به مناسبت جان سپاران سالروز سوم خرداد، آزاد سازی خرمشهر، اشکان زارعی، دانشجوی دکترای تاریخ در نوشتاری از دیدگاهی نو به این بخش از تاریخ پرداخته است.
به گزارش ایلنا از خوزستان، اشکان زارعی می گوید:
ایران سرزمین قهرمانان هزار ساله
سرزمین هزاران سالهی ایران قهرمانان بسیاری را پروریده که هر یک در بزنگاههای تاریخی نماد میهندوستی و از خودگذشتگی بودهاند. برخی از آنان پرآوازه و نامور شده و بعضی نیز ناشناخته ماندهاند.
سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر در پیش است. جای٬ جای این شهر که در پیشینهی کهنش سه بار به دست بیگانگان افتاده است، گواه جانبازی و دلاوری زنان و مردان گمنامی است که برای ماندگاری این خاکِ سپندینه پنچه در پنجهی دشمن افکندند. بیآن که کسی بداند آنان که بودند، چه کردند و چه میخواستند.
سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی وقتی که متفقین نابهنگام به ایران تاختند، سرلشکر احمد نخجوان در همراهی با روس و انگلیس فرمان داد سربازان ایرانی از پادگانها بیرون روند و در مرزها، پدآفندی ( دفاع) نشود.
غلامعلی بایندر، فرمانده نیروی دریایی ایران
اما غلامعلی بایندر فرماندهی نیروی دریایی ایران با نادیده گرفتن این فرمان به خرمشهر رفته در برابر ناوگان دریایی بریتانیا که میخواست با عملیات جنگی به نام کانتنس( contence) خرمشهر، آبادان و بندر امام خمینی (بندرشاهپور) را از آن خود کند، ایستادگی کرد.
وی که زادهی تهران بود درسال ۱۲۹۹ خورشیدی توانست با درجهی ستوان دومی آموزش نظامی را از مدرسهی مشیرالدله به پایان ببرد. سپس برای آموزش دورههای بالاتر به فرانسه و ایتالیا فرستاده شد.
بایندر دارنده نشان "ذوالفقار"، بالاترین نشان نظامی
بایندر، زبانهای انگلیسی، فرانسه، روسی و ترکی را به خوبی سخن میگفت و چندین کتاب درباره خلیج فارس و دانش دریانوردی نوشته بود، از اینرو به شوند(دلیل) داشتن این شایستگیها و پیروزی در جنگهایی با اسماعیل سیمیتقو و شکریازی با روسها بالاترین نشان نظامی، یعنی ذوالفقار را به دست آورده، در سال ۱۳۱۰خورشیدی به فرماندهی نیروی دریایی ایران برگزیده شد.
سرانجام غلامعلی بایندر در سپیده دم روز سوم شهریور در حالی که میتوانست مانند سرلشکر نخجوان و سرلشکر ریاضی از جنگ کنارهگیری کند در نزدیکی رود چاسبی کوی حفار در رویارویی با ارتش بریتانیا به همراه سروان ولیالله مکرینژاد دلیرانه به پیشواز مرگ رفت.
همزمان با او، برادر دیگرش به نام یدالله بایندر در بندر انزلی، سه مرزبانی ایرانی در مرز جلفا و استوار عنایتالله گنجی فرماندهی ژاندارمری هفتکل دومین شهر نفتی ایران در خوزستان نیز چنین کرده بودند.
"ذوالفقار" بایندر بزرگ مردی گمشده در تاریخ
باید افسوس خورد که برای چنین مرد بزرگی نه تنها یادبودی برگزار نشده که آرامگاهش نیز با چهرهای ناشایست در گوشهیی از خرمشهر به حال خود رها شده است.
سر فرازان دفاع ۳۴ روزه خرمشهر پشت دیوار فراموشی
۳۱ شهریور ۵۹ ارتش عراق که آمده بود تا خرمشهر را یک روزه و خوزستان را سه روز به چنگ آورد، با فداکاری سربازان پادگان دژ به فرماندهی سرهنگ منصور قمری، مردم و سپاه خرمشهر به فرماندهی محمد جهان آرا و به ویژه گردان یکم تکاوران نیروی دریایی به فرماندهی ناخدا هوشنگ صمدی که تنها یگان آماده و کارآمد در آن روزها بودند ۳۴ روز پشت دروازههای این شهر زمینگیر شدند.
