به منظور دسیابی جامعه به رشد و سعادت باشد.
انتهای پیام
* شایان حاجینجف (خبرنگار ایسنا خوزستان)
گفتار اول ـ خودشناسی بیواسطه از خود
بحث شناخت و فرایندهای شناختی موضوع جدیدی برای بشر نیست و آنچه که در این یادداشت مطرح می شود تنها دعوتی بر شناخت از خود است. آنجا که در یک محیط قرار میگیرید و به واسطه جبر جغرافیایی، آداب و رسوم و هزار نقطه چین دیگر تربیت و بزرگ میشوید، قطعا خود را مطلق و آنطور که باید نشناختهاید بلکه واسطهها شما را به سمت یک شناخت نسبی از خود سوق دادهاند و میتوان گفت که شما خود را در رابطه با محیط شناختهاید. خودشناسی بیواسطه از خود یک شناخت مطلق از خود در جهان نسبیتها است و در این راه برای آن که بتوانیم خود مطلق را بشناسیم نیاز نیست تا نسبی بودن جهان را زیر سوال ببریم و بر سر حرفهایی بحث کنیم که خیلیها پیش از ما آن حرفها را گفته و دعوایش را کردهاند. زمانی که خود مطلق را میشناسیم از «من بودن» فاصله گرفته و میتوانیم با چشمهای باز نسبیتهایی را بشناسیم که پیش از آن خود را با تعلق داشتن به آن نسبیتها میشناختیم و چشم بسته در جهانی زیست میکردیم که همه قواعد و افکار آن دست نخورده و بکر بود.
روی سخن با خبرنگار است؛ آن که باید به تعبیری با قلم همه افکار و قواعد را نشانه رود و به چالش بکشد تا شاید بتواند زمینه را برای زیستن توام با آسایش در جوامع بشری فراهم کند. یک خبرنگار زمانی که به خودشناسی بیواسطه از خود دست پیدا میکند و از محیط اطراف ابتدا فقط خود و سپس واسطهها و عوامل محیطی را میشناسد، قادر است تا تفکیکی میان شخصیت خود و آن عوامل قایل شود و هر آنچه که در این راه ایراد دارد را بیان کند تا متخصصان آن بخش به دنبال ارایه راهی برای درمان آن مشکل باشند. این جا باید گفت که خبرنگار دستگاه عیبیاب است و نه یک تعمیرکار ماهر. او فقط مانند «دستگاه دیاک" عیب ماشین را میجوید و تعمیرکار است که باید آن عیب و مشکل را رفع کند. این گفتار نیز در راستای خودشناسی بیواسطه خود جای میگیرد تا به باورهای غلط، ما را به جایی که نباید، نکشانند.
جان لاک، فیلسوف سده 17 انگلستان، نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار هوشیاری تعریف کرد. او معتقد بود که انسانها چون لوح پاک و دستنخورده و تهی از دانش زاده میشوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آنچه میدانند از راه مشاهده (تجربه) به دست میآید. این دیدگاهی است که میتوان گفت به شخص کمک میکند تا بتواند میان آنچه خود و افکار، عقاید، احساسات، آب و هوا و... است مرزی قایل شود و در این راه خود را با جدا کردن از همه این عوامل به صورت مستقل بشناسد. انتخاب مرزی که به خودشناسی بیواسطه از خود کمک میکند دلیل بر تایید و یا رد حرف این فیلسوف نیست بلکه فقط یک دعوت است تا شخص (خبرنگار) در یک جهان نسبی به سوی شناخت مطلق از خود برود و سپس همه کنشهای اجتماعی، قاعدهها و مرزها، رفتارها و حتی هر آنچه عادی و پذیرفته شده است را به چالش بکشاند و سپس همه را در این راه دعوت به تفکر کند. برای دعوت به تفکر ابتدا باید خود را به تفکر دعوت کنید و سپس از یک هزارم جامعه بخواهید که در حرف شما اندیشه کنند؛ این که چشم بسته، کورکورانه و بدون شناخت از خود، فریادی بر خلاف باورها سر بدهید، قاعدهها را به چالش بکشانید و... تنها بلیت دیگر متفکران و روشنفکران جامعه را سوزاندهاید زیرا خود را در زمره عوام قرار دادهاید و جایگاه بزرگان را نیز متزلزل کردهاید.