هوشنگ صمدی که در نخستین روز جنگ نامهی بازنشستگیاش آمده بود و میتوانست زندگی آرامی را در پیش گیرد، از پذیرش آن نامه خودداری کرده٬ به همراه ۶۰۰ تکاور برای جلوگیری از آفند ( حمله) دشمن رهسپار خرمشهر شد.
آنان در جنگهای تن به تن و خانه به خانه، تنها با تفنگ و تیربار ژ۳، آرپیجی، ۷، موشکانداز تاو و توپ ۱۰۶ بدون پشتیبانی زرهی و هوایی در رویارویی با ۵ لشکر زرهی و مکانیزه و چندین تیپ ویژه ارتش عراق که از پوشش هوایی و توپخانه هم بهره میبردند حماسه آفریدند.
به راستی مردم ایران چه اندازه از نبردهای خونین تکاوران آگاهی دارند؟ آیا میدانند در کارزار ۳۴ روزه خرمشهر٬ ۳۷۶ تن از آنها که از بهترینها بودند زخمی و شهید شدند؟
چرا نباید کسی ناوسروان محمد رضا مرادی، شکارچی صدها تانک عراقی که با گلوله خمپاره سر از تنش جدا شد را بشناسند؟
آیا میدانند ناو استوار اسماعیل شعبانی که با تیربارش جلوی عراقیها را سد کرده بود، چگونه شهید شد؟
آیا مردم خرمشهر میدانند ناو سروان محمد مختاری که آرشوار به دل دشمن زد که بود؟
محمد مختاری کرچگانی
محمد مختاری کرچگانی در شمار نخستین گروهی بود که آموزش دوره های برتر کماندویی را در انگلستان با رتبهی یکم استادی به پایان برد.
وی در سال ۱۳۵۲ در جایگاه استاد و مربی آموزش دهنده تکاوران نیروی دریایی در پادگان منجیل برگزیده شد و تا سال ۱۳۵۹ همهی تکاوران مانند دریادار حبیب الله سیاری، فرمانده پیشین نیروی دریایی ارتش را آموزش داد.
با آغاز جنگ، ناوسروان محمد مختاری چون در پادگان منجیل دارای مسئولیت بود میتوانست به خرمشهر نیاید، اما او به شوند (دلیل) دلبستگی به میهنش و به گفتهی خودش چون برای اینروزها آموزش دیده بود، داوطلبانه به جنگ آمد.
علی سمیعی راد خاطره ای را درباره وی اینگونه بازگو می کند:
«پس از ناکامی های بسیاری که عراقی ها از تکاوران در خرمشهر دیده بودند، ۲۴ مهر ۵۹ یورش تازه ای را از بامداد آغاز کرده، آتش توپخانهی سنگینی بر روی شهر میریختند، اوج درگیریها در خیابان چهل متری بود. محمد در جنگی تن به تن، با آن که دست راستش آسیب دیده بود، افسر عراقی را اسیر کرده٬ با دست چپ یقهی پیراهن او را گرفته بود.
توپخانه دشمن به یکباره پیرامون ما را گلوله باران کرد، همه دراز کشیدیم، افسر عراقی در همین حین فرار کرد، محمد به شتاب او را دنبال کرده و با حرکات کاراته نقش بر زمین ساخت، اما با اینحال دست چپش را زیر سر افسر عراقی گرفت تا به زمین برخورد نکند و با زبان انگلیسی از او دلجویی کرد.»
در روز سوم آبان، باختر «غرب» خرمشهر به دست عراقیها افتاده بود و توپخانهی آنان نیز پل این شهر را زیر آتشبار خود داشت.
چند نفر از تکاوران به همراه هوشنگ صمدی فرماندهی آنان در خاور «شرق» خرمشهر در ساختمان فرمانداری گرفتار شده، آذوقه ومهمات آنها نیز پایان یافته بود.