برای آن که خبرنگار خوبی باشیم باید بهتر ببینیم. دیدن یا همان تجربه برای انسان یک ادراک لمسی است تا بر آنچه که قرار است از آن سخن به میان آورد، تسلط داشته باشد و بتواند از جهات مختلف موضوع را باز و مورد نقد قرار دهد. اصل لازم برای خودشناسی نیز دیدن و بهتر دیدن است. در این زمینه وقتی یک خبرنگار به خودشناسی روی میآورد، تلاش میکند تا از زوایای مختلف یک موضوع را ببنید و افکار، عقاید و تعصبات خود را از آن موضوع جدا کند و فقط آن مساله را ببیند؛ حتی میتواند ریزبین شود و هر آنچه که دیگران نمیبینند را ببیند و مطرح کند و مورد نقد قرار دهد. دعوت به خودشناسی بیواسطه از خود میتواند زمینهساز دعوت به تفکر و در ادامه راهنما و یا گرهگشای مشکلات جوامعی باشد که روشنفکران و به ویژه خبرنگاران آن جامعه در وادی شناخت بیواسطه از خود قدم گذاشتهاند و دیگران را به این راه دعوت میکنند.
گفتار دوم ـ در پَستوی شناخت خود از قلم
برطبق نظریه تجربهگرایی، شناخت و دانش در ارتباط و تعامل با محیط شکل میگیرد. نظریه تجربهگرایی شناخت در اصل به ارسطو برمیگردد زیرا او بر اهمیت تجربه حسی به عنوان اساس معرفت و شناخت تأکید میکند و میگوید که سرچشمه همه شناختها تجربه حسیاست، چیزی که خبرنگار به عنوان یک شخص هشدار دهنده در یک جامعه به آن شناخته میشود؛ کسی که حافظه تاریخی خوبی دارد یا آن قدر دیده که چشمش از هر اتفاق و کلامی کاملا پر است و ساده به هر چیزی تن نمیدهد؛ فکر میکند، نقد میکند، رد میکند و به نوعی زمینه را برای دعوت به تفکر (ابتدا از خود و سپس جامعه) فراهم میکند.
روی قصه این بار شناخت از نقش قلم (گفتار، نوشتار، افکار و... یک خبرنگار) در جامعه است. آن که مینویسد، به دنبال اصلاح است، دعوت به تفکر میکند و یا هزار کار روشنگرانه دیگر. باید پس از گام برداشتن در وادی شناخت مطلق از خود، قدرت قلم را نیز دریابد تا ناخودآگاه زمینهساز انحراف جریانهای فکری در یک جامعه به اصطلاح رو به رشد نشود و به نوعی اجتماع را از چاله به چاه نیندازد. برای آن که قدرت و نقش قلم (گفتار و نوشتار) را در جوامع دریابیم فقط کافی است تا به واژه شایعه در لغتنامهها رجوع کنیم. دهخدا در فرهنگنامه خود شایعه را «خبر معمولاً نادرستی که شیوع پیدا کرده» معنا کرده است و این مساله به همین سادگی نشان میدهد که نقش یک خبرنگار در رشد و زوال یک جامعه تا چه میزان موثر است. در این زمینه حال اگر شخص پیش از بیان موضوعی، از قلم خود به شناخت کافی رسیده باشد، تلاش میکند تا به درستترین حالت ممکن و با احتیاط کامل (منظور از احتیاط ترسیدن از بیان موضوع نیست بلکه احتیاط در قالب تفکر بر روی مساله است) موضوع را مطرح کند تا نه برای خود و نه برای جامعه بد شود و در عین حال همه حواسها و افکار را به سمت آن موضوع هدایت کند.
برای بهتر دیدن خود و در ادامه شناخت بهتر از قلم، باید ذهن خود را وسیعتر،خلوتتر و آزادتر کنیم. شناخت از قلم ترمزی برای ننوشتن و بیان نکردن افکار و اندیشههای یک خبرنگار و یا زندانی برای خفه کردن تفکرات خبرنگار نیست بلکه لحظهای درنگ برای تفکر بیشتر و یا بهتر دیدن یک موضوع است. در این راه اگر شهامت ما بیشتر شود، بهتر میتوانیم ببینیم و هر چه بهتر ببینیم به شناخت بیشتر و درک بهتری از مساله میرسیم و آن زمان است که در قالب یک خبرنگار میتوانیم جرقهای در تاریکی یک جامعه باشیم. بسیاری از ما اصلا نمیتوانیم خود واقعی را ببینیم و از این رو است که گاهی در جنگ با خود شکست میخوریم و این شکست را قالب تراوشهای فکری خطرناکی به خورد جامعهای میدهیم که تنبل برای یافتن است و تشنه خوراک آماده؛ پس هر چه که به دستش برسد را بدون تفکر میبلعد و ما بدون توجه به مساله شناخت قلم، نتیجهای را رقم میزنیم که حتی دلخواه خودمان نیست و در نهایت محکوم به زوال میشویم، زوالی که خودمان بیشناخت واقعی از خود و قلم آن را رقم زدهایم. موضوع همان داستان تعمیرکار و دستگاه دیاک گفتار اول است؛ این جا خبرنگار در قالب یک دستگاه دیاک اگر عیب یابی را درست انجام ندهد و تعمیرکار به آنچه که سالم است دست بزند، نتیجه ماشینی خراب خواهد بود که در نهایت ممکن است منجر به مرگ سرنشینانش شود.
اگر شخص به دنبال ایجاد تحول و تغییر در زندگی، افکار، جامعه و ایجاد مقطعی برای واداشتن قشری از مردم برای تفکر باشد، ناچار به شناخت و تغییر خود است زیرا در غیر این صورت هرگز روی تغییر و بهبودی اوضاع را نخواهد دید و این تغییر نیز فقط ازخود آغاز میشود. برای ایجاد تغییر و تحول در یک نظام و دست زدن به مسایلی که برای یک جامعه خط قرمز به حساب میآیند، باید به نقش قلم و برش آن در میان عوام شناخت داشت تا بتوان در راستای خواستهها در افکار و اندیشههای صحیح یا غلط آن جامعه اعمال نفوذ کرد و زمینه را برای ایجاد تغییر و تحول در عقاید آن اجتماع فراهم کرد. برای دستیابی به شناخت خود از قلم به عنوان یک راهبرد و اصل مهم که یک خبرنگار میتواند به عنوان توشه به همراه خود داشته باشد، تشخیص خود واقعی مهمترین اصل است اصلی که در گفتار اول به عنوان خودشناسی بیواسطه از خود از آن یاد شد. این مسیر به معنای آن است که آنچه واقعا هستی مرا بشناسیم و نه آنچه که دوستداریم باشیم. همچنین نباید از خود فرار کنیم و باید شهامت مواجهه با خود را (چه خوب و چه بد) داشته باشیم تا در زمان صدور حکم فکری (در قالب یک خبرنگار یا روشنفکر) دچار تردید و یا گمراهی نوشیم.
گفتار سوم ـ لطفا قلم/دار باشید!
آنجا که شخص به خودشناسی بیواسطه از خود و سپس شناخت خود از قلم میرسد، میتوان گفت که مواد اولیه و یا ساختار یک خبرنگار را دارد و میتواند جامعه را دعوت به تفکر و یا موضوعی را به چالش بکشاند. برای این کار خبرنگار موضوع را از دیدگاههای مختلف میبیند و پس از اندیشیدن به آن، دیگران به دیدن فرامیخواند و در نهایت زمینهساز یک جریان تفکری میشود که نتیجه آن در نگاهی مثبت رشد و تعالی جامعه است. در این راه هر چند ممکن است گاهی مشکلاتی بر سر راه باشد و یا شخص بر اساس مواد غلط، به نتیجهای درست دست پیدا نکند اما قطعا این رفتار نادرست نیز یک تجربه برای آیندگان به شمار خواهد آمد که با نگاه به گذشته میتوانند در آن راه نادرست پای نگذارند و مسیری دیگر را برای رسیدن به هدف انتخاب کنند.
تولید محتوای فکری و یا دعوت به فکر کردن، به چالش کشیدن یک موضوع، تحقیق درباره یک واقعه و هزار مساله ریز و درشت دیگر که در واقع از جمله وظایف خبرنگار است، تنها در صورتی میتواند به درستی به بار بنشیند که شخص به عنوان سرمنشا تولید کننده این محتوا از نظر استخوانبندی فکری به درستی رشد کرده باشد و افکارش ریشه در خود فکری او داشته باشد و در حقیقت وام دار یک شخص دیگر، یک جریان و... نباشد و رفتاری مستقل از خود نشان دهد. در این راه فرد قلمدار ممکن است مورد هجمه بسیاری از نگاهها، جریانها و حتی اشخاص قرار بگیرد و به اصطلاح قلم او محکوم به دار شود، اما اگر آن شخص (خبرنگار) در آزمونهای «خودشناسی بیواسطه از خود» و «شناخت خود از قلم» که در گفتار اول و دوم مطرح شدند با موفقیت بیرون آمده باشد، قطعا قلم/دار خواهد بود و سایه هیچ پرچمی بر او سنگینی نخواهد کرد و خود میتواند پرچمدار یک جریان فکری مستقل به منظور دسیابی جامعه به رشد و سعادت باشد.
انتهای پیام
کپی شد