محمد مختاری نگارنده نام خرمشهر به رنگ خون
محمد مختاری، داوطلبانه خودرو ای را پر از مهمات کرده و با آنکه پل در تیررس عراقیها بود، او با شهامت و با شتاب از روی آن گذر کرده، خودرو را جلوی فرمانداری میرساند، اما در همین هنگام تکتیر انداز دشمن پیشانی او را نشانه رفته و آرپیچیزن عراقی نیز خودرو را به آتش میکشد.
محمد مختاری غمگنانه در آتش سوخت تا نام خرمشهر برای همیشهی تاریخ بماند و بپاید.
بیگمان پل خرمشهر٬، میدان فرمانداری، خیایان ۴۰ متری، کشتارگاه، پل نو و... شهامت و پایمردی تکاوران نیروی دریایی را به یاد خواهند داشت. اما باید پرسید فرزندان این مرز و بوم آنان را میشناسند؟
بانوان نام آور بی نام
آیا میدانند بانوان این شهر مانند کبری عارف زاده و فریبا موحد، قهرمانانه در برابر سربازان عراقی جنگیدند؟
آیا نام فرزندان دیگر خرمشهر همچون شهناز حاجیشاه، نخستین بانوی شهید، عبدالمهدی آهکی، اسماعیل خسروی، قاسم داخلزاده، غلامرضا آبکار، عبدالرضاموسوی و بسیاری دیگر را به یاد دارند؟
روسها لیدیا ولادیمیر، خلبان زن هممیهنشان را که در جنگ جهانی دوم چند هواپیمای آلمانی را شکار کرده بود، "رز استالینگراد" نامیده، تندیسش را ساختند. آمریکاییها نیز تندیس پنج سرباز و یک پزشک خود را که در حال برافراشتن درفش کشورشان بر فراز تپه سوریباجی بودند را جهانی نمودند.
به راستی چرا ما در خرمشهر چنین نکردیم تا همگان بدانند که آرامش و آسایش امروز آنها به بهای خون چه رادمردان و زنانی بوده است.
ایرانیان ملتی یکپارچه در برابر پیشواز کنندگان دهل به دست
همچنین کسانی که روزگاری با ساز و دهل به پیشواز ارتش عراق رفته، برای آنها گوسفند سر بریدند و امروز نیز اندیشهها و آرزوهای پلید صدام حسین را با چهره و گفتمانی دیگر دنبال میکنند، بدانند چه آن روزی که خرمشهر به دست دشمن افتاد و چه آن هنگام که آزاد گشت، همه مردم ایران دل در گرو این شهر داشتند؛ زیرا ما یک ملتیم و راز ماندگاری این سرزمین اهورایی همبستگی و یکپارچگی ملی در درازنای تاریخ بر پایه اندیشه ایرانشهری و اسلامیت بوده است.
نام های خرمشهر در هزارتوی تاریخ
خرمشهر در هزارتوی گذشتهی خود نامهای گوناگونی مانند ناژیتوی ایلامی، آگینیس هخامنشی، آنتیوش سلوکی، بارما، پیان و استرآباد اردشیر ساسانی، بیان، محرزه و محمره را آزموده است.
اما بیگمان نام خرمشهر از آن جا که نماد استواری و ماندگاری این شهر در برابر تندبادهای تاریخ بوده زیباتر و برازندهتر از هر نامی است.
بنابراین امروز نیز پیشینه، سرنوشت و شناسه( هویت) این شهر را نه در چارچوب عشیره و قبیله و روزگار جاهلی، که باید در ساختاری فراتر به نام ایران بزرگ جستجو کرد.
در آستانهی فرا رسیدن سوم خرداد باید به روان بلند همهی جان باختگان راه میهن درود فرستاد و بخشی از وصیتنامه دریابان غلامعلی بایندر را یادآوری کرد: «اگر میخواهی سرزمین آبا و اجدادیت بزرگ و سربلند بماند، اگر میخواهی که شایستهی نام ایران و قوم ایرانی باشی، آن را پاسدار باش تا آن را چنان که به میراث بردهای به دست آیندگان بسپاری..»